۱۴۰۲ خرداد ۲۵, پنجشنبه

با یاد مجاهد شهید مسعود (صابر) انتظاری مجاهدی پاکباز واز پیشتازان نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ

 با یاد مجاهد شهید مسعود (صابر) انتظاری مجاهدی پاکباز واز پیشتازان نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ 

مجاهد شهید مسعود (صابر) انتظاری
مجاهد شهید مسعود (صابر) انتظاری

محل تولد: نجف آباد اصفهان
شغل: دانشجوی جامعه شناسی
سن: 26
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 16-5-1360
محل زندان: زمان شاه (زندان اصفهان ویژه بازداشتهای موقتی )

زندگینامه شهید


زندانی زمان شاه: ۱۳۵۴ / اصفهان و یزد بازداشتهای موقتی توسط ساواک

نحوه شهادت: تیرباران

مجاهد شهید مسعود انتظاری در سال۱۳۳۴ در خانواده‌ای متوسط در شهر نجف‌آباد اصفهان تولد یافت. وی پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه برای ادامه تحصیل در رشته جامعه‌شناسی وارد دانشگاه تهران شد.

مسعود از اولین سال ورودش به رشته جامعه‌شناسی فعالیت‌های سیاسی خود را همراه با جامعه گردی و شناخت بیشتر و عمیق‌تر دردها و رنجهایی که بر زندگانی اقشار محروم جامعه پنجه افکنده بود، آغاز کرد.

او عمیقاً دریافته بود که درمان بنیادی مسائل اجتماعی و دردهای مبتلا به جامعه اساساً در مبارزه بی‌امان با سلطه دیکتاتوری وابسته رژیم منحوس پهلوی محقق می‌شود. به همین جهت با عده‌یی از همفکرانش با تلاش و کوششی پیگیر، کتابخانه دانشکده را که مدتها بود به‌حال تعطیل رها شده بود، مجدداً به راه انداختند و آن را به کانونی جهت تشکل‌های بعدی دانشجویان انقلابی و مبارز تبدیل نمودند.

مسعود که از چهره‌های برجسته جنبش دانشجویی شده بود، مورد حساسیت ساواک واقع شد. آن‌چنانکه رفت و آمد علنی به دانشکده برایش بسیار مشکل شده بود اگر چه او هیچگاه دست از تلاش و مبارزه نکشید و با کمک همرزمانی نظیر مجاهد شهید شکرالله مشکین‌فام (که پس از آزادی از زندان برای ادامه تحصیل، و در واقع تحت فشار و اجبار ساواک، در رشته روانشناسی به این دانشکده انتقال یافته بود) و مجاهد شهید علی جهان‌آرا، و با رهنمودهای مجاهد شهید جلال هدشی تشکل انجمن دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی را برپا کردند که بعدها نام انجمن دانشجویان مسلمان به خود گرفت.

این انجمن به‌عنوان یکی از سنگرهای نیرومند انقلاب در دانشگاه تأثیر زیادی در طرد و افشای تفکرات ارتجاعی اسلام پناهان کذایی به جای نهاد.

مسعود که عشق زیادی به جامعه‌گردی و تماس از نزدیک با توده‌های مردم داشت، یکبار طی مسافرتی که با چند نفر از همرزمانش به یزد کرده بود، توسط ساواک دستگیر شدند. مسعود در این رابطه گفته بود «از همین دستگیری تجارب بسیاری کسب کردم که بعدها در جریان مبارزات فشرده‌تر دانشگاهی از آنها استفاده کردم».

با اوجگیری قیام ضددیکتاتوری مردم، مسعود ابتدا برای راه‌اندازی تظاهرات و راهپیمایی‌های مردمی به زادگاهش رفت و پس از شرکت فعال در چند راهپیمایی و سخنرانی افشاگرانه علیه رژیم ضدخلقی شاه و قرار دادن تجربیات و رهنمودهایی در اختیار جوانان شهر مجدداً به تهران بازگشت.

در تهران نیز او هیچ‌گاه آرام و قرار نداشت و مرتب برای راه‌اندازی سخنرانی و نمایشگاه عکس و... علیه رژیم دیکتاتوری شاه از این دانشکده به آن دانشکده در رفت و آمد بود.

وی بلافاصله پس از انقلاب ۲۲بهمن در روابط درونی سازمان قرار گرفت و در پرتو شور و ایمان مبارزاتی‌اش، مدارج رشد تشکیلاتی را به‌سرعت طی نمود

مسعود در فاز سیاسی ابتدا در نهاد دانشجویی بود. بیشتر دانشجویان هوادار، چهره مصمم و کوچک او را که با نام صابر دانشجویی معروف بود، به‌خاطر دارند. اواخر فاز سیاسی به نهاد محلات منتقل شده و از مسئولان نهاد شد.

در رابطه با انجام وظایف و مسئولیت‌های تشکیلاتی که به مسعود محول می‌شد، با جدیت و پشتکار و علاقه بسیار آنها را پی‌گیری نموده و به‌خوبی از پس انجام آنها برمی‌آمد.

مسعود با ظاهری متین و آرام و با قلبی مملو از عشق به خدا و خلق و آرمانهای والای مجاهدین و کینه‌ای آتشین و مقدس نسبت به دژخیمان پلید خمینی و دار و دسته اوباش او به‌نحو مؤثری در اطرافیانش و به‌خصوص بچه‌هایی که با او سر و کار داشتند، اثر می‌گذاشت.

یکبار در جواب مادرش که از دوری او گلایه کرده بود، در نامه‌یی چنین نوشت: «ما دیگر بیش از آن‌که به خانواده‌ٔ خودمان متعلق باشیم به خانواده‌ٔ بزرگ مردم تعلق داریم. اگر خواهان رستگاری ما هستی برایمان دعا کن که همواره در این مسیر پابرجا مانده و در راه خدا و خلق به سعادت برسیم».

پس ۳۰خرداد سال۶۰ مسعود به‌عنوان یکی از مسئولان واحدهای نهاد محلات نقش درخشانی ایفا کرد، ولی فعالیت او دیری نپائید و در اوایل مردادماه در رابطه با انجام یک مأموریت سازمانی در خیابان، در محاصره مزدوران قرار گرفته و دستگیر شد. دژخیمان خمینی بلافاصله او را به زیر شکنجه‌های وحشیانه بردند اما وقتی بعد از دو هفته از شکنجه‌های خود هیچ نتیجه‌یی جز سرافکندگی نگرفتند و نتوانستند دهان رازدار مسعود را بگشایند، زبونانه او را همراه با ۳۲تن از همرزمان مجاهدش در سحرگاه ۱۶مرداد۶۰ به جوخه‌های آتش خمینی پلید سپردند.

مزدوران پلید خمینی که از او و خانواده‌اش کینه بسیاری به دل داشتند، روزنامه‌ای که نام مسعود در آن درج شده بود را در زندان به پدرش (که در آن موقع دستگیر شده بود) نشان می‌دهند که باعث سکته او می‌گردد.

چندی بعد از شهادت مسعود (صابر)، جلادان رژیم برادر مجاهد وی، «سعادت انتظاری» را هم دستگیر کرده و پس از شکنجه‌های وحشیانه در ۵مهر ۶۰ همراه با بیش از ۵۰تن از همرزمانش در اصفهان به جوخه آتش سپردند.

بی‌تردید خون پاک تمامی این اسطوره‌های شرف و مقاومت خلق که در راه خدا و خلق و در مسیر نیل به آزادی، سراسر ایران را گلگون کرده است، ضامن پیروزی محتوم خلق خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر