واکنشهای بینالمللی به درگذشت هنری کیسینجر، سیاستمدار برجسته و کهنهکار آمریکایی
نگارش از یورونیوز فارسی
درگذشت هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه پیشین ایالات متحده که توانست توجه جهانی را دههها پس از ترک مسئولیت در عرصه سیاست بینالملل به عنوان یکی از برجستهترین دیپلماتهای تاریخ آمریکا به خود جلب کند، واکنشهای متعدد و متفاوتی را به همراه داشت.
کیسینجر که روز چهارشنبه در ۱۰۰ سالگی درگذشت، به عنوان یک حامی متبحر و زیرک منافع ایالات متحده توسط رهبران جهان ستایش شد اما در رسانههای اجتماعی و نیز از سوی منتقدان به عنوان «مدافع حکومتهای دیکتاتوری» و «جنایتکار جنگی» که «مسبب خسارات ماندگاری در سراسر جهان شده است» مورد نکوهش قرار گرفت.
جورج دبلیو بوش، رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده به مرگ کسینجر اینگونه واکنش نشان داد: «آمریکا یکی از قابل اعتمادترین و متمایزترین صداها را در سیاست خارجی خود از دست داد.»
آقای بوش در بیانیهای تصریح کرد: «مردی را تحسین میکنم که پیشتر به عنوان پسری جوان از خانوادهای یهودی از دست نازیها گریخته بود و سپس در ارتش ایالات متحده با آنها جنگید. زمانی که او وزیر امور خارجه شد، انتصابش به عنوان یک پناهنده سابق به همان اندازه که بزرگی او را نشان داد، بر عظمت آمریکا نیز صحه گذاشت.»
کیسینجر در دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون و جرالد فورد سکان سیاست خارجی ایالات متحده را در دست داشت و همزمان با خروج ایالات متحده از ویتنام و برقراری روابط با چین، بر سیاست خارجی این کشور تسلط داشت.
پوتین: نام کیسینجر با سیاستی عملگرایانه در جهت کاهش تنشهای بینالمللی گره خورده است
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه روز پنجشنبه پس از درگذشت هنری کیسینجر، دیپلمات سابق آمریکایی از او به عنوان «دولتمردی عاقل و هوشیار» به احترام یاد کرد.
بر اساس بیانیه مطبوعاتی کرملین، آقای پوتین در پیام تسلیتی خطاب به همسر هنری کیسینجر گفت: «نام هنری کیسینجر ارتباط تنگاتنگی با سیاستی عملگرایانه دارد که منجر به کاهش تنشهای بینالمللی و توافقهای بسیار مهم میان آمریکا و شوروی شد و همچنین به تقویت امنیت جهانی کمک کرد.»
شولتس: جهان یک دیپلمات بزرگ را از دست میدهد
اولاف شولتس، صدراعظم آلمان روز پنجشنبه در پی انتشار خبر مرگ هنری کیسینجر از تعهد مهم وی به تقویت دوستی آلمان و ایالات متحده یاد کرد و گفت که جهان یک دیپلمات بزرگ را از دست داده است.
صدراعظم آلمان با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی ایکس به پیشینه هنری کیسینجر به عنوان فرزند یک خانواده یهودی که در دوران آلمان نازی به ایالات متحده پناهنده شد، اشاره کرد و نوشت: او «همیشه به کشور مادری خود وابسته بود.»
کییف: میراث فکری کیسینجر همچنان بر دیپلماسی جهانی تأثیر خواهد گذاشت
وزیر امور خارجه اوکراین روز پنجشنبه در واکنش به مرگ هنری کیسینجر تاکرد کرد که «میراث فکری» این دیپلمات سابق آمریکایی حتی پس از مرگ او در ۱۰۰ سالگی «به تاثیرگذاری» بر «دیپلماسی و نظم جهانی» ادامه خواهد داد.
مرگ هنری کیسینجر در چین با واکنشهایی گسترده همراه شد
مرگ کیسینجر با بازتاب گستردهای در رسانههای اجتماعی چین همراه شد، کشوری که او به دلیل ایفای نقشی تاثیرگذار در گشایش روابط میان حزب کمونیست حاکم بر آن و واشنگتن در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، به شدت مورد احترام است.
بسیاری از کاربران رسانههای اجتماعی برای درگذشت «یک دوست قدیمی» ابراز تاسف کردند. تلویزیون دولتی چین تصاویری آرشیوی از نخستین سفر مخفیانه کیسینجر به چین و ملاقات با نخست وزیر وقت این کشور در سال ۱۹۷۱ را که برای زمینه سازی سفر نیکسون به پکن و برقراری روابط میان دو کشور صورت گرفت در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشت.
ژی فنگ، سفیر چین در ایالات متحده گفت که از مرگ کیسینجر «عمیقاً غافلگیر و اندوهگین» شده است. وی تاکید کرد که او همیشه در قلب مردم چین به عنوان یک دوست قدیمی و با ارزش زنده خواهد ماند.
پمپئو: رد پای کیسینجر در تاریخ آمریکا و جهان خواهد ماند
مایک پمپئو، وزیر خارجه سابق آمریکا در واکنش به مرگ هنری کیسینجر گفت که او ردپایی ماندگار و پاک نشدنی از خود در تاریخ آمریکا و جهان بر جای گذاشت.
آقای پمپئو با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی ایکس تاکید کرد که «همیشه قدردان توصیهها و کمکهای مهربانانه» کیسینجر در زمان عهده داری سمت وزیر خارجه «بوده و خواهد بود.»
آقای پمپئو هنری کیسینجر را سیاستمداری «همیشه حامی و همیشه آگاه» توصیف میکند و میافزاید: «خرد و دانش او باعث می شد بعد از هر مکالمهمان بهتر و آمادهتر شوم.»
تقدیر ژاپن از نقش کیسینجر در «صلح و ثبات آسیا»
فومیو کیشیدا، نخست وزیر ژاپن نیز در سخنانی از نقش هنری کسینجر در برقراری « صلح و ثبات در آسیا» قدردانی و از درگذشت وی ابراز تاسف کرد.
فومیو کیشیدا در گفتگو با خبرنگاران گفت که آقای کیسینجر در «صلح و ثبات منطقه ای از جمله عادی سازی روابط دیپلماتیک بین ایالات متحده و چین» نقش داشته است.
انتقاد از کیسینجر، که جایزه صلح نوبل را به دلیل کنشهایش در جهت آتشبس در ویتنام دریافت کرد، به ویژه در رسانههای اجتماعی چشمگیر بود.
مجله رولینگ استون تیتر اول خود را به مرگ کیسینجر اختصاص داد و اینگونه واکنش نشان داد: «هنری کیسینجر، جنایتکار جنگی مورد علاقه طبقه حاکم آمریکا، سرانجام میمیرد.»
سوفال ایر، محقق دانشگاه ایالتی آریزونا که روی اقتصاد سیاسی کامبوج تحقیق می کند در رسانه آنلاین «دِ کانورسیشن» نوشت: «کارزار بمبارانها در دوران مسئولیت هنری کیسینجر صدها هزار تن از اهالی کامبوج را به کشتن داد و راه را برای ویرانیهای خمرهای سرخ هموار کرد.»
محقق دانشگاه ایالتی آریزونا در ادامه آورده است: «بمبهای خوشهای که تحت نظارت کیسینجر روی کامبوج ریخته شد، همچنان زندگی هر مرد، زن یا کودکی را که در سرتاسر این کشور نابود میکند.»
کیسینجر مدتها پس از ترک قدرت، همچنان از نفوذی غیرمعمول بر امور جهانی و عرصه سیاست بینالمللی برخوردار بود.
او در همین راستا، ماه ژوئیه، در حالی که روابط ایالات متحده و چین در سطح پایینی قرار داشت، با شی جین پینگ، رهبر چین در پکن ملاقات کرد.
مزدور کثیف نفوذی ایرج مصداقی در فقدان لاجوردی به پاچه لیسی پدرخواندهٔ بعدی خود پرویز ثابتی سر شکنجهگر ساواک شاه روی آورده است. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، از طریق آپولو و شلاق و ناخن کشیدن و ملاقات اختصاصی از در عقبی بر سر پیکر شهیدان مجاهد خلق، باز جوید روزگار وصل خویش. پیوندتان مبارک!
یادآوری: من یکی از ۱۷۵مجاهد و شاهدی از زندانیان سیاسی زمان شاه دستنشانده هستم که در اطلاعیههای ۲۶ و ۲۷ و ۳۰بهمن ۱۴۰۱ آمادگی خود را برای شهادت دادن در هر دادگاهی برای اثبات این واقعیت اعلام کردیم که پرویز ثابتی و همدستانش، مسئولان و آمران و عاملان جنایت علیه بشریت هستند. ما در اطلاعیه ۲۶بهمن ۱۴۰۱ خاطرنشان کردیم: «این سردژخیم و دیگر جانیان تحتامر او در ساواک شاه باید در برابر عدالت قرار بگیرند و کیفر ببینند. بازماندگان هیتلر و گشتاپوی او حتی در سنین ۹۰سالگی در آمریکا و اروپا دستگیر و محاکمه شدند. سکوت در برابر جلاد اخیراً ظاهرشده و سفیدسازی او توسط بچه و بقایای شاه لگدمال کردن ارزشهای جهانشمول در اعلامیه جهانی حقوقبشر است. ”مقام امنیتی“ بهشدت منفوری که در اوج خفقان و سرکوب در دهه پنجاه در تلویزیون رژیم از جنایات شاه دفاع میکرد، رئیس اداره سوم ساواک (امنیت داخلی) که شکنجه و سلاخی انقلابیون در اوین و کمیته مشترک و دیگر زندانهای کشور با برنامهریزیهای روزانه او صورت میگرفت، آیشمن هنوز محاکمه نشدهیی که جنایتکارانی مانند عطاپور (حسینزاده)، ازغندی (منوچهری)، ناصری (عضدی)، نوذری (رسولی)، وظیفهخواه (منوچهری) و صدها شکنجهگر دیگر برای تهران و شهرستانها را آموزش داد. سرجلادی که در عداد فلاحیان و لاجوردی از پلیدترین آمران جنایت علیه بشریت است. در مورد او هم بیهوده میکوشند با ستایشی مشمئزکننده، مانند لاجوردی چهرهای ”عارف و خدمتگزار“ عرضه کنند. تبلیغات نفرتانگیز برای موجه جلوه دادن این جرثومه نظام شکنجه و کشتار، افشاگر ماهیت تلاشهایی است که میخواهد بقایای دیکتاتوری پیشین و ولیعهد شاه مدفون را با بهرهبرداری از جنایتهای بیحد و حصر خمینی و خامنهای، دموکرات جا بزند و با نیرنگ وکالت و همکاری نیروی انتظامی و سپاه پاسداران ولایت و ریزشیهای اصلاحطلب، انقلاب دموکراتیک نوین مردم ایران را ملوث و آن را مصادره و سرقت کند. هر چند در عمل جز خدمت به بقای رژیم آخوندی و تفرقه و سنگاندازی در مسیر قیام خلق کاری از پیش نمیبرد».
مریم رجوی: رژیم آخوندی جنگ با جامعه جهانی و منطقه را برای حفظ حاکمیت خود میخواهد
ابتدا از تلاشهای ارزنده شما در دفاع از مبارزه مردم ایران برای سرنگونی فاشیسم دینی سپاسگزاری میکنم. بیانیه مشترک ۵۲۵تن از اعضای مجلسین عوام و اعیان از همه احزاب در حمایت از بهرسمیت شناختن شورای ملی مقاومت و نامگذاری تروریستی سپاه پاسداران از یادنرفتنی است. همچنین بیانیه اخیر پارلمانترها از احزاب مختلف بریتانیا برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست تروریستی. این بیانیه میگوید: ریشه بسیاری از مشکلات خاورمیانه، سیاست رژیم ایران و سپاه پاسداران است. همچنین یک قطعنامه در اوایل این ماه که فراخوانی است به یک ایران آزاد و دموکراتیک توسط دهها تن از اعضای مجلس عوام. مایلم از تلاشهای کمیته پارلمانی بریتانیایی برای آزادی ایران بهخصوص آقای دیوید جونز و باب بلکمن تشکر کنم. هر یک از نمایندگان با پیوستن به این بیانیهها، به مبارزه شجاعانه با فاشیسم دینی برمیخیزند. اجازه بدهید گرامی بداریم یاد لرد کاتر فقید که پیشتازی شجاع و مدافعی خستگیناپذیر برای حقوقبشر در ایران بود. یاد او همواره در خاطر مردم ایران باقی خواهد ماند.
رژیم آخوندی تهدید اصلی منطقه و جهان
همچنانکه میدانید در ۱۸آبان، پروفسور آلخو ویدال کوادراس که بهمدت ۱۵سال نایبرئیس پارلمان اروپا بود، هدف سوءقصد تروریستی رژیم قرار گرفت. آقای ویدال کوادراس بعد از این حمله گفت که او تنها یک دشمن دارد که این کار را میکند و آن رژیم ایران است. این حمله جنایتکارانه نشان داد که چقدر آخوندها و سپاه پاسداران از مواضع او و همکارانش در اروپا و آمریکا احساس خطر میکنند. آقای ویدال کوادراس و همکارانش از جمله اعضای کمیته پارلمانی بریتانیایی برای آزادی ایران، سالهاست تأکید میکنند که رژیم ایران، تهدید اصلی برای منطقه و جهان است. شجاعت بینظیر آقای ویدال کوادراس در این حادثه که رژیم آخوندها را بسیار ترساند، مایه تحسین بسیاری از مردم در سراسر دنیا شد.
امروز آخوندها درگیر ۳جنگ هستند. اول: جنگ با جامعه جهانی با فعالیتهایی مثل ساختن بمب هستهیی یا فرود آوردن پهپادهای مرگبار بر سر مردم اوکراین. دوم: جنگ با کشورهایی در منطقه؛ از طریق درگیر کردن گروههای شبهنظامی نیابتیاش و برافروختن آتش جنگ در سوریه، یمن، عراق و امروز در اسراییل و غزه. اما سومین و مهمترین جنگ این رژیم با مردم ایران است. از شروع جنگ خاورمیانه در ۱۵مهر (۷اکتبر) تا بهحال، آخوندها۱۷۰نفر را در ایران اعدام کردهاند. آنها با اعدام میخواهند از فوران مجدد قیام جلوگیری کنند. جنگ با جامعه جهانی و منطقه را هم برای حفظ حاکمیت خود در داخل ایران میخواهند. خامنهای این تئوری رژیم را بارها گفته است که اگر در کشورهای منطقه نجنگد، مجبور میشود در تهران بجنگد.
بازی دوگانه رژیم آخوندی
متأسفانه دولتهای اروپایی و آمریکا این واقعیت را میپوشانند که خامنهای دستوردهنده حمله ۷اکتبر بوده است. در حالی که باید خطر اصلی یعنی رژیم را افشا کرد و جهان را ترغیب کرد که جلوی جنگافروزی رژیم بایستد. پس از جنگ ۸ساله با عراق، سپاه پاسداران نیروی تروریستی قدس را تأسیس کرد. وظیفه این نیرو فعالیتهای تروریستی و جنگی در عراق، افغانستان، پاکستان، یمن، سوریه، لبنان و فلسطین است. برای هر یک از این کشورها واحد ویژهیی در نیروی قدس اختصاص یافته. آنها در این کشورها، گروههای شبهنظامی تروریست تشکیل دادهاند. رژیم یک بازی دوگانه در پیش گرفته است. در حالیکه نیروهای نیابتیاش مستمر به حمله دست میزنند، ادعا میکند که آنها خودشان تصمیم میگیرند و تمایل خود را به گسترش جنگ انکار میکند. هدف آخوندها این است که از این مرحله عبور کنند تا در موقعیتی دیگر جنگی دیگر بهراه بیندازند. آری، سر مار در تهران است. مرکز صدور تروریسم و جنگافروزی در تهران است. یک بار دیگر تأکید میکنم که کشتار بیگناهان از هر طرف که باشد بهنفع خامنهای و سپاه پاسداران است. جنگ باید متوقف شود. باید جلوی رژیم ایستاد زیرا که به ادامه این جنگ سوخت میرساند و باید از دولت پرزیدنت محمود عباس نماینده قانونی و مشروع مردم فلسطین حمایت کرد.
راهحل برای مقابله با آخوندها
اگر دولتهای اروپا با جنگ در خاورمیانه مخالفند، ما یک راهحل پیشنهاد میکنیم که شامل ۴اقدام است: لیستگذاری سپاه پاسداران، فعالکردن مکانیزم ماشه بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، گذاشتن رژیم در ذیل فصل ۷ منشور ملل متحد و بهرسمیت شناختن مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم و نبرد جوانان شورشگر با سپاه پاسداران تروریست. راهحل ما یک راهحل روشن و عملی است. بهای این راهحل را مردم ایران میپردازند، اما سرنگونی این رژیم صلح و امنیت را برای همه جهان بهارمغان میآورد. از همه شما متشکرم.
هنوز از هفتادمین قطعنامه محکومیت رژیم آخوندی بهدلیل نقض حقوقبشر در سازمان ملل متحد مدتی نگذشته بود که روز ۵شنبه ۲ آذر ۱۴۰۲ پارلمان اروپا با تصویب قطعنامهیی با اکثریت قاطع یعنی ۵۱۶ رأی موافق، ۴رأی مخالف و ۲۷ رأی ممتنع «اعدامهای فزاینده، نقض گسترده و سیستماتیک حقوقبشر و سرکوب زنان در ایران و سیاست گروگانگیری» حکومت آخوندی را محکوم کرد.
نمایندگان مردم اروپا همچنین به «لیستگذاری سپاه پاسداران و تحریم ولیفقیه ارتجاع و سران رژیم» بهخاطر نقض حقوق انسانی مردم ایران فراخوان دادند.
در واکنش به این قطعنامه، رژیم آخوندی طبق معمول با دستگاه تبلیغاتیاش از در طلبکاری و تهدید وارد شد و با قاطی کردن «مردم ایران» و دشمن آنها یعنی «رژیم آخوندی» این قطعنامه را «ضدایرانی» خواند. پاسدار امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه رژیم پیشتر به جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هشدار داده بود که نباید «قانونگذاران اروپایی» کاری به کار سپاه داشته باشند و این نهاد جهنمی را که هیچ نشانی از ملیت و ملت ایران ندارد «یک نهاد رسمی و حاکمیتی» معرفی کرده بود که «نقش مهم و حیاتی در تأمین امنیت ملی ایران و امنیت منطقه، بهخصوص در مبارزه با تروریسم داشته و دارد»! (دنیای اقتصاد، ۲ آذر) بیچاره فکر میکرد نمایندگان پارلمان اروپا هم مثل مجلس ارتجاع منتظر اوامر صادره یا «حکم حکومتی» هستند.
اما موضع واقعیتر با ماهیت جنگافروز نظام از زبان فراشباشی نظام گفته شد. کنعانی از اینکه آتشافروزی جدید هیولای ولایت نتوانسته است چشم و گوش دنیا را بر واقعیت هولناک سرکوب و نقض حقوقبشر در ایران ببندد به خشم آمده و مزورانه استدلال میکرد «در حالیکه افکار عمومی دنیا از جمله در کشورهای اروپایی... غمگین، وحشتزده و خشمگین است» چرا پارلمان اروپا بهجای حمایت از «مردم بیدفاع و مظلوم غزه» سراغ «سر مار» در تهران آمده است و «سیاست تعامل و همکاری سازنده مبتنی بر احترام و منافع متقابل» یعنی همان سیاست مماشات متبع از سوی اتحادیه اروپا را با رژیم در پیش نمیگیرد.
عین همین موضع را دیگر عوامل رژیم نیز مطرح میکردند و توقع داشتند در زیر عربدهکشیهای جنگطلبانه رژیم برای غزه موضوع مردم ایران و حقوقبشر در ایران به محاق برود. جلالزاده رئیسی کمیسیون امنیت ملی مجلس رژیم با ریختن اشک تمساح برای اهالی فلسطین گفت: «در بحبوبه حوادث ناگوار غزه و در زمانی که تعداد شهدای بیگناه فلسطینی... به بیش از ۱۴هزار نفر رسیده... برخی نمایندگان پارلمان اروپا با اتخاذ موضعی منفعلانه و غیرانسانی سعی در تحریف واقعیات و جابهجایی ستمگر و ستمدیده دارند» این قانونگذار آخوندها از اینکه پلتیک نظام در «انحراف افکار عمومی» از ایران به غزه شکستخورده است نالید و شیادانه همین را با وارونهگویی به پارلمان اروپا نسبت داد که «با طرح اتهام علیه حامی اصلی مقاومت فلسطین دنبال انحراف افکار عمومی از جنایات در غزه است» (ایرنا، ۴آذر) رسانههای نظام هم همین خط را رفتند و طلبکار این بودند که چرا پارلمان اروپا در جوال رژیم نرفته و با وجود جنگ در غزه به موضوع ایران پرداخته است. از جمله جامجم که روز ۴ آذر نوشت: «در غزه که ۱۵هزار نفر کشته شدهاند... پارلمان اروپا در سیاستی دوگانه و غیرمسئولانه نوک پیکان حمله خود را به سمت ایران گرفته» است.
بنابراین هیاهو و جنجالآفرینی رژیم در خاورمیانه برای انحراف از وضعیت بحرانهای داخلی و نقض حقوقبشر تا اینجا کارآیی نداشته است چرا که روز ۲۵ آبان برای هفتادمین بار در سازمان ملل محکوم شد و روز ۲ آذر هم که قطعنامه پارلمان اروپا موضوع «نقض گسترده و سیستماتیک حقوقبشر و سرکوب زنان» در ایران را روی میز بینالمللی گذاشت. کنفرانس بزرگ مقاومت ایران در روز اول آذر هم شلیک دیگری در همین راستا بود و در اطلاعرسانی و هشیار کردن افکار عمومی در سطح جهان و اروپا به موضوع «ایران: سرکوب در داخل، جنگافروزی و تروریسم در خارج» سهم شایانی داشت.
اگر چه قطعنامههای پارلمان اروپا الزامآور نیست اما شورای اروپا نیز نمیتواند به خواستههای مردم اروپا و نمایندگان حقیقی آنها بیتفاوت باشد و همواره باید در اتخاذ سیاستهای خود، این قطعنامهها را مد نظر قرار دهد و در پیشبرد مماشات دستبستگی بیشتری خواهد داشت. بهخصوص که نمایندگان پارلمان اروپا تصمیم گرفتهاند «دوباره با آقای بورل مناظرهیی» انجام دهند «و دوباره بهعنوان پارلمان، روی قوه مجریهٔ کمیسیون اتحادیه (اروپا) و بهویژه به خود او... برای محکومیت و سیاست تحریمی بسیار فعالتر و شدیدتر علیه رژیم ایران» فشار بیاورند (از صحبتهای آقای فرهوفشتاد از نمایندگان پارلمان اروپا و نخستوزیر سابق بلژیک).
به این وسیله با تلاشهای مقاومت ایران نگاهها همچنان به سوی جنگ داخلی بین مردم و رژیم ایران خیره است و هیچ بحران خارجی نمیتواند آن را به فراموشی بسپارد. این فعالیتها و دستآوردها بخشی از همان رسالتی است که بر دوش هر ایرانی وطنپرست نهاده شده است تا اجازه ندهد خامنهای در زیر بحرانتراشی، سر حقوقبشر در ایران را بهراحتی ببرد. باید لقمه بزرگتر از دهان «غزه» را از گلوی خلیفه ارتجاع بیرون کشید و بحران صادر شده را به بیتالعنکبوتش بازگرداند.
اعدام ایوب کریمی زندانی سیاسی اهل سنت پس از ۱۴ سال حبس
فراخوان به محکومیت قاطع موج اعدامها و اقدام فوری برای نجات جان زندانیان زیر اعدام بهویژه ۵ زندانی هم پرونده ایوب
دژخیمان خامنهای صبح امروز چهارشنبه ۸ آذر در یک جنایت فجیع یک زندانی سیاسی اهل سنت بهنام ایوب کریمی از فرزندان مردم مهاباد را پس از ۱۴ سال حبس در زندان قزلحصار اعدام کردند. ایوب کریمی پدر دو فرزند، همراه با ۶ همپروندهاش در آذر ۱۳۸۸ دستگیر و در بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه بازجویی و برای اعترافهای اجباری بهشدت تحت شکنجه قرار گرفتند. آنها سپس به زندان اوین و در سال ۹۱ به زندان گوهردشت و در مرداد ۱۴۰۲ به زندان قزلحصار انتقال یافتند.
این ۷ زندانی سیاسی در سال ۱۳۹۴ توسط سردژخیم محمد مقیسه ای (ناصریان) و به اتهامهای آخوندساخته «محاربه»، «افساد فی الارض»، «اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» به اعدام محکوم شدند. در خرداد ۱۳۹۷ حکم اعدام آنها توسط سردژخیم ابوالقاسم صلواتی معروف به قاضی اعدام تأیید شد. قاسم آبسته یکی دیگر از این زندانیان ۱۴ آبان امسال در زندان قزلحصار اعدام شد و پنج هم پرونده دیگر آنها در معرض اعدام قرار دارند.
مقاومت ایران کمیسر عالی و شورای حقوقبشر و ارگانهای ذیربط ملل متحد و مراجع بینالمللی مدافع حقوقبشر و اتحادیه اروپا و کشورهای عضو را به محکومیت قاطع این اعدامهای وحشیانه فرامی خواند و خواستار اقدام فوری برای نجات جان زندانیان زیر اعدام بهویژه ۵ زندانی هم پرونده ایوب کریمی و قاسم آبسته میباشد. سکوت و بیعملی در برابر رکورد دار شکنجه و اعدام در قرن بیست و یکم نقض تمامی اصول شناخته شده دموکراتیک و حقوقبشری و تشویق به ادامه جنایت علیه بشریت توسط این رژیم است.
روز ۱۵بهمن۱۳۵۵ تلویزیون حکومتی شاه با پخش برنامهای تحت عنوان «عفو ۶۶زندانی ضدامنیتی بهمناسبت سالروزرفعخطر از ذات ملوکانه!»؛ جلسه زندانیانسیاسی نادمی را نشانداد که از شاه تقاضای عفو میکردند، پس از سخنرانی نمایندگانی از این جمع، جملگی برخاسته و باصدایبلند سهبار فریاد «شاهنشاها سپاس!» سردادند و بهاینوسیله باگذشتةخود بهعنوان زندانی سیاسی علیه نظام شاه، خطفاصله کشیده و با ابرازندامت و انزجار نسبت بهآن، جسم خودرا از زندانهای شاه بیرون کشیدند.
جلسهندامت-شاهنشاهاسپاس
البته آنروز کسی پیشبینی سقوط شاه را نمیکرد، اما دستبرقضا یکسالبعد ورقبرگشت و توهماتیکه شاه را باثبات و ابدمدت میپنداشت، در برابر واقعیات سرسخت اجتماعی، درهمشکست. بازندگان آن معامله ننگین، مات و سرافکنده شدند.
اینجاست که ارج و شأن زندانیان سیاسی مقاوم و پایدار جایگاهی ستایشانگیز پیدا میکند. همان ارج و شأنی که پدر طالقانی حدوداً ۲۰روز قبلاز سرنگونی حکومت شاه، وقتیکه درب زندانها گشوده شد و برای دیدار با مسعود رجوی و موسی خیابانی خودرا بهمنزل رضاییهایشهید رساندهبود، طیسخنانی بهیادماندنی، برآن انگشتگذاشت و نشانداد که پایداری و قیمتدادن زندانیانسیاسی مقاوم، چگونه سرانجام هیبت رژیمشاهرا شکست و سنگبنای قیام را بنیادگذاشت؛ پدر طالقانی گفت:
– «درمقابل اون شکنجهچیها و بازجوهایی که خودتان میشناسید و دیدهاید از نزدیک؛ وقتیکه اسم مجاهدین بردهمیشد، اعصاب اینها بههم میلرزید و کنترلشون را از دست میدادند! این دلیلبر قدرتعقیده وایمانه! ازاسم مسعود رجوی وحشت داشتند! از اسم خیابانی وحشت داشتند!»
آیتالله طالقانی-مسعودرجوی-موسیخیابانی
ازآن دسته زندانیان نادم، که از زاویه «بریدگی مفرط» خودرا به ورطه «سپاس از شاهنشاه!» پرتاب کرده بودند، کسانی
مانند حبیبالله عسگراولادی، مهدی ملک الکتاب، ابوالفضل حیدری، لاجوردی، بادامچیان و کچویی و… از مریدان خمینی
بودند که ازقبال نزدیکی با قطب جدید قدرت (خمینی) موقعیتهایی انحصاری برای چپاول و سرکوب در «سلطنت مطلقه فقیه» پیداکردند، آنها بهجای شرم از آستان بوسی و زانوزدنشان در مقابل دیکتاتوری شاه، تصمیم به درافتادن باشاخصهای پایداری و مقاومت گرفتند تا درپناه آن، وادادگی وخیانت خودرا توجیه کنند؛ درنتیجه درمسیر اصرار برخیانت، تبدیل به «توابانی تشنه بهخون مجاهدین» شدند که عقدههای حقارت بریدگی و وادادگی خویش را در جنون کینهورزی با زندانیانسیاسی پایدار و انقلابیونمقاوم میخواستند بپوشاندند. ازآنپس، اینجماعت درمسلک ریایی خود، برای رفعورجوع صحنه مشمئز کننده «سپاس از قاتل» تمام تلاش خودرا برای ساختن «کلاه شرعی» های شیادانه برای این ذلت و زبونی، بهعمل آوردند و متقابلاً تلاش کردند آنرا نوع بدیعی از «مبارزه با شاه» جا بزنند! که تا پیش از آن به ذهن کس دیگری نرسیده بود!!! اما هرچه برشدت توجیهات خود افزودند و هرچه بیشتر دراین زمینه توضیح دادند، فضاحت و فاصله اندیشه ارتجاعی و عقبمانده خود با ترقیخواهی و انقلاب را بیشتر آشکار کردند و مشخص شد که مخالفخوانیهای مقطعی پیشین این جماعت با شاه هم نه ازموضع پیشرفت اجتماعی و تعالی، که ازموضع تلاش مذبوحانه نیروهای میرای مادون تاریخی در برابر تحول و ترقی بوده است والا بهصورت ماهوی هیچ جریانی بهاندازه آنها (همچنانکه خود بارها تصریح کردهاند) قرابت و نزدیکی محتوایی، فکری و عملی با دیکتاتوری سلطنتی و مناسبات استثماری و سرکوبگرانه آن و هیچ جریانی بهاندازه آنها فاصله و تضاد محتوایی، فکری و عملی با انقلابیون اصیل و مجاهدینخلق ندارد.
اسناد زیر بخشی از چنین دستوپازدنهای مذبوحانهای را به نمایش میگذارد، از تلاش برای فرار از نگاه شماتتبار مردم و تاریخ نسبتبه کسانیکه در مبارزه باشاه کمآوردند اما بااصرار برخیانت به کینهورزی با سمبلهای پایداری و مقاومت وانقلابیون اصیل افتادند و سرانجام تبدیل به جلادانی خونآشام در عبور از تمامی مرزهای شقاوت و درندهخوئی متصور، در قتلعام رشیدترین فرزندان ایران شدند:
تلاشبرای مشروعکردن بریدگی، باپوش «دستور علما بود!» و یااینکه «۳-۴دقیقه بیشتر نبود!»
– حبیب الله عسگراولادی: «حدود پنج شش سال از زندان ما گذشته بود که تعدادی از بزرگان منجمله آقای حاج ابوالفضل توکلیبینا، پیام آیتالله میلانی و آیتالله خویی را برای آیتالله انواری و دیگران در زندان آورده بودند که
شما یک چیز ساده بنویسید تا آزاد شوید. این را در وقت ملاقات و در پشت میلههای زندان به من گفتند که شما تعصب به خرج نده، چرا که این تعصب اسباب این است که هم خودت و هم دیگران در زندان بمانید… به دوستان عرض کردم که ارادهام این است که مسلمان بمیرم، نه اینکه قهرمان بمیرم. اگر اسلام اقتضا کند، من این کار را میکنم اما این دلایلی که میآورید اقتضای اسلام نیست… در سال ۱۳۵۴ به دلیل اختناق سیاسی جامعه و شرایط نگرانکنندهای که از این اختناق سیاسی احساس میشد، دولت آمریکا به شاه فشار آورد که فضای سیاسی را باز کند. لذا رژیم ناگزیر بود تعدادی از زندانیان سیاسی را آزاد کند. به واسطه بعضی از علمای بزرگ سفارشهایی از امام(ره) به ما رسید که شما یک مطلب سادهای بنویسید تا آزاد شوید. بنده یک عذرخواهی ساده نوشتم» (کتاب خاطرات حبیبالله عسگراولادی)
طرفداران خمینی خیانتکاران بهمردم سپاسگویان بهشاه – ساختن کلاه شرعی برای خیانت تحت عنوان یک عذرخواهی ساده!
– حبیب الله عسگراولادی: «رژیم طاغوت هرچه سعی کرد شعار فضای باز سیاسی را جا بیندازد، کسی استقبال نکرد. افرادی را به زندان فرستادند… آقای هاشمی رفسنجانی خیلی در این مورد محکم صحبت کرد. بنده، آقای حیدری، آقای
عراقی و آقای لاجوردی خبر نداشتیم چه گذشته است. من و آقای عراقی و آقای حاج حیدری در زندان قصر بودیم و آقای لاجوردی در قزلحصار بود. ما را برگرداندند و ۶۰ روزی در زندان انفرادی اوین نگه داشتند و هر روز به ما فشار آوردند تا قبل از این که با آقایان علما روبرو میشویم، بالاخره حرفی، چیزی را از ما در بیاورند… همه معتقد بودند که آقای هاشمی زرنگتر از بقیه است و بهتر میتواند از پس مذاکره با آنها برآید. ایشان انصافاً هم در مذاکره با آنها شهامت، شجاعت و درایت عجیبی داشت و به آنها میگفت اولین کاری که باید بکنید این است که با آیتالله خمینی صحبت کنید، چون الان مرکز ذهنیت اسلامی کشور ایشان هستند… ما این کار را با مشورت آقایان علما انجام دادیم. آنها به ما گفتند الان در بیرون به وجود شما بیشتر نیاز هست. بدون اینکه راجع به امام مطلب شبههداری بنویسید یا به اینها کرنش کنید، در مورد خودتان چیزهایی بنویسید و از اینها بخواهید آزادتان کنند. از طرف دیگر به آقایان توکلیبینا و شاید مرحوم شفیق گفتیم اینها چنین چیزی را از ما میخواهند. بروید مشهد خدمت آیتالله میلانی و قضیه را برایشان بگویید و بپرسید چه باید کرد؟ آنها رفتند و آقای توکلیبینا برگشت. ما گفته بودیم به آیتالله میلانی بگویید ما قصد نداریم قهرمان بمیریم، بلکه میخواهیم مسلمان بمیریم و لذا اگر بگویید شما وظیفه دارید بیرون بیایید این کار را میکنیم… ما را با چشمهای بسته از جائی پائین بردند. وقتی رسیدیم چشمهایمان را باز کردند و ما دیدیم که تودهایها و چپیها هم در آنجا هستند. آقایان انواری، کروبی، علیخانی و عدهای از جوانان روحانی را هم آورده بودند. از شهید عراقی پرسیدم: ”اینجا چه خبر است؟” جواب داد: ”به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن که در دانشگاه به شاه تیراندازی شد و به او نخورد، جشن گرفتهاند”. پرسیدم: ”چرا ما را به اینجا آوردهاند؟” جواب داد: ”نمیدانم. فقط میدانم باید دستهایمان را جلوی صورتمان بگیریم که از ما عکس نگیرند. فعلاً کار دیگری از ما بر نمیآید”.
انقلاب-۵۷-دزدیده-شد- طرفداران خمینی خیانتکاران بهمردم سپاسگویان بهشاه – ساختن کلاه شرعی برای خیانت تحت عنوان یک عذرخواهی ساده!
جلسه که شروع شد سه چهار تا از چپیها بلند شدند و درخواست عفو کردند. معلوم شد ما را چرا در آنجا جمع کردهاند. به آقایان روحانیون قول داده بودند که آقای هاشمی را آزاد خواهند کرد و این آزادی هیچ ربطی هم به این جلسه سپاس ندارد.
من و شهید عراقی دستمان را روی صورت گذاشته بودیم که یک وقت از ما عکس نگیرند، اما در یک لحظه که من و شهید عراقی تصور کردیم دیگر کسی نیست که عکس بگیرد و داشتیم با هم صحبت میکردیم، روزنامه اطلاعات توانست از ما عکس بگیرد. در مجموع مذهبیها اعم از زندانیهای قدیم و جدید، هیچ حرفی مبنی بر تأیید رژیم نزدند، اما البته روزنامه اطلاعات مطلب را طور دیگری نقل کرد… بله، درخواست بنده همان است که مجاهدین خلق منتشر کردند. امضا و همه چیز درست است و تقلب نکردهاند… نوشتم مشکلات شخصی دارم. آنها میخواستند علیه امام، روحانیت و حوزه علمیه حرف بزنم که گفتم ابداً اهل اینجور حرفها نیستم و در مورد زندگی و بچههایم مشکلاتی دارم که باید بروم و به آنها رسیدگی کنم… (گفتگوی منتشر نشده حبیبالله عسگراولادی سایت حکومتی مشرق ۳آبان۹۳)
– اسدالله بادامچیان: «[خبرنگار خبرآنلاین:] منتقدان موتلفه می گویند شما و افرادی مانند آقای عسگراولادی با اعلام توبه از زندان رژِیم پهلوی آزاد شدید.
[اسدالله بادامچیان:] آقایان علما به ما تکلیف کردند که شما مقابل رژیم در زندان مقابله نکنید…
[خبرنگار خبرآنلاین:] این پیشنهاد کدامیک از علماء بود؟
[اسدالله بادامچیان:] آقای طالقانی، مهدوی کنی، انواری، هاشمی، معادیخواه، ربانی شیرازی و… آقایان به ما گفتند مبارزه در بیرون از زندان، نیاز به مدیریت دارد… گفتند:”از آنجا که روحانیت و مردم شما را قبول دارند، بنابراین شما از این به بعد موظف هستید حالت برخوردی که داخل زندان با رژیم داشتید، را کنار بگذارید و از زندان بیرون بروید. ولو اینکه رژیم را گول بزنید. بروید بیرون و مبارز را اداره کنید.”این موضوع خیلی به ما سنگین آمد… یکی از آقایان گفت: ” این تکلیف شرعی است. تکلیف هم همیشه این طور نیست که برای آدم آبرو بیاورد.یک زمانی ممکن است شما آبرویت را بدهی تا به تکلیفت عمل کنی. ” بحث شد که بالاخره اصل در این موقعیت چیست؟ اصل مبارزه است یا حیثت ما. با همه این بحث ها، شهید عراقی راضی نبود. به من که نوبت رسید. گفتم: برای ما انجام تکلیف شرعی مطرح است یا حفظ حیثیت خودمان؟ بعد خطاب به شهید عراقی گفتم: «حاج مهدی! می خواهی قهرمان باشی یا به وظیفه شرعی ات عمل کنی؟»… در آنجا یک کمونیست مدح شاه را میگوید. بعد در آخر میگوید: «شاهنشاه ما از شما سپاس میکنیم که ما را عفو کردید و ما از این پس میخواهیم به کشور خدمت کنیم». در همین اثنا در ۳ تا ۴دقیقه رژیم از این صحنهها فیلمبرداری میکند. در این وضعیت آقای انواری بلند شده است. بقیه هم دیگر را نگاه میکنند که بلند شویم و داد بزنیم یا اینکه بنشینیم. بعد همین صحنهها را در تلویزیون نشان دادند. در داخل زندان هیاهو شد…» (اسدالله بادامچیان سرچماقدار خمینی، عضو شورای مرکزی حزبچماقبهدستان خمینی و نائب رئیس شورای مرکزی حزب مؤتلفه در گفت و گو با سایت حکومتی خبرآنلاین ۱۴بهمن۹۱)
این دروغگوییهای آشکار و تلاش برای رفعوروجوع فضاحت اعمال خائنانه توسط دارودسته خمینی مرتجع، به اندازهایست که حتی خبرگزاری رسمی آخوندها نیز مجبور بهاذعان به این حقیقت شد که مرتجعین ضدانقلابی طرفدار خمینی در زندانهای شاه، در ضدیت با قطب انقلاب و ترقیخواهی، حتی اقدامبه بایکوت آیتالله طالقانی روحانی سرشناس و روح راستین انقلاب ضدسلطنتی کردهبودند:
«محمد حنیف نژاد و سعید محسن از بنیان گذاران مجاهدین در دهه ۴۰ ارتباط نزدیکی با آیت الله طالقانی داشتند به دلیل اینکه در دوران دانشجویی خود به مسجد هدایت که طالقانی در آنجا سخنرانی می کرد، رفت و آمد داشتند تا اینکه در فضای سرکوب و اختناق دهه ۴۰ خورشیدی با روی آوردن به کارهای زیرزمینی و جمع آوری نیروهای مبارز و مذهبی و کار مکتبی به تدریج متشکل شدند تا اینکه در ۱۳۴۶ خورشیدی تشکیلات اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران را راه اندازی کردند. آیت الله طالقانی در این سال ها در زندان به سر می برد و حنیف نژاد و دوستانش نیز در زندان بودند که با هم اربتاط داشتند. پس از آن با آزادی طالقانی از زندان حنیف نژاد که مدتی قبل آزاد شده بود، بلافاصله به دیدار وی شتافت تا گزارش کار گروه خود را بدهد. آیت الله طالقانی که از دیدن شاگرد خود و خبر تشکیل گروهی منظم و متشکل که توانسته است شعله مبارزه را روشن نگه دارد، ابراز خوشحالی کرد و این چنین او را دلداری می دهد که تا وقتی نیت تان خیر و در راه خدا هستید، خدا هم با شماست. از این نابسامانی ها هراس به دل راه ندهید و مأیوس نشوید. پس از آن در ۱۳۴۹ خورشیدی ۹ تن از اعضای مجاهدین با دسیسه ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور در زندان بعثی های عراق گرفتار می شوند و طالقانی با جوهر نامرئی بر روی پاکت سیگار نامه ای برای امام خمینی (ره) نوشته و ضمن تعریف و تمجید و تشبیه آن جوانان به اصحاب کهف، خواستار کمک به آنها می شود تا اینکه در هنگامه ای که در تبعید به سر می برد خبر اعدام حنیف نژاد، سعید محسن و یارانش را می شنود. آیت الله طالقانی از بنیانگذاران مجاهدین به عنوان مسلمانان راستین نام می برد که به سان گوهرهایی در تاریکی درخشیدند و شاگردان مؤمن و دل داده مکتب قرآن بودند.. … نوعی گروه بندی در اوین ایجاد شده بود و مسائل مورد اختلاف در حال تبدیل شدن به درگیری های شدید در داخل زندان و ایجاد حصار در حصار بود که حتی دامنه این گروه بندی ها و درگیری ها به بعد از پیروزی انقلاب رسید، اگرچه مبارزه ای آشتی ناپذیر و همه جانبه علیه حکومت پهلوی شروع کرده بودند. اما طالقانی از یک طرف روحانی برجسته ای بود که نهضت آزادی را به همراه بازرگان و سحابی به وجود آورده بود و از طرف دیگر هم بارها از اعضای مجاهدین حمایت کرده بود و به دلیل ارتباط با سازمان زندانی شد. بنابراین آیت الله طالقانی در میانه همه این گروه ها قرار داشت اما اختلافی به وجود آمد و عده ای مبارزه با مارکسیسم را مقدم بر مبارزه با استبداد سیاسی و حکومت پهلوی دانستند اما طالقانی مخالف دیدگاه های آنها بود تا آنجا که حمله های بی سابقه ای علیه وی انجام گرفت و اختلاف به جایی رسید که در نمازهای جماعت به او اقتدا نمی کردند؛ همان هایی که مدتی بعد از زندان آزاد شدند اما طالقانی همچنان در زندان بود.» (خبرگزاری رسمی آخوندها موسوم به ایرنا ۱۷شهریور۹۸)
-جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران خمینی و معاون اسبق وزارت خارجه آخوندها:
«آمدند یکمراسمی درست کردند و ۵۴نفر از زندانیان سیاسی را جمع کردند. البته این عده اصلاً نمیدانستند قضیه چیست، ولی ظاهراً یکنفر از اینها را قبلاً توجیه کرده بودند که اظهار ندامت کند و بگوید که ما پشیمان شدیم و از شاه سپاس میکنیم و… و کسی دیگر از این ماجرا اطلاع نداشت. بعد در روزنامهها آوردند که این چندنفر اظهار ندامت کردند که اصلاً اینطور نبوده است و افرادی که برای این مراسم انتخاب شده بودند اکثراً کسانی بودند که مسنتر بودند و ۱۳ـ۱۴سال زندان داشتند و شاه تصور میکرد اگر اینها از زندان آزاد بشوند دیگر کاری هم از دستشان برنمیآید که انجام دهند و حالا بعد از این همه سال از مبارزه خسته شدهاند» (یالثارات، ارگان چماقداران خامنهای موسومبه انصارحزبالله، ۱۱دیماه۷۸)
– «آقای مهدی ملک الکتاب خیابانی از همفکران آقای حبیبالله عسگراولادی که به همراه وی در جشن سپاس از محمدرضا پهلوی حضور داشت… در این رابطه میگوید: ”ساعت ۸ صبح آمدند ما را از اتاقی به اتاق دیگر در طبقه سوم کمیته مشترک بند ۶ بردند، در آنجا آقایان حبیبالله عسگراولادی، مهدی کروبی، شیخ قدرتالله علیخانی و…. را دیدیم، آنها را از اوین به آنجا آورده بودند، ما از این دیدار خوشحال و خشنود شدیم. آن روز یک مدال که خاطرم نیست، احتمالاً تمثال تاج شاهنشاهی روی آن حک شده بود به ما دادند که به سینه هایمان بزنیم”» (خبرگزاری حکومتی ایمنا ۱۴بهمن۹۱)
ملکالکتاب-شاهنشاهاسپاس
– مهدی ملکالکتاب: «وارد سالنی شدیم ، همه بودند ، آقایان کروبی ، عراقی ، شیخ قدرت علیخانی ، حاج ابوالفضل حیدری ، عسگراولادی و …. دیدم بله ، صندلی های چیده اند و بساطی به راه انداخته اند ، ما نشستیم . یک دفعه چراغ ها روشن شد و یکی از بچه ها چپی رفت آنجا و شروع به صحبت کرد ، ما همین طور روی صندلی نشسته بودیم ، من گیج بودم و نفهمیدم که آن چپی چه می گوید ، از حاج ابوالفضل حیدری پرسیدم : جریان چیست ؟ او هم بی خبر بود . مراسم یک تا دو ساعت طول کشید و ما متوجه نبودیم که از ما دارند فیلمبرداری می کنند ، بعد از پایان جلسه ما را به داخل خودروهای بنز اتوبوسی انداختند و دوباره آوردند به کمیته و از آنجا آزادمان کردند… آیا می شود پذیرفت که آقای عسگراولادی بریده بود؟! کسانی که ده دوازده سال در زندان بودند بریده بودند ؟! ما به جریان مبارزه بازگشتیم و نهایتاً در این قضایا سر ساواک کلاه رفت … (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات آخوندی، ۴بهمن۱۳۸۳)
مهدیملکالکتاب-جلاد-اطلاعاتی
حسین شریعتمداری
– «در این مراسم که از تلویزیون پخش شد و به جلسه سپاس معروف شد ، دیدیم که آنها هر یک مدالی به سینه هایشان زده بودند و دوربین مخصوصاً روی بعضی ها زوم می کرد ، روی چهره های معروف ، بعد آنها یک صدا اعلام سپاس از شاه کردند» (خاطرات حسین شریعتمداری، نوار ش۱۱، ۱۹–۱۶)
فراربهجلوی ابلهانه و تلاش برای قالبکردن «بریدگی» وخروج از جبهه خلق، بهجای «مبارزه»! با شامورتیبازی آخوندی:
– اسدالله بادامچیان: «در این مسئله رژیم برای ما نقشه کشیده بود ، چون احساس می کرد که ما داریم سردمدار مبارزه می شویم ، پس بر این شدند که ما را بکشند… سه تا پنج دقیقه نمایش این عکس بیشتر طول نمی کشد ، آقای عسگراولادی و حاج حیدری تا می بینند دارند عکس می گیرند سعی می کنند به زیر میز بروند… بعد هم رژیم این فیلم را در تلویزیون به نمایش گذاشت . ما از همانجا دریافتیم که قضیه خیلی عمیق است و در واقع مبارزه رژیم [شاه] با سازمان مجاهدین نیست ، رژیم الان خطر را در مذهبی ها و روحانی ها می بیند و لذا تلاشش این است که اینها را بشکند ، و الا اگر رژیم می خواست آنها را نشکند چه لزومی داشت که آنها را در آنجا نشان دهد»؟!!! (خاطرات اسدالله بادامچیان، نوار ش۴۶، ص۵–۷)
– مهدی ملکالکتاب: «ما دیدیم پایگاه رژیم سست تر شده است ، تصمیم گرفتیم ابتدا به سراغ مارکسیست ها برویم و از این فرصت (آزادی) استفاده کنیم تا ترتیب مجاهدین را بدهیم و ذهن مردم را نسبت به التقاط فکری و ایدئولوژیک ایشان روشن نماییم و آنچه را که از آنها دیده بودیم و می دانستیم در حرکتی آگاهی بخش در اختیار مردم قرار دهیم . به نظرم انسان باید برای عقیده اش هر ملالت و رنجی را تحمل کند و برای فرار از دست دشمن از هر حیله ای استفاده کند ، حال که در مقابل مبارزه و اسلام لازم دیدیم که از این موضوع (فرصت آزادی) استفاده کنیم ، حال که در مقابل عمل انجام شده ای هستیم چرا از آن صادره به مطلوب نکنیم…» (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات، ۴بهمن۱۳۸۳)
– حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی درگفتگو با روزنامه حکومتی آفتاب امروز:
« گروه سیاسی: حمید رضا ترقی نماینده مشهد در مجلس و دبیر جمعیت موتلفه مشهد در گفت و گو با خبرنگار آفات امروز ضمن بیان فعالیتهای جمعیت موتلفه در انتخابات مجلس ششم و در تشریح علل شکست نامزد این جمعیت در انتخابات ریاست جمهوری…
وی همچنین درباره «گروه سپاس» که در بهمن ۵۵ در دادگاه شاهنشاهی با سپاس از رژیم قبلی عفو دریافت کرده و آزاد شدند گفت: چنین چیزی صحت ندارد. آقای عسکر اولادی در سال ۵۵ براثر هجوم مردم به زندان آزاد شدند. بنده در سال ۵۴ آزاد شدم یک سال بعد حدود اواخر ۵۵ یا اوایل ۵۶ آقای عسکر اولادی بر اثر فشار مردم آزاد شدند
نماینده مشهد درباره وجود برخی اسناد در مورد ایشان مبنی بر همکاری با ساواک گفت: گاهی میخواهند اسنادی را مطرح کنند. زندگی ما روشن است. آنچه که اینها بعضا ممکن است به آن اشاره کنند کاری است که در سال ۵۴ به همه نیروهای انقلابی در زندان از طرف روحانیت مرتبط با امام اعلام شد و آن این بود که به هر وسیله ممکن باید از زندان خارج شوید…
طبیعتا در چنین حالتی ممکن بود یک زندانی بیانی لفظی مطرح کند». (روزنامه حکومتی آفتاب امروز ۱۱دیماه۷۸)
– اسدالله بادامچیان سرچماقدار خمینی و عضو شورای مرکزی حزب چماقبهدستان او:
«منافقین که اوضاعشان درهم ریخته بود و تنها تشکیلاتی که میتوانست اداره امور را به دست بگیرد، مؤتلفه بود. به همین دلیل حتی اگر رژیم خواست که تقاضای عفو بدهیم، باید این کار را بکنیم. این مسأله بسیار برای همه گران بود. مخصوصاً شهید عراقی که بهشدت آزرده شد. پس بحث بر سر این بود که آیا این تکلیف شرعی است یا نه؟ هرگز چهره شهید عراقی را از یاد نمیبرم. به او گفتم: «تو میخواهی قهرمان شوی یا به تکلیف عملی کنی؟» کمی فکر کرد و گفت: «انشاءالله به تکلیف».
ششم بهمن بود و رژیم تصمیم داشت آبروی ما را در میان مذهبیها ببرد. سالن سخنرانی پر بود از گروههای که میخواستند آنها را آزاد کنند. عسگراولادی و بقیه را در سالن پخش کردند و بالای سر همه مأمور گذاشتند. خلاصه، پردهها کنار رفت و سخنرانی درباره سپاس به اعلیحضرت و این حرفها. در عکسی که بهجا مانده کاملاً مشخص است که آقایان دارند بحث میکنند که چه باید بکنند. آیا از جا بلند شوند و فریاد بکشند یا سکوت کنند.
تلویزیون همان شب این جلسه را نشان داد و در زندان اوین هم دو بار فیلم آن را پخش کردند. آن روز خیلی به ما سخت گذشت. منافقین شایع کردند که ما سازشکاریم.» (سایت حکومتی تاریخ ایرانی ۲۴دیماه۹۷)
شکست توجیهتراشیها و بازتاب نفرت اجتماعی نسبت به «توابان تشنهبهخون مجاهدین» و اینکه اصرارورزان به خیانت، دروجدان جامعه بخشیده نمیشوند:
– مهدی ملکالکتاب: «در این میان کسانی چون مهدی عراقی ، ابوالفضل حیدری ، کروبی ، علیخانی و … فدایی شدند… من این را توطئه ای از جانب ساواک می دانم که به شکست انجامید . به یاد دارم وقتی آزاد شدم و بیرون آمدم به سراغ مرحوم دانش رفتم ، او پرسید : مهدی چه شد ؟! جریان چه بود ؟! گفتم : حاجی من همین الان هم که نزد شما هستم ، گیجم ، نمی دانم ، فقط این را می دانم که ما نه دست خطی دادیم و نه نامه عفوی نوشتیم . گفت : الخیر فی ما وقع . گفتم : حاج آقا الان به ما می گویند که اینها برده اند ! [بریدهاند]… ناگفته نماند که بعضی از بچه های مذهبی در زندان از این قضیه احساس سر شکستگی کردند ، حق هم داشتند ، چرا که آنها زیر بمباران تبلیغاتی سازمان بودند . بچه های مظلومی هم بودند ، اما باید بگویم که یک سری از ایشان اشتباه کردند ، به جمع اتاق دو (ناقلین و عمل کنندگان به فتوا) نپیوستند ، آنها مانده بودند در این وسط نه این طرفی بودند و نه آن طرفی . ولی ما با عمل به فتوا تو دهنی محکمی زدیم به شاه که مارکسیست اسلامی معنی ندارد! بعد هم آزاد شدیم با تجربه بیشتری به مبارزه [!!!] پرداختیم» (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات، ۴بهمن۱۳۸۳)
– مهدی عبایی خراسانی در بخش دوم گفت و گوی خود درباره «پروژه تاریخ شفاهی ایرنا» با خبرگزاری رسمی رژیم گفته است:
«عده ای از مذهبی ها هم به این فکر افتادند که باید از زندان بیرون رفت و در میان خانواده ها تبلیغ کرد تا از پیوستن فرزندان خود به این گروههای انقلابی مارکسیست جلوگیری کنند. حتی تفکر حجتیه ای هم قوت گرفت و احیا شد. مانند انجمن حجتیه می گفتند ما باید برویم با مارکسیست ها مبارزه کنیم نه شاه. جوان ها در خانه بنشینند و با رژیم مبارزه نکنند بهتر است تا این که برای مبارزه تن به ایدئولوژی مارکسیست دهند.
به این دلیل عده ای درخواست خلاصی از زندان کردند. آقایان عراقی، عسگراولادی، انواری، کروبی و بعضی دیگر نامه نوشتند که ما را آزاد کنید.
ساواک هم خیلی موش می دواند و قضیه را بزرگ می کرد. در زندان ها شایعه کرده بود که الان که شما بچه مذهبی ها به خاطر مبارزه با اعلیحضرت مسلمان در زندان هستید چپ ها دارند جوانان مسلمان را در بیرون زندان مارکسیست می کنند… برخی از این زندانیان مسلمان هم مجبور شدند عفونامه بنویسند و بیرون بیایند تا نگذارند جوان ها مارکسیست شوند.
رژیم هم نهایت استفاده را از این ماجرا کرد.
شبی در بهمن ۵۵ به این زندانیان مسلمان گفتند امشب آزاد می شوید. به لباس زندان هر کدام از آنها مدالی زدند که به «مدال سپاس» مشهور شد و روی آن نوشته شده بود «سپاس اعلیحضرت».
این زندانیان بندگان خدا متوجه نبودند داستان چیست. زندانبانان آنها را از داخل راهروهای زندان عبور دادند. در نهایت هم آنها را به سالن زندان بردند. اما تعداد زیادی از زندانیان توده ای هم آنجا بودند.
در میان فریاد «سپاس، سپاس اعلحضرت» محبوسین توده ای که قرار بود آزاد شوند دوربین های تلویزیون هم شروع به فیلمبرداری از جمعیت کردند. این ها تازه آن موقع فهمیدند جریان چیست. یکی از توده ها روی سن رفته بود و از جمعیت می خواست بلند صدا بزنند سپاس اعلیحضرت.
در این میان فقط شهیدعراقی فهمیده بود و سرش را زیر انداخته و صورتش را پوشانده بود. این بندگان خدا هاج و و واج مانده بودند که چه بگویند. فردای آن روز صفحه اول روزنامه اطلاعات شد این شد که زندانیان سیاسی با فریاد سپاس اعلیحضرت اظهار ندامت کردند و بیرون آمدند. فیلم این ماجرا در تلویزیون هم پخش شد و رژیم طاغوت روی آن تبلیغ فراوانی کرد.
اما این بندگان خدا وقتی بیرون آمدند فهمیدند چه اشتباهی کرده اند. متوجه شدند حرف هایی که ساواک درباره مارکسیست شدن بچه مسلمان ها زده غلو بوده است و حتی بچه مسلمان هایی که از مجاهدین خلق انشعاب کرده بودند نیز یک گروه مبارز مذهبی دیگر را تشکیل داده اند.» (خبرگزاری رسمی رژیم آخوندی موسوم به ایرنا ۲۶آبان۹۷)
– آقای منتظری: «درباره شکل گیری جشن سپاس هم اینکه، آن آقایان [شرکت کننده درجشن] با ما هم مشورت کردند که برویم یا نه!، این نبود که نمی دانستند. ما هم فهمیدیم که ازآقایان دعوت کردند و بردند و آنجا برنامه انجام شد، اما اینکه بگوئید آنها بی اطلاع بودند، [نه!] خب ما هم بی اطلاع بودیم، پس چرا به ما نگفتند که بیائید آنجا؟!» (مصاحبه با حسینعلی منتظری، ۲۳آذر۱۳۸۳)
– بهزاد نبوی: «درباره علت حضور در مراسم سپاس بعضی هایشان گفتند: ما نفهمیده افتادیم در این دام ، یک دفعه ما را بردند به یک سالن ، دیدیم یکی نشسته صحبت می کند و … بعضی ها هم تحلیل شان این بود که باید بیرون رفت ، یکی از آنها می گفت سه روز قبلش هم آمدند و گفتند آقا این کار را بکنیم ، ما گفتیم راضی نیستیم و بعد یک چنین آدم هوشیاری را وقتی به آنجا می برند ، می تواند داد و بیداد کند و از آنجا بیرون بیاید… باور کنید آن روز بدترین روز زندگی من بود ، همین جوری خیس عرق شده بودم ، همین طور که جزء ناظرین و شنوندگان نشسته بودم عرق از همه جایم سرازیر شده بود ، آنها (مجاهدین) خوشحال ! اصلاً نفسم در نمی آمد ، نمی توانستم از وسط جمع بروم بیرون ، بحث که تمام شد رفتم ، یکی از توالت ها ، پرده را کشیدم (پرده که کشیده باشد بچه ها باز نمی کنند) شروع کردم زار زار به گریه کردن . وضعیت پیش آمده برای رهبران سازمان مجاهدین پیروزی بزرگی بود ، می گفتند هر که با ما مبارزه کرده یا مارکسیست شده یا عفو نویس» (خاطرات بهزاد نبوی از باندفاشیستی ارتجاع اسلامی، نوار ش ۱۴، ۲۶ – ۲۱)
– احمدعلی برهانی: «اگر اینها می خواستند بروند بیرون و دوباره به مبارزه ادامه دهند ، تاکتیکی و مخفیانه و کتبی عفو می نوشتند ، اما این روش مناسب نبود که در برنامه ای تلویزیونی ظاهر شوند که یک نفر توده ای (مارکسیست) هم برایشان صحبت کند . به نظرم این یک سرخوردگی برای نهضت امام بود که می خواست آهسته آهسته در جامعه شکل بگیرد ، حرکت ، حرکت خوشایندی نبود ، درست حرکتی بود در جهت مخالف حرکت جامعه» (مصاحبه با احمد علی برهانی ازاعضای دادستانی ضدانقلاب رژیم، ۱۳۸۳)
– شاپور خوشبختیان: «این آقایان معتقد بودند که با پوسیدن ما در زندان مشکل حل نمی شود ، ما حالا اگر چیزی هم می نویسیم ، می رویم بیرون ولی باز هم در صحنه بیرون از اجتماع هستیم و می توانیم در حدی که مشکل ایجاد نشود فعالیت کنیم ، مثلاً فعالیت پارلمانی در حدی که قانون اجازه می دهد … در مجموع آنها سادگی کردند و دچار ساده اندیشی شدند ، فکر کردند با این جوی که ساواک ایجاد کرده است و فشار و بگیر و ببندی که در مملکت است مگر اجازه می دهند که کسی بتواند فعالیتی بکند» (مصاحبه با شاپور خوشبختیان پاسدار سابق و از عناصر رژیم، ۱۲آذر۱۳۸۳)
– [خبرنگار خبرآنلاین:] یعنی در بازی رژیم قرار گرفتید؟
[اسدالله بادامچیان:] بله، تا از این طریق وقتی مبارزان مسلمان از زندان خارج می شوند، در بین مبارزین جایگاهی نداشته باشند؛ در زندان هم منافقین زندانیان مسلمان را تخریب کردند و گفتند اینها سپاس گویانند. (بادامچیان خبرگزاری حکومتی ایسنا ۱۴بهمن۹۱)
– حبیبالله عسگراولادی: «بنده، آقای حیدری، آقای عراقی و آقای لاجوردی خبر نداشتیم چه گذشته است. من و آقای عراقی و آقای حاج حیدری در زندان قصر بودیم و آقای لاجوردی در قزلحصار بود. ما را برگرداندند و ۶۰ روزی در زندان انفرادی اوین نگه داشتند و هر روز به ما فشار آوردند تا قبل از این که با آقایان علما روبرو میشویم، بالاخره حرفی، چیزی را از ما در بیاورند.
یک روز در زندان اوین در سلولی که سه متر در سه متر بیشتر نبود قدم میزدم که یک مرتبه به ذهنم رسید ما در اینجا قرآن، مفاتیح، نهجالبلاغه و هیچ کتابی نداریم. نکند اینجا بپوسیم و ذهنمان از کار بیفتد. در این فکر بودم که یک مرتبه در آن سکوت مرگبار شنیدم کسی دارد قرآن میخواند: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوّه الْمَتِینُ»… به سجده افتادم و توبه کردم که چرا بعد از دوازده سیزده سال در زندان بودن، تصور کردم ممکن است آینده تاریکی در انتظار ما باشد» (گفتگوی منتشر نشده حبیبالله عسگراولادی از چپاولگران باند فاشیستی مؤتلفه، سایت حکومتی مشرق، ۳آبان۹۳)
– سایت حکومتی عصرایران در پاسخ به عبدالرضا داوری از اطرافیان احمدینژاد که باطعنه شرکت در نمایش سپاسگویی شاهنشاهی را توی سر رقیب زدهبود، نوشت:
«در بهمن ۱۳۵۵ شماری از فعالان سیاسی زندانی مذهبی در مراسمی شرکت داده شده و آزاد شدند. بعد از انقلاب کمتر به این موضوع پرداخته می شد…
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چهره رسانهای نزدیک به محمود احمدینژاد در توییتر خود تصویری منتشر کرده و در توضیح آن نوشته است: «تصویری تاریخی از مراسم جشن سپاس، ویژه ابراز ندامت و وفاداری به رژیم پهلوی. زندانیان حاضر در این تصویر پس از اعلام عبارت سپاس شهنشاها از زندان آزاد شدند» و به صورت مشخص به حضور مهدی کروبی و مرحوم حاج حبیب الله عسگراولادی در این تصویر اشاره کرده است.
این اولین بار نیست که عبدالرضا داوری این موضوع را پیش میکشد. البته سالها و شاید قریب سی سال در سطح رسمی این موضوع مسکوت بود و بر پایه توافقی نانوشته چون دو نماد چپ و راست سنتی در این تصویر حضور داشتند زیاد به آن پرداخته نمیشد…
در این فضا ثابتی مشهور به مقام امنیتی پیشنهاد داد چهره های شاخص مذهبی که ربطی به اندیشه های مارکسیستی یا فعالیت های مسلحانه ندارند آزاد شوند یگانه شرطی که گذاشته شد اما شرکت درجشن ۶ بهمن بود. در زندان و بیرون بحث درمی گیرد و به این نتیجه می رسند که فضای بیرون به نفع مارکسیست هاست و ارتباط مذهبی ها با مبارزین کم رنگ و حتی قطع شده و قرار می شود این چهره ها درخواست عفو را بپذیرند تا آزاد شوند…
اساسا فضای سال ۵۵ خورشیدی به خاطر رونق و شکوفایی اقتصادی پس از ۵۱ و آزادی های اجتماعی و مدرنیزاسیون جامعه کاملا تغییر کرده بود. (بهزاد نبوی جایی گفته است من سال ۵۵ باور نمی کردم ممکن است دو سال دیگر انقلاب شود. چون توسعه اقتصادی و رشد درآمدها و تغییر چهره شهرها به گونه ای بود که انگار براندازی رژیم دیگر شدنی نیست)…
اما به گواه سال های بعد به قدر ذره ای از اعتماد و علاقه امام به آن چهره ها کم نشد. کما این که مهدی کروبی ابتدا نماینده امام در کمیته امداد و سپس با اختیار تام رییس بنیاد شهید و بعد هم امیر الحاج و سرپرست حجاج شد و ۱۰ سال بعد از پیروزی انقلاب و در ماه های آخر عمر نیز امام تعبیر «دوست خوبم، کروبی» را درباره او به کار برد. (در حکم انتصاب میر حسین موسوی به ریاست بنیاد جانبازان در سوم آذر ۱۳۶۷: از زحمات دلسوزانه و مخلصانه دوست خوبم حجت الاسلام آقای کروبی تشکر میکنم)…
۲. چنان که اشاره شد موضوع و عکس تازه ای نیست که کشف شده باشد. منتها چون طیف متنوعی در آن حضور داشتند و مبارزین سیاسی حاضر در تصویر با گروه های مختلف، روابط نزدیک داشتند و انگار توافقی نانوشته صورت پذیرفته بود که کسی به این قضیه کار نداشته باشد…
با این حال این عکس واقعیت دارد و قابل کتمان نیست و اگر ایرادی هست به این است که داستان را کامل باید روایت کنند. مثلا اگر مردم بدانند مرحوم حاج مهدی عراقی هم بوده قضاوتشان تعدیل میشود.
ضمن این که در فضای کنونی که مردم ما مداراجو و طرفدار گفت و گو در سیاست هستند اتفاقا این اقدام را نقطه منفی در کارنامه کروبی و عسگراولادی نمیدانند و اساسا نسل کنونی با قهرمانبازیهای سابق زیاد میانهای ندارد.» (سایت حکومتی عصرایران ۱۳آذر۹۷)
فضاحت ندامت آخوندهای خمینیصفت و دزدان همدست او در موتلفه بهاندازهایست که حتی سایت «جوان آنلاین» ارگان بسیج ضدخلقی سپاه پاسداران تروریست آخوندها نیز نمیتواند خودرا به نادیدهگرفتن آن بزند. بنابراین درقالب یک سوال، بریدگی و ندامت خائنانه اصحاب خمینی در زندانهای شاه را اینطور به چالش میکشد؛
«اما اینجا یک نکته کوچک و یک سوال کوچک تر وجود دارد… اما سوال کوچک… این است که حضرت شیخ شجاع! بدون این که پای دیگران را وسط بکشید. خود شما. شما که از هیچ کس نمیترسید. چرا روز ۱۵ بهمن ۱۳۵۵ در مراسم «سپاس اعلیحضرتا» شرکت کردید و تمنای عفو ملوکانه نمودید تا از زندان آزاد شوید؟… شما به شاه «سپاس اعلیحضرتا» گفتید،…» (جوان آنلاین ارگان بسیج ضدخلقی ۳۱مرداد۸۸)
نمکنشناسی سفلگانی که آزادیشان از زندان را مدیون تضاد آشتیناپذیر شاه بامجاهدین بودند اما وقتی بهقدرت چنگانداختند از هیچ دنائت و سبعیتی درحق مجاهدین خلق، بهمثابه فداکارترین فرزندان مردم ایران، فروگذار نکردند:
– «تعدادی از اصحاب فتوا از زمان قتل حسنعلی منصور در زندان بودند و ده – دوازده سال از محکومیتشان میگذشت، دیگر خسته شده بودند، سن و سالشان هم زیاد بود. رژیم [شاه] میدانست که اگر ایشان بیرون بیایند دیگر چریک نمیشوند و کار مخفی نمیکنند و حداکثر در حد کارهای علنی و هیئت و جلسات تفسیر و دعا فعال خواهند بود. همچنین رژیم میدانست این تعداد به جهت مخالفتشان با مجاهدین اگر آزاد شوند و بیرون بروند علیه مجاهدین تبلیغ میکنند، پس آنها برای رژیم ضرری نداشتند. از طرفی هم رژیم (برای فروکش کردن برخی اعتراضات داخلی و بینالمللی) میخواست کمی آزادی بدهد. لذا افرادی چون عسگراولادی، انواری، حیدری، عراقی و … را به زندان قصر برد و طی جشن سپاسی به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن مورد عفو قرار داد آزادشان کرد. (از خاطرات عزت شاهی موسوم به عزت مطهری یکی از شکنجهگران خمینی جلاد)
برای مشاهده قسمتهای دیگر این مجموعه، روی لینکهای زیر کلیک کنید: