جنگ «تحمیلی»!
جنگ ایران و عراق در نیمروز ۳۱ شهریور۱۳۵۹، با حمله هواپیماهای عراقی به ایران آغازشد. گردانندگان رژیم آخوندی از همان ساعتهای اول آغاز جنگ، آن را «تحمیلی» اعلام کردند و بر هر تلاش و صدای صلح طلبانه گوش فروبستند و سرسختانه بر طبل «جنگ، جنگ، تا پیروزی» کوبیدند. راستی، اینان که پس از آغاز جنگ و تا هفت ـ هشت سال بعد، آن را «موهبت الهی» و «ضامن بقا»ی رژیمشان شمردند، آیا در زمینه سازی برای برپایی جنگ هم نقشی داشته اند؟
مرور گفته ها و نوشته های خود آنان، به روشنی، از این راز پرده برمی دارد.
ـ آیت الله منتظری: «وقتی انقلاب پیروز شد... در بُعد خارجی, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و این که انقلاب مرز نمی شناسد, و این قبیل مسائل, متمرکز بود. این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت و این فکر برای آنها ایجاد شد که اینها به این شکل که پیش می روند, فردا نوبت ماست... کشورهای همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوری اسلامی موضع گرفتند... جوّی که در ایران بود این بود که عراق کی هست؟ ... من, به سهم خودم, یک روز رفتم منزل آقای شیخ محمد یزدی در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقای یزدی سکونت داشتند. به امام عرض کردم هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد, معمولاً, هیاٌتهای حُسن نیّتی را برای کشورهای مجاور می فرستد و خط مشی خود را برای آنها توضیح می دهد و با آنها تفاهم می کند... به جاست هیاٌتهای حسن نیّت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنّجها کاهش پیداکند. ایشان فرمودند ول کن. ما کاری به دولتها نداریم... ایشان هیچ حاضر نبودند که اسم دولتها به میان بیاید... و می فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما یک مقدار تفاهم می کردیم شاید بهانه به دست آنها نمی آمد...»
(خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری. چاپ دوم, دیماه ۱۳۷۹, ص۳۱۰).
ـ خمینی در فروردین ۱۳۵۹, که در پایان شهریور آن, عراق به ایران حمله کرد, در سخنانی بهمناسبت قطع رابطه با آمریکا, رژیم عراق را دستپرورده آمریکا نامید و مردم آن کشور را به قیام و خیزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شریف عراق, شما اَخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند. به پاخیزید و قبل از آن که این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند, دست جنایتکار او را از کشور اسلامی قطع کنید. ای عشایر فرات و دجله, همه با هم و همه ملت اتّحاد کنید و این ریشه فساد را، قبل از آن که فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نمایید, که خدا با شماست. ای ارتش عراق, اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدّام بیرون آمده است, قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفّاک, مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است» (صحیفه نور, مجموعه رهنمودهای امام خمینی, جلد سیزدهم, بهمن ۱۳۶۲, ص۴۰).
چند روز پیش از «کودتای فرهنگی» در دانشگاهها, در پایان فروردین ۱۳۵۹، در راهپیمایی موسوم به«وحدت» در روز ۲۲فروردین, بنیصدر، رئیس جمهور رژیم، خطاب بهرئیس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب کردیم و یک آدم فاسد و خائن را بیرون کردیم, تو در این میان چه می گویی؟ ... ما مردم عراق را به رژیم فاسد تو بفروشیم؟ غیرممکن است. نمی فروشیم». سپس, بهدرخواستهای مکرّر رژیم عراق بهرفع اختلافات اشاره کرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زمانی که در مسئولیّت بودم و چه زمانی که مسئولیّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم. من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعه آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم» (اطّلاعات, ۲۳فروردین۵۹).
دو روز پس از سخنرانی بنیصدر, منتظری طی دیداری از خمینی درخواست کرد که «رهبری انقلاب اسلامی عراق را نیز عهده دار شود» (روزنامه «بامداد», ۲۵فروردین۵۹).
در همین ایّام بود که آقای مسعود رجوی با هانی الحسن, سفیر فلسطین در ایران, بر روی متنی که بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی» و «قطع مخاصمات و حل مسالمت آمیز اختلافات» تنظیم شده بود, توافق کردند و قرار بر این شد که بر مبنای آن, عرفات دربین دولتهای ایران و عراق میانجیگری کند (گزارش مسئول شورای ملّی مقاومت به مردم ایران درباره رابطه بنی صدر... با شورا,... چاپ اسفند ۱۳۶۳, ص۳۴۵). ولی, خمینی حاضر به پذیرش هیچ میانجیگری نشد.
چمران, وزیر دفاع وقت رژیم, اعلام کرد: «بین ملّت ما و صدّام حسین خط خون کشیده است و به هیچ وجه منَ الوجوه میانجیگری را از جانب هیچ طرفی نمی پذیریم و تا سقوط قطعی صدّام از هیچ مبارزه قاطعی دست برنخواهیم داشت» (روزنامه «جمهوری اسلامی», ۶اردیبهشت۵۹).
هنوز چند ماه به حمله رژیم عراق به ایران مانده بود که وزیر دفاع خمینی, اینچنین, از «سقوط قطعی صدام» دَم میزد.
قتل «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستاویز بایسته را به خمینی داد تا به آن بهانه بتواند آتش دشمنی با صدّام حسین و رژیم عراق را هرچه بالابلندتر شعله ور کند.
روز ۱۶فروردین ۱۳۵۹ «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگیرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه ۱۹فروردین در یکی از زندانهای ارتشی بغداد» به قتل رسیدند.
«سیدمحمود هاشمی, نماینده آیت الله صدر» در ایران در اطلاعیه یی «ضمن تسلیت به پیشگاه امام خمینی اظهار امیدواری کرد که مسلمین به هر وسیله ممکن این خون پاک را مایه یی برای برافروختن شعله های انقلاب اسلامی در سراسر جهان قراردهند» (کیهان, ۳اردیبهشت ۱۳۵۹).
به نوشته روزنامه کیهان, به انتقام این قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثیها در بیروت حمله کرد و «در جریان آن ۸عامل حزب بعث کشته و ۴۰تن دستگیر شدند». «به گفتة یک نماینده مجلس شیعیان لبنان, که در ایران به سر میبرد, شیعیان لبنان و سوریه هم اکنون منتطر دستور امام خمینی, رهبر انقلاب اسلامی ایران, هستند تا برای گرفتن انتقام خون آیت الله صدر از رژیم عراق اقدام کنند» (کیهان, ۳اردیبهشت ۱۳۵۹).
خمینی در پیامی که «در پی شهادت آیت الله سیدمحمد باقر صدر و خواهر ایشان» «به دست رژیم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام کرد «... عجب نیست که مرحوم صدر و همشیره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است که ملتهای اسلامی, خصوصاً, ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق, از کنار این مصیبت بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله وارد می شود, بی تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را, یکی پس از دیگری, مظلومانه, شهید کنند و عجب تر آن که ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند... من از رده بالای قوای انتظامی عراق ماٌیوس هستم, لکن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌیوس نیستم و از آنان چشمداشت دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند, همان سان که در ایران واقع شد, و یا از پادگانها و سربازخانه ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمّل نکنند». او ابراز امیدواری کرد که «کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکّه ننگ را از کشور عراق بزدایند».
خمینی در پایان پیام اعلام کرد: «اینجانب برای بزرگداشت این شخصیت علمی و مجاهد, که از مفاخر حوزه های علمیّه و از مراجع دینی و متفکّران اسلامی بود, از روز چهارشنبه سوّم اردیبهشت, به مدت سه روز عزای عمومی اعلام می کنم و روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومی اعلام می نمایم» (کیهان, سوم اردیبهشت۱۳۵۹).
منتظری, جانشین خمینی, نیز در پیامی به همین مناسبت, ضمن ابراز تسلیت «شهادت مرحوم علّامه شهید و فقیه مجاهد آیت الله حاج سیدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمه شان و هزاران نفر دیگر به دست رژیم سفّاک و ضداسلامی صدّام», اعلام کرد «مطمئنم همانگونه که خون پاک شهیدان, انقلاب اسلامی را در ایران به ثمر رسانید و رژیم سفّاک پهلوی را سرنگون ساخت, قطرات پاک خون این شهیدان راه اسلام نیز, در عُروق تک تک ملت مسلمان عراق و کشورهای اسلامی خواهد جوشید و تا سقوط کامل رژیم صدّامی و استقرار جمهوری عدل اسلامی از جوشش نخواهد ایستاد. یقین است, همانگونه که رهبر انقلاب اسلامی فرموده اند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در سایه ایمان, استقامت و اتّحاد, این لکّه ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاریخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (کیهان, سوم اردیبهشت۱۳۵۹).
«شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران» نیز در «بیانیه»یی درباره «شهادت فقیه و متفکّری بزرگ که... انقلاب اسلامی را در همه قشرهای با ایمان و متعهّد آن سامان رهبری می کرد» اعلام کرد: «این جنایت بزرگ چهره شیطانی و رذیلانه حکومت مزدور عراق را برملاکرد و ماهیّت ضدّاسلامی اش را آشکار ساخت». در این بیانیه تاٌکید شده بود که «ملت رزمندة عراق این جنایت بزرگ را بر دولت بعثی نخواهد بخشید و انتقام این خون پاک را تا سرحدّ ریشهکن کردن رژیم خائن عراق خواهد گرفت...» (کیهان, سوم اردیبهشت۱۳۵۹).
«وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران» با امضای صادق قطب زاده, نیز در اطلاعیه یی نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حکومت جنایتکار و جنایت پیشه صدّام حسین در عراق» که «دست به جنایتی عظیم زده و ذُرّیه (=فرزند) رسول الله, حضرت آیت الله العظمی سیدمحمدباقرصدر و همچنین خواهر مبارز و دانشمند ایشان را شهید نموده است... اعلام می داریم که تا ازبین بردن حکومت جنایتکار و عامل امپریالیسم و صهیونیسم صدّام حسین خائن از پای ننشینیم و این یزید کربلا را روانه همان مَقامی در جهنّم نماییم که یزید جلّاد در آن سُکنی دارد».
این اطلاعیه با این جملات پایان می یابد: «بر ملت مسلمان ایران است که یکدل و یکزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و کمک نماید که آنها نیز از زیر رنج استعمار و استثمار و استبداد یزید زمان خلاصی یابند» (کیهان, سوم اردیبهشت۱۳۵۹).
همه سرکردگان رژیم آخوندی به انتقام خون محمدباقر صدر شمشیرشان را از روبسته و برای ازمیان بردن صدّام حسین, «یزید زمان», پای در رکاب کرده اند, آن هم پنج ماه پیش از آن که قوای نظامی «یزید زمان», به خاک ایران حمله کند. پیش از «تحمیل» جنگ در ۳۱شهریور۵۹، جنگ در ابعاد کوچکتر شروع شده بود. مرور اخبار درگیریهای مرزی دو کشور، یکی دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ، خود، گویاست:
ـ «درگیریهای پراکنده یی که از هفته پیش در مناطق مرزی ایران و عراق رو به شدّت گذاشته بود, به یک جنگ تمام عیار میان دو کشور تبدیل شد» (کیهان, ۱۵ شهریور ۵۹).
ـ «مناطق مرزی قصرشیرین, مهران و دهلُران, در دو روز گذشته شاهد درگیریهای شدیدی میان نیروهای انتظامی ایران و ارتش بعث عراق بود» (کیهان, ۱۸شهریور ۵۹).
ـ «به فرمان امام ـ فرماندهی کل قوا ـ نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرّف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند» (جمهوری اسلامی, ۱۸شهریور ۵۹).
ـ «نبرد شدید فانتومهای ایران و جنگنده های عراق در مرز» (کیهان, ۱۹شهریور ۵۹).
ـ «گزارشهای رسیده حاکی است که سازمانی تحت عنوان ”پیکار اسلامی مجاهدین عراقی“ در منطقة قصرشیرین تشکیل شده است. هدف این سازمان مبارزه با رژیم صدام حسین است و ناراضیهای عراق, که بیشتر طرفدار جمهوری اسلامی هستند و از مشی انقلاب ایران پیروی می کنند, در این سازمان عضویت دارند» (کیهان, ۱۹شهریور ۵۹)
ـ «نبرد شدید تانکها, زرهپوشها و جنگنده های ایران و عراق در سه منطقة خان لیلی, نی خزر و زینل کُش, وارد مرحله سرنوشت ساز شد و نیروهای دو طرف با تمام قدرت بر روی یکدیگر حمله می کنند» (کیهان, ۲۰ شهریور ۵۹).
ـ «رجایی, نخست وزیر وقت, در روز ۲۲ شهریور در مصاحبهیی اعلام کرد: «برای رفع ناهماهنگیهای جنگ, ستاد عملیات مشترک در تهران تشکیل میشود».
ـ کیهان روز ۲۴ شهریور نوشت نیروهای ایرانی «در ناحیه شَلَمچه تاٌسیسات مرزی عراق را با خاک یکسان کردند».
ـ خمینی در روز ۳۱ شهریور, در پیامی به مناسبت اول ماه مهر, رژیم عراق را «کافر» نامید و از ارتش عراق خواست که علیه رژیم حاکم بر کشورشان قیام کنند» (کیهان, اول مهر ۵۹).
سرانجام. آرزوی گردانندگان رژیم ایران تحقّق یافت و جنگ ایران و عراق در نیمروز ۳۱شهریور ۱۳۵۹, با حمله هواپیماهای عراقی به ایران آغاز شد؛ جنگی که بهگفته بنیصدر, در آخرین پیام دوران ریاست جمهوریش در ۲۹خرداد ۶۰, «خود همین حزب حاکم (حزب جمهوری اسلامی), همین گردانندگان کودتای خزنده, بانی و موجب آن بودند» («مجاهد», شماره ۱۲۸, ۴تیرماه۱۳۶۰).
رجایی در روز ۵مهر ۵۹, چند روز پس از آغاز جنگ, در مصاحبه با خبرنگاران اعلام کرد: «جنگ بین ایران و عراق, جنگ بر سر عقیده است؛ ... جنگ اسلام با کفر است...» او در همین مصاحبه گفت صدّام یاسر عرفات را برای میانجیگری به ایران فرستاد تا زمینة صلح بین دو کشور را فراهم کند, امّا, ما «هیچگونه میانجیگری و مذاکره یی را نخواهیم پذیرفت».
همزمان با مصاحبه رجایی, ابراهیم یزدی, نماینده مجلس رژیم, دربارة محورهای سیاست خارجی رژیم در آغاز به قدرترسیدن خمینی گفت: «... محور اول, اعزام یک سفیر وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقی و سرّی با گروههای مسلمان مخالف رژیم صدام در داخل عراق, این امر ضروری بود... محور پنجم سیاست ما علیه عراق... اجرای برنامه های تبلیغاتی به زبان عربی بوده است. در همان زمان, جلسات مکرّری در وزارت امور خارجه برای هماهنگ کردن این برنامه ها با سیاست خارجی جمهوری اسلامی برگزار شد... در این جلسات, خصوصاً در مورد عراق, سفیر جمهوری اسلامی در عراق (=سیدمحمود دعایی) نیز حضور به هم رسانید... این برنامه, به حق, نقش مؤثری داشت» (کیهان. ۵مهر۵۹).
این جنگ «اگرچه با تجاوز گسترده قوای عراقی به خاک میهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقیقاً توسّط خمینی, با هدف صدور تروریسم, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلی, زمینه سازی و برانگیخته شد, حال آن که کاملاً احتناب پذیر بود» (پیام مسئول شورا در هفتمین سالگرد انقلاب۱۳۵۷, «مجاهد» شماره ۲۸۰). امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلکه, خمینی و سرکردگان جنگ طلب رژیم او، چنان به آن چنگ آویختند که پایانی برای آن متصوّر نبود. آنها به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم عراق و برقراری حکومت آخوندی در آن کشور, قانع نبودند. خمینی میگفت: «ما تا آخرین خانه و تا آخرین نفر میجنگیم» و «تا آن زمان که من زندهام از صلح و سازش سخن نگویید» (کیهان, ۲۶شهریور۶۵) و شعارهای جنگطلبانه نیز همواره, بر محور «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از کربلا» میچرخید و هیچ گوشی بدهکار این نبود که مردم داغدار و رنجدیده, هیمة این تنور جهنّمی هستند و روزگار تیره آنهاست که هرروز سختتر و دردناکتر و سفره ناچیز آنهاست که هرروز فقیرانهتر میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر