۱۳۹۵ مرداد ۷, پنجشنبه

پروژه ويراني ولايت فقيه با فرمول ساده حنيف كليد خورد و با رهبري مريم رجوي بوقوع مي پيوندد


عزیز فولاد وند: کشف ِ خـلاق ِ حـنیف
این سطور تلاشی است برای درک ِ معضل زمانه ما.
دفاعیه ای است در حق آن اندیشمند فرهیخته، آن عاصی خوب و ساده زیست، آن آرمانخواه نستوه. "حنیف" را می گویم. آن راهگشا، آن بَلَدِ راه را می گویم. نامی که در حافظه جمعی خطه فرهنگی ما حضوری پُر رنگ دارد. راهگشای اندیشه ای که با حیات سیاسی ـ اجتماعی معاصر ما پیوندی عمیق دارد. اندیشه "حنیف" به موضوعی جدی، در جامعه ما تبدیل شده است.

جهان در شعله های آتش ِ قساوت و عدم مدارا می سوزد. برای دسترسی به تسامحی ای نسبی راه درازی در پیش داریم. این راه بسی مشقت زا و پر سنگلاخ است. عدم وجود قلاوُزی (مرشدی) ذیصلاح بر سختی کار می افزاید. سردرگمی، تنفر، رمیدگی و برتری منشی هنجارغالب شده است. آتش کینه، نفرت و نبود مهرورزی هم در جهان اسلام شعله ور است. حتی میراث فرهنگی آشور و اکد هم از شعله های این خشم و کین مصون نیست.

در کوچه پس کوچه های این دیار، خاور میانه، زمانی موعظه گری عاصی و پر از مِهر، رو به مردم چنین بشارت می داد:

"خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا سیر خواهند شد،

خوشا به حال آنان که مهربان و با گذشتند، زیرا از دیگران گذشت خواهند دید،

خوشا به حال پاک دلان، زیرا خدا را خواهند دید،

خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح بین مردم کوشش می کنند،

زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده خواهند شد..."

یا در صحرای تفیده حجاز آن "لوح محفوظ" به مردم ِ این خطه آموزش می داد که: فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ * فَکُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ فی یوْمٍ ذی مَسْغَبَةٍ، یتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ، أَوْ مِسْکینًا ذَا مَتْرَبَةٍ، ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ، أُوْلَئِک أَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ (البلد:11ـ14).

"ولى نخواست از گردنه [عاقبت ‏نگرى] بالا رود،

و تو چه دانى که آن گردنه [سخت] چیست،

بنده‏اى را آزاد کردن،

یا در روز گرسنگى طعام ‏دادن،

به یتیمى خویشاوند،

یا بینوایى خاک ‏نشین،

علاوه بر این از زمره کسانى باشد که گرویده اند و یکدیگر را به شکیبایى و مهربانى سفارش کرده‏اند،

اینانند خجستگان."

عَسی اللَّهُ أَن یجْعَلَ بَینَکمْ وَبَینَ الَّذِینَ عَادَیتُم مِّنهُم مَّوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ‏(ممتحنه:7)

"امید است که خدا میان شما و میان کسانی از آنان که[ایشان را] دشمن داشتید، دوستی برقرار کند، و خدا تواناست، و خدا آمرزنده مهربان است." د ر خاورمیانه، گهواره ادیان توحیدی، فرهیختگان، عارفان، شورید گان و انسان دوستان فراوانی باکلام و اندیشه قلم در تلاش بودند مودت، تسامح و صلح را در قلبها بکارند.



نه افغانیم و نی ترک و تتاریم

چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمییز رنگ وبو بر ما حرام است

که ما پرورده یک نوبهاریم

(اقبال لاهوری)

گردانهای تنومندِ قلم بدست بیشمار دیگری از فرهیختگان، فلاسفه، عرفا و شوریدگان این "شرق ابراهیمی" در تلاش ترویج فرهنگی هومانیستی بودند و زمختی فریسیان و فقها را خراطی می کردند. آنها عشق، عدالت و انسانیت را می گستراندند.

"ﮔﺮ ببینی ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ    ﺭﻭﯼ ﺩﺭیا ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭیاﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳﺖ." (صائب تبریزی)

عرفان شرقی را "سهراب" با لطافتی چون تن ِ نسیم با واژه تصویر می کند و ارتباط زنده و پویا اجزاء جهان را با نگرشی "وحدت وجودی" (Pantheism)بیان می کند.

"انگشتانم برنده ترین خارها را می نوازد

لبانم بر پرتو شو کران لبخند می زند

.. سیاهترین ماران می رقصند." (سهراب سپهری هشت کتاب، ص 65).

راستی که بزرگان این دیارِ سوخته چون مولوی،حافظ و سعدی، سنایی، عطار، شاملو و دیگران هر کدام به تنهایی فخری اند برای بشریت.

و حنیف هم از این تبار "خوبان" بود.

او در جواب به یک بدبین به مبارزه در دوران دیکتاتوری شاه گوییا چنین پاسخ داده بود: که ارتعاش حاصل از برخورد انگشت با بدنه لیوان تا فراسوی کهشکانها پرواز می کند. مگر می شود که عملی انقلابی و صالح در این جهان در راستای محو جور و ستم گم شود؟

جهان دو پاره فقهی

آشوب کنونی در جهان اسلام بحثهای متعددی را دامن زده است. مدلهای گاها متناقضی در تلاش یافتن توضیحی برای این بحرانند. بشر معاصر با این سؤال مواجه است که آتش این شعله کی و کجا آغاز شد؟ پاسخ به این پرسش نیاز مبرم دوران ماست. با گذری کوتاه به اندیشه کلامی در تاریخ اسلام شاید بتوان نقبی به این پاسخ زد.

در آثار فقهی سنتی اسلام، جهان ِ ما جهانی است دو پاره. دو پارگی این جهان منبعث از اندیشه دار الاسلام و دارالکفر یا دارالحرب است. اولی منبع ِ خیر مطلق و دیگری جرثومه فساد است. و تا "دفع" آن از عالم "جنگ تا پیروزی" ادامه دارد. هر آنچه که نور است از عالم "اسلام" پاشیده شده است. این مرزبندی مناسبات خویش را می طلبد. مفاهیمی چون کرامت انسانی، مالکییت، امنیت جانی، حقوق انسانها، اجراء حدود الهی، دفن وکفن، غسل و غیره ابَرگفتمانانی هستند که در دارالاسلام شکل می گیرند. "دارالاسلام" مجری عدل الهی است و خروج بر آن، محارب با عالیترین ارزش یعنی خدا قلمداد می گردد. ارتکاب به این گناه مستوجب شدیدترین عقاب است. حفظ سرحدات دارالاسلام واجب شرعی برهمه مسلمانان گیتی است.

دارالاسلام ودارالکفر

البته "دار الاسلام" تنها یک سرحد جغرافیایی نیست، بلکه یک دکترین سیاسی ـ دینی هم است. می توان در بلاد اسلامی زیست، ولی به "دار الکفر" تعلق داشت. می توان در "دارالاسلام" مسلمان بود، احکام دینی را رعایت نمود، نماز به پا داشت و مفسر قرآن بود، ولی "کافر" بود و "مرتد". زیرا وفاداری به "ولی مسلمین" و تبعییت از قرائت دینی حاکم است مِلاک ایمانداری است. سرنوشت تو را تعلق یا عدم تعلق به "امت واحده" رقم می زند. محمد جواد لاریجانی دکترین "ام القری" را از اندیشمند عرب عصرعثمانی، عبدالرحمن کواکبی (وفات 1902 در قاهره) بعاریت گرفته و اولین بار آن را در ادبیات سیاسی فقها ایران وارد نمود. او به "امت واحده بودن جهان" باور دارد و چنین می گوید: "آنچه واضح است این است که مرزبندی‌های جغرافیایی و تقسیم امت اسلام به ملت‌های متعدد در اثر یک پروسه ی تاریخی پر از ظلم و جور بوده و مرزهای جغرافیایی اعتبار حقیقی ندارند، لکن بالاجبار باید پذیرفته شوند زیرا امکان رد آن وجود ندارد."

(محمدجواد لاریجانی: کاوش های نظری در سیاست خارجی، 1376، ص 256).

قاعده و قانون بنیادین دارالاسلام ودارالکفر "ایمان" است و جایگاه فرد به اعتبار ایمانش تعریف می گردد. فرد "غیر مؤمن" مدام در تهدید تعرض است. تهدید دینی، تهدیدی است مخوف که مستلزم هیچ استدلال عقلانی نیست. فقه سنتی با ادعای نسخ و ابطال همه ادیان می آغازد، بر حقانیت ِ شریعت خود ایمان دارد و در تلاش ِ گستراندن شریعت خاتم برسراسر گیتی است. پروژه این دیدگاه سنتی برپائی امت یگانه اسلامی است. این "امت" برگزیده و مُحّق حکمرانی است. تحقق این آرمان، زمانی است که علاوه بر محو همه مرزهاى سیاسى/فرهنگی، کلیه خانواده بزرگ انسانی با پذیرش دینى واحد در برابر دارالسلام تمکین کرده و امتى یگانه را تشکیل دهند.

این آرمان ِبلند با شقاوتی دهشت انگیز دنبال می شود. هیچ آوا، اندیشه و منش دیگری تحمل نمی شود. تعرض با نیابت الهی، میدانی وسیع در پیش روی خود می یابد. متعرض، تعرض خود را "جهاد" می داند، که آنهم یکی از استوانه های ایمان اش است و گشاینده دروازه های بهشت بر روی اوست. در این اندیشه هر نوع استدلال و خردورزی رنگ می بازد. چاره "غیر مؤمنان" فقط در تمکین، مرگ و یا مقاومت است. هرانسانی بنا به توانمندیها و ظرفیتش یکی از این گزینه ها را انتخاب می کند. مقاومت گزینه ای است شورانگیز در برابر این تعرض شنیع.

آنکه مقاومت می کند، این سقف پَست را می درد و افقی نوین را می گشاید.

اندیشه سیاسی فقها

اندیشه سیاسی فقها در جهان اسلام در پرتو مقتضیات و مصالح حکام شکل گرفت. آنها جهان را دو پاره کردند تا جایگاه "خلیفه امر" مرز بندی شود.در تفسیر دقیق دو واژه دارالاسلام و دارالکفر اختلاف نظری وسیعی بین فقها سایه افکنده است. شرایط سیاسی دوران، این کشمکش تئوریک را غلظت می بخشید. با دست بدست شدن شهرها و ولایات در قرون گذشته معضلی در برابر فقها قد علم کرد. مثلا رقابت عباسیان و فاطمیان (909 تا 1171 میلادی) در سیادت ِ حَرمین شریفین چالشی برای تعریف دارالاسلام و دار الحرب بود. مقاله وظیفه خود نمی داند که نظریه های متعدد در باره دارالاسلام و درالکفر را بررسی نماید. اما خروارها سند و حدیث و راویت منقول و یا مدون شده توسط گردانهای تنومند فقها در حوزه گفتمان خمینی و پیشینیانش با دقتی فراسوی حوصله آدمی در صدد اثبات دوپارگی جهان به "کافر" و "مومن" است.حاکمان تهران، میر غضبان و گزمه ها با تکیه بر چنین منابع تئوریک جسیم و فربه در تاریخ فقه سنتی، همچنان بردوپارگی جهان پای می فشرند.

چهره ای شاخص:

شیخ فضل الله نوری یکی از تئوریسینهای فربه اندیشه سیاسی فقهای ایران در قرن اخیر است. تبار ِ اندیشه خمینی به او می رسد. شیخ اصلی ترین دغدغه خویش را تئوریزه کردن «اندیشه سیاسی دینی » می شمارد و در پی اجرای اصول برآمده از متن شریعت اسلامی است. او با این رویکرد در پی آن است که ساختار متناسبی را طراحی نماید که قادر باشد، آرمان ها و مؤلفه های سیاسی دینی اش را در حد امکان به منصه ظهور رساند و بستری مناسب برای ترکتازی یابد. ارجاع مسئولیت "امور عامه" به فقها، یکی از ابعاد مهمی است که شیخ فضل الله بر آن تاکید می کند. در اندیشه سیاسی شیخ "امور عامه، یعنی اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد و [...] تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص" نایبان امام یعنی "ولی فقیه" است و "ربطی به دیگران ندارد".( محمد ترکمان: رسائل، اعلامیه ها...، ص 67). پیتر آوری، اندیشه شیخ را این گونه ترسیم می کند که او نماینده آن مکتب فکری است که حاکمیت را از خداوند می داند و نه از مردم. البته اکنون بخوبی از پرده حجاب برون آمده است که واژه "خداوند" در اینجا منظور همان "ولایت فقیه" می باشد. ( پیتر آوری: تاریخ معاصر ایران از تاسیس تا انقراض سلسله قاجاریه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، 136).

او به نیابت انحصاری فقیه در امور اجتماعی سیاسی قائل است. محور اندیشه او باور به عدم مشروعیت حکومت فرد غیرفقیه است، یعنی تنها "فقیه" می تواند در امور سیاسی بر مسند تصمیم گیری قرار گیرد. هسته مرکزی این دیدگاه خود را در مخالفت لجوجانه با جنبش مشروطییت بروز داد. شیخ با تکیه بر این اندیشه سیاسی به یکی از تئوریسینهای جان سخت مخالف جنبش مدرن مشروطییت تبدیل شد. او نماینده جریانی بود که با قانونگذاری از سوی مجلس مخالفت می کرد و بر این اندیشه پای می فشرد که قانونگذار خداوند است و بشر مجاز نیست به وضع قانون بپردازد. پا فشاری فضل الله در گنجانیدن اصل نظارت فقها و مجتهدان بر مصوبات مجلس در متمم قانون اساسی، در دوران مشروطییت در همین راستا قابل فهم است. او به تبیین این مولفه می پردازد که چون مقصد امور شرعیه عامه است، این امور راجع به ولایت است نه وکالت، و ولایت در زمان غیبت امام زمان با فقها و مجتهدین است. (مهدی انصاری: شیخ فضل الله نوری و مشروطیت; رویارویی دو اندیشه، 1378) .تکامل شده این اندیشه بعدها توسط خمینی در دکترین "ولایت مطلقه فقیه" بساط سلطنتی مخوف را گستراند.

ما ایرانیان در بستر تجربه ای سنگین با این طایفه مخوف در سه دهه گذشته، به درکی واقعی نسبت به "اصل نظارت فقها و مجتهدان" نائل شده ایم.

 قرآن و هومانیسم

دو واژه دارالاسلام و دارالکفر هیچ پایه قرآنی ندارند. در قرآن هومانیسمی عمیق موج می زند. ارزشهائی هومانیستی روح غالب قرآن است. در این کتاب انسانِ خود مدار و خود بنیاد، معمار خویش و هستی خویش است. او حامل ارزشهایی بنیادین است. وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ "و به راستی ما به فرزندان آدم کرامت دادیم." (الاسراء: 70). این اصل ِ بنیادینِ هستی انسانی، بعدها در اعلامیه جهانی حقوق بشر جایگاه شایسته خود را یافت. در این آیه انسانها در ورای گرایشهای قومی و ایمانی مورد خطاب قرار گرفته اند. کرامت، ارزشی است یونیورسال و فراگیر. آن را نمی توان منوط به "ایمان" کرد. انسان به صفت انسان بودنش و نه به صفت مؤمن بودنش ارزشمند است. در قرآن "انسان" بی باک، انتخابگر و جسور به زیبائی تصویر می گرد: انَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَیالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَاوَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ" "ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پسآنها از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند ولى انسان آن را برداشت." (احزاب: 33).

انسان معمار و "خالق" خویش است. کشاکش با مَنییت و نیروهای مهیب ِ نهفته درانسان، سرنوشت او را رقم می زند: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا "و سوگند به نفس آدمی و آنکه او را سامان داد پس [تشخیص] بدکاری و پرهیزکاری‌اش را به وی الهام کرد". (الشمس: 8ـ7). در قرآن "انسان" ِ مسلح به علم و دانش به فتح جهان همت می گمارد و قوانین و نیروهای هستی را به تسخیر خویش می کشاند؛ آنان راهی جز اقرار به دانش او و سرفرود آوردن درمقابل شأن انسانی ندارند: وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کل‌ها ثُمَّعَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَۆُلاءِإِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ "و [خدا] همه نام‌ها [دانش] را به آدم آموخت سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضهنمود و فرمود: "اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید". (البقره: 31). در ادامه دیالوگ، فرشتگان به نمایندگی از قوانین آفرینش سر تعظیم فرود ‌آورده، مهار دانش ِ انسان می گردند.

همین انسان (درفرای وابستگیهای قومی، مذهبی، طبقاتی) شایسته نمایندگی عالیترین ارزش در دستگاه عقیدتی توحیدی، یعنی خدا، می گردد: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً "و هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان، گفت: من در روی زمین نماینده‌ای قرار خواهم داد." (البقره: 30). انسان، واژه ای سکولار در قرآن، حامل ارزشهای یونیورسال هومانیستی است. بین انسان و خدا، یک دیالوگ جریان دارد. این دیالوگ سیال و زنده است. عتاب، مهر ورزی، دوری، نزدیکی، خشم، عشق، امر و نهی، تعیین حدود آزادیها و غیره در آن موج می زند. شاید گفت قرآن کتابی است پر از کشاکش و تضاد، چون هر گفتمان زنده انسانی. مگر نه این است که زندگی انسان مملو از کشاکش و تضاد است در راستای دست یافتن به وحدت. انسان مخاطب خدا قرار می گیرد. نه ایمان بلکه "عمل صالح" و تقوی (شایسته ترین انتخاب در هر کنشی) سرنوشت "انسان" را در آفرینش رقم می زند. شایستگی و ارتقاء ارزش او به کنشها و قدرت تصمیگیری آزادانه او گره خورده است.

موضع طبقاتی قرآن

روح حاکم بر قرآن نفی استثمار و مخالفت با انباشت سرمایه است. "قسط" و عدالت اجتماعی محور رسالت پیامبران است: لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (الحدید: 25). با لحنی شدید تکاثر و "انباشت سرمایه" (Capital accumulation) به چالش کشیده می شود: أَلْهَاکمُ التَّکاثُرُ، حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ(التکاثر). وَالَّذِینَ یکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ "و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى‏کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى‏کنند ایشان را از عذابى دردناک خبر ده." (التوبه: 34).قرآن مجازات اتودینامیک انباشت سرمایه را چنین شرح می دهد:هَذَا مَا کنَزْتُمْ لأَنفُسِکمْ فَذُوقُواْ مَا کنتُمْ تَکنِزُونَ "آنچه براى خود اندوختید پس [کیفر] آنچه را مى‏اندوختید بچشید".(التوبه: 35).

روشن است که چنین مواضعی در سیر زمان اسیر تحریف خواهند شد. به گونه‌ای که عیسی مسیح خطاب به فریسیان می‌گفت "من نیامده ام که شریعت پیشین را نهی کنم، آمده ام تا آن را کامل گردانم و از تحریف برهانم." (انجیل متی (5:17-19. و قران تأکید دارد که صحه گذاشتن بر ادیان آسمانی قبلی، هدف رسالت محمد است: مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ (آل عمران: 4ـ3) و قصد دارد تحریفات را بر طرف کند: یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَن مَّوَاضِعِه (النساء: 46). چنین اندیشه ای در دکترین ـ سیاسی اقتصادی امام علی حضوری بسیار پر رنگ و قدرتمند دارد. مانیفست حکومتی او مدافع حقوق رعایا و حتی مخالفین سیاسی است.

پارادیم حنیف

جوانی با اندیشه ای بالنده این دستگاه سنتی بسیار تنومند در جهان اسلام را به چالش کشید. او خود به تنهائی "پارادیم" جهان اسلام در خطه فرهنگی ما است. واژه پارادیم (الگو واره، نمونه عالى) از توماس کوهن (1996-1922: Thomas Samuel Kuhn) به عاریت گرفته شده است. به باور او "پارادایم" یک انقطاع یا گسست بنیادین و اساسی است که تمام ارزشهای دستگاه قبل را به‌ طور بنیادین متحول کرده، دچارتغییرات می کند. او حصارهای یک نظریة بسیار فربه کهنة سنتی را تخریب کرد.

فرمولی ساده

در برهه ای پُر التهاب در خطه فرهنگی ما فرهیخته ای موقر، اندیشمندی انقلابی فرمولی ساده ولی پُر راز و رمز و راهگشا ارائه نمود. این فرمول چنین است: تقسیم بندی صوری باخدا و بی خدا، مرز بین حق و باطل نیست. اسثتمار شاخصی است برای تشخیص دوست و دشمن است. در صف استثمارگران "با خدا" یان فراوانی در کنار "بی‌خدا" یان ایستاده اند. زحمتکشان با خدا و بی خدا در چنبره مخوف استثمار در هم کوبیده می شوند. تنها "ایمان" به فردائی روشن و گسستن زنجیرها وجه مشترک آنان است.

حنیف فیلسوفی است انقلابی، نظریه پردازی برجسته و توانمند. او یک تنه با این "فرمول ساده" تمامی تاریخ سنتی فقها را با نمایندگان فربه آن به مبارزه طلبید. این فیلسوف به ما می آموزد که دوست و دشمن نه با تکیه بر دیدگاه اسکولاستیکی بی‌خدا و باخدا بلکه با دوری و نزدیکی انسانها به عمل "صالح" و "تقوای انقلابی" در راستای محو استثمار تعریف می گردند. او تقریبا بدون هیچ ذخیره تئوریکی، با واژگانی نوین به تدوین یک "پارادیم" همت گماشت که ارزشهای استخراج شده از آن تا اکنون محور نبرد با دو دیکتاتوری در جامعه ما بوده است.

با کمال تاسف، حنیف و کشف او موضوع تفکر جدی فلسفی و آکادمیک در کشور ما قرار نگرفت. هنوز حنیف ناشناخته باقی مانده است. در دوران استیلای اندیشه چریکی و عمل گرائی محض، به مثابه واکنشی قانونمند به آن دوران وحشت آریامهری، شاید هم این خواست، تصوری است بی بنیاد. حنیف آن فیلسوف شورشی اسلوبی جدید برای اندیشیدن و درک مفاهیم مذهبی وضع کرد. برای او علم منطق "شاقول اندیشیدن" است و او این شاقول را به نحوی بدیع وارد فهم قرآن نمود. خاستگاه فلسفه نه صرفا تبیین جهان که در قدم بعد تغییر جهان است (مارکس). حنیف در عالم تئوری توقف نکرد او "اندیشه تغییر جهان" را با بنا کردن تشکیلاتی منسجم محقق نمود. در تعریف تفکر می گفت: " ذهن، خود عنصری خلاق و فعال است که با نفوذ د ر واقعییت عینی نقش مهم و مشخص در حصول شناخت ایفا می کند." و بلافاصله این اصل را استخراج می کند که: "روشن است که شناخت در خدمت تغییر، یک ضرورت اساسی و انکار ناپذیر تکامل است." (روش صحیح تفکر، انتشارات سازمان مجاهدین خلق، ص. 5). آنانی که در کنارش بوده اند او را چنین نقاشی می کنند: "یلی را دیدم با سینه‌یی ستبر و قدی برافراشته، چهره‌یی پرصلابت، لهجه‌یی شیرین، زبانی صریح، رفتاری بی‌نهایت ساده و بی ‌ریا و عواطفی رقیق." در وصف او گفته می شود که "آدم چاره‌یی جز عاشق شدنش نداشت". حنیف "دریچه‌های دنیای تازه‌یی" به روی خیلیها گشوه است(کاظم مصظفوی: خورشید ماندگار، فصلی از یک تحقیق درباره محمد حنیف نژاد ـ بخش سوم).

"هرمنوتیک قرآن"

این "دریچه تازه" شاید نگاهی جدید به قرآن بوده که در حوزه بحثهای آکادمیک دهه های اخیر به "هرمنوتیک قرآن" مشهور شده است. بنیانگذارهرمنوتیک، شلایر ماخر متکلم، فیلسوف و محقق انجیل در آلمان Friedrich Daniel Ernst Schleiermacher, 1768-1834)، طرح شده است. یکی از چهره های برجسته "هرمنوتیک قرآن" در جهان اسلام نصر حامد ابو زید (1943-2010)متفکر مصری و یکی از متکلمان آزاد اندیش و پیشرو اسلامی بود. از تبار چنین روشنفکران مسلمان می توان به محمد ارکون (Muḥemmed Arkun, 1928 -2010)بزرگترین اسلام‌شناسان فرانسه و استاد ممتاز دانشگاه سوربن و اندیشمندان اسلامی اشاره نمود.

حنیف ده ها سال قبل این علم را وارد فهم قرآن نمود. او شاید اولین فیلسوف اسلامی بود که هرمنوتیک قرآن را با واژگانی نوین در "دینامیسم قرآن" ارائه نمود. در "دینامیسم قرآن" می توان ادعا نمود که ما با یکی از برجسته ترین قرآن شناسان قرن اخیر مواجه ایم. این جزوه کوچک دریچه ای نوین به سمت "تاویل" قرآن می گشاید که تا آن زمان در عصر حنیف بی بدیل بود. محمد حنیف این پیشوای مذهبی جهان اسلام قرائتی روا دار و هومانیستی و د رعین حال عملگرا از اسلام را ارائه نمود که خوب و بد، نه در پهنه ذهنیت گرائی جدا از عمل، بلکه در دشت وسیع پراکتیک اجتماعی محک می خورد. او بر کار و تلاش با تکیه بر ایمان تاکید می کرد. شاید او این نکته را از اخلاق پروتستانی و به طور اخص کالوینیستی آموخته بود. حنیف به فلسفه بدون درگیر شدن با واقعییت و تغییر آن باور نداشت. همین راز او را "خورشید ماندگار" کرد

 در این راستا حنیف بی‌باکانه از روش‌های اصولی و متداول سنتی عبور نموده و نقبی بر هرمنوتیک قرآن زد و با تکیه بر تفسیر ِ مُفسر محور، روشی بسیار بدیع ارائه نمود و ثبات و "تعادل استاتیکی" را از مفاهیم و متون دینی برداشت. او مقلدِ متقدمین و مأخرین دینی نبود. او فیلسوفی است آغازگر راهی نوین در جهانی بسیار فربه و در عین حال آشفته و بریده از واقعییت. قرنها بود که در جهان اسلام در حوزه تفسیر قرآن هیچ اندیشه ی بکری وجود نداشت. حنیف رسالت خود را آزاد کردن قرآن از زنجیرهای تنومند تفکر سنتی می دانست. او این رسالت را با واژگانی جدید فرموله نمود که تا آن دوران بی نظیر بود. به جرأت می توان ادعا نمود که او انبوهی از اشکالات معرفتی در تفسیر و فهم متن قرآن در جهان اسلام را حل نمود. حنیف معمار جهان نوینی بود که با انهدام انحصار فهم قرآن در چارچوب تفاسیر سنتی گامهای بسیار ارزشمندی برداشت و متن را به حوزه عمل فعال اجتماعی کشاند. در جهان فقها تا دوران حنیف باستثناء مواردی اندک، ما با سیطره خروارها احادیث بر اندیشه فقهیان مواجه ایم، بطوریکه قرآن جایگاه مناسب خود را نیافته بود و احادیث، متن ِ قرآن را تحت شعاع خودشان خود قرار می دهند (بِحارُالأنوار بزرگترین منبع حدیث در تشیع به زبان عربی به تألیف علامه مجلسی است، که با چاپ جدید در ۱۱۰ جلد منتشر شده‌است. علاوه بر آن وسائل الشیعه اثر شیخ حّرعاملی ۳۵۸۶۸ شامل حدیث. حُر عاملی در این کتاب علاوه بر کتب اربعه به بیش از ۱۸۰ کتاب روایی معتبر شیعه استناد نموده).

کلید راهگشا

نوآوری و تحول معرفتی متون مقدس کلید گشایش بحران در ایران و جهان اسلام است. سد سدید و لجوج در مقابل این تکامل، روحانیت سنتی حاکم بر ایران است که با انحصار اندیشه دینی با هر تحول و اندیشه نوینی عناد می ورزد. سلاح فقها درمقابل تلاشهای نوین "تکفیر" است. مثال تاریخی آن در جهان اسلام سرکوب طرفداران نظریه قدیم بودن قرآن و تحمیل نظریه خلق قرآن در دوران خلافت عباسیان است (دوران محنت).

به باور من کلید ِ ویرانی بنای ولایت فقیه در آن "فرمول ساده" نهفته است.

پروژه ای را که آن "بانوی روسری به سر" با درخششی خیره کننده هدایت می کند و آن چیزی که هر ساله در حومه پاریس بوقوع می پیوندد، تبلور این فرمول ساده است. این گردهمائی ظرفی است که انسانهائی با نظرگاههای متعدد و گرایشات دینی مختلف را در خود جای داده است. شاید ریشه عناد فقها در این خلاصه شود، که آنها پیوند این جریان و گردهمائی بزرگ را با آن "فرمول ساده" بطور تاریخی بخوبی درک کرده اند، و بنای سنتی فربه خویش را در خطر می بینند.

در حوزه معرفت شناسی و وجود شناسی، کشفِ حنیف "اصل موضوعه" ای (Maxime) است که قضایای دیگری از آن استنتاج می شود و منسوخ نخواهد شد. این فرمولهمان "خورشید ماندگار" است که تیرگی جهان فقهای تهران را در هم خواهد درید.

دکتر عزیز فولادوند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر