با یاد مجاهد شهید عطاالله حاجی محمودیان شهربابکی از پیشتازان نبرد علیه شاه وشیخ
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
محل تولد: شهربابک استان کرمانشغل: تاجر-حسابدار حجرهداریسن: 46تحصیلات: متوسطهمحل شهادت: تهرانتاریخ شهادت: 16-5-1360محل زندان: اوین
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه: اول آبان ۵۰ دستگیر شد۵۱ آزاد شد / مدت یکسال زندان بود
نحوه شهادت: تیرباران
مجاهد شهید حاج عطا محمودیان در سال۱۳۱۴ در شهربابک استان کرمان بدنیا آمد. بدلایل شرایط اقتصادی خانواده؛ تحصیلات متوسطه را رها کرد و به خردهفروشی روی آورد؛ بعدها به شغل درودگری و نهایتاً هم در حجرهای در بازار به حسابداری مشغول شد.
بعد از تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در سال۱۳۴۴ که سازمان در حال کادرسازی بود توسط بنیانگذار کبیر محمد حنیفنژاد جذب شد و در ادامه این پروسه مجاهد شهید عطاءالله حاج محمودیان از سال۱۳۴۸ یکی از اعضای پشتیبان مجاهدین در بازار بود که زندگیاش را وقف پیشبرد آرمان سازمان کرد، او مغازهای را که در بازار تهران داشت، کاملاً در اختیار سازمان گذاشت.
سازمان از این مغازه بهعنوان انبار سلاح استفاده میکرد، در صورتی که مغازه به ظاهر محل فروش وسایل خانگی بود و کمترین احتمال میرفت، که یکی از انبارهای سلاح مجاهدین باشد.
این شهید بزرگوار آنچنان شیفته سازمان بود که حتی مادرش را هم جذب فعالیتهای سازمانی کرده بود و برای عادیسازی همراه کادرهای سازمان به خانههای تیمی آنها میفرستاد.
پس از ضربه شهریور سال۱۳۵۰ و دستگیری بسیاری از اعضا و کادرهای سازمان، عطاء خانه سه اتاقهاش را با تمام امکانات در اختیار سازمان قرار داد.
یکی از این اتاقها در اختیار بنیانگذار کبیر محمد حنیفنژاد و یکی از برادران مجاهد (محمد حیاتی) بود، یک اتاق به ۴نفر از برادرانی که از فلسطین برگشته بودند، و یک اتاق هم به همسر و فرزندان و مادرش اختصاص داشت.
مجاهد شهید عطاء حاج محمودیان بههمراه مجاهد بنیانگذار محمد حنیفنژاد و برادر مجاهد محمد حیاتی در اول آبانماه سال۵۰ توسط مزدوران ساواک شاه دستگیر شدند.
در مورد یورش ساواک به خانه محل اقامت شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد برادر مجاهد محمد حیاتی میگوید: «در واقع خانه عطاء پایگاه امن بنیانگذار در محله موتورآب دروازه دولاب تهران بود. ساواک خانه وی را بهعنوان یک خانه سازمانی کشف کرده بود اما نمیدانست پایگاه اقامت محمد حنیف است.
اول آبان ۵۰ که مصادف با ماه رمضان بود. با حنیف سحری خوردیم و پس از نماز میخواستیم استراحت کنیم. عناصر ساواک حمله را شروع کرده، وارد اتاق شدند و ما را دستگیر کردند، وقتی محمد آقا (محمد حنیف) را شناختند غره شدند.
محمد آقا را علاوه بر دستبند، طناب پیچ و وارد آمبولانس کردند، تمام این کارها بدون سر و صدا بود و ساواک میخواست دستگیری لو نرود تا اگر کسانی بخواهند به پایگاه بیایند دستگیر شوند.
اما اتفاقی افتاد که نقطه کیفی در بقای سازمان داشت، و آن دستگیر نشدن احمد رضایی آنروز صبح بود که ما دستگیر شدیم. و قرار بود احمد رضایی به پایگاه حنیف کبیر بیاید، که بیتردید او هم دستگیر میشد، اما خوشبختانه احمد دستگیر نشد و سازمان را بعد از محمد آقا جمع و جور کرد. علت دستگیر نشدن احمد رضایی این بود که عطاء نیز که دستگیر شده و در خودرو ساواک نشسته بود، وقتی دید ساواکیها دور محمدآقا جمع شده و مشغول او هستند، از ماشین پیاده شد و فرار کرد. ساواکیها برای دستگیری او مجبور به شلیک شدند، و صدای شلیک در محله کوچک باعث شد مردم از خانهها به کوچه و خیابانها بریزند و فضای دستگیری همه جارا فراگرفت، و احمد رضایی متوجه شد و بهسرعت برگشت و دستگیر نشد».
آری این شجاعت عطاء قهرمان بود که باعث شد احمد رضایی دستگیر نشود و بتواند پس از ضربه سال۵۰ تداوم بقای سازمان را تضمین کند.
نکته حایز اهمیت در قهرمانی عطاء این بود که یک پای او لنگ بود و درست نمیتوانست بدود، اما بهرغم این عزم جزم کرده بود طرح ساواک برای دستگیری احمد رضایی را بهم بزند.
در زمینه بازجویی از محمد حنیفنژاد و عطاء الله حاج محمودیان، برادر مجاهد محمد حیاتی اضافه میکند: «شب نوزدهم ماه رمضان یعنی ۱۹روز بعد از دستگیری، محمدآقا، من و عطاء را به اتاق شکنجه بردند، ساواک وحشتزده گفت چرا نگفتید که در مغازه عطاء سلاح گذاشته بودید.
زیرا مغازه ظروف چینی فروشی او در بازار تهران پر از سلاح شده بود، وقتی لو رفت ساواک با عصبانیت ما را به اتاق شکنجه برد، محمد آقا در همانجا و جلو ما گفت: «عطاءالله که صاحب مغازه بود هیچ اطلاعی نداشت، من با او شریک شدم و نارنجکها و سلاحها را در مغازهاش جاسازی کرده بودم. عطاء و بقیه هیچ اطلاعی از وجود سلاح نداشتند.
محمد آقا روی بیاطلاعی عطاء خیلی تأکید کرد و در نتیجه کسیکه مغازهاش در وسط بازار انبار سلاح شده بود، و خانهاش هم محل استقرار محمد آقا بود به یک سال محکوم شد».
این عالیترین نقشهمسیر حنیف کبیر در تهاجم به دژخیمان و به عهده گرفتن همه اتهامات و بیاطلاع نشان دادن بقیه بود.
عطاء قهرمان بهشدت به مجاهدین عشق میورزید و در زندان اوین رابطه بسیار نزدیک و فروتنانهیی با همرزمان مجاهدش داشت. در زمینه رابطه او با بنیانگذار کبیر سازمان محمد حنیفنژاد برادر مجاهد محمد حیاتی در ادامه خاطراتش از شهید عطاء میگوید:
«روزی که ساواک ما را جمع کرد (محمد حنیفنژاد، محمد حیاتی و عطاءالله حاج محمودیان) سردژخیم گفت چرا انبار سلاح را نگفتید و از عطاء سؤال کرد، او گفت من خبر نداشتم و محمد آقا در جریان است.
سردژخیم به عطاء گفت چرا میگویی محمد آقا بگو محمد و او در جواب گفت محمدآقا. دژخیم به سر و دستش شلاق میزد تا بگوید محمد، اما وی هر چه هم شلاق خورد گفت محمد آقا ».
با توجه به اینکه حنیف کبیر مسئولیتها را به عهده گرفت و گفت عطاء کارهای نیست و او این با پایش که میلنگد میتواند چریک باشد؟، سرانجام او به یک سال زندان محکوم و آزاد شد.
عطای قهرمان بعد از آزادی، به مبارزهاش علیه رژیم شاه ادامه داد، و در جریان آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی در زندان شاه در شب ۳۰دی ۱۳۵۷، یکی از نفراتی بود که بر روی سردری زندان قصر از برادر مجاهد مسعود رجوی استقبال کرد.
وی پس از انقلاب ضدسلطنتی نیز در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران؛ هستی خود را نثار راه رهایی و آزادی خلق محروم ایران نمود.
سرانجام وی که در تاریخ ۳۰خرداد ۱۳۶۰ دستگیر شده بود، در تاریخ ۱۶مرداد ۶۰، همراه با ۴۲اسیر مجاهد خلق، در حالیکه غریو شعارهایشان میدان تیرباران زندان اوین را به لرزه انداخته بود، قلب پاکش آماج گلولههای پاسداران جنایتکار خمینی قرار گرفت و با نثار خون پاک خود بر زوال و نابودی محتوم رژیم پوسیده و ضدبشری خمینی گواهی داد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
مجاهد شهید عطاءالله حاج محمودیان نفر اول از راست در شب آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی در کنار برادر مجاهد مسعود رجوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر