۱۴۰۲ خرداد ۲۱, یکشنبه

با یاد مجاهد شهید احمد اویسی پیشتاز دلاور نبرد با دو دیکتاوری شاه وشیخ

 با یاد مجاهد شهید احمد اویسی

مجاهد شهید احمد اویسی
مجاهد شهید احمد اویسی

محل تولد: تهران
شغل: دانشجو
سن: 28
تحصیلات: دانشجوی پزشكی دانشگاه شیراز
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 20-11-1360
محل زندان: زندان اوین

زندگینامه شهید


از کودکی با طعم تلخ فقر آشنا شد؛ و از سختیهای زندگی تجربه کسب کرد.

احمد اویسی، متولد یکی از محله‌های جنوبی تهران به نام یاخچی‌آباد بود. پدرش محمد جواد یک روحانی فقیر بود. سختیها و فقری که با او دست و پنجه نرم می‌کرد احمد را عنصری جدی و کوشا کرده بود. بعد از اتمام تحصیلات اولیه و اخذ دیپلم در رشته پزشکی، در دانشگاه شیراز قبول شد. پس از مدتی با شرکت در تظاهرات دانشگاه، دستگیر شده و راهی زندان می‌شود. سه سال بعد در آستانه انقلاب ضدسلطنتی همراه با دیگر یارانش به دست خلق قهرمان ایران از زندان آزاد می‌شود.

یکی از همبندی‌هایش در مورد خصوصیات او می‌نویسد:

«دوران زندان را با احمد اویسی بودم؛ از ابتدا تا آخر یار و هم تیم همدیگر در نشستها و آموزش و ... . بودیم. لذا خیلی از خصوصیات اور اشاهد بودم. از جمله جدیت او در کارها، نظم و انضباط او و بالاخره خصلت پیگیرش در رابطه با مسئولیتهایی که به او داده می‌شد. احمد روحیه شاد و سر زنده داشت. به بازیهایی مثل فوتبال، والیبال و بسکتبال هم خیلی علاقه و هم تسلط داشت؛ و اغلب اوقات در مسابقات فوتبال داخل زندان شرکت می‌کرد و ...».

 

جریان دستگیری احمد قهرمان را یکی از یارانش این‌چنین حکایت می‌کند؛

به‌دلیل مأموریتی که به من محول شده بود جهت اجرای یک قرار از اصفهان به تهران آمدم ساعت ۰۹۰۰ صبح وقتی سر قرار رسیدم در ایستگاه نشسته بودم که خواهری مرا صدا کرد وقتی نگاهش کردم او را شناختم او سیما صادقی همسر احمد بود. از این‌که بهرحال یک آشنا دیده بودم بسیار خوشحال شدم و قرار بعدی را برای گذاشتن قرار با احمد ساعت ۵عصر هماهنگ کردم. احمد را ساعت ۵ عصر همان روز دیدم با هم به پایگاهشان رفتیم. شرایط متحول بود آخوند جنایتکار دستغیب در همان ایام به مجازات انقلابی رسیده بود. منتظر رسیدن سیما بودیم اما خبری از او نشد؛ احمد نگران بود که شاید پایگاه لو رفته باشد. لذا شروع به اقدامات اولیه کردیم؛ چون محل زاپاس نداشتیم همانجا ماندیم و حوالی ساعت ۴ صبح درگیری با پاسداران شروع شد. سریع آماده فرار شدیم و من و احمد همدیگر را در آغوش کشیدیم. خداحافظی کرده و از هم جدا شدیم شلیک و رگبار از هر طرف در ساختمان شروع شد در یک صحنه دیدم احمد از بالکن خانه آویزان شد و خودش را به طبقه زیرزمین رساند. رگبارها بی‌امان ادامه داشت طوری که مزدوران هار خمینی جرئت وارد شدن به اتاقهای ساختمان را نداشتند، بعد از تقریباً یک ساعت توانستند وارد ساختمان شوند زمانی که به سختی مجروح شده و در محلی مخفی شده بودم، صداها را خوب می‌شنیدم که می‌گفتند یکی از آنها اینجاست و دیگری می‌گفت به او نزدیک نشو...

در این جنگ و گریز بود که احمد دلاور را دستگیر کردند یکی از آنها داد کشید که او قرص سیانور خورده و باید زنده بماند و او را بردند. این آخرین دیدارم با مجاهد شهید احمد اویسی بود.

 

مجاهد خلق احمد اویسی در زندان با همان وضعیت به‌شدت شکنجه شده و در تاریخ ۲۰ بهمن۶۰ ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه وصیت‌نامه خودش را نوشته و با قلبی سرشار از عشق به خدا و خلق به میدان تیر شتافت. و به عهد خود با خدا و خلق محروم و ستمدیده وفا کرد.

این‌گونه برگ زرین دیگری از انتخاب یک مجاهد خلق، را در لحظه‌های جنگ و مبارزه‌ای سخت و بی‌امان، به نمایش گذاشت و ننگ تسلیم را بر دل پاسداران گذاشت و اثبات کرد مجاهد خلق یعنی مقاومت تا آخرین لحظه.

 

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر