۱۴۰۲ آذر ۱۸, شنبه

۱۵آذر ۱۳۸۲ ـ درگذشت خلیل‌الله رضایی، یار صبور و استوار

 ۱۵آذر ۱۳۸۲ ـ درگذشت خلیل‌الله رضایی، یار صبور و استوار

حاج خلیل رضایی
حاج خلیل رضایی

۱۵آذر ۱۳۸۲ سالروز درگذشت شادروان خلیل رضایی، پدر رضایی‌های شهید، در بیمارستانی در شهر پونتواز پاریس است.

مردی مقاوم که از جوانی آرزوهای خود را در پیشوای نهضت ملی دکتر محمد مصدق یافت. مردی که فرزندانش از پیشتازان مجاهد شدند و از سال ۱۳۵۰ به‌ بعد به‌دنبال دستگیری اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران زندگی‌اش با سازمان پیوندی ناگسستنی یافت.

پدری که خانه و خانواده و فرزندانش نماد حقیقت انقلاب ضدسلطنتی شدند.

گل سرخ انقلاب در خانه او شکفت و اولین شهید سازمان پیشتاز خلق ایران فرزند او بود.

پدر رضایی در سال ۱۲۹۸ در محلات چشم به جهان گشود. هنگامی که یک سال بیش نداشت مادر خود را از دست داد. در دوران کودکی همزمان با تحصیل در مکتب‌خانه، به کمک پدر می‌شتافت و در کنار کورهٔ داغ به‌ کار پرمشقت آهنگری می‌پرداخت. خلیل‌الله رضایی در ۱۳سالگی با فوت پدر به‌ تهران رفت و از این نقطه به‌ بعد برای ادامهٔ زندگی روی پای خود ایستاد. در ۲۲سالگی به‌دنبال اوج‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، شیفتهٔ آزادی و پیشوای‌ آن، دکتر محمد مصدق شد و به‌ هواداران او پیوست. او در توصیف این دوران از زندگی خود، طی نامه‌ای به‌ رهبری مقاومت نوشته است:

«مسعود و مریم، فرزندان مجاهد و مبارز عزیزم!

افتخار دارم که در سرتاسر زندگی از سن ۲۲سالگی در مبارزه بوده و تا آخرین روز هم هستم. من عاشق دکتر مصدق بودم و حتی به‌وسیلهٔ کاشانی خائن در مجلس به‌حضور مصدق رسیدم و خواستم دستش را ببوسم، او صورت مرا بوسید و همین کاشانی خائن که من چقدر از نظر مادی به‌ او کمک می‌رساندم، پس از دستگیری مصدق با روزنامهٔ الاهرام مصاحبه کرد و در حالی‌که سیگار می‌کشید، وقتی خبرنگار پرسید از نظر شما باید با مصدق چه کرد؟ با کمال وقاحت گفت: «فقط اعدام».

این را برای حفظ در سینهٔ تاریخ نوشتم.

خلیل‌الله رضایی».

 

خلیل‌الله رضایی در کنار فرزندان شهیدش، احمد، مهدی و رضا رضایی

خلیل‌الله رضایی در کنار فرزندان شهیدش، احمد، مهدی و رضا رضایی

 

بعد از کودتای ننگین ۲۸مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق، خلیل‌الله رضایی در کنار پدر طالقانی به‌ مبارزه خود علیه دیکتاتوری شاه ادامه داد. او در این هنگام از مؤسسان کانون فعالیت برای آزادی زندانیان سیاسی بود.

در نیمه دوم دههٔ ۴۰ فرزندان او به‌عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران درآمدند. پس از ضربه شهریور ۵۰ و دستگیری بنیانگذاران سازمان، زندگی پدر رضایی‌ها با فرزندانش گره خورد. او از این تاریخ به‌ذ بعد پیوسته از سوی ساواک احضار، بازجویی و زندانی می‌شد. در دوران فرار قهرمانانهٔ رضا رضایی از زندان، دیکتاتوری شاه طولانی‌ترین دورهٔ بازداشت را برای او رقم زد.

پس از آزادی آخرین دستهٔ زندانیان سیاسی در ۳۰دی ۵۷ منزل رضایی‌ها جزو نخستین ستادهای مجاهدین بود و مردم و جوانان مشتاق برای دیدن و شنیدن سخنان مسعود رجوی و موسی خیابانی به‌ آنجا می‌آمدند. خانوادهٔ رضایی‌ها به‌عنوان خانواده‌ای شناخته می‌شد که بیشترین سهم را در پیروزی انقلاب ضدسلطنتی ادا کرده است. خمینی با رویکردی فرصت‌طلبانه با سوء‌استفاده از محبوبیت پدر رضایی‌ها، وی را به‌عنوان مشاور ویژه و مورد اعتماد خود برگزید. اما پدر رضایی‌ها که امین ملت خود بود، به‌رغم این‌که راه هر نوع پیشرفتی در حاکمیت خمینی مقابلش باز بود، خیلی زود با مشاهده کارکردهای ارتجاعی و انحصارطلبانهٔ خمینی راه خود را از او جدا نمود و بر اعتقاد و پایداری خود بر سر آرمان آزادی که خواست مردم و فرزندان شهیدش علیه شاه بود، پای فشرد.

در حاکمیت آخوندها پدر رضایی‌های شهید بیش‌از‌پیش با انواع فشارها و اهانت‌ها و مصادره اموال مواجه گردید. چماقداران به خانه‌اش نارنجک پرتاب کردند و از رادیو و تلویزیون آخوندی به تهدید پدر و مادر رضایی‌های شهید پرداختند. از نظر آنها گناه بزرگ او این بود که حاضر نشد با ارتجاع حاکم کنار بیاید و دست از حمایت فرزندان مجاهدش بردارد.

به‌ تاوان همین گناه نابخشودنی، ناچار جلای وطن کرد و در ادامهٔ ‌مبارزه خود [این‌بار با شیخ]، با برپایی جلساتی در آمریکا و اروپا به پشتیبانی از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت. او که در دیکتاتوری شاه داغ شهادت چند فرزند خود را بر دل داشت، در ۱۹بهمن ۶۰ با شهادت آذر رضایی و سردار موسی خیابانی مواجه شد.

در مراسم ۳۰خرداد ۶۴ و انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، طی سخنانی پرشور با رهبری مقاومت تجدید پیمان کرد.

شهادت مهین رضایی و علی زرکش در عملیات فروغ جاویدان در سال ۶۷ عزم او را برای حمایت از فرزندان مجاهدش هر چه جزم‌تر کرد.

خلیل‌الله رضایی در ۲۳اردیبهشت ۱۳۸۲ در حالی که از بیماری رنج می‌برد خود را به تظاهرات هموطنان ایرانی در آمریکا رساند تا در اعتراض به لیست تروریستی سخنرانی نماید. پس از آن در نامه‌ای خطاب به رهبری مقاومت نوشت:

«پای شرف و حیثیت ایران و ایرانی، یعنی پای حیثیت مجاهدین، یعنی پای شما در میان بود. شما حیثیت و شرف ایران و ایرانی هستید.

مسعود عزیزم،

می‌دانم من و شما یکدیگر را نخواهیم دید و به هر حال من مدیون کمک‌های شما در طول غربت بوده و هستم. من فرزندانم را اول به خدا و دوم به شما می‌سپارم. فرزندان من هیچ‌کس را غیر از شما ندارند. سرپرستی آنها را به شما واگذار می‌کنم.

مسعود و مریم عزیزم!

از شهریور ۲۰ تا امروز دلم فقط به این خوش است که شما هستید و نگذاشتید پرچم مصدق روی زمین بماند. تنها آرزویم این است که این ملت شریف و عزیز به آزادی برسد و ثمرهٔ مبارزات تمام میهن‌دوستان و آزادی‌خواهان از میرزا کوچک‌خان و شیخ محمد خیابانی و کلنل پسیان و مصدق و طالقانی و مسعود و تا مجاهدین و مبارزین به‌ثمر بنشیند. ان‌شاءالله نسل‌های آینده بتوانند درست و آن‌طور که شایستهٔ ملت ایران است زندگی کنند».

و بدین‌سان پدر بزرگوار تا آخرین روزهای حیات در سنگر مجاهدت تلاش کرد و زندگی‌اش برگی درخشان از حقیقت انقلاب ایران برای رسیدن به‌ آزادی شد؛ سندی افشاگر برای دروغی به‌نام ولایت فقیه و برگی درخشان برای اثبات حقانیت و محبوبیت مجاهدین در تاریخ ایران.

در سالروز درگذشت حاج خلیل رضایی یاد او و فرزاندان مجاهد شهیدش را گرامی می‌داریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر