نفوذ ونفوذی سازی در پناه لابی ها وحامیان وامدادغولهای نفتی جهان وبنیادها هایشان در ۱۰ شماره
۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱
لابی گری ونفوذی سازی رژیم ایران در آمریکا علیه مردم ومقاومت ایران ریشه یابی ،تاریخچه وافشاگری شماره ۱
خاندان نمازی ؛ بزرگ خاندان نفوذ و جاسوسی در سایت اندیشکده مطالعات
بزرگترین باند مافیایی کشور را بشناسید+تصاویر خبرگزاری میزان
منابعی که ما استفاده کردیم :
ت
جامعه خبری تحلیلی الف خاندان نمازی؛ بزرگ خاندان نفوذ و جاسوسی + تصاویرگروه سیاسی الف،
٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬
مشروح افشای لابی ونفوذی سازی رژیم در آمریکا -تریتا پارسی" و "شورای ملی ایرانیان آمریکائی"شماره ۲
گزارش تحقیقی درباره شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا
تهیه و تنظیم: حسن داعی کار شده توسط خجسته بهار آزادی
مقدمه
در سال 2005 "جک آبراموف"
جک ابراموف سلطان لابی گری در آمریکا وفاسد ترین فعال در این زمینه
یکی از سلاطین لابی درآمریکا به اتهام کلاهبرداری و رشوه تحت تعقیب قضائی قرار گرفت و یکسال بعدازآن، با قبول بخشی از گناهان خویش و ضمن همکاری با مسئولین پرونده روانه زندان گشت.
گرفتاری آبراموف سرآغاز یکی از بزرگترین افتضاحات سیاسی-مالی تاریخ آمریکا بود که به ادعای بسیاری ار کارشناسان، تمام سیستم سیاسی آمریکا را تحت تاثیر قرار داده است.
این افتضاح که از مهمترین عوامل شکست جمهوریخواهان در انتخابات مجلسین آمریکا بود قربانیان مهمی نیز داشته است که شناخته ترین آنان "باب (رابرت) نی" Bob Ney نماینده کنگره آمریکا از اوهایو و همکار اصلی آبراموف در اکثر این کلاهبرداری هاست.
باب نی نماینده کنگره آمریکا
وی نیز با قبول بخشی از اتهامات وارده بخویش، او هم روانه زندان شد.
"باب نی" فعال ترین و مهم ترین سیاستمداری است که طی یک دهه بی وقفه برای نزدیکی ایالات متحده به رژیم حاکم برایران تلاش میکرد و بخشی از پرونده کلاهبرداری های وی نیز به رشوه گیری از دلالان وابسته به جمهوری اسلامی مربوط میشود. وی در مدت اقامت خویش در زندان تنها نخواهد بود زیرا تعدادی از همکاران سابق وی نیز بهمین سرنوشت دچار گشته اند. شاید یکی از معدود همکاران باب نی که هنوز گرفتار عدالت نشده باشد "تریتا پارسی" همکار سابق وی است که با استفاده از ارتباطات خویش با شبکه باب نی و همچنین با برخوردای از حمایت های جمهوری اسلامی به راه اندازی تشکیلات وسیعی در آمریکا اقدام نموده است.
افتضاح مالی آبراموف درعین حال بخش کوچکی از ارتباطات باب نی و تریتا پارسی با محافل وابسته به رژیم ایران و به تبع آن، شبکه گسترده لابی ایران و شرکتهای بزرگ آمریکا و در راس آن کمپانی های نفتی را برملا نمود.
گزارشی که در ذیل تقدیم هموطنان میشود خلاصه بخش سوم گزارش مفصلی است که برای انتشار به زبان انگلیسی در مراحل پایانی تهیه و تدوین قرار دارد. این گزارش تحقیقی را با همیاری دو نفر از دوستان روزنامه نگار در داخل ایران تهیه کرده ام که بخصوص بخش مربوط به فعالیت های رژیم در میان اپوزیسیون قانونی و گروههای خارج از کشوری، توسط نامبردگان تنظیم گشته است. ازآنجا که مسئله ایران به مشکل شماره یک آمریکا و غرب تبدیل شده، طبیعتا شبکه لابی طرفدار ایران بطور فعال در صحنه حضور یافته است و بخصوص افراد ایرانی که دراین چهارچوب با رژیم حاکم بر کشورمان همکاری میکنند ماموریت و نقش ویژه ای بر عهده دارند. ازاینرو قبل از انتشار انگلیسی گزارش، بخش های اصلی آن به فارسی ترجمه و با اصلاحاتی جزئی در اختیار علاقمندان قرار میگیرد. طبیعتا هرگونه همکاری، انتقاد و راهنمائی مورد استقبال ما قرار میگیرد.
دراین بخش از گزارش، تریتا پارسی و تشکیلات وابسته به او و همچنین شبکه وسیع دیگر سازمانهای موازی با آن را مورد بررسی قرار میدهیم.
هدف ازاین گزارش نه شخص "پارسی"، بلکه سیستم پیجیده ای است که بااستفاده از امکانات وسیع رژیم ایران و متحدانش درآمریکا توانسته است فرد گمنامی را درعرض چند سال به یکی از شناخته شده ترین "کارشناسان" مسائل ایران تبدیل کند.
این گزارش بطور کامل براساس اسناد عمومی که در دسترس همگان قرار دارد تهیه گردیده که بنظر نگارنده بخوبی نمایانگر رابطه "پارسی" از یکطرف با آلوده ترین محافل آمریکائی است و از طرف دیگر رابطه منسجم، طولانی و ارگانیک وی با رژیم حاکم بر ایران را آشکار مینماید.
باب نی Bob Ney و عشق بی پایان وی به مردم ایران
"باب نی" در سال ۱۹۹۴ به نمایندگی از اوهایو وارد کنگره شد. وی قبل از انقلاب ایران به مدت کوتاهی در شیراز تدریس کرده و زبان فارسی را نیز بخوبی تکلم میکند. وی تا سال ۱۹۹۷ از برخی از گروههای اپوزیسیون علیه رژیم ایران حمایت میکرد ولی با انتخاب خاتمی دراین سال، وی به جرگه طرفداران ایجاد رابطه با رژیم پیوست. در مدتی کوتاه وی به فعال ترین سیاستمدار طرفدار مماشات با ایران تبدیل گشت و در تمام طرحها و ابتکاراتی که دراین زمینه بود وی در صفوف اول قرار داشت. فعالیت های سیاسی باب نی از یکطرف معطوف به بهبود روابط ایران و آمریکا و به تبع آن، لغو تحریم هایی بود که علیه ایران اعمال میشد و از طرف دیگر وی بطور جدی علیه بخشی از نیروهای اپوزیسیون که خواهان سرنگونی کامل رژیم بودند فعالیت مینمود.
طبق سندی که در صفحات بعد بآن اشاره میشود، باب نی در سال 2002 به کمک دو نفر از مهمترین لابیست های آمریکا یعنی "روی کافی" و "دی استفانو"، اقدام به تشکیل "شورای ملی ایرانیان آمریکائی" National Iranian American Council نمود و تریتا پارسی یکی از دستیاران خود را به ریاست آن گماشت.
روی کافی در پاسخ به این سوال که چرا سراغ باب نی رفتید گفته است: “نامبرده عشق بی پایانی به مردم ایران دارد که برای همه ما الهام بخش بود”. برای درک این عشق و جایگاه"روی کافی" و دلیل راه اندازی شورای ایرانی-آمریکائی یاد شده، بایستی به پرونده قضائی باب نی و همچنین موقعیت شغلی روی کافی نگاه کنیم.
گزارش حاضر با بررسی فعالیت های باب نی و تریتا پارسی، در صدد است تا بخش کوچکی از فعالیت های لابی طرفدار ایران در آمریکا و شبکه وسیع این سازمان مافیا گونه را در معرض قضاوت همگان قرار دهد.
رابطه "باب نی" با دو تبهکار بین المللی مربوط به رژیم ایران
یکی از مهمترین بخش های پرونده کلاهبرداری باب نی مربوط به رشوه گیری وی از دو دلال اسلحه ساکن لندن است که در صدد فروش قطعات هواپیما به رژیم ایران بوده اند.
این داستان که به تعبیر خبرنگاران بیشتر به فیلم های جیمزباند شبیه است ضمنا شامل تریتا پارسی بطور خاص نیز میشود زیرا درخلال افشاگری های مربوط به رشوه گیری، نحوه راه اندازی شورای وابسته به تریتا پارسی نیز در یک سند منتشر گشته است. خلاصه داستان باب نی به نقل از روزنامه های آمریکا و ادعا نامه وزارت دادگستری به قرار زیر است: (لیست مهمترین منابع مورد استفاده در پایان مقاله حاضر ذکر شده است)
در سال 2003 دو نفر از تجار ساکن لندن و صاحبان شرکت FN Aviation که قصد فروش قطعات هواپیما به ایران را داشتند به سراغ یکی از بزرگترین موسسات لابی آمریکائی میروند تا ضمن تماس با مقامات ذیربط آمریکا برای دریافت اجازه مخصوص یرای صادرات این قطعات به ایران اقدام کنند.
تحریم های آمریکا علیه ایران، اجازه این معامله بروال عادی را نمیداد. موسسه لابی O’Connor & Hannan که از گرانترین شرکت های لابی در آمریکاست دو نفر از لابیست های خود بنام روی کافی و همکار وی دی استفانو را برای این کار انتخاب میکند. این انتخاب البته اتفاقی نبود. دی استفانو دستیار سابق باب نی بود که از مدتی پیش وارد فعالیت های لابی گری شده بود. باب نی نیز از مدتها قبل در رابطه با ایران به فعالیت مشغول بود و دراین زمینه تجربه کافی در اختیار داشت.
این دو تاجر لندنی اما تاریخچه جالبی دارند که بخوبی نشانگر روابط بین المللی رژیم نیز هست که بجای رابطه معقول با آمریکا، سراغ چنین موجوداتی میرود که فقط برای خدمت به آخوندها خلق شده اند. نفر اول ۶۸ ساله انگلیسی بنام Nigel Winfield میباشد. وی در سال ۱۹۸۰ بدلیل یک فقره تقلب مالیاتی ۷.۴ میلیون دلاری در آمریکا به زندان رفت. در سال ۱۹۸۲ بخاطر تلاش هایی که برای کلاهبرداری از الویس پریسلی کرده بود به شش ماه زندان محکوم شد. در طی سالهای دهه ۱۹۶۰ وی هشت بار به تقلب و کلاهبرداری اعتراف کرده بود. در سال ۱۹۸۱ نیز بخاطر رابطه با مافیای نیوجرسی، وی از شرکت دادن اسب هایش در مسابقات اسب سواری ممنوع شد.
تاجر دوم یک سوری بنام Fouad al-Zayat معروف به جک خیکی fat Jack است که با فروش اسلحه ثروتی افسانه ای بهم زده بود.
در سال 2002 یک دادگاه لندن بخاطر یک چک برگشتی سه میلیون دلاری از نامبرده مجبور به توقیف جت 727 خصوصی و رولز رویس وی گشت. فواد از سال 99 تا 2001 با 150 مراجعه به قمارخانه های لندن مبلغ 17 میلیون دلار باخته بود.
در فوریه 2003 دو لابیست آمریکائی بهمراه باب نی برای دیدار با این دو تاجر خوشنام، به لندن سفر میکنند و پس از آن نیز یکبار دیگر خود باب نی به تنهائی به دیدار این دو تاجر ایران دوست میرود. در اواسط سال 2003 شرکت لندنی منحل میگردد و بخاطر جنگ آمریکا با عراق، باب نی و دوستان از دنبال کردن پرونده منصرف میگردند. در اینمدت کوتاه باب نی با کالین پاول در زمینه برداشتن تحریم ارسال قطعات هواپیما به ایران نیز دیدار میکند. طبق ارقام منتشره در مرکز لابیست های کنگره، تجار لندنی 220 هزار دلار به روی کافی و 20 هزار دلار به دی استفانو پرداخت کرده اند. از میزان دقیق پرداختی به باب نی هنوز بی خبریم ولی طبق اسناد منتشره توسط وزارت دادگستری و همچنین ارقام مربوط به کمک های مالی به تبلیغات انتخاباتی باب نی، نامبرده دهها هزار دلاربخاطر کمک باین دو دلال دریافت نموده است که یک قلم آن 50000 دلار در بازگشت از سفر دوم وی به لندن است. باب نی درآغاز به مقامات قضائی گفته بود که این پول را بخاطر خوش شانسی در قمار برده بود.
"روی کافی" و "باب نی"، بنیانگذاران "شورای ملی ایرانیان آمریکائی" وابسته به "تریتا پارسی
Roy Coffee در سال 1994 که جرج بوش کاندیدای فرمانداری تگزاس بود معاونت تبلیغات انتخابانی وی را بعهده داشت. نامبرده تا سال 98 یکی از مستولیت های مهم ایالت تگزاس را بعهده داشت و سپس به شرکت لابی معروف O’Connor & Hannan پیوست. وی که به رابطه نزدیک با خانواده بوش معروف بود در سال 2000 از طرف مجله کنگره بنام Roll Call لقب گوش و چشم بوش در K Street را گرفت. این خیابان محله معروفترین شرکتهای لابی واشنگتن است. کافی در سال 2005 به شرکت لابی Locke Liddell & Sapp پیوست.
یکی از صاحبان سابق این شرکت حقوقی خانم Harriet Miers مشاور حقوقی کاخ سفید است که در سال گذشته از طرف پرزیدنت بوش برای عضویت در دیوان عالی آمریکا معرفی گردید.
همکار روی کافی David DiStefano رئیس دفتر سابق باب نی بود
که مانند روی کافی در سال 98 وارد جرگه لابیست ها گردید. باب نی از طرف برخی از روزنامه نگاران به فاسدترین نماینده تاریخ کنگره ملقب گردیده است ویکی از مفسران این سوال را مطرح میکند که آیا کاری بوده است که باب نی در مقابل دریافت پول از انجام آن سرباز زند؟ یکی دیگر از خبرنگاران به طنز نوشته است: "بنظر من این باند آبراموف و باب نی حاضرند برای پول به مادر خود نیز بمب اتم بفروشند و بعد ترتیب دستگیری وی را نیز بدهند". حقیقت نیز همین است و نگاهی کوتاه به پرونده وی همین احساس مشمئز کننده را به خواننده منتقل خواهد نمود. او با دریافت صدها هزار دلار رشوه و برخورداری از بهترین امکانات مالی در تمام سخنرانی های خویش برای مردم ایران نیز دلسوزی مینمود. ازجمله کارهای وی و آبراموف، کلاهبرداری میلیونی از قبیله های مختلف سرخپوسنتان آمریکائی است که با سخیف ترین شیوه ها انجام گرفته است. کلاهبردای از سرخپوستان به رقمی بالای 85 میلیون دلار میرسد. یکی از نمونه های معروف کلاهبردای آبراموف به دو قبیله مربوط میشود که هردوی آنان صاحب کازینو بوده و برای همین نیز برای جلب مشتری به قمارخانه های خود باهم رقابت میکردند. آبراموف با دریافت مبالغ هنگفت از قبیله اول ترتیبی داد که با تصویب قوانین مورد نظر در کنگره، کازینوی قبیله رقیب بسته شود. در مرحله بعد، وی سراغ قبیله دوم رفته و برای بازگشائی کازینویی که خودش ترتیب بستن آن را داده بود میلیون ها دلار ازآنان اخاذی کرد.
یکی دیگر از شاهکارهای وی همکاری با آبراموف برای خرید قمارخانه روی کشتی از تاجری در فلوریدا بود. برای جوش دادن این معامله، باب نی با جعل سند مبالغ هنگفتی از آبراموف دریافت کرد. فروشنده این قمارخانه در مقابل آبراموف و شریک وی Kidan مقاومت میکرد ولی سرانجام مجبور به قبول مبلغ پیشنهادی و فروش تجارت خود به آنان شد. چند هفته پس از امضای قرارداد، نامبرده بطرز مشکوکی به قتل رسید. یکی از دستگیر شدگان این جنایت کسی است که با Kidan یعنی شریک آبراموف رابطه داشت و مبلغ 250 هزار دلار از وی دریافت کرده بود.
از دیگر اقدامات باب نی و آبراموف، دادن قرارداد نصب آنتن های تلفن همراه در کنگره آمریکا به یک شرکت اسرائیلی بود. درحالیکه طبق اسناد مورد بررسی توسط مطبوعات آمریکا، یک شرکت مهم آمریکائی شایسته انجام این معامله بود، باب نی درمیانه راه وارد صحنه گردید و قرارداد را به یک شرکت گمنام اسرائیلی داد. طبق اسناد منتشره در مطبوعات، شرکت اسرائیلی نیز صدها هزار دلار به باند آبراموف پرداخت کرد.
دریکی دیگر از کلاهبرداریها، باب نی در مقابل دریافت پول ترتیبی داد که یک شرکت غیر روسی بتواند روی ودکای خود مارک "ساخت روسیه" را بچسباند و همچنین در مقابل دریافت پول به تولید کنندگان لباس در خارج از آمریکا نیز فرصت داد تا مارک ساخت آمریکا را روی محصولات خود بجسبانند.
روی کافی در نامه ای که بتاریخ اول فوریه 2006 به مجله تکزاسی Dmagazin Frontburner فرستاده است نحوه راه اندازی این شورا را بروایت خویش بیان میکند: frontburner.dmagazine.com/archives2/013069.html
« در اواسط سال 2002 یکی از همکلاسی های سابق من که یک ایرانی بنام "داریوش بقائی" است (وکیل ساکن بورلی هیلز) برای دیدار خانوادگی به ایران رفت. وی قبل از انقلاب به آمریکا آمده و تاکنون به کشورش بازنگشته بود. وی پس ار بازگشت از ایران به من تلفن زد و تعریف کرد که چگونه اقتصاد ایران رونق گرفته و آمریکا دارد فرصت ها را از دست میدهد. وی هنچنین گفت که ملایان با بهانه کردن تحریم های آمریکا علیه ایران برای رفتار خود یک توجیه پیدا کرده اند و بهترین کمک به مردم ایران برداشتن تحریم ها و بهبود روابط دو کشور است. من او را نزد باب نی بردم و ملاقات ایندو که قرار بود یکربع باشد یکساعت و نیم طول کشید که بیشتر به فارسی بود و آنان از احساسات عمیق در مورد آرزوهای خود برای مردم ایران باهم صحبت کردند.
نتیجه آن شد که من، دی استفانو، بقائی و تریتا پارسی که یک ایرانی-آمریکائی است تصمیم گرفتیم که یک کمیته فعالیت سیاسی با عضویت ایرانی-آمریکائیان راه بیندازیم که بتوانیم استراتژی خودمان که عادی سازی روابط بین ایران و آمریکا بود را دنبال کنیم. ما چهارنفر با هم 9 ماه تمام فعالیت کردیم تا این تشکل را راه اندازی کنیم.»
بنظر میرسد که دیدار بقائی و باب نی مانند دیدار مولانا مولوی و شمس تبریزی آنچنان آتشی بجان روی کافی و دی استفانو زده بود که این گرانترین وکلای آمریکا که برای چند ساعت کار برای دو دلال اسلحه، صدها هزار دلار گرفته اند این بار مفت و مجانی 9 ماه فی سبیل لله کار کرده اند. سپس آنطور که در گزارش شورا ذکر شده و "کافی" نیز بآن اشاره میکند، نامبردگان برای همان چند نفری که پارسی پس از ماهها تلاش دور هم جمع کرده بود کلاس آموزشی گذاشتند تا روشهای لابیگری و تماس با نمایندگان کنگره را بآنان بیاموزند.
داریوش بقائی نیز خود یک معمای دیگر است. این وکیل ثروتمند بورلی هیلز نیز در سفر به تهران دچار دگرگونی شده و وضعیت اسفبار مردم حال او را منقلب کرده است و ازینرو در بازگشت بلافاصله بیاد همکلاسی سابق خویش در تگزاس افتاده است که بطور اتقافی همکار باب نی نیز هست. پس از راه اندازی تشکل مزبور نیز دیگر هیچ نشانی از داریوش بقائی نیست. شاید بهترین احتمال این است که این ایرانی وطنپرست پیشنهادات قابل توجهی برای سه آمریکائی مزبور آورده بود که آنان کار و زندگی خویش را رها کرده و به تربیت ایرانیان برای احقاق حقوق خویش پرداخته اند.
دراینجا اما دو سوال اساسی که هدف اصلی این گزارش نیز هست بی پاسخ مانده اند. اولا باب نی و دو لابیست گرانقیمت از راه اندازی شورا جه اهدافی را دنبال کرده اند. مطالبی که گویا بقائی برای روی کافی تعریف کرده همان حرفهائی است که خود باب نی در طی سالیان قبل بارها تکرار کرده بود و چیز جدیدی نداشت پس وی حامل چه پیام ویژه ای بوده است که محرک باب نی و دوستان وی گشت؟ دومین سوال انتخاب تریتا پارسی است. آیا ایرانی متخصص در آمریکا باندازه کافی وجود نداشت که یکی از مهمترین نمایندگان کنگره و دو لابیست معروف آمریکا یک جوان بیست و چند ساله را برای اینکار انتخاب نمودند؟ کدامیک از خصوصیات پارسی وی را برای اینکار شایسته تر از دیگران کرده بود؟ جالب ترین بخش داستان این است که هیچکدام از بنیانگذاران این شورا ایرانی-آمریکائی نیستند و این در حالی است که هدف رسمی آن در درجه اول ارتقا وضعیت این دسته از ایرانیان است. پارسی در سال 2001 با پاسپورت سوئدی به آمریکا آمده بود و سالها از حق دریافت شهروندی آمریکائی دور بود. روی کافی و دوستان وی نیز هیچگاه ادعای ملیت ایرانی نداشته اند.
تریتا پارسی، از سوئد به واشنگتن
تریتا یک مهاجر ایرانی-سوئدی است که اولین فعالیت های سیاسی خویش را هنگام دانشجوئی در سوئد شروع کرده است. جالب اینجاست که وی تمام کارهای خویش را از همان سوئد معطوف به آمریکا نموده و گزارش فعالیت های خویش را بزبان انگلیسی منتشر میکرد. مثلا دیدار خویش وعده ای دیگر از دوستانش با سفیر ایران در سوئد را بزبان انگلیسی باطلاع خوانندگان آمریکائی میرساند.
محتوای اولین اعلامیه های پارسی باندازه کافی گویای روابط وی با رژیم و برخی از تشکل های وابسته بآن است. یکی از اولین اقدامات وی انتشار یک بیانیه به زبان انگلیسی روی اینترنت است که وی و چند نفر دیگر امضا کرده اند:
«14 نفر از ایرانیان یا دوستداران ایران بیانیه ای را امضا کرده اند که خطاب به نمایندگان کنگره آمریکاست و از آنان میخواهد که تحریم های علیه ایران را لغو کرده و وارد گفتگو با ایران شود. باید ایرانیان بخود بیایند و صدایشان را بگوش مسئولین آمریکائی برسانند. تا کنون فقط مجاهدین خلق، کنت تیمرمن و لابی طرفدار اسرائیل در صحنه فعال بوده اند. برای کمک به مردم ایران چه باید کرد؟ اگرچه این تحریم ها تاثیری روی اقتصاد ایران ندارند ولی احتمال اینکه درآینده مضر باشند وجود دارد. مثلا ایران محتاج به قطعات یدکی برای صنعت نفت است که فقط در آمریکا یافت میشود. فلج شدن صنعت نفت و بدنبال آن رنج و سختی بیشتر برای مردم راه به رادیکالیسم سیاسی خواهد برد..... قدم بعدی رساندن این طومار به دست نمایندگان مجلس و سنای آمریکا بود. بمدت چهار روز من یک تنه از این دفتر نماینده کنگره به آن یکی رفتم و آنرا شخصا بدست مشاورین و مسئولین دفتر آنان دادم. آنان همه شگفت زده بودند که یک دانشجوی سوئدی-ایرانی برای پایان دادن به انزوای کشورش مشغول لابی کردن است. من فعالیت های خود در کنگره را به اطلاع امضا کنندگان بیانیه رساندم و نتیجه آن شد که ما یک گروه لابی درست کردیم. اکنون 80 نفر از نمایندگان کنگره بطور مرتب فاکس های ما را دریافت میکنند». (25 جولای 1997)
امضا کنندگان: تریتا پارسی، سلیمان کیاست پور، محسن شبانیان، زرد سارتی و مهدی اردلان
دراین اعلامیه چند نکته جالب به چشم میخورد. چگونه یک دانشجوی ایرانی ساکن سوئد تک و تنها به واشنگتن رفته و یکراست نیز وارد کنگره شده است؟ وی از کمک های غیبی دراین زمینه هیچ مطلبی نمی گوید. از طرف دیگر این دانشجوی جوان راه حل مشکلات عدیده ایران و راه جلوگیری از سقوط به دامان رادیکالیسم را رفع تحریم از ارسال قطعات یدکی صنعت نفت میداند. اصولا نه ایران و نه هیچ کارشناسی تاکنون ادعای کمبود چنین قطعاتی نکرده است زیرا شرکت های گردن کلفت نفتی اروپا این کمبود را سالهاست که جبران میکنند و همانطور که بعدا مشاهده میکنیم این شرکت های نفتی آمریکائی هستند که از نداشتن دست در بازار ایران گله میکنند. درصفحات بعد درباره این قسمت از اعلامیه وی و نگرانی نامبرده از کمبود قطعات یدکی برای صنعت نفت ایران توضیح بیشتری خواهیم داد. اعلامیه بعدی پارسی نیز جالب است. وی در مقاله ای در مجله "ایرانیان" به هموطنان خود می نویسد:
"زمان آن فرا رسیده است که یک مبارزه واقعی برای حقوق بشر شصت میلیون ایرانی را آغاز کنیم. ایرانیان بیش از بیش باین نتیجه میرسند که برداشت شان از رژیم ایران و اوضاع مملکت منطقی نبوده است. اگرچه حکم در مورد حاکمان ایران که دیکتاتور هستند درست بوده است ولی بخاطر آنکه نفرت از حکومت بر ما مسلط شده بود، به اقدامات زیانبخش دست زده و به مردم خودمان ظلم کرده ایم. ما ایرانیان باید بفهمیم که بهترین استراتژی همان استفاده از آلترناتیو های موجود است. پس چه باید کرد؟ پاسخ باین سوال خیلی آسان است زیرا امکانات دور و برمان ریخته است. باید به نمایندگان کنگره آمریکا نامه نوشت و یا نزد آنان رفت و اوضاع ایران را برایشان گفت. باید علیه تحریم ها بیانیه داد و فعال شد. ما، گروهی از ایرانیان دردمند، از تابستان گذشته باین کار وارد شده و اعضای کنگره آمریکا را زیر بمباران فاکس های خود قرار میدهیم. ما به کمک شما احتیاج داریم. با آدرس زیر با ما تماس بگیرید. (تریتا پارسی، اکتبر 1997، سایت ایرانیان)
www.geocities.com/CapitolHill/Lobby/3725/
به ادعای پارسی، اپوزیسیون و کل مردم ایران، در نحوه مبارزه با رژیم تحت تاثیر نفرت قرار گرفته و دست به کارهای غیر عقلائی زده و بهترین شیوه مبارزه همان کمک به پارسی و دوستان ناشناخته وی برای رفع تحریم از شرکت های نفتی آمریکائی است. برای شناخت بهتر پارسی و فعالیت های وی در سوئد به اعلامیه وی بزبان انگلیسی که بتاریخ 14 مارس 2000 روی اینترنت رفته است نگاه میکنیم:
اطلاعیه مطبوعاتی: دیالوگ بین سفیر ایران در سوئد و ایرانیان تبعیدی
روز نهم مارس برای اولین بار در بیست سال گذشته یک دیالوگ بین نمایندگان دولت ایران و ایرانیان تبعیدی در سوئد انجام گرفت. حدود 45 نفر دراین گفتگو شرکت کردند. این دیدار به ابتکار بیژن فهیمی برگزار شده بود.
لطفا همینجا کلیک کنید وفضاحت بیژن فهیمی ونرگس مشیری را که برای رژیم لابی میکردند را بخوانید در رفتار دولت ایران دراین اواخر تغییرات فراوانی ایجاد شده بخصوص در زمینه حل مشکلات بین ایرانیان از طریق گفتگو که در ملاقات اخیر بخوبی نمایان بود. جو ملاقات صمیمانه بود. تبعیدیان از دولت انتقاد کردند و بخصوص در مورد تفسیرهای تنگ نظرانه دولت از قوانین اسلامی صحبت کردند و اشاره شد که فعالیت سیاسی فقط منحصر به خودی ها شده که همان تفسیر رژیم از شیعه را قبول کرده اند.
تبعیدیان درخواست کردند که بآنان اجازه رای دادن در انتخابات پارلمانی داده شود. سفیر ایران باین انتقادات پاسخ داد که درک عمیق وی از احساسات ابراز شده توسط تبعیدیان را نشان میداد. او اوضاع سیاسی ایران را تشریح کرد و تایید نمود که باید راه دیالوگ را ادامه داد.
سفیر ایران از تبعیدیان گله کرد که چرا در مقابل گروههای افراطی اپوزیسیون پاسیو مانده اند. گروههایی که دست به خشونت میزنند تا راه دیالوگ را ببندند. متاسفانه عنصر خشونت، این دیدار خوب را تحت تاثیر قرار داده بود زیرا مسعود کمالی یکی از شرکت کنندگان دراین جلسه، شب قبل از دیدار با سفیر توسط مجاهدین خلق تهدید به مرگ شده بود.
تریتا پارسی، رئیس اجرائی سازمان ایرانیان طرفدار همکاری بین المللی IIC (Iranians for International Cooperation) برای تماس: www.iic.org ; www.geocities.com/tritaparsi
گذشته از محتوای اعلامیه که گویا توسط خود آقای سفیر نوشته شده نکته قابل توجه این است که خبر این دیدار بصورت اعلامیه مطبوعاتی و بزبان انگلیسی روی اینترنت رفته است تا دوستان آمریکائی نیز در جریان این واقعه تاریخی قرار گیرند. نکته مهم اما راه اندازی یک تشکلیلات جدید است که پارسی نیز گرداننده آن گشته است. داستان پارسی را از همین اعلامیه و گروه تازه تاسیس وی دنبال میکنیم تا به آمریکا برسیم.
در 26 ژوئن 1998، آسوشیتد پرس مقاله ای در مورد برخی ایرانیان خارج از کشور نوشته که بسیار قابل توجه است. دراین نوشته Josef Federman به دو سازمان ایرانی که برای رفع تحریم های آمریکا علیه ایران فعالیت میکنند اشاره کرده است. یکی از آنان Iranian Trade Association در سان دیه گو است و دیگری همان سازمان پارسی در سوئد است. عجیب است که خبرنگار آمریکائی از یک دانشجوی ناشناخته ایرانی در سوئد یاد کرده است. برای درک این نکته باید به گذشته رجوع کرده و نحوه شکل گیری این تشکل ها را بررسی کنیم.
خاتمی و تحرک در سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران
همانطور که دیدیم تریتا پارسی اولین فعالیت های خود را در 1997، سال جلوس خاتمی به صندلی ریاست جمهوری، آغاز نمود. "هوشنگ امیر احمدی" نیز درهمین سال شورای ایرانی-آمریکائی AIC خویش را راه انداخت. انجمن تجارت ایرانی در سان دیه گو- نیز که در بالا اشاره شد بهمین ترتیب در سال 97 شروع بکار کرد.
در نسخه انگلیسی گزارش حاضر، به تفصیل درباره خاتمی و شروع خط جدید وزارت خارجه و اطلاعات رژیم در خارج از کشور بحث شده است.
درآخرین سال ریاست جمهوری رفسنجانی، رژیم در بدترین وضعیت خویش از نظر روابط بین المللی بود. دادگاه میکونوس سرآغاز درگیری رژیم با اروپا گردید و انفجار پایگاه آمریکا در عربستان بنوبه خود تشنج با آمریکا را به میران خطرناکی بالا برد. بهزاد نبوی در مورد وضعیت بین المللی رژیم دراین مقطع میگوید:
"درآن مقطع زمانی از نظر روابط خارجی در بدترین شرائط قرار داشتیم و علاوه بر آمریکا، کشورهای اروپائی نیز سطح روابط خود با ایران را بشدت کاهش داده بودند و بنا بر اطلاعات موثق، مقدمات حملات نظامی محدود به کشورمان فراهم شده بود. برخی از کشورهای دوست به ما خبر دادند که بنا به حمله نظامی به نقاط مختلف کشور بود. عاملی که سبب شد همه این اقدامات خنثی و متوقف شود حماسه دوم خرداد و افزایش مشروعیت نظام بود." (گفتگو با ایسنا، 27 آبان 1383 )
اولین هدف سیاست خارجی خاتمی همان تشنج زدائی و بهبود روابط با اروپا بود. مصاحبه خاتمی با سی ان ان نیز بنوبه خود امیدهای فراوانی را در میان آمریکائیان دامن زد که گویا رژیم بدنبال حل و فصل مسائل خویش با آمریکاست.دولت کلینتون کم کم موضوع خاتمی را جدی گرفت و برای حل و فصل یکباره مسائل خویش با ایران وارد عمل شد. از سال 98 اقدامات و یا ژست های حسن نیت کلینتون شروع شد که در سال 2000 و سخنرانی مادلین آلبرایت در شورای ایرانی-آمریکائی به اوج خود رسید. دراین جلسه که درآستانه نوروز (17 مارس) برگزار شد، خانم آلبرایت بخاطر سیاست های آمریکا در گذشته و بخصوص کودتای سال 32 علیه دولت مصدق از ملت ایران پوزش خواست. دراین سخنرانی حتی وی بصراحت گفت که آمریکا با دولت هائی بمراتب دیکتاتورتر از ایران رابطه خوب دارد که منظور خانم آلبرایت این بود که نقض حقوق شهروندان ایرانی اصولا مانعی بر سر بهبود روابط با ایران نیست. پس از این سخنرانی، یکی از شرکت کنندگان ایرانی طرفدار رژیم پس از پایان سخنرانی وی گفت: «اگر خود من متن سخنرانی آلبرایت را نوشته بودم بسیاری از ژست ها و چشمک و چراغ های ایشان به جمهوری اسلامی را از قلم میانداختم.» Iran Press Analysis, Volume 2, No. 13
"کنت پولاک" یکی از مسئولان مهم شورای امنیت آمریکا در دوره کلینتون و از مسئولین پرونده ایران نیز میگوید:
"درسال 99 و 2000 خیلی سخت تلاش کردیم که یک معامله بزرگ با رژیم ایران انجام دهیم. ما 12 ژست و اقدام حسن نیت را بطور یکطرفه برای آنان انجام دادیم تا نشان دهیم که واقعا جدی هستیم و آمادگی داریم تا در صورتی که تهران بخواهد حاضریم امتیازات بسیار بیشتری بدهیم و تا انتهای راه نیر برای نزدیکی با ایران پیش برویم ولی رژیم ایران نمی خواست.
11, 23, 2004 SABAN CENTER—
از همه این نقل قول ها جالب تر موضعگیری دوتن از ایرانیانی است که مستقیما درجریان قضایای پشت پرده آن دوره هستند. محسن امین زاده دراین دوره معاون وزارت خارجه ایران بود. وی میگوید:
محسن امین زاده از معاونان وزارت خارجه وقت
سرانجام بحران روابط ایران و آمریکا (نامه شماره 49) «در ماه مارس سال 2000 ميلادي، خانم آلبرايت وزير خارجهي وقت آمريكا در سخنراني مشهورش در شوراي روابط ايران و آمريكا، محورهايي از مسايل مورد علاقه و زمينههاي همكاري ميان دوكشور را برشمرد. او به مواردي چون صلح و امنيت درخليج فارس، توسعهي اقتصادي منطقه، رژيم عراق، رژيم طالبان و شرايط افغانستان، مبارزه با مواد مخدر، تلاش براي حل بحران آذربايجان و ارمنستان، تلاش براي حفظ ميراث فرهنگي و بناهاي تاريخي، همكاري در زمينهي حفاظت محيطزيست و موارد بيشتري از اين دست اشاره نمود.
هرچند سخنراني خانم آلبرايت مثبتترين موضعگيري علني يك مقام عاليرتبهي آمريكا دربارهي ايران پس از انقلاب اسلامي بود و نوعي ابراز تأسف دربارهي رفتار آمريكا عليه دولت ملي مصدق نيز در آن درج شده بود. دوطرف ميتوانستند آنرا آغازي براي گشايش درهاي بسته تلقي نمايند اما دراين حد هم اين سخنراني كارساز نشد. واكنش دولت ايران تا آن حد سرد بود كه مشوق اقدامات بيشتري از اين دست از سوي دولت كلينتون در آمريكا نشد؛ چيزي كه بيل كلينتون و مادلين آلبرايت بعدها چندبار به آن اشاره كردند.
در واكنش به اين سخنراني، توجه افكار نخبگان ايران بيشتر معطوف به اظهار تأسف آلبرايت دربارهي كودتا عليه مصدق در ايران شد و در آن زمان كمتر به مسايل مشترك مورد تأكيد خانم آلبرايت در سياست خارجي دوكشور در منطقهي خاورميانه توجه شد و عملاً اين جنبه از اظهارات، منجر به واكنش سريعي از سوي ايران نشد.
در اين دوره، دولت ايران اجازه نيافت كه از همهي فرصتهاي دولت دورهي كلينتون براي تأمين منافع ملي كشور بهرهمند شود و كاهش مشكلات به مسايل خاصي محدود شد و عملاً فشار به ساير كشورها براي جلوگيري از همكاري آنان با ايران رو به كاهش نهاد، اما راهحلي براي مشكلات اصلي روابط ايران و آمريكا جستوجو نشد. همچنانكه كه خواهيم ديد، دولت خاتمي اجازه يافت تا برسر افغانستان و عراق با آمريكا به گفتوگو بنشيند و حتي با نوعي همكاري غيرمستقيم بر سر اين كشورها موافقت شد اما از مذاكره برسر رفع مشكلات توسعهي ملي ايران و از جمله تحريمها عليه ايران منع شد. پاسخ عدهاي به اين سؤال كه چرا دولت آقاي خاتمي اجازه نيافت از فرصتهايي كه براي كاهش بحران روابط ايران و آمريكا بهدست آورده بود استفاده كند و اين فرصتها را به منافع ملي و كاهش موانع توسعه در ايران تبديل نمايد، اين است كه در ايران، گروهي آمادگي نداشت كه بزرگترين مشكل سياست خارجي و حتي روابط اقتصادي خارجي ايران در دورهي رياستجمهوري آقاي خاتمي حل شود.»
یکی دیگر از طرفهای اصلی قضیه که برای رفع تحریم ها و بهبود روابط ایران و آمریکا تلاش میکرد هوشنگ امیراحمدی است که آلبرایت سخنرانی معروف خویش را در شورای وابسته باو ایراد نمود. امیراحمدی درباره این دوره در مصاحبه با رادیو فردا میگوید: (سایت گویا به نقل از رادیو فردا، 13.8.83)
« محمد خاتمی رئیس جمهوری اسلامی روز شنبه دیروز در کنفرانس خبری خود اعلام کرد که ایران نتوانست از فرصت خوبی که پس از عذرخواهی وزیر خارجه آمریکا در دولت سابق پیش آمده بود، استفاده کند و روابط خود را با آمریکا بهبود بخشد. این اولین بار است که یک مقام جمهوری اسلامی از از دست رفتن فرصتهای ایران در رابطه با آمریکا سخن می راند. فریدون زرنگار در گفتگویی با دکتر هوشنگ امیر احمدی استاد دانشگاه در آمریکا و تحلیلگر سیاسی مسائل ایران و آمریکا، از اهمیت گفته های محمد خاتمی و تاثیر احتمالی آن در روابط ایران و آمریکا پرسیده است.
دکتر هوشنگ امیر احمدی: آقای خاتمی از این که اعتراف کرده در رابطه به سخنانی که خانم آلبرایت در سال 2000 در کنفرانس شورای آمریکاییان به ایرانیان مطرح کرد و در چارچوب آن از ایرانیان پوزش خواست و اظهار تاسف کرد از تستهای غلط آمریکا در سی و چند سال گذشته، و این که فرصت سوزی شده، این حرف خیلی مهمی است. اگرچه این حرف را خیلی دیر می زنند و این فرصت سوزی را اعتراف می کنند حرف خیلی مهمی است. من مطمئنم که حتی در جناح به اصطلاح راست جمهوری اسلامی هم این بحث فرصت سوزی در رابطه با حرکتی که آقای کلینتون و خانم آلبرایت و با کوشش شورای آمریکاییان- ایرانیان کرد، وجود دارد. من یک خبر دیگری بدهم که بسیار به نظر من مهم است برای شنوندگان شما. این که من چند هفته پیش با معاون خانم آلبرایت آقای سفیر تامس تیکیت، یک مصاحبه کردم که این مصاحبه دیگر تا هفته دیگر در نشریه شورا چاپ می شود.
و از او سئوال کردم در رابطه با همان صحبتی که خانم آلبرایت کرد و تصمیمی که آقای کلینتون داشت. از او پرسیدم که آیا واقعا در آن جلسه و روزهای بعد آقای کلینتون تصمیم گرفته بود که مسائل ایران و آمریکا را عادی بکند یا نه؟ و ایشان با صراحت جواب می دهد که بله ما تصمیم گرفته بودیم که اگر ایران بیاید جلو ما مسائلمان را، رابطه مان را با ایران عادی بکنیم.
من بعدا از او پرسیدم که در این رابطه شما با اسرائیلیها هم تماسی داشتین و نظر آنها را خواسته بودید؟ که در جواب می گوید: حتی قبل از این اسحاق رابین؛ قبل از این که ترور شود، به ایشان گفته بود و از طریق ایشان برای آقای کلینتون پیغام فرستاده بود که شما هر چه زودتر بتوانید رابطه با ایران را عادی کنید، همان قدر به نفع ما اسرائیلیهاست. یعنی این که دولت کلینتون نه فقط خانم آلبرایت را فرستاد عذر خواهی کرد و از گذشته اظهار ندامت کرد، بلکه تصمیم گرفته بود که رابطه را با ایران عادی کند که این فرصت سوزی شد متاسفانه از طرف ایران.
فریدون زرنگار(رادیو فردا): چه تحلیلی می شود از این به قول شما اعتراف به فرصت سوزی کرد؟
دکتر امیر احمدی: تاریخ جمهوری اسلامی نشان می دهد که متاسفانه این نوع درسها را همیشه خیلی دیر می گیرد. در جریان گروگانها، در جریان جنگ با عراق، در جریان همین مساله ایران و آمریکا و جریانهای دیگر، دولت جمهوری اسلامی متاسفانه همیشه نشان داده است که گران فروشی می کند و بعد می رسد به یک جایی که می بیند جنس روی دستش مانده شروع می کند به ارزان فروشی کردن بی نهایت.»
همانطور که از گفته های امیر احمدی و امین زاده پیداست، در سیاست خارجی، سردمداران جمهوری اسلامی هدفی جز کاهش تشنج نداشتند و هیچگاه در صدد حل مساله خود با آمریکا نبودند. حل بنیادین مشکل ایران با آمریکا در نهایت به تغییر رفتار رژیم در روابط بین المللی اش مربوط میشد که ایران نیز حاضر به پرداخت چنین بهائی نبود. هدف اساسی رژیم در رابطه با آمریکا خوردن نان اصلاح طلبی یعنی دریافت امتیازات متعدد از آمریکا و در راس آن تغییر سیاست این کشور در رابطه با ایران از "تغییر رژیم" به "صبر کن تا اصلاحات به نتیجه برسد" بود که موفق نیز گردید. ولی در مقابل نیز حاضر به کوچکترین تغییری در رفتار خود در منطقه نبوده و نیست. در بخش اصلی نسخه انلگیسی مقاله حاضر، این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است و نشان داده میشود که سیاست اصلی رژیم در آمریکا چه در رابطه با روزنامه نگاران یا موسسات تحقیقاتی و چه در رابطه با سیاستمداران القا این فرضیه بود که اصلاحات درایران برگشت ناپذیر است و آمریکا بجای پرداخت هزینه ای سنگین برای مقابله با رژیم ایران، بهتر است درانتظار پیروزی نهائی اصلاح طلبان بماند که بقول حجاریان ممکن است 700 سال طول بکشد.
لابی مشترک شرکت های نفتی و رژیم ایران
با شروع کار خاتمی، شرکت های آمریکائی فشار خود به دولت کلینتون برای بهبود روابط و لغو تحریم ها را افزایش دادند. برای این شرکت ها الزامات سیاسی قضیه در درجه دوم قرار داشت و بطور طبیعی منافع تجاری خویش را مقدم میدانستند. برخلاف اروپا که در روابط خود با ایران عمدتا منافع اقتصادی کوتاه مدت خود را درنظر میگیرد، سیاست خارجی آمریکا تابع منافع استراتژیک و ژئوپلتیک خویش میباشد. پیروزی خاتمی درانتخابات سال 97 چشم انداز نوینی در مقابل شرکت های آمریکائی قرار داد که با استفاده از فضای سیاسی جدید، این استدلال خود را مطرح کنند که ازاین پس هیچ مانع سیاسی بر سر رابطه خوب با ایران نیست و یک همگونی بین روابط اقتصادی با ایران و منافع استراتژیک آمریکا وجود دارد. به عبارت دیگر، رفتار ایران تغییر کرده است و سیاست های جدید تهران منافع ایالات متحده را تهدید نخواهد نمود. ازاینرو باید سیاست جدیدی در مقابل ایران اتخاذ نمود.
دولتمردان آمریکا بدلیل آنکه در تصمیمات خویش تنها به منافع شرکتهای مهم یا نفتی فکر نکرده و منافع درازمدت این کشور را درنظر میگیرند با تردید و احتیاط به جریان خاتمی برخورد کردند و پس از هر ژست و اقدام حسن نیتی که برای رژیم ایران انجام دادند، منتظر پاسخ تهران میماندند. این احتیاط و دو دلی و حرکت گام به گام برای کمپانی های مهم غیرقابل قبول بود و آنان را مجبور به یک کمپین وسیع و لابی برای تغییر سیاست آمریکا نمود. پایه و اساس استدلال این شرکتها اولا این بود که تحریم ها شرکت های آمریکائی را در مقابل رقبای اروپائی شان ضعیف میکند، ثانیا این تحریم ها تاثیری در رفتار و کردار ایران ندارند و مهمتر از همه، رژیم ایران استحاله گردیده و بقول آنان از یک رژیم ایدئولوژیک، به یک سیستم پراگماتیک و اصلاح طلب تغییر یافته است.
ولی به مرور زمان و به همان میزان که دولت خاتمی در اجرای وعده و وعیدهای خویش ناتوان میگردید، این استدلال نیز نقش برآب میشد و احتمال تغییر سیاست آمریکا از نرمش و دادن امتیاز یکطرفه که در سال 2000 به اوج خود رسید به سیاست رودرروئی و در نهایت تغییر رژیم بیشتر میشد. ازهمین رو این تهاجم تبلیغاتی عظیم بنفع رژیم ایران در آمریکا تشدید شد که هدف آن جلوگیری از ناامیدشدن سیاستمداران این کشور از شکست اصلاحات در ایران بود. همین جاست که فعالیت های شرکت های بزرگ آمریکائی در جهت تغییر افکار عمومی، منافع رژیم ایران را نیز برآورده میکند.
راز نهفته فعالیت های پنهان ایران در آمریکا نیز در درک همین نکته قرار دارد که دوستان رژیم ایران با تبلیغات خویش و دادن امید دراین زمینه که نباید از بازگشت اصلاح طلبان یا پراگماتیست ها و پیروزی نهائی آنان ناامید شد، از تغییر سیاست آمریکا جلوگیری کنند. روابط گسترده رژیم با سازمانهای پژوهشی و خرج میلیونها دلار برای خبرنگاران دوست عمدتا در جهت سوق دادن افکار عمومی بهمین سمت است. در نسخه انگلیسی گزارش حاضر در مورد عوامل رژیم که دراین زمینه فعالیت میکنند به تفصیل بحث شده است.
همانطور که قبلا گفتیم، در سال 1997، شورای ایرانی-آمریکائی وابسته به امیراحمدی و تشکل های ریز و درشتی مثل گروه تریتا پارسی در سوئد یا تشکل سازمان تجارت ایرانی به ریاست افشار در سان دیه گو شروع بکار کردند. اما مهمترین حرکتی که دراین زمینه در سال 97 اتفاق افتاد و پایه و اساس فعالیت این تشکل ها گردید، شروع بکار کمپانی های بزرگ آمریکا در زمینه لابی برای رفع تحریم ها و بهبود روابط با ایران بود. نزدیک به 50 کمپانی بزرگ آمریکا منجمله کاترپیلار و کمپانی های مهم نفتی، رسما وارد لابی بنفع ایران شدند. بدین منظور یک سازمان هماهنگ کننده بنام USA-Engage به ثبت رسانده شد
تا فعالیت های مزبور را در همه زمینه ها هماهنگ کند. اهداف اعلام شده این شرکت لابی، قانع کردن نمایندگان مجلسین آمریکا و دولتمردان این کشور برای تغییر سیاست در مقابل ایران بود. بخش مهمی از فعالیت های این شرکت لابی به گفته خود مسئولین آن به "کمپین تبلیغاتی برای آگاه کردن سیاستمداران آمریکا و افکار عمومی در مورد مضرات این تحریم ها اختصاص داشت. این فعالیت های تبلیغی همچنین افکار عمومی را در مورد نقش شرکتهای آمریکائی درزمینه ارتقا دموکراسی و حقوق بشر دراین کشورها آگاه خواهد کرد". (برای اطلاعات بیشتر به سایت رسمی این سازمان مراجعه کنید www.usaengage.org)
در بخش اصلی این گزارش تحقیقی که بزبان انگلیسی بزودی منتشر خواهیم کرد، درباره فعالیت های تبلیغی این شرکت لابی برای تنویر افکار عمومی به تفصیل بحث میشود. دراین گزارش، نشان داده میشود که چگونه از سال 97 ببعد این شرکتها به کمک خبرنگاران، موسسات تحقیقی و برخی از سیاستمداران منجمله باب نی، تصویری به غایت غلط از ایران را در مطبوعات آمریکا جا انداخته اند که اگر آنرا در معرض قضاوت هموطنان ایران قرار دهیم بدون تردید باین نتیجه میرسند که کارشناسان ایران شناس مزبور در باره کشور دیگری که چه بسا در کهکشانی دیگر قراد دارد بحث میکنند. معروفترین تحلیل گران آمریکا، تصویر کشوری را عرضه کرده اند که یکی از پیشرفته ترین دموکراسی های جهان را داراست، حقوق زنان به مراتب بهتر از گذشته است، اقتصاد آن پویا و مردم در رفاه نسبی به سر میبرند.
این مجموعه از اقدامات البته در کادر "تربیت و آموزش افکار عمومی" قرار میگیرد. در روزهای اخیر یک خبر جالب در رابطه با شرکت نفتی اکسون موبیل (یکی از کارفرمایان هوشنگ امیر احمدی) در روزنامه ها منتشر شده است که به زیباترین شکل هدف این کمپانی ها از راه اندازی این کمپین "آموزش و تربیت افکار عمومی" را نشان میدهد. خبر فوق به گزارش رادیو فردا: 9.1.2007
"غول نفتی متهم به فريبکاری در باره اثر گرمايش زمين
«اتحاديه دانشمندان نگران»، روز دوشنبه هشتم ژانویه، با انتشار گزارشی، غول نفتی اگزان موبيل را به صرف ميليون ها دلار در فريب افکار عمومی برای کم خطر جلوه دادن گرمايش زمين متهم کرده است.
در اين گزارش آمده است که يکی از اعضای گروه ويژه ای که به کمک شرکت اگزان موبيل در سال ۱۹۹۸ برای تحقيق در باره گرمايش زمين تاسيس شد، رييس گروهی بوده که در سال ۱۹۹۳، از سوی شرکت دخانيات فيليپ موريس برای تحقيق در باره خطر مصرف غير مستقيم دخانيات تشکيل شده بود.
به گفته فعالان، اين گزارش به «روشنی نشان می دهد که ميان دانشمندانی که مساله گرمايش زمين و خطر آن برای انسان را مبالغه آميز خوانده اند، و شرکت های عامل گرمايش زمين، رابطه مالی وجود دارد».
بر پايه گزارش حاضر، شرکت اگزان موبيل، در فاصله سال های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵، نزديک به ۱۶ ميليون دلار را به شبکه ای اختصاص داده است که کار آن، منحرف کردن افکار عمومی در باره اثر گرمايش زمين بوده است."
قابل ذکر است که اشاره به دادگاه فیلیپ موریس مربوط به دادگاه شرکت های دخانیات آمریکاست که طی آن، دانشمندان بسیاری در کنگره آمریکا شهادت دادند که سیگار کشیدن ضرری برای بدن ندارد و دراین زمینه حتی گزارشات علمی دقیقی نیز عرضه کرده بودند.
آسوشیتدپرس نیز در گزارش سوم ژانویه 2007 خود، ضمن تفسیر این خبر نوشت که در ماه سپتامبر گذشته نیز مهمترین آکادمی علمی بریتانیا یعنی انجمن سلطنتی، این مسئله یعنی سرمایه گذاری شرکت نفتی مزبور برای فریب افکار عمومی را تایید کرده بود.
برای آشنائی با نحوه کار این لابی عظیم باید به سیستم لابی در آمریکا نیز نگاه کنیم. به گزارش نیوزویک در تاریخ 16 ژانویه سال گذشته، این سیستم منحصر بفرد سالانه نزدیک به دو میلیارد دلار درآمد دارد و بخش بزرگی از اعضای کنگره و سیاستمداران آمریکا پس از پایان دوره خدمت خود به این شغل پردرآمد روی میآورند. بیش از 37 هزار نفر لابیست ثبت شده در واشنگتن مشغول بکار هستند. اساس و بنیاد لابی در آمریکا بر این استوار است که هر نماینده یا سناتور برای انتخاب مجدد خود به میلیونها دلار پول احتیاج دارد. برخلاف اکثر کشورهای غرب که تبلیغات انتخاباتی از بودجه عمومی تامین میگردد، در آمریکا این هزینه بر دوش کاندیدا قرار دارد. رشد سرسام آور این تبلیغات بجائی رسیده است که هر نماینده کنگره برای تامین بودجه مبارزات انتخاباتی بعدی خود باید حداقل نیمی از وقت خود را به جمع آوری پول اختصاص دهد. پول نیز عمدتا توسط شرکت های ذینفع پرداخت میشود. این پرداخت نیز بدون منظور نیست و پرداخت کنندگان انتظار دارند که در ازای آن، نماینده مزبور در جهت خواسته های آنان حرکت کند. این سیستم آنقدر تار و پود انتخابات آمریکا را در خود گرفته است که بسیاری از طرحهای قانونی رسما توسط همان کمپانی هائی نوشته میشود که قرار است قانون شامل حال آنان شود. مثلا شرکت های داروئی قانون بیمه را نوشته و از طریق نمایندگان مورد نظر خود برای تصویب آن اقدام میکنند.
نگاهی کوتاه به پرونده آبراموف نشان میدهد که چگونه سیستمی که بر اساس لابیستم استوار شده است در حال نابود کردن پایه های دموکراسی آمریکاست. به گفته نیوزویک، برطبق یک نظرسنجی که توسط گالوپ انجام گرفته است، 49 درصد از مردم آمریکا معتقدند که نمایندگان هردو حزب سیاسی فاسد و رشوه بگیر هستند.
تلاشهای بسیاری از سیاستمداران آمریکا برای تغییر و یا بهبود این سیستم که سرمنشا فساد های مالی منجمله افتضاح آبراموف است هنوز به نتیجه نرسیده است که یکی از دلائل شکست چنین طرحهائی لابی همین شرکت هائی است که سالانه میلیاردها دلار برای رابطه با قانونگذاران هزینه میکنند. این فعالیت ها در چهارچوب قانون شرکت های لابی انجام میگیرد و برای مردم آمریکا تعجب برانگیز نیست
ولی بااینحال باب نی و آبراموف حتی ازاین سیستم نیز فراتر رفته بودند و هیچ حد و مرزی برای کلاهبرداری های خود نمی شناختند.
نگاهی به شبکه سازمانهای وابسته به لابی ایران
برای درک بهتر فعالیت های این لابی عظیم و رابطه آن با رژیم ایران، به تریتا پارسی و دوستان وی در سال 1997 باز میگردیم و نحوه شکل گیری چند موسسه وانجمن که دراین زمینه فعال بوده اند را بررسی میکنیم.
این تشکل ها طیف وسیعی را تشکیل میدهند که یک سر آن سازمان هائی است که رسما توسط کمپانی های آمریکائی راه اندازی شده و فقط کارمندان آن ایرانی هستند (مثل انجمن تجارتی که در سان دیه گو در 1997 راه اندازی شد). این تشکل اگرچه بدنبال حمایت رژیم از خود است ولی عمدتا نماینده کمپانی های آمریکائی است.
سر دیگر طیف نیز تشکل هائی هستند که کاملا ساخته و پرداخته رژیم میباشند مثل سازمان مبارزه با تحریم و حمله نظامی به ایران CASMII که در سال 2005 راه اندازی شده است. دراین میان تشکل های دیگر هم از توبره میخورند و هم از آخور که این قاعده در مورد تریتا پارسی و هوشنگ امیراحمدی بخوبی قابل رویت است که در صفحات بعدی مورد بررسی قرار میگیرد.
یکی از نکاتی که باید بآن توجه داشت ارتباط نزدیک گروههای گوناگون این شبکه لابی درآمریکا با یکدیگر است.
نگاهی به برخی جلسات و سخنرانی های مشترک آنان این مسئله را بخوبی روشن میکند. بعنوان مثال، تریتا پارسی گویا مشاور مطبوعاتی CNN است. دوستی این شبکه خبری با لابی ایران بهمین جا ختم نمی شود. مثلا شورای ایرانی-آمریکائی امیراحمدی به کریستیان امانپور جایزه مخصوص خود را اهدا میکند که گویا بخاطر نقش وی در ارائه گزارشات واقعی از ایران است. طبیعتا کارفرمایان امیر احمدی و اعضای هیئت مدیره این شورا، یعنی شرکت های نفتی، قبل از ارائه گزارشات دقیق از ایران بدنبال گزارشاتی هستند که بازار ایران را بروی شرکت هایشان باز کند. از طرف دیگر تریتا پارسی برای ارتقا موقعیت خود بدنبال مدرک دکترا رفت که در سیستم آمریکا بسیار مهم میباشد. وی مدرک خود را در سال 2006 کسب نمود و استادی که از تز وی دفاع نمود کسی جز برژینسکی نبود.
برژینسکی اما همان کسی است که بمثابه پیشوای طرفداران رابطه با ایران در آمریکا فعالیت میکند. وی در سال 2004 برای موسسه تحقیقاتی شورای روابط خارجی گزارشی درباره ایران تهیه کرد که درآن سیاست مماشات با رژیم ایران توصیه شده بود. بسیاری از همکاران برژینسکی در تهیه گزارش عضو شورای امیر احمدی بودند. بودجه این گزارش نیز توسط بیناد راکفلر تامین شده بود. این بنیاد ضمنا از سال 93 یکی از اصلی ترین حامیان مالی گری سیک و پروژه رژیم پسندانه وی بنام خلیج 2000 بوده است.
ضمنا تریتا پارسی نیز از بنیاد راکفلر کمک مالی گرفته است. گری سیک که از اعضای هیئت مدیره شورای امیراحمدی بود ضمنا از مهمترین اعضای سازمان دیدبان حقوق بشر نیز بود.
فرد دیگری بنام هادی قائمی از مشاوران این سازمان حقوق بشری با
تریتا پارسی همکاری میکند که نام وی در سایت شورا موجود است.
هادی قائمی
از دیگز اعضای دیدبان حقوق بشر، الهه هیکس بود که در تهیه گزارش سال 2004 برژینسکی بنفع رژیم با او همکاری کرده بود.
مسئولیت اجرائی این گزارش بعهده سوزان مالونی بود.
نامبرده یکی از مهمترین کسانی است که در جهت سیاست نزدیکی با ایران فعالیت میکرد. وی در سال 2005 بخاطر نقش خود بعنوان مشاور مسائل خاورمیانه از طرف شرکتهای نفتی جایزه گرفت.
(KEY WOMEN IN ENERGY–GLOBAL AWARDS) این جایزه به زنانی تعلق میگیرد که به پیشبرد اهداف کمپانی های نفتی کمک کرده اند. شاید دلیل این جایزه و ضمنا گزارش سال 2004 وی و برژینسکی را باید در دیدار مشترک سوزان مالونی با رفیق دوست در سال 1999 جستجو نمود. در این سال بسیاری از مسئولین شرکتهای مهم نفتی آمریکا به ایران رفتند و مالونی نماینده شرکت های نفتی را با خود به ملاقات رفیق دوست برده بود. 23 فوریه 2000، نشست در موسسه تحقیقاتی بروکینگز
Iranian Trade Association فعالیت خود را در سان دیه گو آغاز نمود. این انجمن نمونه یک تشکل لابی آمریکائی است که برای پیشبرد خطوط خویش نیز از زاویه منافع کمپانی های آمریکائی و یا شهروندان این کشور به قضیه نگاه میکند. این انجمن در مقایسه با تشکل های مشابهی مثل شورای امیر احمدی، همانند یک موجود تک سلولی ساده در مقایسه با جانوران پیچیده و تکامل یافته ای مثل اختاپوس است. نحوه راه اندازی انجمن براساس نوشته های شهریار افشار مسئول آن و یا نوشته های خبرنگاران مرتبط با او بقرار زیر است:
«افشار یک کارمند شهرداری سان دیه گو بود که بخاطر شغل خود در رابطه با شرکت های آمریکائی قرارداشت. وی پس ازآنکه متوجه شد که بسیاری از کمپانی های آمریکائی برای رفع تحریم ها علیه ایران احتیاج به لابی کردن دارند، انجمن خود را در سپتامبر 1997 راه انداخت. افشار موفق به جذب حمایت های خوبی از انجمن خود شده است.
شرکت نفتی Conoco کهRichard Armitage مديرعامل اين شرکت است درماه فوریه 98 باو پیوست و هفته آینده نیز وی به واشنگتن میرود تا با مسئولین لابی شرکت های کاترپیلار و چند شرکت نفتی درپشت درهای بسته مذاکره کند. ماه آینده نیز به لندن پرواز خواهد نمود تا حمایت های بیشتری را جلب کند. Kittredge رئیس شرکت لابی USA-Engage در واشنگتن میگوید که تحریم های آمریکا باعث گردیده تا منافع نفتی شرکت های آمریکائی در این منطقه ازجهان ازدست برود. بسیاری از کمپانی های آمریکائی برای مبارزه با تحریم ها وارد صحنه شده اند و همینجاست که وجود افشار برای آنان لازم است. افشار پس از دیدار ماه فوریه خود با مسئولین لابی شرکت Conoco و جذب حمایت آنان به کانادا رفت و با سفیر ایران درهمین زمینه دیدار نمود».
San Diego Union Tribune 5.22.1998
در مقاله ای که در مجله National Journal چاپ شده است به تلاش شرکت های نفتی دراین زمینه به روشنی اشاره شده است:
« Red Cavaney رئیس شرکت American Petroleum Institute و متحدان وی در بحبوحه تلاش های خود برای مبارزه با تحریم های آمریکا علیه ایران هستند. استدلال این افراد این است که این تحریم ها اصولا منافع شرکت های آمریکائی و سیاست های این کشور درزمینه انرژی را بخطر میاندازد. شرکت های نفتی دراین زمینه بسیار فعال شده و با تعداد زیادی از نمایندگان کنگره دیدار کرده اند. یکی ازاین مسئولین میگوید که این تحریم ها هیچ تاثیری در صنعت نفت ایران ندارد و هیچ پروژه ای نیست که بخاطر عدم حضور ما درایران لنگ مانده و فلج شده باشد. تنها نتیجه این تحریم ها محروم ماندن شرکت های آمریکائی از بازار ایران است.
Chevron است که بهمراه هیئتی ازاین شرکت اخیرا ازایران بازدید کرده بود. شرکت های نفتی برای پیشبرد مبارزه خود از تشکل های ایرانی کمک میگیرند که یکی از آنان انجمن تجارت سان دیه گوست که بگفته افشار رئیس آن، بودجه این انجمن توسط این شرکت های نفتی و کمپانی کاترپیلار تامین میشود.» National Journal 4.28.2001
در سال 2000، انجمن افشار در سان دیه گو، یک نشست مشترک با شورای ایرانی-آمریکائی متعلق به هوشنگ امیراحمدی برگزار کرد که خبر آن بقرار زیر است: (The Washington Report) 4.1.2000
«چهارم فوریه یک نشست مشترک با AIC در واشنگتن برگزار کرد و دراین جلسه آرلن اسپکتر سناتور فیلادلفیا و امیر محلاتی سفیر سابق ایران در سازمان ملل سخنرانی کردند. محلاتی اکنون با سازمان Search for Common Ground همکاری میکند. یکی دیگر از شرکت کنندگان عباس عدالت بود که از لندن آمده بود.»
نام عباس عدالت را به ذهن می سپاریم زیرا در صفحات یعد دوباره با این نام برمیخوریم. تشکل دیگری که برگزارکننده این نشست بود به امیراحمدی تعلق دارد که نمونه تکامل یافته تر انجمنی است که افشار در سان دیه گوی کالیفرنیا راه انداخته است.
شورای ایرانی-آمریکائی، هوشنگ امیراحمدی
این شورا درسال 1997 راه اندازی شد و قبل ازآن نیز امیراحمدی به برگزاری سخنرانی و نشست برای طرفداران سیاست نزدیکی به ایران اقدام میکرد. امیراحمدی بلافاصله پس از تاسیس شورای خویش، موفق به جذب حمایت شرکت های مهم نفتی شد. نگاهی به نام برخی از اعضای هیئت مدیره شورا که در سایت رسمی آن درج شده برای درک این موضوع کافی است:
David J. Lesar, Chairman of the Board, President and CEO, Halliburton Company
David I. McEvoy, Vice President, ExxonMobil Corporation
Richard H. Matzke, Vice Chairman, Chevron Corporation
Lucio Noto, Former Vice Chairman, ExxonMobil Corporation
Ambassador Thomas R. Pickering, Senior Vice President, The Boeing Company
J. Michael Stinson, Senior Vice President, Conoco, Inc
Alireza Moshiri, Advisor to the Vice Chairman, Chevron Corporation
طبق آمار منتشره توسط خود شورا که روی سایت آن موجود است، این شرکت های بزرگ نفتی سالانه صدها هزار دلار باین تشکل پرداخت کرده اند. از دیگر اعضای اصلی این شورا گری سیک بود که درعین حال، تشکل خود موسوم به پروژه خلیج 2000 را نیز دارد که وی نیز در زمینه نزدیکی ایالات میتحده و ایران فعالیت میکند. شورای امیراحمدی مرکز تجمع تمام طرفداران نزدیکی بایران بوده است و بسیاری از فعالیت های تبلیغاتی بنفع رژیم ایران نیز ازهمین جا راه اندازی شده است که در بخش های بعدی گزارش بآن اشاره میشود.باب نی از همکاران جدی این شورا بود که درنشست های آن سخنرانی میکرد. هیچ شخصیت ایرانی یا آمریکائی باندازه امیراحمدی در خدمت تبلیغات رزیم درخارج از کشور فعالیت نکرده است. از حمایت های آشکار وی از کلیت رژیم تا فعالیت های پشت پرده برای تغییر سیاست های آمریکا بنفع رژیم ایران. در بخش مفصلی از گزارش انگلیسی به بررسی این شورا و رابطه امیراحمدی با محافل رژیم می پردازیم.
شورای ملی ایرانیان آمریکائی (تریتا پارسی) NIAC
همانطور که قبلا اشاره شد، "روی کافی"، "دی استفانو" و "باب نی" شورای مزبور را در سال 2002 براه انداختند ویک جوان تازه نفس و از سوئد به آمریکا رسیده بنام تریتا پارسی را به ریاست آن گماردند. در صفحات قبل گفتیم که شرکت های آمریکائی برای پیشبرد لابی خود در رابطه با ایران به نفرات ایرانی و یا بهتر بگوئیم به یک ویترین ایرانی احتیاج دارند. اگرچه باب نی نیز در راه اندازی این شورا همین قاعده را درنظر داشت ولی فاکتورهای دیگری نیز دراین مسئله دخیل بوده اند. شرکت های نفتی از جیب خود و برای منافع مادی خویش به امثال امیراحمدی یا افشار کمک میکنند. باب نی و روی کافی اما در صدد عقد قراداد نفتی با ایران نیستند پس به چه دلیل چنین شورائیی را راه انداخته اند؟ به بیان ساده تر شرکت های نفتی خودشان تاجرانی هستند که در صدد فروش جنس خود و حل وفصل معاملات خود میباشند. لابیست ها ویا باب نی دلال هستند و دلال باید برای یک تاجر کار کند. مثلا این سه شریک یعنی کافی، دی استفانو و باب نی بطور رسمی توسط دو دلال اسلحه در لندن استخدام شده و برای کار مشخصی که قرار بود انجام دهند صدها هزار دلار پول دریافت کرده اند. بنابراین سوال اصلی این است که در راه اندازی شورای تریتا پارسی، تاجر مورد نظر که این دلالان را استخدام کرده است ایران بوده یا شرکت های نفتی؟
در داستان استخدام دو لابیست آمریکائی برای لغو تحریم ها در زمینه فروش قطعات هواپیما به ایران، این دو نفر رسما صدها هزار دلار گرفته اند تا مشکلات قانونی معامله مزبور را حل کنند. درهمین زمینه باب نی با کالین پاول دیدار کرده است ولی روی کافی میگوید:
پس از آنکه استراتژی کاریمان را با دو مشتری خود در لندن مشخص کردیم، قرار شد که بدنبال یک حمایت قوی در کنگره برویم و قرار شد که روی جنبه انساندوستانه این معامله تاکید شود." (نامه روی کافی که در بالا اشاره شد.)
از طرف دیگر همانظور که کافی در نامه اش متذکر گردیده و در سایت رسمی شورا در سال 2002 گزارش شده است این دو لابیست عده ای از افرادی را که پارسی توانسته بود دور خود جمع کند در تاربخ 14 نوامبر 2002 در یک رستوران حومه واشنگتن گردآورده و روش های لابی گری و تماس با اعضای کنگره را بآنان یاد داده اند. در گذشته نیز دیده بودیم که از اولین اقدامات پارسی تماس با اعضای کنگره و بقول خودش لابی گری بوده است. بنابراین بنظر میرسد که هدف باب نی و دوستان وی در درجه اول آن بوده است که برای اقدامات پشت پرده خود (که تنها یکی از آنان بخاطر زیاده روی های آبراموف لو رفته) احتیاج به یک گروه ایرانی لابی داشته اند تا بقول روی کافی بدنبال حمایت در کنگره گشته و در زیر چتر اینگونه حمایت های کنگره بتوانند معاملات شیرین خود را به پیش ببرند.
رژیم نیر طبیعتا ازاین داستان ثمری بجز سود نخواهد داشت. مثلا به خبری که توسط سایت رسمی انجمن دوستداران ایران منتشر شده توجه کنیم:
"ملاقات با دکتر فرامرز فتح نژاد مسئول سابق دفتر حفاظت منافع ایران در آمریکا
آقای دکتر احمد شمس دبیر کل انجمن دوستداران ایران روز یکشنبه مورخ 85.6.26 با آقای فتح نژاد دیدار کرد. دراین دیدار وی به ارتباط با تشکل های ایرانیان خارج از کشور نیز تاکید کرد و با اشاره به موفقیت های برخی از آنان از جمله انجمن نایاک اشاره نمود که یک جوان ایرانی بنام تریتا پارسی مشاور مطبوعاتی CNN مسئولیت آنرا بعهده دارد. وی موفق به جذب بیست هزار ایرانی گردیده است تا در جریان توطئه تغیر نام خلیج فارس با پوشش خبری فراوان تاثیر گذار باشد."
خشنودی فتح نژاد از پارسی آنچنان است که بیست هزار عضو برای شورای وی اختراع میکند. طبیعتا اگر این شورا در جهت خواسته های رژیم ایران نبود نه احتیاجی به تذکر فتح نژاد برای حمایت ازآنان بود و نه به چنین دروغ بزرگی متوسل میشد. خود پارسی در سایت رسمی شورا ادعای 150 نفر عضو را کرده بود که درآن نیز تردید های جدی وجود دارد. نگاهی به تجمعات این تشکل که عموما در یک "بار و رستوران" برگزار میشود تاکیدی بر ادعای ماست.
خبر جالب دیگر از سایت آفتاب وابسته به رژیم بتاریخ پنجشنبه 7 دي 1385 است. خبرنگار این روزنامه با تریتا پارسی مصاحبه کرده است و در مقدمه مصاحبه، فواید و محسنات افردای مثل او را برای خوانندگان خود و مسئولین رژیم تکرار میکند: (به تیتر مقاله آفتاب دقت کنید)
لابی ایرانی در آمریکا فعال میشود ؟
" زورآزمایی ایران و غرب بر سر پرونده هستهای با تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل متحد و اقدام متقابل مجلس در ملزم ساختن دولت به تجدید نظر در همکاریها با آژانس بینالمللی انرژی هستهای وارد مرحله خطیری شده است. در چنین شرایطی استفاده از تمامی ابزارهای موجود برای پاسداری از منافع ملی نکتهای است که بیشک میبایست در دستور کار مسئولان دستگاه دیپلماسی قرار بگیرد. در این میان وجود جامعه نسبتا بزرگی از ایرانیان در خاک آمریکا پتانسیل بالقوهای برای تاثیر گذاری و تعدیل سیاستهای تندروانه کاخ سفید تلقی میشود که البته تاکنون چنانکه باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است. اگر این پتانسیل بالقوه و دست نخورده را بامیزان تاثیر لابی یهودی در سوق دادن سیاستهای واشینگتن به حمایت از اسراییل مقایسه کنیم به شکاف ژرفی که میان آنچه هست و آنچه میتواند باشد وجود دارد بیشتر پیمیبریم. نباید از یاد برد که به اعتقاد بیشتر صاحب نظران در جهان امروز استفاده هوشمندانه از «دیپلماسی غیر رسمی» نقش بسیار پراهمیتی در پیشبرد و تحقق اهداف دیپلماسی رسمی دارد. «تریتا پارسی» رئیس شورای آمریکاییهای ایرانیتبار و استاد دانشگاه جانهاپکینز در گفتگویی قطعنامه تصویب شده را بوجود آورنده یک شرایط باخت-باخت در قبال برنامه هستهای ایران دانستهاست."
همانطور که بروشنی از اظهارات مقامات رژیم پیداست تشکل تریتا پارسی در کادر لابیسم رژیم مورد حمایت قرار میگیرد. رفتار و گفتار باب نی نیز دراین زمینه بررسی شد. خود پارسی نیز قبل از راه اندازی شورا، به کار لابی مشغول بود. روی کافی و دی استفانو نیز برای اعضای شورای پارسی کلاس لابیگری برپا نمودند اما وی که همواره اسامی بنیانگذاران واقعی سازمان خود را از همه پنهان کرده است در مورد لابیگری میگوید:
(شماره چهل و هشتم جمعه بيست و ششم اسفند ماه 1384 واشنگتن پریزم)
آیا شما گروهی لابی کننده هستید؟
«گروه ما اصلاً لابی نمی کند. کار عمده ما آموزش است. از آنجا که اعضای ما به شکلی مداوم از ما می خواستند که حمایتی بکنیم ما هم قدری پشتیبانی کردیم، اما با نمایندگان کنگره در مجلس برای تاکید یا اظهار نظر در مورد لایحه ای خاص و اینکه به آن رای مثبت یا منفی بدهند، تماس نمی گیریم.»
واشنگتن پست 25 ژوئن 2006 در مقاله ای درباره گروه متعلق به پارسی نوشت که "گروه پارسی کمک کرد تا یک دوجین نماینده محافظه کار کنگره به پرزیدنت بوش نامه بنویسند و از او خواستار گفتگوی بدون قید و شرط با ایران بشوند."
روی کافی نیز در نامه معروف خود به تلاش درجهت نزدیکی آمریکا به رژیم ایران اشاره کرده بود. بنابراین اصرار پارسی برای بیطرف جلوه دادن خود و شورای مربوطه بیشتر برای گم کردن سرنخ هاست بخصوص وقتی به آگهی زیر نگاه کنیم
«روز 29 ژانویه سال 2003 شورای ملی ایرانی-آمریکائی با همکاری باب نی یک مجلس جمع آوری کمک مالی به شورا در واشنگتن برگزار میکند. حداقل کمک 500 دلار و میزان پیشنهادی ما 1000 دلار است.» (سایت شورا)
کسانیکه با اینگونه جلسات آشنائی دارند به مسخرگی این اعلامیه پی خواهند برد. اینگونه نشست ها معمولا برای مقامات بالای آمریکا برای کمک به تبلیغات انتخاباتی است. مثلا پرزیدنت بوش در یک مهمانی شام برای کمک به حزب خود سخنرانی میکند. میزان بلیط برای رئیس جمهور معمولا پائینتر از میزانی است که این نوجوان سوئدی از هموطنان خود درخواست میکند. بنظر میرسد که این اعلامیه بیشتر برای پوشش قانونی دهها هزار دلاری است که پارسی از ایران دوستان نیکوکار نزدیک به باب نی (و چه بسا رژیم) دریافت کرده است.
این آگهی البته بیشتر به شوخی شبیه است زیرا همانطور که در پرونده آبراموف و باب نی گزارش شده، یکی از راههای رشوه به باب نی، راه اندازی همبنگونه جلسات جمع آوری کمک مالی به او از طرف باند آبراموف بوده است. حال چگونه میتوان باور نمود که موجودی مثل باب نی که بخاطر کمک مالی و اینگونه جلسات، به هموطنان خود از سرخپوست و سیاه و سفید رحم نکرده و سر همه آنان را کلاه گذاشته است حال برای کمک به پارسی جلسه برپا میکند.
یکی از بهترین مقاطعی که طی آن همه گروههای لابی طرفدار رژیم و بویژه تریتا پارسی و باب نی فعال شده بودند در سال 2001 بود که قانون تحریم ایران موسوم به ILSA به پایان مهلت خود رسیده بود و در کنگره یک جنگ واقعی بین حامیان رژیم و طرفداران تمدید این قانون برپا شد. در صفحات قبل در بخش مربوط به سازمان تجارت ایران در سان دیه گو دیدیم که لابیست های شرکت های نفتی با تمام قوا وارد صحنه شده و ضمن تماس و دیدار با اعضای کنگره و دیک چینی به سراغ تشکل های ایرانی که دراین زمینه فعالیت میکردند نیز رفته و ازآنان کمک خواستند. National Journal 4.28.2001
یکی از فعالترین کسانیکه دراین زمینه کار میکرد باب نی بود. وی در یک سخنرانی در شورای هوشنگ امیر احمدی به نتیجه تلاش های خود و دوستانش برای جلوگیری از تمدید این قانون، با تاسف میگوید:
«این رای گیری زیاد امیدوار کننده نیست ولی نباید دلسرد شد و دست از مبارزه کشید. باید لابی شهروندان را تقویت کرد و به سراغ اعضای کنگره رفته و آنان را آگاه کرد.» June 2001 AIC Update # 20
تلاش های شرکت های نفتی و دوستان ایرانی آنان بی نتیجه ماند و کابینه بوش نیز که دیگر روی لبخندهای خاتمی حساب باز نمیکرد همراه با اکثریت کنگره این قانون را تمدید کردند. نکته جالب اما وضعیت تریتا پارسی است که در کنار باب بی بود ولی هنوز در کادر تشکل موسوم به ایرانیان طرفدار همکاری بین المللی که در سوئد راه انداخته بود کار میکرد. پس از شکست رای گیری، پارسی اعلامیه جالبی در سایت پیوند منتشر کرده است که درآن گوئی برای رفع مسئولیت از خود به کارفرمای خویش توضیح میدهد:
«نتیجه رای گیری در کنگره منطبق با احساس کلی حاکم بر نمایندگان نبود. این باعث تاسف تمام آنانی است که از دولت بوش حداقل این انتظار را داشتند که بخشی ازاین تحریم ها را لغو کند. این قانون برای 5 سال دیگر تمدید شد.در ستا 96 موافق 2 مخالف بودند و در کنگره نیز 409 موافق و 6 مخالف تمدید آن بودند. این ارقام اما بازتاب درستی از روح حاکم بر کنگره نیست و از مشکلات سازمان لابی طرفدار اسرائیل نیز سخنی نمی گوید. دولت بوش طرفدار تمدید دوساله بود و دنیس هاسترت سنخگوی کنگره نیز درخواست کرد که در قانون این قسمت نیز اضافه شود که پس از دو سال یا دو سال ونیم بدرخواست رئیس جمهور بتوانیم این قانون را مورد بررسی مجدد قرار دهیم. این درخواست نیز مورد قبول واقع نگردید. با همه اینها امسال در مقایسه با سال 96 که قانون تصویب شد اوضاع کاملا متقاوت بود. امسال تعداد وسیعی از نمایندگان متوجه شده بودند که این قانون مغایر با منافع ایالات متحده است. متاسفانه انگیزه سیاسی در میان نمایندگان برای دفاع از عقایدشان باندازه کافی وجود نداشت. با اینحال اگر این قانون در سال 96 با 415 رای در مقابل صفر رای مخالف تصویب شده بود امسال 6 نفر مخالف آن بودند. امیدواریم تهران این مسئله را درک کند که یک تلاش منضفانه برای شکست این قانون یا تضعیف آن انجام گرفت. حرکت سخنگوی کنگره نیز بایستی توسط تهران یک ژست مثبت درهمین جهت تلقی گردد» (سایت پیوند) IranAnalysis July 2001 www.iic.org
بهتر است یکبار دیگر متن تریتا پارسی را بخوانیم و از خود سوال کنیم که چرا وی از تهران ملتمسانه میخواهد که قدر تلاش های منصفانه وی و دوستانش را بداند؟ وی برای بالا بردن جایگاه خود و باب نی، گرانفروشی نیز میکند. در سال 96 که رژیم در اوج انزوای سیاسی و پش از انفجار قرارگاه نیروهای آمریکا در خبار عربستان محکوم شده بود اصولا با دوران خاتمی قابل مقایسه نیست. وی 8 رای مخالف از میان بیش از 500 نفر نماینده و سناتور را برای رژیم خرج کرده و امیدوار است که مسئولین مربوطه قدر آنرا بدانند.
براستی تریتا پارسی کارمند کیست؟ ایران یا شرکت های آمریکائی یا هردو؟
سازمان مبارزه با تحریم و حمله نظامی به ایران CASMII
برای درک اهداف تریتا پارسی و دوسنانش از راه اندازی شورای ملی ایرانیان آمریکائی تبار، باید به شبکه سازمانهائی که درهمین زمینه فعال هستند و با او همکاری میکنند نگاه کنیم. یکی ازآنان سازمان مبارزه باتحریم و حمله نظامی علیه ایران است.
نفر شماره دو شورای ملی ایرانی-آمریکائی متعلق به پارسی، فردی است بنام Alex Patico که ضمنا جزو هیئت مدیره سازمان دیگری بنام مبارزه با تحریم و حمله نظامی به ایران نیز هست. محمد نواب نیز جزو هیئت مدیره هر دو سازمان است. سازمان مبارزه با تحریم یا CASMII در سال 2005 راه اندازی شده و هدف اصلی اش کم کردن فشار روی رژیم حاکم بر ایران بوده و با هرگونه تحریم و سختگیری علیه ایران مخالف است. نگاهی به فعالیت های این سازمان گویای رابطه فعال آنان با رژیم است.
رئیس این سازمان در آمریکا فردی است بنام رستم پور زال که بطور جدی برای مبارزه با امپریالیسم آمریکا در این کشور به فعالیت مشغول است. تمام نوشته های پورزال بنوعی حمایت از رژیم ایران است. مثلا پس از انتخاب احمدی نژاد و بحث در مورد تقلبات انتخاباتی، وی تحلیل بسیار نوینی از پیروزی احمدی نژاد عرضه کرد که در نوع خود بی سابقه بود. پورزال نوشت:
«مطبوعات به غلط تصویر یک مسلمان متعصب از احمدی نژاد را عرضه میکنند در حالیکه برای محبوبیت فوق العاده وی یک دلیل مدرن تری هست که همان توسعه ملی غیر وابسته است. یعنی پیروزی وی، رأی ملت به اصالت و مبارزه با گلوبالیزاسیون اجباری است. درحالیکه در آمریکا و تحت فشار نیروهای مذهبی دست راستی نزدیک به کاخ سفید، علم به زباله دان انداخته میشود، درایران، احمدی نژاد با پلاتفرمی به پیروزی رسید که وعده دو برابر کردن بودجه تحقیقات علمی را میداد. بودجه ای که قبلاَ نیز سر به فلک میکشید. آن میلیون ها رأی به احمدی نژاد سمبل مقاومت در مقابل نخبگان ضد دموکراتیک طرفدار تجارت آزاد است که با نیروهای نسبتا سکولار طرفدار رفرم در ایران متحد شده بودند.» August 16, 2005 iranian.com
از انشای مطلب بالا پوزش میخواهیم ولی باید تاکید کنیم که متن انگلیسی مقاله رستم نیز قابل درک برای یک ایرانی متوسط نیست. جالب اینجاست که رژیم برای جذب عقب مانده ترین بخش از مسلمانان خاور میانه، کنفرانس هولوکوست برگزار میکند و برای جذب بازماندگان چپ ضدآمریکائی و یا مخالفان گلوبالیزاسیون آنچنان چرندیاتی در وصف احمدی نژاد می نویسد که روح رئیس جمهور محبوب نیز ازآن بی خبر است.
یکی دیگر از افاضات رستم پورزال دفاع وی از رژیم در مقابل اتهامات بی اساسی است که گویا محافل حقوق بشری به رژیم ملایان میزنند. بدنبال سرکوب تظاهرات زنان در تهران و انعکاس وسیع آن در جهان، پورزال از خود بیخود شده و در مقاله ای عنان از کف میدهد:
«اکثر نیروهای اپوزیسیونی که من می شناسم بدی های رژیم را بزرگ میکنند و حاضر به بحث در مورد نقاط مثبت آن نیز نیستند. نمونه آن را در نحوه بازتاب تظاهرات زنان دیدم زیرا یک شاهد عینی برای من تعریف کرد که اصلا زدن و سرکوب و یا استفاده از گاز اشگ آور دروغ است.
آن شاهد عینی بمن گفت: پلیس های زن از چند نفر از تظاهر کنندگان خواهش کردند که متفرق شوند. در مقابل، تظاهر کنندگان شروع به جیغ و فریاد کشیدن نموده و بطور هیستریک فریاد میکشیدند و پلیس را متهم میکردند که ما را دارید کتک میزنید. یک زن تظاهر کننده سر یک پلیس فریاد کشید که چرا ما را میزنید که آن پلیس هاج و واج دهانش باز مانده بود که چه جوابی بدهد. مردم نیز از صحنه رد میشدند و من هیچ موردی را ندیدم که کسی ابراز همدردی با تظاهر کنندگان کند. دوستان اپوزیسیونی من، بیایید بجای متهم کردن آن کسی که به شما حقیقت را میگوید متوجه این مسئله شوید که ایده تساوی حقوق زن و مرد در ایران آنچنانکه شما میخواهید مقبول همگان نیست. فی الواقع من در سفر اخیر خود به ایران با کمال تعجب مشاهده کردم که احمدی نژاد در میان زنان با خاستگاههای اجتماعی مختلف، کاملا محبوب است»
مرکز اصلی این سارمان در لندن است و رئیس آن یک حزب اللهی دوآتشه بنام عباس عدالت میباشد که در دفاع از رژیم دست کمی از رستم مقیم آمریکا ندارد. وی که با کانون توحید لندن وابسته به انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی همکاری میکند، مدافع دوآتشه حزب الله لبنان, رژیم محبوب ایران و حق مسلم و خدشه ناپذیز ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای است. در صفحات قبل اشاره ای به عباس عدالت داشتیم که وی بهمراه امیراحمدی و افشار در یک میتینگ در سال 2001 سخنرانی کرده بود و ضمن آن علیه تحریم ها سخن گفته بود. بررسی نوشته ها و سخنرانی های عدالت بخوبی گویای روابط حسنه وی با رژیم حاکم بر ایران است.نگاهی به سایت این تشکل و متن سخنرانی های این مسلمان وطن پرست دوآتشه کافی است تا هرگونه تردید در مورد رابطه عدالت با فاشیست ترین محافل داخل ایران را از بین ببرد.
وی در سخنرانی خود در کانون توحید میگوید: « پس از 2200 ساعت بازرسی از تاسیسات اتمی ایران که توسط آژانس بین المللی اتمی انجام شد هیچ نشانه ای از اینکه ایران بدنبال سلاح اتمی است پیدا نشد. در تمام این مدت ایران داوطلبانه به پروتکل الحاقی پیوست. ایران بدنبال یک خاورمیانه بدون سلاح اتمی است و بهمین جهت نیز آیت الله خامنه ای فتوائی در حرام دانستن تولید، انبار کردن و استفاده ازاین سلاح صادر کرده است بااینهمه غرب هنوز بی اعتماد است و دلیل آن نیز به قرون وسطی و جنگ های صلیبی برمیگردد که اشغالگران مسیحی بربریت خود را به مسلمانان نشان دادند. برای حل بن بست بین ایران و آمریکا تنها راه این است که آنان رفتار امپریالیستی خود را عوض کرده و از فکر تسلط به جهان اسلام بیرون بیایند.»
( دوم دسامبر 2006 سایت رسمی این تشکل)
اینطور که پیداست عباس عدالت روزنامه های خود رژیم را نیز مطالعه نمی کند که درآن مسئولان سابق هسته ای به روشنی دلیل بی اعتمادی غرب را نه در جنگهای صلیبی که در پنهانکاری و تقلبات 18 ساله ایران با آژانس اتمی و سپس دروغهای تکراری در باره برنامه های اتمی ایران میدانند.
پایان بخش سوم
اخبار این افتضاح مالی در اکثر روزنامه های مهم آمریکا انعکاس یافته است که بهترین مجموعه آن بقرار زیر است:
www.sourcewatch.org/index.php?title=Bob_Ney
/thinkprogress.org/2006/01/03/house-that-jack-built
en.wikipedia.org/wiki/Abramoff-Reed_Indian_Gambling_Scandal
web.peykeiran.com/new/articles/article_body.aspx?ID=10174
www.aftabnews.ir/vdccpoq2biqpp.html
www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=16366
نفوذی ولابی های تو در توی ملاها در آمریکا که تا حالا لو رفته شماره ۳
در دو شماره قبل گفتیم که نفوذی ها ولابی های رژیم جنایتکار ولایت فقیه که جا نماز وتسبیح آب میکشد و وا اسلاما سر میدهد ودر این رابطه گلو پاره کرده وعمامه زمین میزند ... ...اما همین شیخ که به خلوت میرود آن کار دیگر میکند
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پُرس
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند.
کمی بعد دیدیم که این نفوذی ولابی ها تو در تو بوده وحلقه های مختلفی دارند که ما تا بحال به سه حلقه آن پرداختیم
حلقه اول در آمریکا که به جک آبراموف وباب نی فاسد ترین افراد وکلاهبرداران ودلانی بودند که دستگیر وبه زندان هم رفتند وبا حلقه های فاسد ایرانی به حلقه دوم رسیدیم
حلقه دوم حلقه اول بود بعلاوه هوشنگ امیر احمدی وکمی بعد از طریق امیر احمدی تریتا پارسی وارد شد که تریتا پارسی امیر احمدی را کنار زد وخودش رئی نایاک نفوذی ولابی رژیم شد که به تهران هم وصل بود
حلقه سوم اما در تهران مستقر بود وخانواده نمازی بود که با رفسنجانی وخامنه ای گره خورده بود که آتیه بهار وهولدینگ های وابسته به آن که به غولهای نفتی ولابی های سیاسی ومطبوعاتی بزرگ آمریکا متصل می شود.
در این شماره میخواهیم به به غولهای نفتی وتجاری وخیره های بزرگ تاثیر گذار جهانی وحتی تاثیر گذاردر سازمان ملل وبزرگترین سرمایه گذارانی بپردازیم که که بخاطر منافع مالی وتجاری خود خواهان رابطه با رژیم از طریق سیاست مماشات ولابی گری ونفوذی سازی میباشند .
بهترین وگویا ترین سند سایت ایندپندنت فارسی است که در مقاله ای به تاریخ مطلب زیر را نوشته است که همه چیز را در چند سطر به روشنی کرده اما تلاش دارد کاملا ابعاد مرموز بودن این حلقه ورابطه وسیاست آنها را هم بر ملا نماید .
جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ برابر با ۳ فِورِیه ۲۰۲۳ ۱۴:۰۰نوشتائتلافی از فعالان با حمایت مالی جورج سوروس، چارلز کوک، و صندوق برادران راکفلر کارزاری مخفی برای احیای برجام به راه انداختهاند. بر اساس نامههای داخلی که به دست واشنگتن فری بیکن رسیده است، آنها در تلاشاند مسئله احیای برجام را به اعتراضها و حقوق بشر ایرانیان مرتبط کنند.
فعالان گروههایی مانند جی استریت، نایاک، بنیادهای جامعه باز (بنیاد سوروس)، دیدهبان حقوق بشر، و صندوق برادران راکفلر گرد هم آمدهاند تا با قانونگذاران لابی کنند و تحت پوشش لوایح حقوق بشری، گفتوگوهای برجام را احیا کنند. این اطلاعات بر اساس ایمیلی به دست آمده که یکی از لابیگران گروه جی استریت برای سایر فعالان فرستاده و به دست فری بیکن نیز رسیده است.
در نامه دیلن ویلیامز، از گروه جی استریت، آمده است: «پیشنهاد میکنم که گروه هفته آینده جلسهای مجازی تشکیل دهد تا همفکری کنیم و امیدوارم در مورد اصول قانونی حمایت از مردم ایران به توافق برسیم تا بتوانیم به قانونگذاران متمایل به دیپلماسی ارائه کنیم.»
او در ادامه افزوده است: «با توجه به ضرورت احتیاط، حساسیت موضوع، و تهدیدهای خشونتآمیز علیه تعدادی از اعضای گروه، لطفا این طرح را محرمانه نگه دارید.»
یک منبع آگاه به فری بیکن گفت این گروههای کنشگر «در نظر دارند یک برنامه دوجانبه را دنبال کنند، تا از طریق قانون راهی پیدا کنند که دموکراتهای حامی توافق، تحت پوشش حمایت از زنان ایرانی و حقوق بشر ایرانیان وارد عمل شوند، بدون اینکه مسئله احیای برجام با چالش مواجه شود، و در عین حال ائتلافی از اعضای مجلس نمایندگان و سنا تشکیل شود و نامهای سرگشاده به رئیسجمهوری بنویسند تا از او بخواهند در مورد پرونده هستهای، در دیپلماسی را باز نگه دارد».
در این ۴ پاراگراف گزارش ایندپندنت چند چیزمهم را بر ملا کرد:
۱-یک ائتلافی قوی درست کردندواسامی آن را هم فاش کرد:
جی استریت، نایاک، بنیادهای جامعه باز (بنیاد سوروس)، دیدهبان حقوق بشر، و صندوق برادران راکفلر
۲-تیز گفته باید با قانونگذاران لابی کنند و تحت پوشش لوایح حقوق بشری، گفتوگوهای برجام را احیا کنند
۳-تمام تلاش اینست که طرح را مخفی ومحرمانه نگر دارند
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لابی گری ونفوذی سازی رژیم ایران در آمریکا علیه مردم ومقاومت ایران حلقه چهارم کمپانیها وکارتل ها ودلالهای نفتی برای حفظ نظام شماره ۴ .
در شماره اول مختصرا ظهورسه حلقه پایه ای این لابی گری ودلالی ونفوذی سازی را برای حفظ نظام ولایت فقیه ، فاسد ترین حکومت تاریخ ایران پرداختیم .
در این شماره میخواهیم به حلقه چهارم بپردازیم که سه عنصر مهم وتاثیر گذار مالی فکری وسیاسی حکومت ها را شامل میشود وآنقدر قوی وتاثیرگذارهستند که بعضا در برخی کشورها باعث تغییر حکومت ویا کودتا میشونداین سه عنصر مهم شامل :
کمپانی های های نفتی
بنیادهای فکری وخیریه های وابسته به همین کمپانیها
سیاستمدانی که بانی سیاست مماشات ویا امتداد آن میباشند.
وقتی به لابی ولابی گری وامداد رسانی به ملاهای حاکم بر ایران میرسیم نام راکفلر وخانواده راکفلر وبرادران راکفلر واتاق فکر های وابسته به آن وسیاستمدارانی برجسته میشود که میخواهیم در اولین مرحله این قسمت به آنها بپردازیم که خود ممکن است در چند شماره گنجانده شود .
خانواده راکفلر
از این خانواده نلسون راکفلر به معاونت رئیس جمهور
و جی راکفلر به نمایندگی سنای ایالات متحده برگزیده شدهاند.
جان دی راکفلر بزرگ خانواده راکفلر
دیوید راکفلرنوه جان دی راکفلر
دیوید راکفلر از بزرگترین بانکداران ومیلیاردر های جهان واز اعضای برجسته بیلدربرگ
بانک راکفلر در ایران زمان شاه ودر منهتن
راکفلر در سال ۱۹۴۶ به کارکنان بانک ملی چیس، که به مدتی طولانی با خانواده اش پیوند داشت، پیوست. دایی او در آن زمان رئیس هیئت مدیرهٔ آن بانک بود.
در دوره مدیریت عامل ارشد اجرایی راکفلر در چیس، این بانک در سطح بینالمللی گسترش یافت و به خاطر شبکه جهانی بانکهای همکارش که در سطح جهان از همه بزرگتر بود، از اجزای مرکزی نظام مالی جهان شد. در سال ۱۹۷۳، چیس نخستین شعبهٔ یک بانک آمریکایی را در مسکو، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی آن زمان افتتاح کرد. در آن سال راکفلر به چین سفر کرد و منجر به این شد که بانک او نخستین همکار بانک ملی چین در آمریکا بشود.
در نوامبر ۱۹۷۹، راکفلر که رئیس هیئت مدیرهٔ بانک چیس بود، به همراه هنری کیسینجر، و جان جی مککلوی و دستیاران راکفلر، جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا را از طریق وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا متقاعد کردند به، محمدرضا پهلوی شاه ایران، برای درمان بیمارستانی لنفوم اش اجازه ورود به آمریکا بدهد. این واقعه مستقیماً پیش زمینهٔ گروگانگیری در سفارت ایالات متحده آمریکا شد و راکفلر را برای نخستین بار در زندگیش هدف بررسی دقیق رسانهای (مخصوصاً از سوی نیویورک تایمز) قرار داد.
بزرگترین مرکز تجاری راکفلر
بنیاد راکفلر
«بنیاد راکفلر» یکی از منشأهای اصلی تولید تراریخته در دنیا است و این بنیاد بزرگترین و ذی نفوذترین کمپانی امریکایی به شمار میرود و عوامل اجرایی ساختار قدرت آمریکا و مراکز حساس این کشور را در اختیار گرفته است.
تقریباً همگی شخصیتهای آمریکایی که از سال 1945 تاکنون به پستهای کلیدی دست پیدا کردهاند، بهنوعی در این بنیاد یا سازمانهای تابعه آن فعالیت داشته یا از کمکهای آن استفاده کردهاند؛ مشهور است که بنیاد راکفلر بهنوعی رختکن مسئولین کاخ سفید برای ورود به عرصه قدرت به شمار میرود؛ بنیاد راکفلر دارای بخشهای مطالعاتی پیشرفتهای در زمینه مطالعات استراتژیک، روانشناسی، جامعهشناسی و رسانه است. این بخشها در زمینه شناخت چالشهای آمریکا، و تدوین راهبردها و سیاستهای جهانی این کشور فعالیت میکنند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا؛ ابداع فناوری دستکاری ژنتیک با سرمایهگذاری گسترده در دهه 70 میلادی به نتیجه رسید و هماکنون هیچکس در دنیا کتمان نمیکند که تجارت جهانی محصولات پرخطر دستکاری ژنتیک (تراریخته) در اختیار کمپانیهای «مونسانتو» و «راکفلر» است.
سایت رژیم در گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا؛هم اعتراف میکند که بخشی از حاکمیت ودولت به این بنیاد رابطه دارند وحتی تبلیغ حقوق بشری بودن آن توسط دکترسعید آصف زاده وعزیز رضا پوردر یک کتاب بنام مدیریت ودرمان تبلیغ شده است
اما نکته قابل تامل در کنار تلاش برخی مسئولان دولتی برای قانونی کردن کشت و تجاریسازی محصولات تراریخته در داخل کشورمان، تحرکات برخی برای تطهیر چهره بنیاد راکفلر است.
در این راستا کتابی با عنوان "مدیریت بهداشت و درمان" توسط یکی از دانشگاههای کشورمان به چاپ رسیده که در این کتاب در بخش معرفی کمپانی راکفلر آمده است: این بنیاد، یک بنیاد بشر دوستانه است!
این کتاب توسط
شبکه جامع کتاب گیسوم هم منتشر شده استبرادران راکفلر
صندوق برادران راکفلر (مخفف: آر. بی.اف. RBF) یک بنیاد خیریه است که توسط اعضای خانواده راکفلر تأسیس شده و اداره میشود. این صندوق در سال ۱۹۴۰ در شهر نیویورک تأسیس شد و به عنوان اصلیترین روش انجام امور خیریه توسط پنج برادر از نسل سوم خاندان راکفلر: جان دی. راکفلر سوم، نلسون، لاورنس، وینثراپ و دیوید محسوب میشود. این صندوق با بنیاد راکفلر متفاوت است. راکفلرها یک خانوادهٔ کارخانهدار، سیاستمدار و بانکدار هستند که یکی از عظیمترین ثروتهای تاریخ جهان را از راه تجارت نفت در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ به دست آوردند.
این صندوق مأموریت خود را «پیشبرد تغییرات اجتماعیای که منجر به یک جهان عادلانهتر، پایدارتر و صلح آمیزتر شود» اعلام کردهاست.
ریاست فعلی آر. بی.اف. برعهدهٔ استفان هاینتز است که در سال ۲۰۰۰ به این سمت منصوب شدهاست. والری راکفلر وین رئیس هیئت مدیرهٔ آر. بی.اف. است. او جایگزین ریچارد راکفلر، پنجمین فرزند دیوید راکفلر که تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۴ عهدهدار این سمت بود، محسوب میشود.
برخی از شرکتهای نفتی وچارت شرکت مادر
استاندارد اویل یا هولدینگ غولهای نفتی :
نفت شمال ایران
افشای پروژه "عقاب" راکفلر و چیس بانک در آوردن شاه به آمریکا
بنیاد راکفلر ، حامی مالی نایاک ، اندیشکده کویینسی و همچنین بنیاد #پلاشرز است . در طول یک دهه ، میلیون ها دلار از طرف بنیاد راکفلر به سیستم لابی جمهوری اسلامی تزریق شده و این نیز یکی از دلایل استمرار تیم لابیست های رژیم است .
لابی گری ونفوذ ونفوذی سازی رژیم ایران در آمریکا علیه مردم ومقاومت ایران حلقه پنجم سیاستمدارن طراح ومجریان مماشات ودستگاه سیاسی ودیپلماسی مماشات و حفظ نظام شماره ۵
برژینسکی وهنری کیسنجر مردان سیاسی واستراتژیست های طراز اول با ثروتمند ترین صاحب غول نفتی
وبانکدار طراز اول راکفلر بنیانگذاران گروه بیلدبرگ در آمریکا
تا کنون در چند حلقه لابی ولابیگری ونفوذ ونفوذی سازی در بالاترین سطوح نظامی وسیاسی دولت فعلی آمریکا ساخته شده است تاریخچه وچگونگی آغاز آنرا بطور مختصر بیان کردیم که همان چهار حلقه گذشته را در تصویر خواهید دید
سه حلقه ۱و۲ و۳ لابی گری ونفوذی سازی برای مماشات
وحفظ نظام وعلیه قیام ومردم ایران که از ابراموف شروع شد وبا نمازی ونایاک به رژیم ایران لینک گردید
زیبیگینیو برژینسکی در 28 مارس 1928 در ورشو - لهستان بدنیا آمد. پدرش از پارتیزانهائی بود که علیه حضور نظامی روسیه در کشورش مسلحانه می جنگید و بعدها وارد دستگاه دیپلماسی لهستان شد و در سال 1939 که هیتلر و استالین لهستان را میان آلمان و شوروی تقسیم کردند سفیر لهستان در کانادا بود.
زیبیگینیو در سال 1946 وارد دانشگاه مکگیل مونترال کانادا شد و در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس در آن دانشگاه تحصیل نمود و سپس به آمریکا رفت و از دانشگاه هاروارد در مقطع دکترا در رشته علوم سیاسی فارغ التحصیل شد.
در سال 1958 تبعه آمریکا شد و وارد حزب دمکرات آن کشور گردید و در انتخابات ریاست جمهوری 1960 از جان اف کندی حمایت نمود و در حل مسئله استقرار موشکهای اتمی شوروی در کوبا به کندی مشاوره داد.
او متخصص امور شوروی و اروپای شرقی بود .
او در سال 1973 بهمراه دیوید راکفلر بانکدار معروف آمریکائی و صاحب "چیس مانهتان بانک "کمیسیون سه جانبه" را بنیاد گذاشت
که بعدها این کمیسیون طی جمعبندی از مسائل و چالشهای پیش روی دنیای سرمایه داری و خطراتی که موجودیت و آینده آن و دیکتاتوری های وابسته به آن را در اوج جنگ سرد با شوروی تهدید می کرد دکترین معروف "جلوگیری از هرج و مرج (بخوانید انقلاب) و انداختن آن در کانالهای قانونمند (بخوانید رفرم)" را ارائه نمود.
فهرست برخی از اعضای گروه بیلدربرگ
فهرست زیر شامل افرادی است که در گذشته یا در زمان حال در گروه بیلدربرگ عضویت داشته و دارند. از این افراد، برخی از اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند و برخی تنها در زمانی خاص در همایشهای سالیانه گروه بیلدربرگ به عنوان «مهمان» دعوت شدهاند.
اعضای خاندانهای سلطنتی
- پرنس فیلیپ همسر الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و دوک ادینبورو
- پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا و پرنس ولز (از ۱۹۸۶ میلادی-اکنون)
- ملکه بئاتریکس هلند
- کلاوس فون آمسبرگ، همسر ملکه هلند
- ویلم الکساندر، ولیعهد هلند (۲۰۰۱)
- خوآن کارلوس اول، پادشاه اسپانیا
- ملکه سوفیا، همسر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا
- شاهزاده اینفانتا کریستینا، دختر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا
- فیلیپ بلژیک، ولیعهد بلژیک
- کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد
- هانس ادام دوم، شاهزاده لیختن اشتاین
- پرنس الکس، شاهزاده دانمارک
سیاستمداران
انگلستان
- گوردن براون نخستوزیر سابق بریتانیا (از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۱۱ میلادی)
- تونی بلر وزیر اسبق بریتانیا و میانجی گروه چهارجانبه صلح خاورمیانه معروف به «کورتیت»
- جان میجر نخستوزیر اسبق بریتانیا
- مارگارت تاچر نخستوزیر اسبق بریتانیا
- جیمز کالاهان نخستوزیر اسبق بریتانیا
- ادوارد هیث نخستوزیر اسبق بریتانیا
- هارولد ویلسون نخستوزیر اسبق بریتانیا
فرانسه
- لیونل ژوسپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
- ژرژ پمپیدو نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
- دومینیک دوویلپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه (سال ۲۰۰۳ میلادی)
- لوران فابیوس نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
- میشل روکارد نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
- پیر بروگووی نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
آلمان
- آنگلا مرکل صدراعظم سابق آلمان (از سال ۲۰۰۵ میلادی-۲۰۲۱)
- گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان
- هلموت کهل، صدراعظم اسبق آلمان
- هلموت اشمیت، صدراعظم اسبق آلمان
- ریچارد فُن وایتسزِکِر، رئیسجمهور اسبق آلمان
- پِر اشتاینبروک، وزیر اسبق اقتصاد آلمان
- این اطلاعات مربوط به پیکی پدیامیباشد
- https://fa.wikipedia.org/wiki
گریسیک ولابی گری ونفوذی سازی رژیم ایران در آمریکا علیه مردم ومقاومت ایران حلقه ششم متصل به حلقه پنجم ،"بیلدربرگ" سیاستمدارن طراح ومجریان مماشات برای حفظ نظام
حلقه ششم گری سیک و....
گری سیک کیست؟ وچه میگوید ؟ تز وتئوری اش چیست ؟ تا کجا وارد عمل شد.؟
گری سیک: آمریکا به معامله با ایران نیاز دارد
گری سیک در مقاله ای به لزوم پایبندی آمریکا به تعهداتش در قبال ایران اشاره کرده است.
کد خبر: ۷۴۲۸ ۵۹
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۷13 June 2016
به گزارش واحد مرکزی خبر، گری سیک مقام سابق دولت آمریکا و کارشناس مرکز میدل ایست در دانشگاه کلمبیا و فرانک وایزنرکارشناس آمریکایی در مقاله ای در پایگاه اینترنتی شورای کلیولند نوشت، دو سال قبل، وقوع یک جنگ جدید درمنطقه بسیار محتمل بود.
دولت ایران به رغم تحمل تحریم های سنگین بین المللی بر توسعه برنامه هسته ای خود پافشاری می کرد. تعداد سانتریفوژهایی که قادر به غنی سازی بودند، در کمتر از یک دهه از چند دستگاه، به بیست هزار دستگاه رسید. ذخیره اورانیوم غنی شده ایران به سرعت رو به افزایش بود. اگرچه ایران تاکید می کرد برنامه اش صلح آمیز است.
توافق با اقتدار استثنایی ایران ، گری سیک در این مقاله می افزاید :
امروز، اکثر مشکلات غرب آسیا به قوت خود باقیست. اما خطر یک جنگ بزرگ تقریباً به صفر رسیده است. ایالات متحده همراه با دیگر اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان یکی از پیچیده ترین و جامع ترین توافقات هسته ای تاریخ را با ایران امضاء کردند.
اعتبار این توافق که به سبب حضور قدرت های جهانی حاصل شده، باعث شده است توافق اقتدار استثنایی پیدا کند.
آژانس بین المللی انرژی اتمی دائماً تایید می کند که ایران به تعهدات خود عمل کرده است.
ایران همچنین یک رژیم بی سابقه راستی آزمایی از جمله نظارت مستمر بر تاسیسات هسته ای خود را پذیرفته است. افزون بر این، تهران اعلام کرده است که به دنبال سلاح هسته ای نیست.
آمریکا ، پایبند توافق باشد
بر این اساس اما در این میان آمریکا و شرکایش باید اطمینان دهند که ایران از امتیازات کامل اقتصادی توافق هسته ای برخوردار می شود زیرا آمریکا به قول و قرار خود پایبند می ماند.
علاوه بر این، ما باید به ایران نیز انگیزه دهیم به قول خود عمل کند. بسیاری در ایران با توافق مخالفند و سعی می کنند مذاکرات را تضعیف کنند.
ایران کشوری در حال تغییر است. جمعیت جوان و تحصیل کرده اش دیدگاههای روبه رشدی دارند و بسیاری دوست دارند کشورشان در مسیر جامعه جهانی حرکت کند، آنها معتقد به حقوق بشر، تساهل دینی و آزادی بیان هستند.
همکاری واشنگتن با تهران بیشتر شود
گری سیک تاکید می کند ، نمی توانیم از نیاز به معامله با ایران فرار کنیم. دولت اوباما در را به روی ایران گشود. حالا وظیفه دولت بعدی واشنگتن است تا این مسیر را ادامه دهد.
بدین منظور، ما باید خاطرنشان کنیم که ایران با همسایگانش در صلح زندگی می کند و به معیارهای پذیرفته شده رفتار بین المللی احترام می گذارد.
وارونه گوئیها را میبینید که چگونه چشم به اشغال عراق ویمن ولبنان واین روزها غزه وسایر جنگ افروزی موشک پرانی ها وحملات پهبادی میبندند وخامنه ای را فرشته صلح جا میزنند.
گری سیک ادامه میدهد:
باید روابط چند جانبه با ایران گسترش یابد
به تدریج و قدم به قدم، باید اقدامات مثبت ایران را تلافی کنیم و درهای خود را به روی تجارت، سرمایه گذاری و تبادلات آموزشی و فرهنگی با آنها باز کنیم.
این یک خط است این یک حرف ساده نیست این کارها سبب سیستم سازی برای نفوذ ونفوذی ها میشود وشد
گری سیک تصریح می کند ، واشنگتن و تهران می توانند روابط گرمتری داشته باشند. در همین راستا توانایی ما در تاثیر گذاری در رویدادهای متشنج غرب آسیا، مستلزم همکاری با ایران است. با این تز راه خود با رژیم را با اتصال به شبکه جاسوسها ولابی های ایران تبار آمریکائی مانند نایاک وهوشنگ امیر احمدی وهومن مجد وخانواده نمازی باز میکنند یعنی حلقه ۶ مانند گرسیک وامثالهم از یک طرف به برژینسکی طراح مماشات وحفظ رژیم واز طرف دیگراز طریق نایاک وامثالهم به ظریف وامثالهم یعنی رژیم ایران وصل میشوند واین حلقه ۶ با این تئوری ها وتز ها به یک چرخه پراتیک وعمل تبدیل میشوند وبا این حلقه ها وعناصر آن با رساندن امدادهای غیبی یعنی با شیطان سازی لیست گذاری بمباران وخلع سلاح در عراق وحمله وحوش خامنه ای در عراق مانند ۹بدری ها وهمچنین سانسور بزرگ قرن وبی توجهی به قیام وبرعکس ممانعت از لیست گذاری سپاه وممانعت ازتحریم یا تحریمهای بیشترعمر رژیم ولایت فقیه را طولانی میکنند .
که در قسمت بعدی بطور جزئی تر به آنها میپردازیم
یک قلم دولت رئیسی در ابتدای حکومت ودولتش کمتر از ۴ میلیارد در آمد یا... داشت الان امروزکه ماه نوامبر ۲۳ هستیم سناتورهای ومطبوعات آمریکا اعتراض و فاش کردند که بدلیل سیاست مماست دولت بایدن رئیسی بیش از۱۰۰میلیارد دلار در آمد نفت باج گیری ویا آزادسازی پولهای بلوکه شده داشته است ، ومعلوم شد که خط حفظ نظام آقای بایدن وسایت مماشات که امثال برژنسکی وگری سیک بانی ومجری آن بودند در یک امتداد میباشد یعنی در امتداد سرکوب مردم ومقاومت ایران وحفظ نظام .
ادامه دارد
در شماره های بعد دوباره به گریسیک وحلقه های متصل به ایران واطرافیانش واینکه در همدستی با خامنه ای وسپاه ودولتهای وقت علیه مقاومت ورزمندگان ارتش آزادیبخش چه اقدام عملی انجام دادند میپردازیم .
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نفوذ ونفوذی شماره ۷ جزئیانی از روابط در هم تنیده نفوذی ها از آمریکا تا تهران - خاندانی مشکوک پشت سر لابی ایران از دیلیبیست شماره ۷
شبکه مافیائی نایاک وخانواده نمازی برای نفوذ ونفوذی رژیم جهت استمالت و حفط نظام
The_Daily_Beast نیوزویک دیلی بیست کمپانی
بنا بر گزارش دیلی بیست، نایاک، مخالف تامین گروههای مدافع حقوق بشر و مستند ساز حقوق بشری بود که آنها را «برانداز» میدانست. در همین رابطه از هادی قائمی که زمانی از طرف نایاک به ایران رفته بود نام برده شده است. هادی قائمی چند سال به دیدهبان حقوق بشر رفت و بعدها کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران را تاسیس کرد!
آتیه بهار به عنوان یک موسسه مشورتی، رابط بسیاری از شرکتهای بینالمللی با ایران بوده است.
مشتریان آتیه بهار غولهای بین المللی نفت وگاز بودند
مشتریان دیگر شرکت آتیه بهار که علاوه بر معاملات تجاری در امر سیاست هم لابی گری میکرد
از سوی دیگر، محمد باقر نمازی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، با کمک یکی از معاونین وزرا یعنی دکتر حسین ملک افضلی اردکانی که به خاندان خاتمی نزدیک بود، اقدام به تاسیس موسسه غیردولتی همیاران غدا کرد که از سوی خیلیها، به عنوان موسسهای به ظاهر غیر دولتی ولی در باطن مرتبط با دولت شناخته میشد.
اما مساله راهاندازی نایاک و ارتباط سیامک نمازی با تریتا پارسی که شهروند سوئد بود، بخش ویژهای از این گزارش را به خود اختصاص میدهد، جایی که این دو در سال ۱۳۷۸ و در کنفرانسی در قبرس، طرح و بنای یک نهاد که کارش ایجاد ارتباط میان مردمان ایران و آمریکا باشد را شروع میکنند که نهایتا دو سال به تاسیس نایاک منتهی میشود. پارسی هم که دانشجوی دکترا در دانشگاه جانز هاپکینز بود، بعدها دستیار باب نی، یکی از نمایندگان جناح راست کنگره شد که به واسطه ارتباط با پرونده فساد مالی، دیگر نامی از نماینده کنگره برده نمیشود.
نویسنده گزارش ادعا میکند که تریتا پارسی گزارشهایی را برای آتیهبهار تهیه میکرد و بابتش مزد هم می گرفت، اما هیچگاه در این باره سخنی نگفت، بهویژه وقتی که بیژن خواجهپور در سال ۸۸ دستگیر شد و پارسی بدون اشاره به رابطه کاری و مالی از او دفاع کرد.
این گزارش میافزاید که نایاک با وجود داشتن تنها ۵۰۰۰ عضو، خود را سخنگوی ایرانیان ساکن آمریکا میخواند، در حالی که این رقم تنها ۱٪ آمریکاییهای ایرانیتبار را در بر میگیرد.
مساله مهم دیگر مورد اشاره، نفوذ افراد نزدیک به آتیه بهار و نایاک در مجموعههای مربوط به دولت آمریکا است، تا جایی که رضا مرعشی که زمانی کارمند آتیه بهار بوده، به وزارت خارجه آمریکا رفت و سحر نوروززاده، گزارش نویس نایاک، عضو شورای امنیت ملی کاخ سفید شد.
بنا بر گزارش دیلی بیست، نایاک، مخالف تامین گروههای مدافع حقوق بشر و مستند ساز حقوق بشری بود که آنها را «برانداز» میدانست. در همین رابطه از هادی قائمی که زمانی از طرف نایاک به ایران رفته بود نام برده شده است. هادی قائمی چند سال به دیدهبان حقوق بشر رفت و بعدها کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران را تاسیس کرد.
همچنین این مجموعه همزمان با نمازیها برای حذف افرادی از لیست مهمانان صدای آمریکا تلاش کرد. بعدها یکی از افراد نزدیک به این مجموعه که در تهران کارمند آتیهبهار بود، به سردبیری صدای آمریکا رسید.
http://radiosarbaz.net/.../2-unca.../274-2015-09-16-11-57-25
گزارش دیلی بیست در لینک زیر:
http://www.thedailybeast.com/.../the-shady-family-behind...
دوتاریخچه ننگین کودتای ۲۸ مردادی وبه قدرت رساندن خمینی ونفوذ ونفوذی سازی وسیاست استمالت ومماشات علیه خلق ومنافع ملی ومیهنی شماره ۸
۲تاریخچه ننگین کودتای ۲۸ مردادی وبه قدرت رساندن خمینی ونفوذ ونفوذی سازی وکودتا
روز چهارم تیرماه ۱۳۳۲ در جلسه یی در دفتر جان فاستر دالس, وزیر خارجه آمریکا, که در آن هندرسن, سفیر آمریکا در ایران, آلن دالس, رئیس سازمان «سیا» و چارلز ویلسون, وزیر دفاع آمریکا, حضور داشتند, تصمیم نهایی برای سرنگونی دولت دکتر مصدّق گرفته شد. این تصمیم, کمتر از دو ماه بعد, در کودتای آمریکایی ۲۸مرداد۳۲ به احرا درآمد و به سقوط دولت ملی دکتر مصدق انجامید و راه سلطه آمریکا بر ایران گشوده شد.
پشتیبانی همه جانبه آمریکا از شاه, به ویژه پس از رفورم ارضی بهمن ۴۱, راه خودکامگی او را گشود و این خودکامگی که هر روز خشن تر می شد, در برابر هر گونه فعالیت سیاسی سد و راهبند ایجاد کرد و راه مبارزه قهرآمیز را به مثابه تنها راه رهایی از دیکتاتوری, گریزناپذیرکرد. این راه, به ویژه پس از «حماسه سیاهکل» در 19بهمن49 و آغاز مبارزه قهرآمیز مجاهدین با رژیم خودکامه شاه, با استقبال پرشور جوانان و دانشجویان آزادیخواه روبه رو شد.
شعله ورشدن شور انقلابی, با توجه به دنیای دو قطبی آن دوران و همجواری ایران با شوروی, تحمل ناشدنی بود و آمریکا ناچار شد برای کاستن از این شور انقلابی, که بی تردید به سرنگونی تام و تمام رژیم خودکامه شاه راه می برد, سیاست جدیدی در پیش گیرد. جیمی کارتر, از رهبران حزب دموکرات, که در روز 13 آبان 1355 (4نوامبر1976م), به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد, مساٌلة «حقوق بشر» را سرلوحه سیاست خود قرارداد. این سیاست از یک سو, به نیروهای نیمه ملی میدان می داد و از سوی دیگر, دربرابر رشد نیروهای ملی و انقلابی، که خواهان استقلال و آزادی سرزمین خود بودند, سد و راهبند پدید می آورد و از گسترش آنها, به یاری همان نیروهای نیمهملی, جلوگیری می کرد.
سیاست «حقوق بشر» کارتر پس از مذاکرات طولانی در «کمیسیون سه جانبه» به تصویب رسید. به پیشنهاد راکفلر, رئیس بانک «چیس مانهاتان», در ژوییه سال 1973 (تیر1352) کمیسیونی برای بررسی بحرانهای نظام سرمایه داری تشکیل شد. از آن جا که نمایندگان شرکتهای چندملیّتی آمریکایی, اروپایی و ژاپنی د ر این کمیسیون شرکت داشتند, به «کمیسیون سه جانبه» معروف شد. این کمیسیون, پس از مذاکرات و رایزنیهای طولانی, به سیاست جدیدی دست یافت.
برژینسکی, اولین رئیس این کمیسیون, سیاست جدید را «کوشش برای انداختن تحوّل از مسیر آشوب و هرج و مرج (انقلاب) به مسیر انتقال منظّم» تعریف کرد. این سیاست در کشورهای تحت سلطه می باید «برای منزویکردن طرفداران کمونیسم، نیروهای نیمه ملی را در برابر بوروکراسی و استبداد حاکم مورد حمایت قراردهد» (کیهان, اول دیماه1356).
سه تن از اعضای «کمیسیون سه جانبه» که از کارگردانان اصلی سیاست خارجی آمریکا و پیش برندگان سیاست «حقوق بشر» در دولت کارتر بودند, عبارتند از: برژینسکی, سیاستگردان اصلی «سیاست حقوق بشر», گری سیک و ریچارد مورفی.
سیاست «حقوق بشر» که با فشار آمریکا به عقب نشینی گام به گام شاه از استبداد به سوی گشایش آغاز شد, به عکس پندار کارتر و برژنیسیکی و همدستانشان, که می بایست «تحوّل» را «از مسیر آشوب و هرج و مرج» (انقلاب) به «مسیر انتقال منظّم» بیندازد و چهره هایی مانند علی امینی را میداندار سازد و «استبداد حاکم», جایش را به حکومتی قابل تحمل بدهد, به راهی غیرقابل پیش بینی صحنه گردانان روانه شد. «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» و آتش شور و تب و تاب انقلاب را شعله ورتر کرد و آمریکا ناگزیر شد برای ایجاد سدّ و راهبند در برابر این شور انقلابی, راه چاره یی بیندیشد.
سیاستگردانان سیاست خارجی آمریکا, راه چاره را پر و بال دادن به خمینی یافتند که تا آن زمان در نجف منزوی بود و برکنار از شور آزادیخواهی مردم به ویژه دانشجویان و روشنفکران, که هر دم شعله اش گدازان تر می شد. او, به عکس مردم به جان آمده از بیداد شاه, که سرنگونی رژیم را آماج خود داشتند, در پی سهمی در همان رژیم بود و با گسترش نفوذ شوروی در ایران هم مخالفت داشت.
خمینی که پس از تبعید از ایران به ترکیه در 13 آبان 1343, چه در ترکیه و چه در نجف, در لاک خود خزیده بود و هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت, در فضای جدیدی که چهره گشوده بود, فرصت را غنیمت شمرد و در اوایل آذر 1356, به «آقایان علما» پیغام داد تا دیر نشده از فرصت مساعد موجود استفاده کنند: «...امروز فُرجهیی پیدا شده. این فرصت را غنیمت بشمارید. اگر این فُرجه و فرصت حاصل نشده بود، این اوضاع پیش نمیآمد... الآن نویسنده های احزاب اشکال می کنند، اعتراض می کنند، نامه می نویسند و امضا می کنند. شما هم بنویسید. چند نفر از آقایان علما امضا کنند... امروز روزی است که باید گفت. اگر بگویید پیش میبرد... اشکالات را بنویسید و به خودشان بدهید. مثل چندین نفر که ما دیدیم اشکال کردند و بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی کاریشان نکرد» (انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان، تهران1363, ص26).
کمتر از دو ماه پس از ارسال این نامه, با ترفند جدید دربار شاه, نام خمینی بر زبانها جاری شد و مقاله روزنامه اطلاعات فرصت مناسب را برای ورود او به عرصه سیاسی پدیدآورد. روزنامة اطلاعات در روز 17 دیماه 56, در مقاله یی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، به قلم احمد رشیدی مطلق (که داریوش همایون, وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار آن را در اختیار این روزنامه قرارداد) خمینی را «شاعری عاشق پیشه و عامل استعمار»، «سیّدهندی»، «شهرت طلب و بی اعتقاد»، «ماجراجو و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری» و «عامل واقعه ننگین روز 15خرداد» نامید که در «بلوای شوم 15خرداد»، «خون بی گناهان را ریخت و نشان داد هستند هنوز کسانی که حاضرند خود را صادقانه در اختیار توطئه گران و عناصر ضدّملی بگذارند».
روز 19دیماه بازاریان قم در اعتراض به مقاله روزنامه اطلاعات مغازه هایشان را بستند و در تظاهراتی که به همین مناسبت برپاشد، عدّه یی از مردم بی دفاع به دست ماٌموران شهربانی قم کشته شدند. روز 29بهمن, در چهلمین روز کشتار قم، مردم تبریز طی خیزشی قهرمانانه به مراکز حزب رستاخیز، سینماها و بانکها یورش بردند. شیشه های آنها را شکستند و برخی را به آتش کشیدند. در این تظاهرات نیز عدّه یی از مردم کشته یا زخمی شدند.
به عکس پیش بینی کارگردانان اصلی سیاست جدید کارتر, عقب نشینیهای رژیم شاه, خشم فروخورده مردم تحت ستم را برانگیخت و عرصه را برای اوجگیری فعالیتهای «دسته برانداز» آماده تر کرد و شعار «مرگ بر شاه» در سراسر ایران جاری شد. نخستین اوج این شعار, در راهپیمایی میلیونی روز ۱۶شهریور ۵۷ بود. فردای آن روز, کشتار وحشیانة مردم به پاخاستة تهران در میدان ژاله, درب هرگونه آشتی جویی را گل گرفت و از آن پس فریادهای «مرگ بر شاه» به اوجی بسا گسترده تر از پیش رسید و کشتارهای هر روزه ماْموران حکومت نظامی ـ که از بامداد روز ۱۷شهریور۵۷ آغاز شده بود ـ در فروکش دادن شعله خیزش سراسری مردم به پاخاسته, کاری از پیش نبرد.
پس از این کشتار وحشیانه بود که آمریکا دریافت اگر در به همین پاشنه بچرخد و عقب نشینیهای شاه دربرابر خیزشهای دامن گستر مردم ادامه یاید به زودی نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان. این بود که کارتر در روز ۲۱شهریور۵۷, در پیامی که توسّط اردشیر زاهدی برای شاه فرستاد، تاٌکید کرد «ایالات متّحدهٌ آمریکا از رویّه سابق خود، که جلوگیری از اعمال قدرت توسط شاه بود، دست برداشته و به شاه آزادی کامل در تصمیم گیری می دهد تا خود هرطور که بهتر می داند، درصدد رفع مشکلات برآید» (سقوط شاه، فریدون هویدا، ص۵۹). کارتر در پیامی به سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، نیز بر همین نکته پای فشرد: «بقای شاه حائز کمال اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتّخاذ کند، حمایت خواهد کرد... اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد، آمریکا آن را تاٌیید خواهد کرد». این پیام «از یک تغییر کلی در سیاست آمریکا در جهت حمایت جدّی از شاه حکایت می کرد» (ماٌموریت در ایران، ویلیام سولیوان، تهران۱۳۶۱, ص۱۲۱).
در این میان خمینی همچنان دستی از دور بر آتش سرکش قیام داشت و بسا عقب تر از مردمی که پای در میدان داشتند و هر روز خونشان فرش خیابانها بود, حرکت می کرد. اما در این روزها او در محور تبلیغات رادیو بی.بی.سی, قرار داشت و این رادیو به سخنگوی خمینی تبدیل شده بود. روز ۱۰مهر۵۷, امیرخسرو افشار, وزیر خارجة ایران, در دیداری که در نیویورک با دیوید اوئن, وزیر خارجة انگلیس, داشت, نسبت به برنامه های رادیو بی.بی.سی, اعتراض کرد, امّا, اوئن به او «جواب سربالا» داد. در همین روز پرویز راجی. سفیر ایران در انگلیس, در نامه یی خطاب به مدیر کل بی،بی،سی, نوشت: «این طور به نظر می رسد که برنامه فارسی رادیو بی.بی.سی، به صورت عامل اشاعه نظرات مردی درآمده که آشکارا خواستار شورش همگانی برای سرنگون کردن رژیم قانونی ایران است، تا جایی که تصوّر می رود چنان چه برنامه های فارسی بی.بی.سی, وجود نداشت، هرگز تبلیغات خمینی نمی توانست توجه این همه شنونده را به خود جلب کند» (خدمتگزار تخت طاووس, راجی, صفحه۲۷۲).
در همین روز ۱۰مهر به علّت اعتراضهای گستردة مردم ایران, از اقامتگاه خمینی در نجف رفع محدودیت شد, اما دولت عراق حاضر نبود بیش از آن پذیرای خمینی باشد و خمینی, به ناچار, راهی کویت شد, امّا کویت هم حاضر نشد او را به خاک خود بپذیرد و خمینی و همراهانش در مرز کویت و عراق سرگردان شدند.
امّا این سرگردانی دیری نپایید و «امدادهای غیبی» به یاریش شتافت و دکتر ابراهیم یزدی از آمریکا به عراق رفت و او و همراهانش را به فرانسه برد. روز ۱۴مهر خمینی و همراهانش وارد فرانسه شدند. بعدها ژیسکار دستن, رئیس جمهور وقت فرانسه, در مصاحیه با روزنامه «توس» (۲۳شهریور ۱۳۷۷) در باره ورود خمینی به فرانسه گفت: «خمینی به محض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست به او رَوادید (ویزا) بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی درمورد آیت الله خمینی را از سوی دولت فرانسه تاٌمین کنیم». بعد «شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیت الله خمینی به وجود نیاورم و حتّی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند, او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
در حالی که مردم به پاخاسته هر روزه در خیابانها پرپر می شدند, خمینی محبوب همه «از ما بهتران» بود و در همه جا برایش فرش قرمز می گستردند! خود او در روز ۱۹مهر در جمع دانشجویانی که به دیدارش رفته بودند، به عقب بودنش نسبت به انقلاب مردم به پاخاسته اعتراف کرد و گفت: «الآن همه می گویند ما شاه را نمی خواهیم. یک بچه هفت هشت ساله، پنج شش ساله، آن که زبان بازکرده، الآن می گوید "مرده باد شاه". این زبان همه است. مملکت ما امروز قیام کرده است و این قیامی است که همه موظّف هستیم به دنبالش برویم تا به نتیجه برسد» (اسناد و تصاویری از مبارزات خلق مسلمان ایران، جلد اول, ص۲۵۲).
همه مردم ایران شعارشان «مرگ بر شاه» بود و خواهان نفی حکومت استبدادی شاه, امّا آمریکا, به جدّ, در پی حفظ شاه بود و «به طور تامّ و تمام و بدون هیچ گونه قید و شرطی» از او حمایت می کرد. روز ۱۲ آبان ۵۷, برژینسکی، باصلاحدید کارتر، تلفنی به شاه خبر داد که «ایالات متحده در بحران کنونی به طور تامّ و تمام و بدون هیچ گونه قید و شرطی از شما حمایت می کند... ما از تصمیم شما، چه راجع به شکل و چه راجع به ترکیب حکومت موردنظرتان, حمایت خواهیم کرد» (اسرار سقوط شاه، برژینسکی، ترجمة حمید احمدی، ص۳۷).
در فردای این پشتیبانی قاطع آمریکا, ماٌموران حکومت نظامی در پایان «هفته همبستگی», به تظاهرات دلیرانه مخالفان در دانشگاه تهران, وحشیانه, یورش بردند. در این یورش, عدّه یی از دانشجویان, درحین جنگ و گریز, کشته شدند. در اخبار شب تلویزیون رژیم, فیلم این کشتار پخش شد و موج مخالفتی عظیم علیه جنایتکاران حاکم برانگیخت.
شاه در همین روز, پس از این کشتار وحشیانه، سولیوان و پارسونز، سفیران آمریکا و انگلیس, را به کاخ خود فراخواند تا از آنها نظر رسمی دولتهایشان را درباره تعیین یک نخست وزیر نظامی جویا شود. شاه در این دیدار تاٌکید کرد که «ژنرالها بر فشار خود افزودهاند و می گویند با دستگیری عده یی می توانند اوضاع را آرام کنند».
در شامگاه فردای آن روز, شاه دولت نظامی «غلامرضا ازهاری» را روی کار آورد و تا به خیال خام خود, با کشتار وحشیانه تظاهرکنندگان, خیزشهای سراسری مردم به پاخاسته را مهار کند. اما این خیزشها به چنان اوجی رسیده بود که مهار آن ناممکن می نمود و می بایست چاره دیگری اندیشید. اگر قیام همچنان به پیش می تاخت, بی تردید به نفی قاطع نظام استبدادی و فروپاشی ارتش دست پرورد آمریکا راه می برد و زیانهای جبران ناپذیری را برای «از ما بهتران» به بار می آورد.
روز ۱۸ آبان ۵۷, سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، در گزارشی با عنوان «فکر کردن به آن چه فکر نکردنی است»، وضع بحرانی ایران را برای زمامداران آمریکا تشریح کرد. در این گزارش آمده است: «... دیگر تردیدی وجود نداشت که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متّکی است... در شرایط جدید می بایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجّه قرار دهیم. خطوط اصلی پیشنهادی من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران، بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلّح سازش به وجود آید. برای حُصول چنین سازشی نیز می بایست نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلّح ایران از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حُصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلّح به این صورت امکان پذیر است که آیت اللّه خمینی شخص معتدلی، مانند بازرگان یا میناچی، را به نخست وزیری انتخاب کند و بدین وسیله از روی کارآمدن حکومتی از نوع ناصرـ قذّافی جلوگیری به عمل آید. حدس من این بود که رهبران مذهبی و شخص آیت اللّه خمینی چنین راه حلی را خواهند پذیرفت زیرا هدف اصلی آنها، که حذف شاه بود، در چارچوب چنین توافقی عملی می شد و درعین حال از یک حمام خون جلوگیری به عمل می آمد و نیروهای مسلّح نیز وظیفه استقرار نظم و قانون را از طرف رژیم جدید به عهده می گرفتند... هرچند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم چندان خوشایند نبود، امّا، بر پیروزی یک انقلاب خام که به قیمت ازهم پاشیدن نیروهای مسلّح ایران تمام می شد، رُجحان داشت» (ماٌموریت در ایران، سولیوان، ترجمه محمود مشرقی, ص۱۴۴).
کارتر پس از خواندن گزارش سولیوان پی برد که دیگر نگهداشتن شاه در قدرت امکان پذیر نیست و باید چاره دیگری بیندیشد.
در اوج قیام میلیونی مردم، به پیشنهاد ژیسکار دستن، رئیس جمهوری فرانسه، سران چهار کشور غربی ـ آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسهـ در روز ۱۵دی ۵۷ (۵ ژانویه ۱۹۷۹) برای گفتگو و رایزنی دربارهٌ بحران ایران، کنفرانس سه روزه یی را در جزیرهٌ گوادلوپ (از جزایر آنتیل کوچک در آمریکای مرکزی) تشکیل دادند. در این گردهمایی, کارتر، کالاهان (نخست وزیر انگلیس)، هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان) و ژیسکار دستن شرکت داشتند.
در این کنفرانس طرح کارتر, که عبارت بود از کنارگذاشتن شاه و تن دادن به حکومت خمینی پذیرفته شد و شاه در کمتر از دو هفته بعد از پایان این کنفرانس از ایران بیرون رفت و کمتر از یک ماه بعد در ۲۲بهمن ۵۷, خمینی پا بر فرش خون شهیدان قیام, در پی بندوبستهای پنهانی با «استکبار غرب», بر مسند قدرت نشست.
سیاست ۲۸مردادی آمریکا
نفوذ ونفوذی سازی رژیم توسط لابی های ونایاک در آمریکا بسیار بیش از این گسترده است شماره ۹
جمال عبدی رئیس نایاک همکار تریتا پارسی لابی وحامی رژیم در حلقه ظریف
موسوی از دلالها وواسط رژیم ودلالهای نفتی ودولت آمریکا از طریق نایاک وبنیادهای لابی گری
تیم لابی جمهوری اسلامی تقریبا بعد از دو دهه برنامه ریزی،مطالعه و تحقیق رسما در سال ۲۰۰۲ در ایالات متحده توسط تیم محمد جواد ظریف و مشخصا تریتا پارسی شکل گرفت. اما جریان لابی جمهوری اسلامی به نایاک ختم نمیشود ، تیم گسترده این لابی از هر پلتفرم و جایگاهی برای نفوذ استفاده کرد.
https://twitter.com/DTehrany/status
/169684543994378251
دینا اسفندیاری در پشت پرده لابی جمهوری اسلامی به همراه آرین طباطبایی نقش کلیدی ایفا میکنند . این دو در یک دانشگاه دکترا گرفتهاند و در یک موسسه غیر انتفاعی
( بنیاد قرن ) فعالیت میکنند که اثر مستقیم بر سیاست گزاری های ایالات متحده در تسلیحات هسته ای دارد .
#آرین_طباطبایی در دانشگاه لوند سوئد به دعوت #روزبه_پارسی از پایه گذاران #نایاک گفت : جمهوری اسلامی در صدد ساختن تسلیحات هسته ای نیست و هدف جمهوری اسلامی انرژی هسته ای صلح آمیز است !
آرین طباطبائی از هسته ای رژیم دفاع میکند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر