سپاسگویان درزمان شاه، جلادان مجاهدین درزمان خمینی - چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت هیجدهم)
سپاسگویان درزمان شاه، جلادان مجاهدین درزمان خمینی
تلاشبرای مشروعکردن بریدگی، باپوش «دستور علما بود!» و یااینکه «۳-۴دقیقه بیشتر نبود!»
طرفداران خمینی خیانتکاران بهمردم سپاسگویان بهشاه – ساختن کلاه شرعی برای خیانت تحت عنوان یک عذرخواهی ساده!
این دروغگوییهای آشکار و تلاش برای رفعوروجوع فضاحت اعمال خائنانه توسط دارودسته خمینی مرتجع، به اندازهایست که حتی خبرگزاری رسمی آخوندها نیز مجبور بهاذعان به این حقیقت شد که مرتجعین ضدانقلابی طرفدار خمینی در زندانهای شاه، در ضدیت با قطب انقلاب و ترقیخواهی، حتی اقدامبه بایکوت آیتالله طالقانی روحانی سرشناس و روح راستین انقلاب ضدسلطنتی کردهبودند:
«محمد حنیف نژاد و سعید محسن از بنیان گذاران مجاهدین در دهه ۴۰ ارتباط نزدیکی با آیت الله طالقانی داشتند به دلیل اینکه در دوران دانشجویی خود به مسجد هدایت که طالقانی در آنجا سخنرانی می کرد، رفت و آمد داشتند تا اینکه در فضای سرکوب و اختناق دهه ۴۰ خورشیدی با روی آوردن به کارهای زیرزمینی و جمع آوری نیروهای مبارز و مذهبی و کار مکتبی به تدریج متشکل شدند تا اینکه در ۱۳۴۶ خورشیدی تشکیلات اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران را راه اندازی کردند. آیت الله طالقانی در این سال ها در زندان به سر می برد و حنیف نژاد و دوستانش نیز در زندان بودند که با هم اربتاط داشتند. پس از آن با آزادی طالقانی از زندان حنیف نژاد که مدتی قبل آزاد شده بود، بلافاصله به دیدار وی شتافت تا گزارش کار گروه خود را بدهد. آیت الله طالقانی که از دیدن شاگرد خود و خبر تشکیل گروهی منظم و متشکل که توانسته است شعله مبارزه را روشن نگه دارد، ابراز خوشحالی کرد و این چنین او را دلداری می دهد که تا وقتی نیت تان خیر و در راه خدا هستید، خدا هم با شماست. از این نابسامانی ها هراس به دل راه ندهید و مأیوس نشوید.
پس از آن در ۱۳۴۹ خورشیدی ۹ تن از اعضای مجاهدین با دسیسه ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور در زندان بعثی های عراق گرفتار می شوند و طالقانی با جوهر نامرئی بر روی پاکت سیگار نامه ای برای امام خمینی (ره) نوشته و ضمن تعریف و تمجید و تشبیه آن جوانان به اصحاب کهف، خواستار کمک به آنها می شود تا اینکه در هنگامه ای که در تبعید به سر می برد خبر اعدام حنیف نژاد، سعید محسن و یارانش را می شنود. آیت الله طالقانی از بنیانگذاران مجاهدین به عنوان مسلمانان راستین نام می برد که به سان گوهرهایی در تاریکی درخشیدند و شاگردان مؤمن و دل داده مکتب قرآن بودند..
… نوعی گروه بندی در اوین ایجاد شده بود و مسائل مورد اختلاف در حال تبدیل شدن به درگیری های شدید در داخل زندان و ایجاد حصار در حصار بود که حتی دامنه این گروه بندی ها و درگیری ها به بعد از پیروزی انقلاب رسید، اگرچه مبارزه ای آشتی ناپذیر و همه جانبه علیه حکومت پهلوی شروع کرده بودند. اما طالقانی از یک طرف روحانی برجسته ای بود که نهضت آزادی را به همراه بازرگان و سحابی به وجود آورده بود و از طرف دیگر هم بارها از اعضای مجاهدین حمایت کرده بود و به دلیل ارتباط با سازمان زندانی شد. بنابراین آیت الله طالقانی در میانه همه این گروه ها قرار داشت اما اختلافی به وجود آمد و عده ای مبارزه با مارکسیسم را مقدم بر مبارزه با استبداد سیاسی و حکومت پهلوی دانستند اما طالقانی مخالف دیدگاه های آنها بود تا آنجا که حمله های بی سابقه ای علیه وی انجام گرفت و اختلاف به جایی رسید که در نمازهای جماعت به او اقتدا نمی کردند؛ همان هایی که مدتی بعد از زندان آزاد شدند اما طالقانی همچنان در زندان بود.» (خبرگزاری رسمی آخوندها موسوم به ایرنا ۱۷شهریور۹۸)
-جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران خمینی و معاون اسبق وزارت خارجه آخوندها:
«آمدند یکمراسمی درست کردند و ۵۴نفر از زندانیان سیاسی را جمع کردند. البته این عده اصلاً نمیدانستند قضیه چیست، ولی ظاهراً یکنفر از اینها را قبلاً توجیه کرده بودند که اظهار ندامت کند و بگوید که ما پشیمان شدیم و از شاه سپاس میکنیم و… و کسی دیگر از این ماجرا اطلاع نداشت. بعد در روزنامهها آوردند که این چندنفر اظهار ندامت کردند که اصلاً اینطور نبوده است و افرادی که برای این مراسم انتخاب شده بودند اکثراً کسانی بودند که مسنتر بودند و ۱۳ـ۱۴سال زندان داشتند و شاه تصور میکرد اگر اینها از زندان آزاد بشوند دیگر کاری هم از دستشان برنمیآید که انجام دهند و حالا بعد از این همه سال از مبارزه خسته شدهاند» (یالثارات، ارگان چماقداران خامنهای موسومبه انصارحزبالله، ۱۱دیماه۷۸)
فراربهجلوی ابلهانه و تلاش برای قالبکردن «بریدگی» وخروج از جبهه خلق، بهجای «مبارزه»! با شامورتیبازی آخوندی:
– اسدالله بادامچیان: «در این مسئله رژیم برای ما نقشه کشیده بود ، چون احساس می کرد که ما داریم سردمدار مبارزه می شویم ، پس بر این شدند که ما را بکشند… سه تا پنج دقیقه نمایش این عکس بیشتر طول نمی کشد ، آقای عسگراولادی و حاج حیدری تا می بینند دارند عکس می گیرند سعی می کنند به زیر میز بروند… بعد هم رژیم این فیلم را در تلویزیون به نمایش گذاشت . ما از همانجا دریافتیم که قضیه خیلی عمیق است و در واقع مبارزه رژیم [شاه] با سازمان مجاهدین نیست ، رژیم الان خطر را در مذهبی ها و روحانی ها می بیند و لذا تلاشش این است که اینها را بشکند ، و الا اگر رژیم می خواست آنها را نشکند چه لزومی داشت که آنها را در آنجا نشان دهد»؟!!! (خاطرات اسدالله بادامچیان، نوار ش۴۶، ص۵–۷)
– مهدی ملکالکتاب: «ما دیدیم پایگاه رژیم سست تر شده است ، تصمیم گرفتیم ابتدا به سراغ مارکسیست ها برویم و از این فرصت (آزادی) استفاده کنیم تا ترتیب مجاهدین را بدهیم و ذهن مردم را نسبت به التقاط فکری و ایدئولوژیک ایشان روشن نماییم و آنچه را که از آنها دیده بودیم و می دانستیم در حرکتی آگاهی بخش در اختیار مردم قرار دهیم . به نظرم انسان باید برای عقیده اش هر ملالت و رنجی را تحمل کند و برای فرار از دست دشمن از هر حیله ای استفاده کند ، حال که در مقابل مبارزه و اسلام لازم دیدیم که از این موضوع (فرصت آزادی) استفاده کنیم ، حال که در مقابل عمل انجام شده ای هستیم چرا از آن صادره به مطلوب نکنیم…» (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات، ۴بهمن۱۳۸۳)
– حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی درگفتگو با روزنامه حکومتی آفتاب امروز:
« گروه سیاسی: حمید رضا ترقی نماینده مشهد در مجلس و دبیر جمعیت موتلفه مشهد در گفت و گو با خبرنگار آفات امروز ضمن بیان فعالیتهای جمعیت موتلفه در انتخابات مجلس ششم و در تشریح علل شکست نامزد این جمعیت در انتخابات ریاست جمهوری…
وی همچنین درباره «گروه سپاس» که در بهمن ۵۵ در دادگاه شاهنشاهی با سپاس از رژیم قبلی عفو دریافت کرده و آزاد شدند گفت: چنین چیزی صحت ندارد. آقای عسکر اولادی در سال ۵۵ براثر هجوم مردم به زندان آزاد شدند. بنده در سال ۵۴ آزاد شدم یک سال بعد حدود اواخر ۵۵ یا اوایل ۵۶ آقای عسکر اولادی بر اثر فشار مردم آزاد شدند
نماینده مشهد درباره وجود برخی اسناد در مورد ایشان مبنی بر همکاری با ساواک گفت: گاهی میخواهند اسنادی را مطرح کنند. زندگی ما روشن است. آنچه که اینها بعضا ممکن است به آن اشاره کنند کاری است که در سال ۵۴ به همه نیروهای انقلابی در زندان از طرف روحانیت مرتبط با امام اعلام شد و آن این بود که به هر وسیله ممکن باید از زندان خارج شوید…
طبیعتا در چنین حالتی ممکن بود یک زندانی بیانی لفظی مطرح کند». (روزنامه حکومتی آفتاب امروز ۱۱دیماه۷۸)
– اسدالله بادامچیان سرچماقدار خمینی و عضو شورای مرکزی حزب چماقبهدستان او:
«منافقین که اوضاعشان درهم ریخته بود و تنها تشکیلاتی که میتوانست اداره امور را به دست بگیرد، مؤتلفه بود. به همین دلیل حتی اگر رژیم خواست که تقاضای عفو بدهیم، باید این کار را بکنیم. این مسأله بسیار برای همه گران بود. مخصوصاً شهید عراقی که بهشدت آزرده شد. پس بحث بر سر این بود که آیا این تکلیف شرعی است یا نه؟ هرگز چهره شهید عراقی را از یاد نمیبرم. به او گفتم: «تو میخواهی قهرمان شوی یا به تکلیف عملی کنی؟» کمی فکر کرد و گفت: «انشاءالله به تکلیف».
ششم بهمن بود و رژیم تصمیم داشت آبروی ما را در میان مذهبیها ببرد. سالن سخنرانی پر بود از گروههای که میخواستند آنها را آزاد کنند. عسگراولادی و بقیه را در سالن پخش کردند و بالای سر همه مأمور گذاشتند. خلاصه، پردهها کنار رفت و سخنرانی درباره سپاس به اعلیحضرت و این حرفها. در عکسی که بهجا مانده کاملاً مشخص است که آقایان دارند بحث میکنند که چه باید بکنند. آیا از جا بلند شوند و فریاد بکشند یا سکوت کنند.
تلویزیون همان شب این جلسه را نشان داد و در زندان اوین هم دو بار فیلم آن را پخش کردند. آن روز خیلی به ما سخت گذشت. منافقین شایع کردند که ما سازشکاریم.» (سایت حکومتی تاریخ ایرانی ۲۴دیماه۹۷)
شکست توجیهتراشیها و بازتاب نفرت اجتماعی نسبت به «توابان تشنهبهخون مجاهدین» و اینکه اصرارورزان به خیانت، دروجدان جامعه بخشیده نمیشوند:
– مهدی ملکالکتاب: «در این میان کسانی چون مهدی عراقی ، ابوالفضل حیدری ، کروبی ، علیخانی و … فدایی شدند… من این را توطئه ای از جانب ساواک می دانم که به شکست انجامید . به یاد دارم وقتی آزاد شدم و بیرون آمدم به سراغ مرحوم دانش رفتم ، او پرسید : مهدی چه شد ؟! جریان چه بود ؟! گفتم : حاجی من همین الان هم که نزد شما هستم ، گیجم ، نمی دانم ، فقط این را می دانم که ما نه دست خطی دادیم و نه نامه عفوی نوشتیم . گفت : الخیر فی ما وقع . گفتم : حاج آقا الان به ما می گویند که اینها برده اند ! [بریدهاند]… ناگفته نماند که بعضی از بچه های مذهبی در زندان از این قضیه احساس سر شکستگی کردند ، حق هم داشتند ، چرا که آنها زیر بمباران تبلیغاتی سازمان بودند . بچه های مظلومی هم بودند ، اما باید بگویم که یک سری از ایشان اشتباه کردند ، به جمع اتاق دو (ناقلین و عمل کنندگان به فتوا) نپیوستند ، آنها مانده بودند در این وسط نه این طرفی بودند و نه آن طرفی . ولی ما با عمل به فتوا تو دهنی محکمی زدیم به شاه که مارکسیست اسلامی معنی ندارد! بعد هم آزاد شدیم با تجربه بیشتری به مبارزه [!!!] پرداختیم» (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات، ۴بهمن۱۳۸۳)
– مهدی عبایی خراسانی در بخش دوم گفت و گوی خود درباره «پروژه تاریخ شفاهی ایرنا» با خبرگزاری رسمی رژیم گفته است:
«عده ای از مذهبی ها هم به این فکر افتادند که باید از زندان بیرون رفت و در میان خانواده ها تبلیغ کرد تا از پیوستن فرزندان خود به این گروههای انقلابی مارکسیست جلوگیری کنند. حتی تفکر حجتیه ای هم قوت گرفت و احیا شد. مانند انجمن حجتیه می گفتند ما باید برویم با مارکسیست ها مبارزه کنیم نه شاه. جوان ها در خانه بنشینند و با رژیم مبارزه نکنند بهتر است تا این که برای مبارزه تن به ایدئولوژی مارکسیست دهند.
به این دلیل عده ای درخواست خلاصی از زندان کردند. آقایان عراقی، عسگراولادی، انواری، کروبی و بعضی دیگر نامه نوشتند که ما را آزاد کنید.
ساواک هم خیلی موش می دواند و قضیه را بزرگ می کرد. در زندان ها شایعه کرده بود که الان که شما بچه مذهبی ها به خاطر مبارزه با اعلیحضرت مسلمان در زندان هستید چپ ها دارند جوانان مسلمان را در بیرون زندان مارکسیست می کنند… برخی از این زندانیان مسلمان هم مجبور شدند عفونامه بنویسند و بیرون بیایند تا نگذارند جوان ها مارکسیست شوند.
رژیم هم نهایت استفاده را از این ماجرا کرد.
شبی در بهمن ۵۵ به این زندانیان مسلمان گفتند امشب آزاد می شوید. به لباس زندان هر کدام از آنها مدالی زدند که به «مدال سپاس» مشهور شد و روی آن نوشته شده بود «سپاس اعلیحضرت».
این زندانیان بندگان خدا متوجه نبودند داستان چیست. زندانبانان آنها را از داخل راهروهای زندان عبور دادند. در نهایت هم آنها را به سالن زندان بردند. اما تعداد زیادی از زندانیان توده ای هم آنجا بودند.
در میان فریاد «سپاس، سپاس اعلحضرت» محبوسین توده ای که قرار بود آزاد شوند دوربین های تلویزیون هم شروع به فیلمبرداری از جمعیت کردند. این ها تازه آن موقع فهمیدند جریان چیست. یکی از توده ها روی سن رفته بود و از جمعیت می خواست بلند صدا بزنند سپاس اعلیحضرت.
در این میان فقط شهیدعراقی فهمیده بود و سرش را زیر انداخته و صورتش را پوشانده بود. این بندگان خدا هاج و و واج مانده بودند که چه بگویند. فردای آن روز صفحه اول روزنامه اطلاعات شد این شد که زندانیان سیاسی با فریاد سپاس اعلیحضرت اظهار ندامت کردند و بیرون آمدند. فیلم این ماجرا در تلویزیون هم پخش شد و رژیم طاغوت روی آن تبلیغ فراوانی کرد.
اما این بندگان خدا وقتی بیرون آمدند فهمیدند چه اشتباهی کرده اند. متوجه شدند حرف هایی که ساواک درباره مارکسیست شدن بچه مسلمان ها زده غلو بوده است و حتی بچه مسلمان هایی که از مجاهدین خلق انشعاب کرده بودند نیز یک گروه مبارز مذهبی دیگر را تشکیل داده اند.» (خبرگزاری رسمی رژیم آخوندی موسوم به ایرنا ۲۶آبان۹۷)
– آقای منتظری: «درباره شکل گیری جشن سپاس هم اینکه، آن آقایان [شرکت کننده درجشن] با ما هم مشورت کردند که برویم یا نه!، این نبود که نمی دانستند. ما هم فهمیدیم که ازآقایان دعوت کردند و بردند و آنجا برنامه انجام شد، اما اینکه بگوئید آنها بی اطلاع بودند، [نه!] خب ما هم بی اطلاع بودیم، پس چرا به ما نگفتند که بیائید آنجا؟!» (مصاحبه با حسینعلی منتظری، ۲۳آذر۱۳۸۳)
– بهزاد نبوی: «درباره علت حضور در مراسم سپاس بعضی هایشان گفتند: ما نفهمیده افتادیم در این دام ، یک دفعه ما را بردند به یک سالن ، دیدیم یکی نشسته صحبت می کند و … بعضی ها هم تحلیل شان این بود که باید بیرون رفت ، یکی از آنها می گفت سه روز قبلش هم آمدند و گفتند آقا این کار را بکنیم ، ما گفتیم راضی نیستیم و بعد یک چنین آدم هوشیاری را وقتی به آنجا می برند ، می تواند داد و بیداد کند و از آنجا بیرون بیاید… باور کنید آن روز بدترین روز زندگی من بود ، همین جوری خیس عرق شده بودم ، همین طور که جزء ناظرین و شنوندگان نشسته بودم عرق از همه جایم سرازیر شده بود ، آنها (مجاهدین) خوشحال ! اصلاً نفسم در نمی آمد ، نمی توانستم از وسط جمع بروم بیرون ، بحث که تمام شد رفتم ، یکی از توالت ها ، پرده را کشیدم (پرده که کشیده باشد بچه ها باز نمی کنند) شروع کردم زار زار به گریه کردن . وضعیت پیش آمده برای رهبران سازمان مجاهدین پیروزی بزرگی بود ، می گفتند هر که با ما مبارزه کرده یا مارکسیست شده یا عفو نویس» (خاطرات بهزاد نبوی از باندفاشیستی ارتجاع اسلامی، نوار ش ۱۴، ۲۶ – ۲۱)
– احمدعلی برهانی: «اگر اینها می خواستند بروند بیرون و دوباره به مبارزه ادامه دهند ، تاکتیکی و مخفیانه و کتبی عفو می نوشتند ، اما این روش مناسب نبود که در برنامه ای تلویزیونی ظاهر شوند که یک نفر توده ای (مارکسیست) هم برایشان صحبت کند . به نظرم این یک سرخوردگی برای نهضت امام بود که می خواست آهسته آهسته در جامعه شکل بگیرد ، حرکت ، حرکت خوشایندی نبود ، درست حرکتی بود در جهت مخالف حرکت جامعه» (مصاحبه با احمد علی برهانی ازاعضای دادستانی ضدانقلاب رژیم، ۱۳۸۳)
– شاپور خوشبختیان: «این آقایان معتقد بودند که با پوسیدن ما در زندان مشکل حل نمی شود ، ما حالا اگر چیزی هم می نویسیم ، می رویم بیرون ولی باز هم در صحنه بیرون از اجتماع هستیم و می توانیم در حدی که مشکل ایجاد نشود فعالیت کنیم ، مثلاً فعالیت پارلمانی در حدی که قانون اجازه می دهد … در مجموع آنها سادگی کردند و دچار ساده اندیشی شدند ، فکر کردند با این جوی که ساواک ایجاد کرده است و فشار و بگیر و ببندی که در مملکت است مگر اجازه می دهند که کسی بتواند فعالیتی بکند» (مصاحبه با شاپور خوشبختیان پاسدار سابق و از عناصر رژیم، ۱۲آذر۱۳۸۳)
– [خبرنگار خبرآنلاین:] یعنی در بازی رژیم قرار گرفتید؟
[اسدالله بادامچیان:] بله، تا از این طریق وقتی مبارزان مسلمان از زندان خارج می شوند، در بین مبارزین جایگاهی نداشته باشند؛ در زندان هم منافقین زندانیان مسلمان را تخریب کردند و گفتند اینها سپاس گویانند. (بادامچیان خبرگزاری حکومتی ایسنا ۱۴بهمن۹۱)
– حبیبالله عسگراولادی: «بنده، آقای حیدری، آقای عراقی و آقای لاجوردی خبر نداشتیم چه گذشته است. من و آقای عراقی و آقای حاج حیدری در زندان قصر بودیم و آقای لاجوردی در قزلحصار بود. ما را برگرداندند و ۶۰ روزی در زندان انفرادی اوین نگه داشتند و هر روز به ما فشار آوردند تا قبل از این که با آقایان علما روبرو میشویم، بالاخره حرفی، چیزی را از ما در بیاورند.
یک روز در زندان اوین در سلولی که سه متر در سه متر بیشتر نبود قدم میزدم که یک مرتبه به ذهنم رسید ما در اینجا قرآن، مفاتیح، نهجالبلاغه و هیچ کتابی نداریم. نکند اینجا بپوسیم و ذهنمان از کار بیفتد. در این فکر بودم که یک مرتبه در آن سکوت مرگبار شنیدم کسی دارد قرآن میخواند: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوّه الْمَتِینُ»… به سجده افتادم و توبه کردم که چرا بعد از دوازده سیزده سال در زندان بودن، تصور کردم ممکن است آینده تاریکی در انتظار ما باشد» (گفتگوی منتشر نشده حبیبالله عسگراولادی از چپاولگران باند فاشیستی مؤتلفه، سایت حکومتی مشرق، ۳آبان۹۳)
– سایت حکومتی عصرایران در پاسخ به عبدالرضا داوری از اطرافیان احمدینژاد که باطعنه شرکت در نمایش سپاسگویی شاهنشاهی را توی سر رقیب زدهبود، نوشت:
«در بهمن ۱۳۵۵ شماری از فعالان سیاسی زندانی مذهبی در مراسمی شرکت داده شده و آزاد شدند. بعد از انقلاب کمتر به این موضوع پرداخته می شد…
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چهره رسانهای نزدیک به محمود احمدینژاد در توییتر خود تصویری منتشر کرده و در توضیح آن نوشته است: «تصویری تاریخی از مراسم جشن سپاس، ویژه ابراز ندامت و وفاداری به رژیم پهلوی. زندانیان حاضر در این تصویر پس از اعلام عبارت سپاس شهنشاها از زندان آزاد شدند» و به صورت مشخص به حضور مهدی کروبی و مرحوم حاج حبیب الله عسگراولادی در این تصویر اشاره کرده است.
این اولین بار نیست که عبدالرضا داوری این موضوع را پیش میکشد. البته سالها و شاید قریب سی سال در سطح رسمی این موضوع مسکوت بود و بر پایه توافقی نانوشته چون دو نماد چپ و راست سنتی در این تصویر حضور داشتند زیاد به آن پرداخته نمیشد…
در این فضا ثابتی مشهور به مقام امنیتی پیشنهاد داد چهره های شاخص مذهبی که ربطی به اندیشه های مارکسیستی یا فعالیت های مسلحانه ندارند آزاد شوند یگانه شرطی که گذاشته شد اما شرکت درجشن ۶ بهمن بود. در زندان و بیرون بحث درمی گیرد و به این نتیجه می رسند که فضای بیرون به نفع مارکسیست هاست و ارتباط مذهبی ها با مبارزین کم رنگ و حتی قطع شده و قرار می شود این چهره ها درخواست عفو را بپذیرند تا آزاد شوند…
اساسا فضای سال ۵۵ خورشیدی به خاطر رونق و شکوفایی اقتصادی پس از ۵۱ و آزادی های اجتماعی و مدرنیزاسیون جامعه کاملا تغییر کرده بود. (بهزاد نبوی جایی گفته است من سال ۵۵ باور نمی کردم ممکن است دو سال دیگر انقلاب شود. چون توسعه اقتصادی و رشد درآمدها و تغییر چهره شهرها به گونه ای بود که انگار براندازی رژیم دیگر شدنی نیست)…
اما به گواه سال های بعد به قدر ذره ای از اعتماد و علاقه امام به آن چهره ها کم نشد. کما این که مهدی کروبی ابتدا نماینده امام در کمیته امداد و سپس با اختیار تام رییس بنیاد شهید و بعد هم امیر الحاج و سرپرست حجاج شد و ۱۰ سال بعد از پیروزی انقلاب و در ماه های آخر عمر نیز امام تعبیر «دوست خوبم، کروبی» را درباره او به کار برد. (در حکم انتصاب میر حسین موسوی به ریاست بنیاد جانبازان در سوم آذر ۱۳۶۷: از زحمات دلسوزانه و مخلصانه دوست خوبم حجت الاسلام آقای کروبی تشکر میکنم)…
۲. چنان که اشاره شد موضوع و عکس تازه ای نیست که کشف شده باشد. منتها چون طیف متنوعی در آن حضور داشتند و مبارزین سیاسی حاضر در تصویر با گروه های مختلف، روابط نزدیک داشتند و انگار توافقی نانوشته صورت پذیرفته بود که کسی به این قضیه کار نداشته باشد…
با این حال این عکس واقعیت دارد و قابل کتمان نیست و اگر ایرادی هست به این است که داستان را کامل باید روایت کنند. مثلا اگر مردم بدانند مرحوم حاج مهدی عراقی هم بوده قضاوتشان تعدیل میشود.
ضمن این که در فضای کنونی که مردم ما مداراجو و طرفدار گفت و گو در سیاست هستند اتفاقا این اقدام را نقطه منفی در کارنامه کروبی و عسگراولادی نمیدانند و اساسا نسل کنونی با قهرمانبازیهای سابق زیاد میانهای ندارد.» (سایت حکومتی عصرایران ۱۳آذر۹۷)
فضاحت ندامت آخوندهای خمینیصفت و دزدان همدست او در موتلفه بهاندازهایست که حتی سایت «جوان آنلاین» ارگان بسیج ضدخلقی سپاه پاسداران تروریست آخوندها نیز نمیتواند خودرا به نادیدهگرفتن آن بزند. بنابراین درقالب یک سوال، بریدگی و ندامت خائنانه اصحاب خمینی در زندانهای شاه را اینطور به چالش میکشد؛
«اما اینجا یک نکته کوچک و یک سوال کوچک تر وجود دارد… اما سوال کوچک… این است که حضرت شیخ شجاع! بدون این که پای دیگران را وسط بکشید. خود شما. شما که از هیچ کس نمیترسید. چرا روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۵ در مراسم «سپاس اعلیحضرتا» شرکت کردید و تمنای عفو ملوکانه نمودید تا از زندان آزاد شوید؟… شما به شاه «سپاس اعلیحضرتا» گفتید،…» (جوان آنلاین ارگان بسیج ضدخلقی ۳۱مرداد۸۸)
نمکنشناسی سفلگانی که آزادیشان از زندان را مدیون تضاد آشتیناپذیر شاه بامجاهدین بودند اما وقتی بهقدرت چنگانداختند از هیچ دنائت و سبعیتی درحق مجاهدین خلق، بهمثابه فداکارترین فرزندان مردم ایران، فروگذار نکردند:
– «تعدادی از اصحاب فتوا از زمان قتل حسنعلی منصور در زندان بودند و ده – دوازده سال از محکومیتشان میگذشت، دیگر خسته شده بودند، سن و سالشان هم زیاد بود. رژیم [شاه] میدانست که اگر ایشان بیرون بیایند دیگر چریک نمیشوند و کار مخفی نمیکنند و حداکثر در حد کارهای علنی و هیئت و جلسات تفسیر و دعا فعال خواهند بود. همچنین رژیم میدانست این تعداد به جهت مخالفتشان با مجاهدین اگر آزاد شوند و بیرون بروند علیه مجاهدین تبلیغ میکنند، پس آنها برای رژیم ضرری نداشتند. از طرفی هم رژیم (برای فروکش کردن برخی اعتراضات داخلی و بینالمللی) میخواست کمی آزادی بدهد. لذا افرادی چون عسگراولادی، انواری، حیدری، عراقی و … را به زندان قصر برد و طی جشن سپاسی به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن مورد عفو قرار داد آزادشان کرد. (از خاطرات عزت شاهی موسوم به عزت مطهری یکی از شکنجهگران خمینی جلاد)
برای مشاهده قسمتهای دیگر این مجموعه، روی لینکهای زیر کلیک کنید:
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت اول)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت دوم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت سوم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت چهارم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت پنجم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت ششم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت هفتم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت هشتم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت نهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت دهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت یازدهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت دوازدهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت سیزدهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت چهاردهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت پانزدهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت شانزدهم)
چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت هفدهم)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر