پس مانده های شمر و یزید و معاویه مرا به سکوت! فرا می خوانند- ابراهیم موسی پور
«من در صلح و دوستی با کسانی هستم که با من و سازمانم در صلح و دوستی باشند و در جنگ و ستیز با مأموران و خیانتکارانی هستم که با مردم و مقاومت ایران در جنگ و ستیز باشند.» این را خطاب به هموطنان عزیزم که در جهنم رژیم آخوندی بهسر میبرند، میگویم، نه به جنایتکاران حاکم بر میهنم که ایران این زیباترین وطن، بخصوص خطه شمال آن را به نابودی کشاندهاند.
من ابراهیم موسی پور از شهر چابکسر استان گیلان هستم. مدت ۳۴ سال است افتخار این را دارم که در صفوف پولادین سازمان مجاهدین خلق ایران به مبارزه با رژیم آخوندی برای آزادی وطنم ایران و هموطنانم پرداختهام و در این مسیر سرد و گرم های بسیاری با پوست و گوشت و استخوانم چشیده و هر لحظه بر ادامه مسیر برحقی که انتخاب کردهام پای فشردهام.
انسان به آزادی و اختیارش و انتخابهایی که میکند شناخته میشود و چه انتخابی بالاتر از این که علیه ضد بشرترین رژیمها مبارزه کنم، مبارزهای که تاکنون صد و بیست هزار تن از رشیدترین و آگاهترین انسانها برای رسیدن به آزادی جان باختهاند. بویژه جوانان و نوجوانان چون محمود درویشی ۱۶ساله، حسین عابدپور ۱۷ساله و کریم قاسم نژاد ۱۷ساله که از شهرمان چابکسر بودند و همشهریان عزیزم آنها را بهخوبی میشناختند که چه کسانی و با چه ویژگیهایی بودند.
درهمان ماههای اول پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، چماقداران حزب اللهی پسر خالهام ابوطالب غلامی را در باغ دختر داییام حلق آویز کرده و او را بهشهادت رساندند و هواداران سازمان در محل سکونتش برای او مراسم گرفتند.
حالا سوال این است بعد از این همه سال و این همه جرم و جنایت، چه اتفاقی افتاده که این جنایتکاران به فکر من افتادهاند؟
ماه گذشته نامهای از بهاصطلاح برادرزادهام بنام کامران، از سوی سایتهای وزارتی و نجاستی منتشر شد. البته من برادرزادهای بهاین نام را بیاد نمیآورم ولی ۶ برادرزاده دیگرم که ۳تای آنها دختر و ۳تای دیگر پسر بودند را کامل در خاطرم هست. گرچه ما مجاهدین این وارونهگوییهای ضدانسانی را زیاد دیده و تجربه کردهایم. ادعاهای سخیفی که ارزش پاسخگویی ندارد ولی چون دروغهای آشکاری را رله کرده بود، بهتر دیدم برای افشای این شیوههای رذیلانه، این چند خط را بنویسم.
این برادرزاده، بهخاطرات مغازه نانوایی که من در آن کار میکردم اشاره کرده که داغ دلم را تازه کرد و مرا بهیاد خاطرهای از این نانوایی انداخت. در یکی از روزها، من شخصا شاهد بودم که گلهای از وحوش سپاه رامسر به خانه مجاهد شهید محمود درویشی که خانهشان پشت این نانوایی بود، یورش بردند و همه جا، حتی زیر سنگها را میگشتند. با یادآوری این خاطره این سوال در ذهنم برجسته شد که قیام مردم ایران و کانونهای شورشی قهرمان چه بلایی بر سر رژیم آوردهاند که حال این وحوش درنده، دم از مهر و محبت میزنند؟!
همینجا خوب است اشاره کنم که چند سال پیش از طریق دوستی از آلمان به من اطلاع داده شد که برادرم رمضان عیسی پور (برادرم رمضان نام فامیل خود را بهعیسی پور تغییر داده بود) درگذشته است و دروغهای سرهم بندی شده مزدور خودفروخته قربانعلی پوراحمدی که سالها است در خدمت وزارت اطلاعات به سرکوب خانوادههای مجاهدین مشغول است، پشیزی ارزش ندارد.
کلیک کنید وبیشتر بدانید
قربانعلی پوراحمدی، مأمور وزارت اطلاعات درگیلان
من راه حسین را در رکاب برادر مسعود انتخاب کردهام و هر لحظه بهآن افتخار میکنم هرگز خود را جدا از مردم ایران بخصوص جوانان آن ندانستهام. دختران و پسران جوانی که در کسوت کانونهای شورشی، راه ما مجاهدین را برگزیدهاند و عرصه را به رژیم تنگ کردهاند.
مزدوران خیانتکاری که دست در دست این جنایتکاران دارند، ابلهانه ترویج خیانت و ذلت و پشت کردن به آرمانهایمان میکنند. ما افتخار میکنیم که پرچممان «هیهات مناالذله» است.
زهی بیشرمی، که این خائنان نام مقدس آزادی را بهدهان کثیف خودشان میآورند. چطور جرات میکنند از زندگی صحبت کنند؟ وقتی یک زندگی سالم و با شرافت را از مردم بخصوص جوانان دریغ کردهاند و در کمتر از یک ماه بیش از صد نفر را اعدام کردهاند، در مقابل این همه شکنجه و تجاوز و اعدام و ریختن روزانه خون جوانان بلوچ و کرد و لر و فارس و عرب و… در سراسر ایران، در مقابل ظلمی که هر روز علیه خلق بلوچ اعمال میشود، آنها را به خاک و خون میکشند و خانه شان را شبانه بر سرشان خراب میکنند و یا کولبران محرومی که برای بدست آوردن یک لقمه نان حلال را به گلوله میبندند، در مقابل رژیمی که بهگفته خودشان اختلاسها و دزدیهایشان چند میلیارد دلاری است.
من و سایر خواهران و برادرانم در سازمان مجاهدین و ارتش آزادی عهد بستهایم که تا آزادی خلق ایران هر چقدر هم طول بکشد همه چیزمان را بدهیم تا بتوانیم همه چیز را برای خلقمان به ارمغان ببریم تا آخرین نفس مجاهد بمانیم و مجاهد بمیریم. همانطور که الان در جای جای ایران زمین کانونهای شورشی با آتش حداکثر عرصه را بر این رژیم تنگ کردهاند. این عهد ما با خلق قهرمان است که بند از بند این رژیم بگسلیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر