به این نور تن بسپرید، به این نور... ـ مهدی خدایی صفت
- مقاومت
- 1403/03/04
«فرا راه ما نوری است که
محمد حنیفنژاد آن را
برافروخت و مسعود آن را
به فروغ جاویدان تبدیل کرد»
علی حاج مهدی از شهیدان فروغ جاویدان
۵۲سال از آخرین وداع با حنیف کبیر و بنیانگذاران سازمان میگذرد ولی من در تمامی این سالیان، هرگز کلامی به زیبایی، شکوه و عظمت این گفته ماندگار شهید پرافتخار فروغ جاویدان نیافتم و راستی که همواره از خواندن و مرور ده باره و صد باره آن که همهٔ حرف را در یک جمله نغز خلاصه کرده سرشار میشوم.
آری سخن از نوری است که در نیمه سده چهاردهم خورشیدی (سال۱۳۴۴) از ساختمان شماره ۴۴۴ بلوار کشاورز (الیزابت سابق) ساطع شد، همان اندیشهٔ نو، راهگشا و بنبست شکن، همان اسلام انقلابی، ایدئولوژی پویا و تئوری راهنمای عمل برای انقلاب و آزادی که حنیف کبیر فرا راه ما قرار داد.
اندیشهٔ نوینی که کلیدواژهاش یک مرزبندی تاریخی را رقم زد: «در زمینههای اقتصادی ـ اجتماعی مرزبندی اصلی، نه بین باخدا و بیخدا، بلکه بین استثمارشونده و استثمارکننده است». در یککلام آن را روح و جوهر اسلام مردمی و انقلابی، و بهطور اخص تشیع انقلابی یافتم؛ چیزی که آن زمان برای ما بهطور بلافصل تئوری راهنمای عمل و سلاح کارساز در مبارزهمان با دیکتاتوری دستنشاندهٔ سلطنتی بود. در پرتو این شاخصگذاری جسورانه بود که مرزهای اسلام مجاهدین با دیگر دعاوی اسلامی و مدعیان شاهی و شیخیاش روشن و از هم متمایز گردید. این چیزی بود که آن روز نه تنها کسی قادر به کشفش نبود بلکه حتی جرأت نزدیک شدن به آن را هم نداشت. نوری که پرتواش دنیای نوینی را در پیش روی ما روشن کرد و به گفته برادر مسعود «از همانجا ورق برگشت» و بذر ماندگاری افشانده شد. نه فقط برای ما بلکه در دنیای اندیشههای فلسفی و تئوریهای متعارض روز نیز بسیار راهگشا و موثر بود. انگار که پردهیی از جلو چشمانمان کنار رفته باشد، دنیای نوینی را پیش روی خود یافتیم و راه و روش و نقشهمسیر مبارزه انقلابی را در اوج باور و یقین پیدا کردیم.
در اولین جلسهٔ دیدار با محمد حنیفنژاد بهعنوان اولین مسولم، برگ جدیدی در زندگیام ورق خورد. او در حالی که نشست را با آیات سوره محمد «الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ» شروع کرده و قانونمندیها و مصادیق حق و باطل را از زبان قرآن توصیف میکرد، به ارائهٔ تصویری عینی، رئال و مادی از سیر تکوین هستی پرداخت. از بیگ بنگ و ابر اولیه در۱۴ و نیم میلیارد سال نوری قبل آغاز کرد و در عبور از دورانهای مختلف تکامل از حرکت مکانیکی تا فیزیکی، و از حرکت شیمیایی و بیولوژیکی تا پیدایش حیات رسید. سپس تا خلقت انسان و سرانجام تکامل اجتماعیاش تا امروز و عصر کبیر آگاهی و مسئولیت انسان در کاکل تکامل پیش رفت و ما را در برابر مسئولیت خود بهعنوان عالیترین میراث این تکامل هدفدار قرار داد و در واقع میخکوبمان کرد. این بود تابش نور و تلألواندیشهیی نو بر روی بردار ترقی همراه با هالهیی از ارزشهای نوین انسانی چون صداقت و فدا و راه و رسم آزادگی و رهایی.
اگرجاودانه فروغ، علی حاج مهدی از نوری یاد کرد که محمد حنیفنژاد برافروخت و مسعود آن را به فروغ جاویدان تبدیل کرد، میخواهم گواه وجوه دیگری از شعلهٔ هردم فروزانتر همین نور باشم آنجا که سه سال بعد از تصویر هستی شناسانهیی که حنیفنژاد برای ما بیان کرده بود، مسعود در زندان شماره ۳ قصر آن تصویر را با تدوین «تبین جهان» به اوج بلوغش رساند. مسعود هرگز متوقف نشد و سه سال بعد در کوران ضربهٔ خیانت بار اپورتونیستی، با تعریف و تبیین اسلام در بالا و چپ مارکسیسم، حصارهای ایدئولوژیکی و تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق ایران را ترسیم نمود و نسبت به گزندهای گوناگون و بهطور اخص تهدید راست ارتجاعی و ابر ارتجاع خمینی که در تقدیر بود، بیمه و آب بندی کرد.
دینامیزم ایدئولوژی پویای مجاهدین با رهبری مسعود از پیشروی باز نماند و ده سال بعد پرچم انقلاب ایدئولوژیکی درونی را برافراشت و مریم رهایی بهمثابه پاسخ ماندگاری و بود ونبود این جنبش بر تارک مجاهدین درخشید و نسلهای پیاپی زنان مجاهد خلق را بهمثابهٔ تکیه گاههای آرمانی و تضمین ماندگاری و آینده داری سازمان و جنبش مقاومت در کنار برادرانشان به ایران زمین اهدا کرد. و در گامی فراتر جایگاه راستین رهبری را به ما شناساند و اینچنین میراث حنیف در ابعاد هزاران برابر فرا رفت و گسترش یافت. با درک همین واقعیت بود که زنده یاد دکتر هزارخانی گفته بود «مسعود تفسیرش از اسلام را در مقابل تفسیر خمینی از اسلام گذاشت و این کار بسیار مهمی بود. تحمل مشقاتش و نتایج و پیامدهایش هم آسان نبود اما جنبش مقاومت را به جنبشی آرمانگرا تبدیل کرد که بهلحاظ سیاسی میداند چه میخواهد و میداند چکار میخواهد بکند. بهنظر من راز پیشروی مجاهدین در همین است در اینکه غبار از رخ دین زدود...».
در پگاه ۴خرداد که با طنین صدای حنیف کبیر خطاب به زندانبان که «من آمادهام چرا نمیآیید؟» شروع شده بود، با گامهای استوار، مطمئن و پرخروش آنها به سوی میدان تیرباران پیش میرفت. اما به راستی چه سخت و سهمگین و دریغانگیز، بنیانگذار، همهٔ سرمایه پیشتاز را که در وجود خودش و دیگر بنیانگذاران و تمامی کادر مرکزی سازمانش خلاصه میشد با همهٔ امیدهای ۶ساله (از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰) یکجا در طبق اخلاص گذاشته و از آن عبور میکرد اما پیشاپیش در آخرین پیام مشترک با سعید بنیانگذار ضمن اشاره به حداکثر شکنجه و فشارهای طاقتفرسای دشمن و قطع همه امکانات و ارتباطات نوشت «... با اینهمه ما هرگز از پیروزی راهمان و تحقق اهدافمان ناامید نشده به آرمانها و ارادٔ خلق قهرمان ایران اعتقاد راسخ داریم...».
آری آنها در بطن ایمان آرمانی، به یک میراث گرانبهای سازمانی نظر دوخته بودند؛ «مسعود رجوی».
حنیف کبیر به برادر مسعود ابلاغ مسئولیت کرده و از او در آخرین ارتباطش تعهد گرفته بود.
یادواره همیشه زنده ۴خرداد را با کلید واژه «نور» آغاز کردیم. با بخشی از یک سرودهٔ انقلابی مائوتسه تونگ درباره مرگها و شهادتهای انقلابی با همین کلید واژه «نور» به پایان میبریم:
«بیم مدارید، بیم مدارید،
هر مرگ دریچهایست که به روی تباهی بسته میشود
هر مرگ، دروغ، زشتی و فحشا را پایان میبخشد
آنگاه دریچهٔ تازهیی گشوده میشود که از آن نور زندگی میتابد،
به این نور تن بسپرید، به این نور...».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر