۱۴۰۲ آذر ۲۵, شنبه

زرد پوشان خستگی‌ناپذیر، اسطوره‌های «می‌توان و باید»

 

زرد پوشان خستگی‌ناپذیر، اسطوره‌های «می‌توان و باید»

اسطوره‌های می‌توان و باید...
اسطوره‌های می‌توان و باید...

یکی از سرمایه‌های زوال‌ناپذیر مقاومت ایران برای نیل به آزادی، ایرانیان آزاده در خارج از کشور هستند. آنها در سراسر قاره‌های جهان سکنی گزیده‌اند. سرگذشت هر یک کتابی است حماسی و انگیزاننده. کافی است پای صحبت هر کدام از آنان بنشینیم و راه به ناگفته‌هایشان بگشاییم.

ایلغار جنون‌آمیز خمینی و ورثهٔ ناپاک او، آنها را به دل‌کندن از سرزمین مادری و آواره‌شدن در چهارگوشهٔ دنیا وادار کرده است. هر یک داغ عزیز یا عزیزانی را با خود حمل می‌کنند. یکی از پدرش در دوران کودکی فقط عکسی سیاه و سپید در دست دارد و تمام تعریف او از پدر در آن عکس خلاصه می‌شود. دیگری می‌داند که مادرش برای آزادی میهن در دشت حسن‌آباد یا چهارزبر، چهره بر خاک سوده و خونش را در پرچم شقایق‌ها به اهتزاز درآورده است. آن یکی خود سال‌ها طعم زنجیر و سیاه‌چال را چشیده است. این یکی همه‌چیز را در پشت سر نهاده و خویشتن را وقف آزادی کرده است. دیگری برای التیام زخم گلوله عبور کرده از گوشت و پوست یا شکستگی استخوان و پاره‌شدن عصب در زیر شکنجه، هنوز به دکتر و مداوا نیازمند است و... این قصه سر دراز دارد.

کسی را در بیتوتهٔ آنها نمی‌یابی که دلبر یا جان‌پاره‌ای را به‌خاطر وفاداری به آرمان و ایمان از دست نداده باشد. در پرداختن و پرداخته‌های خویش با هم اشتراکی عجیب دارند. به‌قول رومن رولان، در رمان «جان شیفته»، دارایی‌های آنها زخم‌هایی است که زندگی بر جانشان نشانده است و همان را با گشاده‌دستی به خلق خویش تقدیم می‌کنند.

با آن که سالهاست آسمان آبی میهن خویش را ندیده و هوای پاک و لطیف آن را نفس نکشیده‌اند اما سخت ایرانی‌اند و عاشق ایران. دلشان در سرزمین محبوبشان می‌تپد. فرصت‌های اجتماعی ـ اقتصادی وسوسه‌ها و جاذبه‌های دنیای غرب آنان را گرفتار خود نکرده است. زندگی در آن‌سوی اقیانوس‌ها و دیدن هر روزهٔ گونه‌های گل‌انداختهٔ مردم خوشبخت، شکوه سرگیجه‌آور و خیره‌کنندهٔ آسمان‌خراش‌ها و المانهای حیرت‌انگیز مدرنیته و تکنولوژی باعث نشده است که تکیدگی و گرسنگی کودکان زباله‌گرد یا رنج دخترکان پا برهنهٔ بلوچ را از یاد ببرند. اندوخته‌های اندکشان را در طبق اخلاص می‌گذارند تا اهداف مقاومت سازمان‌یافته را پیش ببرند.

از تهدیدها جا نمی‌زنند. با خطرها خو گرفته‌اند. زودتر از فراخوانهای آماده‌باش آماده‌اند. زندگی آنان از کارزاری به کارزار دیگر معنا می‌شود. روز وشب، سرما و گرما، بهار و تابستان و پاییز و زمستان، تعطیلات و غیرتعطیلات، عید و غیرعید نمی‌شناسند. هر گاه ضرورت ایجاب کند در میدان حضور دارند.

آنان را از بالاپوش‌ها، کلاه‌ها و بنرهای زرد خوش‌رنگ می‌توان از دیگران بازشناخت. گرمای نگاهشان از عشقی سخن می‌گوید که در دل نهفته‌اند. امیدی خورشید‌وار در چشمانشان می‌درخشد. وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، در زیر رنگین‌کمان پرچم ایران، عظمتی گیرا می‌یابند. نگاه از دیدنشان سیر نمی‌شود. فریادهایشان نافذ است. شعارهایشان طنینی رسا در گوش خیابانهای جهان دارد. پرشور، با حرارت، پرعاطفه و نثارگر، پویا و پر تحرک و سرسبز و سرزنده‌اند. در برابر «نمی‌توان و نباید، استیصال و خستگی، تابلوی عبور ممنوع برافراشته‌اند.

گاه کودکشان را نیز با خود به آکسیون، تظاهرات و گردهمایی می‌آورند تا لطافت و معصومیت، حماسه و زیبایی را با هم درآمیزند و تابلوی مقاومت را با این رنگهای جادویی جاودانه سازند.

آنان را همه‌جا می‌توان یافت. از محل‌های گردهمایی، سالن‌ها، نمایشگاهها، پارلمانها و مقابل دادگاهها گرفته تا در کف خیابانهای استرالیا، آمریکا، فرانسه‌، انگلستان، آلمان، هلند، سویس، سوئد و در هر نقطه‌یی از جهان که نبض آزادی و نام ایران به تپش درمی‌آید.

آنان همان کسانی هستند که با تشکیل زنجیرهٔ انسانی در خیابانهای شهرهای جهان، نام اشرف را فریاد زدند و به‌خاطر بقای این شهر آرمانی در قلب بیابانهای عراق روزها و ماههای متمادی جنگیدند. همان کسانی هستند که ایستادگی ستودنی و بی‌مانندشان، نام سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت را از لیست‌های تروریستی اروپا و آمریکا خارج ساخت. آری همانانی که در همیاری و هم‌نفسی با مریم رجوی، معجزهٔ انتقال پیروزمند و جمعی اشرفی‌ها را از عراق به آلبانی محقق کردند. آنها در کارزار ۲۲آذر ژنو، قدرت همبستگی خود را در ناکام‌گذاشتن و به شکست کشاندن سفر رئیسی به مجمع بین‌المللی پناهندگان به چشم دیدند. بنابراین برای پیشروی بی‌تابند.

مسعود رجوی، مربی نسل فدا و ایمان آنان را «اشرف‌نشان» نامیده است. اشرف، همان شهری است که ساکنانش خود را به حرمت نام اشرف رجوی، سمبل زنان مجاهد خلق، «اشرفی» خوانده‌اند. اشرف‌نشان کسی است که چون اشرفی‌ها، وفاداری به آرمان مجاهدین را شرف خود می‌داند. آری آنان «اشرف‌نشان» و یاران اشرف‌اند؛ شرافتی که تاریخ ایران و نسل‌های آینده از آن به نیکی یاد خواهند کرد.

رزمشان در پیوند تنگاتنگ با مجاهدین اشرف و آتش کانون‌های شورشی در خیابانهای میهن، راه خلق قهرمان ایران را برای برپا داشتن انقلاب دموکراتیک هموار خواهد کرد.

شهد ناب پیروزی در کارزار پرطنین ژنو، گوارایشان باد! درود! درود! درود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر