«جنازهچرخانی» رئیسی و ربط آن به «آبروی نظام»!
- سیاسی
- 1403/03/07
خامنهای با دجالیتی به ارث برده از خمینی، مدعی شد که «مردم»! در قیامی که برای چرخاندن جنازهٔ رئیسی انجام دادهاند، برای نظام منفور ولایت فقیه «آبرو»! کسب کردهاند.
«حرکتی که مردم انجام دادند قیامی در واقع بهمعنای واقعی کلمه مردم برای شهادت اینها انجام دادند این مایه آبرو شد برای ملت ایران برای کشور برای ملت و برای جمهوری اسلامی» (سایت خامنهای. ۵ خرداد ۱۴۰۳)
اگر منظور خلیفهٔ آبروباختهٔ ارتجاع از «مردم» جمعیتی هستند که با تمهیدات حکومتی از قبیل در اختیار قرار دادن مجانی هتلها و مسافرخانههای مشهد، گسیل کردن وابستگان به حکومت از نقاط مختلف به مشهد و نیز شرکت دادن اتباع افغانستانی در این مراسم فراهم شده، وضع حاکمیتش بسا بدتر از آن چیزی است که تصور میشود. همین رژیم در جریان تابوتچرخانی پاسدار قاسم سلیمانی موفق شده بود، رقم بیشتری را بسیج کند، اما بهفاصلهٔ کوتاهی پس از این رقمسازی کاذب، دانشجویان انقلابی تمام رشتههای او را پنبه کردند. بنرهای بزرگ دژخیم را پایین کشیدند؛ در حالی که از این «مردم» ادعایی خامنهای کسی در خیابان نبود تا مانع شکلگیری قیام شود. همین واقعه مشخص کرد مردم در کدام سمت ایستادهاند.
خامنهای در حالی از مردم مورد نظرش صحبت میکند که رئیس بزرگ ارتشتاران در روزهای پایانی سلطنتش بیشتر از این میتوانست برای جاویدشاه گفتن جمعیتسازی کند.
وقاحت دیگر او در این جملهبندی آن است که جمعیتسازی برای حمل تابوت رئیسی را مایهٔ آبرو برای «ملت ایران» میداند و میگوید این جنازهچرخانی «نشان داد که ملت ایران بهمعنای واقعی کلمه زنده است»!
اگر جملهبندی خامنهای را از حالت معکوس درآورده و درست تفسیر کنیم. او در لابلای کلماتش به مفاهیم نانوشتهٔ بسیار اعتراف میکند. این اعترافها بهصورت محوربندیشده عبارتند از:
۱- خامنهای اعتراف میکند که سلطنتش در منتهای تنفر و انزوا قرار دارد. این موضوع در تحریم یکپارچهٔ نمایش انتخابات مجلس ارتجاع بار دیگر محک خورد. همگان دیدند این حاکمیت قرونوسطایی تا کجا در کانون نفرت و خشم ایرانیان قرار دارد و برای برانداختن آن لحظهشماری میکنند.
۲- او درصدد است با جمعیتسازیهای آنچنانی - که شگردها و تاکتیکهای آن لو رفته است- برای خود و نظامش مشروعیت باسمهیی کسب کند.
«دشمنان ملت ایران و دشمنان جمهوری اسلامی سعیشون و تلاششون بر این است که بگویند مردم از جمهوری اسلامی جدا شدند فاصله گرفتند این حادثه عکس این را ثابت کرد نه فقط در زبان بلکه در عمل جلوی چشم همه مردم دنیا»! (همان منبع)
۳- کاربرد کلمهٔ «آبرو»! در این مورد خاص بیانگر بیآبرویی خامنهای و حکومتش در منظر مردم ایران است. این آبروباختگی با شعارهای «مرگ بر خامنهای» یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، در قیامهای سراسری سرداده شده و به گوش جهانیان نیز رسیده است.
۴- خامنهای ناخواسته در یک جا درست میگوید: «ملت ایران بهمعنای واقعی کلمه زنده است». نشان زنده بودن ملت ایران این است که بیشترین ابراز تنفر و انزجار را نسبت به هلاکت رئیسی، این گماشتهٔ حلقهبهگوش خامنهای نشان داد. ماجرای سقوط هلیکوپتر او و ناتوانی نیروهای امنیتی نظام برای یافتن محل سقوط به یک مضحکهٔ عالمگیر و در عینحال جشن ملی تبدیل شد. احساسات آنها آمیزهیی از شادمانی انفجاری، امید و اطمینان به سرنگونی این حکومت، تبریک گفتن به یکدیگر از بابت کیفر یافتن یک عضو هیأت مرگ، پخش شیرینی، تولید و انتشار انواع پستهاث طنز در شبکههای اجتماعی بود. این احساسات تا آنجا باعث نگرانی نظام شد که در وانفسای یافتن جنازهٔ رئیسی و راهاندازی کارناوال برای آن از تهدید و دستگیری صاحبان سایتها و صفحات مجازی غافل نماند.
اگر میشد با «شهید» خواندن یک کهنه جلاد بدنام و «قیام» نامیدن جمعیتسازیهای حکومتی، سیر تکامل اجتماعی را عوض کرد و مانع از سرنگونی محتوم سفاکترین حکومت تاریخ ایران شد، بیگمان الآن «فرعون و شمر و یزید و مغول و هیتلر و محمدعلی شاه و رضا خان» هم انقلابی بودند و حجاج بن یوسف ثقفی «شهید» نام داشت.
پیشتر از خامنهای، محمدرضا پهلوی، ایرانفروشی و چرخش به سمت آمریکا را «انقلاب سفید شاه و ملت»! نامگذاری کرده بود. اکنون بادهای عبرت در عبور از دندههای پوسیدهٔ او فلوت مینوازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر