۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۵, شنبه

پای سخن زخم‌های روح ایران‌زمین

 

پای سخن زخم‌های روح ایران‌زمین

زخم‌های روح ایران‌زمین...
زخم‌های روح ایران‌زمین...

«در زندگی، زخم‌هايی هست که مثل خوره در انزوا روح را

آهسته می‌خورد و می‌تراشد. اين دردها را نمی‌شود به کسی

اظهار کرد.» (صادق هدایت، بوف کور، ص ۱، سطر نخست)

 

حاکمیت ملایان از خمینی تا خامنه‌ای چقدر از این «زخم‌ها» بر روح و روان زنان و دختران ایران‌زمین در زندان‌ها، قفس‌ها و خیابان‌ها ایجاد کرده‌ است؟ آیا قابل شمارش و قابل درک است؟ آیا زنان و دختران ایران را ــ خاصه زنان و دختران قیامی و مبارز و مجاهد ــ یارای سخن گفتن از این «زخم‌ها» بوده است و هست؟ کدام کوه پنهان از انباشته شدن این «زخم‌ها» در خاطر و حافظه‌ی ایران‌زمین هست که باید با خورشید آزادی، پرده‌های ظلام زن‌ستیزیِ ستم‌شیخی را از آن برانداخت؟

 

حکایتی از این «زخم‌ها» این روزها در باز شدن جزئی از جنایات ملایان خمینی‌صفت درباره‌ی شقایق خونین قیام ۱۴۰۱ نیکا شاکرمی افشا و روایت شده است.

اگر بخواهیم رشته‌ی «زخم» سبعیت علیه نیکای نازنین و معصوم را رد بگیریم و بیش از چهار دهه را ادامه دهیم، سر از دهه‌ی ۶۰  تا۹۰  در زندان‌های سراسر ایران درخواهیم آورد و با نسلی از زنان و دختران مبارز و مجاهد قربانیِ جنایت‌اندیشیِ آمران و عاملان تحت فرمان خمینی مواجه می‌شویم. حکایت‌هایی که به‌طور عجیبی هم‌اینک در عصر ارتباطات هم، بسیاری رسانه‌ها و زبان‌ها و قلم‌ها تلاش عمد دارند که بر آن‌ها پرده‌ی سانسور قرن بیفکنند! آیا این سانسور به‌عمد نیز «زخم»ی بر روح و روان یک تاریخ مقاومت و پایداری و مبارزه برای آزادی نیست؟ از این‌رو، سبعیت جنایت‌اندیشی و جنایت‌پیشه‌گی در زن‌ستیزی علیه نیکای نازنین و معصوم، نوک کوهی پنهان از جنایات و «زخم‌ها»ی مشابه از دهه‌ی ۶۰ تا ۹۰ علیه زنان و دختران قیامی و مبارز و مجاهد است.

 

این سبعیت در اندیشه و درنده‌خویی در رفتار علیه وجود انسانیِ زن، از کجا می‌آیند؟

یک تمامیت‌خواه، پیرامون خود اندیشه‌ی جنایت می‌تند، جنایت‌پیشه می‌پرورد و می‌گسترد.

یک جنایت‌اندیش، هیچ تصوری از زندگی ندارد.

یک تمامیت‌خواه، هرگز تصوری از ضرورت تنوع نگرش‌ها و تفاوت روایت‌گری‌ها ندارد.

یک جنایت‌پیشه، هیچ تصوری از انسان و مفهوم حیات آن ندارد.

آن که رفیع‌ترین سقف و بلندترین ارتفاع فکرش، تمایز جنسیتی و لاجرم زن‌ستیزی‌ست، بی‌شک یک سادیست با بن‌مایه‌های دیکتاتوری و مستعد آمر و عامل هر جنایتی است. سمبل و تجسم مادی و عینیِ این سادیست، ملای خمینی‌صفت و زالوزیست است.

 

این‌ها آینه‌های فردی و جمعیِ بازتاباننده‌ی تمامیت حاکمیت آخوندی هستند.

این‌ها شاخ‌وبرگ‌های ایدئولوژیِ ارتجاعی و استثماریِ ساختاری متکی بر ولایت فقیه هستند.

این‌ها محصولات تمامیت‌خواهی در تفکر و انحصارطلبی در امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هستند.

این‌ها هم‌اینک طناب‌های تابیده بر گلوی ایران‌زمین‌اند.

این‌ها اهرم‌ها، بازوها و عوامل ارتکاب جنایت حیرت‌انگیز در تجاوز به نیکاشاکرمی و قتل وی توسط عمله و اکره‌ی تحت امر ولی فقیه ارتجاع آخوندی هستند.

این‌ها دستان اختاپوسی‌اند که جز جنایت‌گری، فرمانی دیگر نمی‌گیرند و جز ارتزاق از جنایت، آبشخوری سیراب‌شان نمی‌کند و توان‌شان نمی‌بخشد.

 

فقدان تخیل و تصور درباره‌ی انسان و زندگی و پیوندشان با آزادی و اختیار، خاستگاه ‌جنایت‌های هیتلر و خمینی و خامنه‌ای و نان‌خورهای قسم‌خورده‌شان بوده است و هست. بی‌تردید خمینی هیچ تصوری از مفهوم انسان آزاد و مختار و برابر با نوع خود نداشت که مغزش بتواند حفاظ و نگهبان مانع ورود اندیشه‌ی جنایت سیاسی و سبعیت زن‌ستیزی داشته باشد. خمینی‌صفتان و وارثان نحله‌ی او هم فاقد تخیل و تصور درباره‌ی انسان و زندگی و پیوندشان با آزادی و اختیار هستند.

 

پیداست که با چنین مانعی برای رهایی از جنایت‌اندیشی، جلادپروری و سبعیت‌گستریِ قوم اشغال‌گر ایران‌زمین، جز سراغ طریق قاطع برانداختن بن دیوار آن را نباید گرفت که جز این قاطعیت، باقی طرق، اکسیژن رساندن به تداوم جنایت‌پروری و «زخم»آجین نگاه‌داشتن روح و روان مام وطن است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر