ابراهیم رئیسی و قاسم سلیمانی در قاب مرگ؛ از «ختم صلوات» تا صدای «فشفشهها»
علی خامنهای روز شنبه، پنجم خرادماه ۱۴۰۳ مراسم خاکسپاری ابرهیم رئیسی و همراهانش را به «قیام» مردم برای حمایت از جمهوری اسلامی ایران تعبیر کرد و آن را «مایه آبروی جمهوری اسلامی» دانست. او گفت «مردم در زبان و عمل نشان دادند که فاصلهای با جمهوری اسلامی ندارند».
سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران به نوعی یادآور سخنانی است که برای مراسم تشییع قاسم سلیمانی به کار برده بود. او مراسم خاکسپاری فرمانده سابق نیروی قدس را «عجیب و فراموش نشدنی» دانسته بود که مردم «سیلی» محکمی به آمریکا زدند و قاسم سلیمانی را «قهرمان ملی برای ایرانیان و قهرمان امت اسلامی» خوانده بود.
اظهارات رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره ابراهیم رئیسی درحالی بیان شده که از لحظه اعلام خبر گم شدن بالگرد ابراهیم رئیسی، موجی از شادمانی در شبکههای اجتماعی شکل گرفت و بیش از آنکه صدای همدلی و اظهار نگرانی و «ختم صلوات» برای سالم ماندن رئیس جمهور به گوش برسد، استقبال از این حادثه برجسته شده بود و اظهارات و نوشتههایی همراه با وجد و شوخی و طنز منتشر شد. نیروهای امنیتی و دستگاه قضایی برای مقابله با منتشرکنندگان این مطالب به شکل گسترده اقدام به ارسال پیام تهدیدآمیز و احضار روزنامهنگاران و فعالان در شبکههای اجتماعی کرد. در بیانیهای اعلام شد با کسانی که «امنیت روانی جامعه را مخدوش کنند» برخورد خواهد شد و از بعضی از خبرنگاران خواسته شد توئیتهایشان را حذف کنند.
براساس گزارشها فشار و تهدید حکومت از منتشرکنندگان مطالب طنز و شادی به فعالان سیاسی و دانشگاهی نیز کشیده شده است. این بخش از جامعه هم برای بیان نقد عملکرد ابراهیم رئیسی در فشار هستند. چند چهره دانشگاهی در داخل ایران در گفتوگو با بیبیسی فارسی خبر دادند که حساسیت مقامها روی مطالب انتقادی «بسیار بالا» رفته است و حاکمیت به دنبال «بهانه» برای هجوم به آنها است و «روی مرگ آقای رئیسی بسیار حساس است» و در شرایط موجود هرگونه گفتوگو منجر به خودسانسوری خواهد شد از این رو ترجیح دادند مصاحبه نداشته باشند.
با وجود اینکه آقای خامنهای میگوید مراسم خاکسپاری نشان دهنده همدلی و همراهی مردم با نظام است این سوال پیش میآید که این شادمانی از کجا میآید و ریشههای آن در کجاست؟ چرا زبان تهدید جواب نمیدهد و با وجود فشارهای امنیتی و احضارهای قضایی و ارسال پیامهای تهدیدآمیز این شادیها ادامه دارد؟
مقایسه دو کشته؛ «حماسه» تکرار شد؟
در دهه اول انقلاب شاهد حوداث مختلفی مانند بمبگذاری و کشته شدن مسئولان سیاسی و نظامی ایران بودیم که منجر به حذف فیزیکی چهرههای مطرحی مانند محمدعلی رجایی، رئیس جمهور وقت، از صحنه قدرت شد. از فضای سیاسی در آن سالها چنین استنباط میشد که افکار عمومی با مقامهای حکومت در سوگواری همدلی و همراهی دارد و به نوعی شکافی بین مردم و حکومت نیست یا دستکم این شکاف عمیق نبود و در جامعه این گسست و تعارض دیدگاه و منافع به شکل عیان و عریان همانند امروز مطرح و بازتاب نداشت.
برای محک، در چند سال اخیر، حادثهای که همتراز با مرگ آقای رئیسی رخ داده، کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه در سیزدهم دیماه ۱۳۹۸ بود. این فرمانده ارشد سپاه پاسداران در فرودگاه بغداد هدف حمله هوایی نیروهای آمریکا قرار گرفت.
کشته شدن قاسم سلیمانی همانند سقوط بالگرد ابراهیم رئیسی در ابعاد بینالمللی، بازتابی گسترده داشت و رسانهها و مقامهای سیاسی و بینالمللی به آن واکنشهای متفاوتی نشان دادند. اما در ابعاد داخلی این دو خبر دارای مشابهتها و تفاوتهایی است.
حکومت در این دو حادثه تلاش کرد که در شهرها و خیابانها به نوعی قدرتنمایی کند و حضور شرکت کنندگان در مراسم تشیع را به حساب «مشروعیت و مقبولیت» خودش بگذارد و از آن بهرهبرداری سیاسی کند. مسئولان این دو مراسم را نشانه «وحدت ملی» و همدلی میان مردم و مسئولان اعلام کردند و چنین نشان داده شد که به قول رسانههای حکومتی، «حماسه جمهور» شکل گرفته است.آنها این مشارکت را حتی نشان دهنده مشارکت در انتخابات اعلام کردند و گفته شد «حماسه حاج قاسم برای شهدای خدمت تکرار شد».
مسئولان قبلا گفته بودند دشمن از «شهید سلیمانی بیشتر میترسد تا سردار سلیمانی» و پس از مرگ آقای رئیسی نیز گفته شد «شهید رئیسی از دکتر رئیسی برای دشمن خطرناکتر است». از زبان مسئولان و طرفداران نظام چنین عنوان شده است که این سانحه هوایی منجر به بالارفتن مشارکت در انتخابات خواهد شد و کسانی مانند امام جمعه اردبیل اعلام کرد که «هرکس شادی روح رئیسی را میخواهد در انتخابات شرکت کند».
انتظار میرود با همین فرمان حکومت تلاش کند موضوع کشته شدن آقای رئیسی را تازه نگهدارد تا تنور انتخابات را در تیرماه، گرم کند و دستکم مانند انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ یک مشارکت ۴۸ تا ۵۰ درصدی داشته باشد. البته کشته شدن قاسم سلیمانی کمکی به انتخابات مجلس یازدهم شورای اسلامی نکرد. میزان مشارکت در آن دوره از ۴۲ درصد فراتر نرفت. به نظر تحلیلگران این حادثه نتوانست «خاطره آبان خونین و کشتار معترضان همان سال و شلیک مرگباربه هواپیمای اوکراینی از طرف سپاه پاسداران» را تحت تاثیر و فراموشی قرار دهد.
بررسی رفتار قوه قضاییه نشان میدهد که در ماجرای کشته شدن قاسم سلیمانی نیز تعدادی از کسانی که ابراز شادی کردند، دستگیر شدند و شماری از فعالان شبکههای مجازی پیامکهای تهدید آمیز دریافت کردند و از آنها خواسته شد تا پیامهای انتقادیشان نسبت به قاسم سلیمانی را از شبکههای اجتماعی پاک کنند.
همچنین در همان سال مدیرمسئول وبسایت خبرآنلاین نیز به دلیل استفاده کردن ازکلمه «کشته شد» برای ترجمه یک مطلب خارجی، به اتهام توهین به قاسم سلیمانی احضار و تحت تعقیب قضایی قرار گرفت.
با وجود مشابهتهایی که در هر دو خبر وجود دارد اما چنین به نظر میرسد که میزان شادمانی از کشته شدن رئیسی با قاسم سلیمانی قابل مقایسه نیست.
مهدی نوربخش، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاریسبورگ در گفتوگو با بیبیسی فارسی درباره تفاوت مواجهه مردم با کشته شدن قاسم سلیمانی و ابراهیم رئیسی میگوید: «قاسم سلیمانی برای بخشی از جامعه که به عنوان "ارزشی" شهرت دارند یک قهرمان بود و از سوی دیگر دولت ترامپ او را ترور کرده بود و اصولا ایرانیها در سابقه فرهنگ ناسیونالیستی خودشان از دخالتهای خارجی بسیار تنفر دارند».
آقای نوربخش با بیان اینکه قاسم سلیمانی به رهبر جمهوری اسلامی نزدیکتر از ابراهیم رئیسی بود، میگوید «براساس روایتها آقای رئیسی در پایان عمرش خیلی مقبول رهبر جمهوری اسلامی نبود و از دبیری مجلس خبرگان رهبری برداشته شده بود. جبهه رئیسی بخاطر مسایل و عملکرد داخلی شکست بزرگی خورده بود و خوشآمد بخش عظیمی از محافظه کارها به دلیل ناکارآمدی دولت نبود و دولت او شاید نمونه ای برای فساد ، ناکارآمدی، دروغ و بی اخلاقی سیاسی شده بود».
از سوی دیگر نباید جنبش مهسا و «زن، زندگی، آزادی» را نادیده گرفت. به گفته ناظران و فعالان سیاسی این جنبش شکاف عمیقی در بین مردم و حکومت ایجاد کرده است و اگر کشته شدن قاسم سلیمانی در سال ۱۴۰۳ رخ میداد شاید میزان شادی مردم از شنیدن خبرکشته شدن قاسم سلیمانی ابعاد دیگری به خود میگرفت.
شادی حکومتیها از مرگ مخالفان
مرگ ابراهیم رئیسی مثل یک تیغ دولبه عمل کرده است و باعث شده تا بخشی از رفتار حکومت و طرفدارانش در برخورد با مخالفان و منتقدان بازگو و بازنشر شود. منتقدان میگویند رفتار حکومت در مواجه با مرگ افراد دوگانه است و «خودی و غیر خودی» دارد. از یک سو طرفداران نظام از مرگ مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در رسانهها و منابر ابراز خوشحالی و شادی میکنند و از طرف دیگر با استفاده از قوه قهریه و تهدید و ارعاب اجازه نمیدهند که حتی خانوادههای بازماندگان یک مراسم ساده خاکسپاری و ترحیم داشته باشند.
حسین قاضیان، جامعه شناس معتقد است حکومت «اکثریت مردم را با خودش به همراه ندارد» و آنچه از شادی مردم از مرگ ابراهیم رئیسی شنیده میشود «نتیجه عملکرد و رفتار خود حکومت در چهل ساله گذشته است که همانند بومرنگ به خود نظام برگشته است».
این جامعه شناس میگوید: «به کسانی که از رفتار مردم انتقاد میکنند، باید یادآوری کرد که وقتی محمدرضا پهلوی فوت کرد در خیابانها شادی کردند، شیرینی پخش کردند و همین رفتار را در فوت انورسادات، رئیس جمهور پیشین مصر و صدام حسین در عراق نیز داشتند. وقتی حکومت این روال را ترویج میدهد به نوعی مردم نیز از رژیم یاد میگیرند.»
بررسی و مرور رفتار و عملکرد حکومت در برخورد با مخالفان طیف وسیعی از چهرههای برجسته سیاسی و مذهبی از محمدکاظم شریعتمداری، مرجع تقلید شیعه (فوت ۱۳۶۵) تا کشتار معترضان ۱۶ و ۱۷ ساله در سالهای اخیر را شامل میشود.
در کتاب «در زندان ولایت فقیه» شرح مبسوطی درباره محدودیتها و جو سنگین امنیتی حکومت در جریان فوت آقای شریعتمداری نوشته شده است. این کتاب نوشته رضا صدر، مدرس پیشین خارج فقه و أصول و فلسفه در حوزه علمیه قم (فوت آبانماه ۱۳۷۳) است. در بخشی از این کتاب درباره رفتار حاکمیت در زمان آیتالله خمینی با یک مرجع تقلید برجسته آمده است: «گفتم روضه خوانی خبر کنید تا روضه بخواند... گفتند ممنوع است فرمان صادر شده نبایستی صدای گریه از خانه بلند شود».
در ۲۹ آذرماه سال ۱۳۸۸ حسینعلیمنتظری، مرجع تقلید و منتقد نظام درگذشت. طرفداران حکومت در قم و در شماری از دانشگاهها مانند تهران اقدام به پخش شیرینی و شکلات کردند.
هادی یزدانی، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی روز چهارشنبه دوم خردادماه در شبکه ایکس نوشت: «۳۰ آذر ۱۳۸۸ پس از مراسم تشییع پیکر آیت الله منتظری خسته و غمزده با دوستان جلوی کوچه بیت ایستاده بودیم. ناگهان از فاصله دور صدای هلهله و سوت و کف به گوشمان رسید. اول باورمان نشد. کمی که نزدیکتر آمدند دیدیم چیزهایی به سمتمان پرت میشود. فکر کردیم سنگ است؛ نقل و شکلات بود.»
در وقایع فوت آقای منتظری که زمانی قائم مقام رهبر پیشین بود، موضوع به نقل و شکلات ختم نشد و نیروهای امنیتی اجازه برگزاری مجلس ختم در مسجد اعظم قم را ندادند، شماری از شاگردان و نزدیکان او را بازداشت کردند و نیروهای معروف به لباس شخصی به خانه، دفتر و عزاداران حمله کردند.
فشارها به خانواده این مرجع شناخته شده ادامه داشت و حدود صد روز بعد، با فوت همسر آقای منتظری، باز هم نیروهای نظامی و امنیتی بودند که میداندار مراسم این ختم بودند. به گفته محسن کدیور، شاگرد آقای منتظری، مراسم تشییع «بدون جنازه» برگزار شد و تشییع کنندگان در طول مسیر شعار میدادند: «تشییع بیجنازه، این هم یه ظلم تازه».
در سالهای بعد با فوت اکبر هاشمی رفسنجانی طرفداران حکومت باز هم اقدام به پخش شیرینی کردند.
محمد رنانی، روحانی منتقد حکومت در روز سه شنبه اول خردادماه با تاکید بر اینکه در مرگ هیچ کسی نباید شادی کرد نوشت: «روزی را دیدیم که افراطیون اصول گرا، ازمرگ مرحوم هاشمی در پوست خود نمی گنجیدند، حتی برخی شیرینی پخش می کردند. براساس قاعده زرین اخلاقی، الان می پسندند خدای نکرده کسی برای مرحوم رئیسی چنین کند؟»
طرفداران حکومت جریان فوت آقای رفسنجانی را در قالب شعار «استخر فرح در انتظارت»، برای برخورد با منتقدان بکار میبرند، چنانکه در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی او را با همین شعار تهدید میکردند. حمید روحانی، رئیس بنیاد تاریخ پژوهی انقلاب اسلامی در شهریورماه ۱۳۹۷ این شعار تهدیدآمیز را «یک شعار مقدس و فوقالعاده اخلاقی» خوانده بود.
«صدای فشفشهها» و شادی از مرگ
طیفی از گروهها، فعالان سیاسی، مدنی و شهروندان در داخل و خارج از ایران از مرگ رئیسی ابراز شادمانی کردهاند. به طور دقیق نمیتوان برای واکنشها میزانسنجی کرد و معیار دقیق و درصد تعیین کرد. اما کاربران در شبکههای اجتماعی و مجازی با وجود فشار سنگین حکومت برروی اینستاگرام، فیسبوک، توئیتر و تلگرام همچنان از این سانحه استقبال و ابراز خوشحالی میکنند. بخش مهمی از این شادمانی به اعدامهای پس از انقلاب و نقش کلیدی آقای رئیسی در آن سالها اشاره دارد.
مهدی نوربخش، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاریسبورگ آقای رئیسی را در قامت یک «رهبر پوپولیست» ارزیابی میکند که «هیچ اخلاقی را در سیاست رعایت نمیکرد». او درباره چرایی شادی مردم از مرگ او میگوید: «آقای رئیسی دستانش به خون هزاران انسان در سال ۱۳۶۷ آغشته بود و به قول و قراری که در زمان انتخابات به مردم داده بود هرگز عمل نکرد. مردم صحبتهای دروغ از این دولت زیاد شنیدند و وعده های دروغینی به مردم داده بود که به آنها عمل نکرده بود.»
عفت ماهباز، زندانی سیاسی سابق که از اعدام سال ۱۳۶۷ جان سالم به در برد اما همسرش «علی رضا اسکندری» در همان سال اعدام شد، در یادداشتی خطاب به همسر ابراهیم رئیسی نوشت «شما در چه حالی هستید؟ دیروز صدای فشفشهها و آتش بازی مردم در خیابان ها را شنیدید؟ شوق و ذوق آنان را در فصای اجتماعی دیدید؟ شادی در خیابانها و پخش شیرینی، رقصهای پنهان و آشکار مردم و تبریک به همدیگر را دیدید؟»
این فعال حقوق بشر با طرح این سوال که «آیا از مرگ ابراهیم رئیسی خوشحال است؟» نوشت خانواده دادخواهان خوشحالتر میشدند که آقای رئیسی در دادگاهی عادلانه «به جرم ارتکاب جنایت علیه بشریت» محاکمه میشد اما «فرصت اجرای عدالت در مورد او از قربانیان گرفته شد».
بخش دیگری از شادیها فراتر از رئیسی و مرگ او بود. در واقع ابراز خوشحالی بهانه و وسیلهای برای مخالفت با حکومت و نظام سیاسی صورت گرفت.
محمد زکایی، استاد حوزه علمیه قم در یادداشتی معتقد است: «شادی مردم از مرگ یک عقیده و یک تفکررادیکال است که خود را در قالب شادی به نمایش میگذارد... و شادی امروز مردم در مرگ یک روحانی اولین نشانههای مخالفت عمیق و قلبی مردم از ایدئولوژی سیاسی میباشد».
آقای زکایی براین باور است که «فقط در تلویزیون است که تصویری از جامعه دینی نشان داده میشود و در زیر پوست شهر دیگر چیزی به نام دین در بین مردم موضوعت ندارد و چاره نجات دین و مذهب را کنارهگیری روحانیت از قدرت میداند».
- مسعود آذر
- بیبیسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر