۱۳۹۳ دی ۱۰, چهارشنبه

نسب يا تناسب؟!... رحمان ـ ش از رزمگاه ليبرتي

نسب يا تناسب؟!...



رحمان ـ ش از رزمگاه ليبرتي

طرف رفت از ملانصرالدين خرش را قرض بگيرد ملا، هزار قسم و آيه خورد كه خر را به ده بالايي قرض داده است ناگهان عرعر خر از طويله به هوا رفت. طرف كه خيلي عصباني شده بود گلايه كرد كه چرا ملا، بخاطر يك خر اين همه دروغ مي گويد. ملانصرالدين هم با پررويي و طلبكاري و بدون اينكه جا بزند گفت: قسم من ريش سفيد را باور نمي كني عرعر خر را باور مي كني؟!
حالا حكايت اين رژيم است كه آدم نمي داند داستان خانواده و عواطف پدر و مادر و دلسوزي رژيم را باور كند يا بيش از 600 روز عرعر بلندگوها در اشرف و تلاش براي تكرار همان سناريو در ليبرتي را؟!
دشمن شماره يك مردم ايران و نابود كننده حرث و نسل و داغدار كننده اغلب خانواده هاي ايران در جريان اعدام و قتل عام زندانيان سياسي و فجايع اجتماعي و فقر و فحشا و اعتياد و بيماري و سكته و مرگ و مير و تصادفهاي رانندگي و خودكشي و... حالا روي منبر رفته و اندرباب مهر و عاطفه و عشق و صفا و مرام و جمال و محبت و خانواده براي به قول شاملو «اغنام الله» خطبه مي خواند!!... تكبير!!..

تاريخچه فاميل الدنگ:
بعد از ظهر يكي از روزهاي سال 1388 بود كه ما خيابان اصلي اشرف را نظافت مي كرديم. مدتها بود سيرك خانواده ها جلوي درب ورودي اشرف با بلندگو و طبل و دهل راه افتاده بود. مزدوران به نوبت آمده و شروع مي كردند. يكي به اسم برادر تهديد مي كرد خاك اشرف را به توبره خواهد كشيد! ديگري كه خود را خواهر مي ناميد دنبال برادرش بود كه با دستان خودش خفه اش كند! بعدي با محبت پدري اش از سربازان فداكار عراقي براي سركوب و قتل عام ما تشكر مي كرد! يكي ديگر، مادرانه آرزو مي كرد كه بتواند پس از قيمه قيمه كردن بچه اش زبانش را از قفايش بيرون بكشد!! آنروزها اين حرفها تقريبا براي ما عادي شده بود. در همين بين، از دور، احساس كرديم كه تحركاتي از طرف تعدادي از مزدوران روي در ديده مي شود كه گويا تلاش داشتند از در عبور كرده و وارد شوند كه براي ما مرز سرخ بود. با ديدن اين صحنه هركس در هر كاري كه بود و هر وسيله اي كه داشت زمين گذاشته و شروع به دويدن به سمت در كرديم. آنروزها كه همزمان با گر گرفتن قيام 88 در داخل بود يكي از شعارهاي مردم و دانشجويان در داخل اين بود كه : «ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما». ما نيز به تأسي از همين شعار وقتي به سمت در اشرف ميدويديم ناخودآگاه كلمه فاميل را كه مظهر و مصداق واقعي همان رژيم و خامنه اي منتها اينبار جلوي در اشرف بود بجاي كلمه «رهبر» گذاشتيم و اين گونه بود كه اصطلاح «فاميل الدنگ» و شعار زيبا و محتوايي «ننگ ما ننگ ما فاميل الدنگ ما» در صحنه جنگي واقعي خلق شد. مزدوران كه بوزينه وار از همه جاي در آويزان بودند و تاب مي خوردند وقتي حركت ما به سمت در را ديده وحشت زده پايين آمده و پا به فرار گذاشتند.
اين، البته، تاريخچه عبارت «فاميل الدنگ» است ولي خود فاميل الدنگ تاريخچه اي به طول و عرض تاريخ بشر دارد يعني زماني كه هابيل توسط داداش قابيلش آنهم براي دليلي شرم آور ترور شد. در واقع اجداد همه فاميل الدنگ به همين جناب قابيل برمي گردد و بعداز آن بود كه انواع و اقسامش در تاريخ توليد مثل شد.

نگاهي به تاريخ:
زن نوح كه در قران گفته شده جزء كافران بوده است به مردم مي گفت نوح ديوانه است و هرگاه كسي به او ايمان مي آورد به سران قوم (همان نيروي انتظامي و پليس110) خبر مي داد. پسر ناخلفش هم بهتر از ننه اش نبود. آذر، عمو يا پدر ابراهيم و زن لوط و برادران يوسف و فرعون شوهر آسيه و سامري و قارون پسرخاله هاي موسي طبق برخي روايات، مادر مصعب بن عمير و پدر حذيفه و جعفر كذاب برادر امام زمان همه از قماش همين فاميل الدنگ بودند.
علاوه بر اين موارد متعدد، هر جا هم كه بين روابط و عواطف خويشاوندي حتي سالم و مثبت، و منافع و مصالح مبارزاتي و انقلابي تضاد و برخوردي پيش مي آمده است قاطعانه پيشبرد مسئوليت و وظيفه انقلابي و تكاملي بوده است كه از طرف انبيا و اوليا انتخاب مي شده است. ابراهيم در جواب هاجر گريان كه مي پرسد تك و تنها در اين بيابان با اين كودك شيرخواره چه كند تنها دعا مي كند كه خدايا من بخاطر فرمان تو همسرم و كودكم را در اين بيابان سوزان تنها مي گذارم تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد. موسي كه خيلي خانواده اش را دوست داشته وقتي با درد زايمان همسرش در بيابانهاي اطراف طور مواجه مي شود و براي آوردن آتش مي رود و براي برگشتن عجله داشته است نداي رباني ” فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ” به معناي كفش خود را در بياور- به رواياتي- دستور قيچي كردن همين علائق و روابط بوده است. حضرت زينب بخاطر همراهي با امام حسين در عاشورا با داشتن 6 فرزند در آن سن و سال از همسرش جدا شد. در همين تابلوي جاودان است كه تازه دامادهايي مثل زهيربن قين و قاسم مي درخشند. با همين رويكرد است كه ميرزاكوچك خان به همسرش نامه نوشت كه هر تصميمي مي خواهي درباره آينده خودت بگيري, آزاد هستي و همين گونه بود كه مصدق خروشيد كه وقتي پاي منافع ملت ايران درميان باشد نه زن دارم و نه بچه و با چنين تاريخ غني و افتخارآميزي است كه امروز خواهر مجاهد خلق آزاده ما سميه كه مظهر و بينه اي از آيه زيباي (يخرج الحي من الميت) است، كتاب مي نويسد و افشاگري مي كند. فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ. خدايش خير دهد!

نگاهي به قرآن:
سوره تبّت يكي از بهترين و گوياترين و كوبنده ترين شعار قراني در لغو امتيازات خوني و خانوادگي است. تاثير ضديت ابولهب كه خودش هاشمي و عموي پيامبر بود به مراتب از ابوجهل مخزومي و ابوسفيان اموي بيشتر بود و اذيت و بلايي كه وي و خانواده اش بر سر پيامبر آوردند به حدي بود كه خدا كه معمولا اسم نفر مشخص را كمتر در قرآن مي آورد و بيشتر عملكردها را ذكر مي كند با شديدترين بيان وارد مي شود و تيغ را مي كشد كه... تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ {تبت - 1}
قرآن در جاي ديگر هشدار مي دهد كه نبايد همسران و فرزندان مانع از قيام به مسئوليت مؤمنين و عناصر انقلابي شوند و حتي از آنها با تعبير دشمن ياد مي كند... يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ {تغابن -14} و در آيه ديگري صريحا دستور مي دهد كه نبايد به حرف پدر و مادري كه به بريدگي و شرك و ارتجاع دعوت مي كنند گوش داد... وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا { عنكبوت -8} و در آيه آخر سوره مجادله روي مرزبندي سفت و سخت و دوستي و نزديكي نكردن با فاميل الدنگ تاكيد مي كند كه : لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ...
از اين نوع آيات در قرآن بسيار است كه در حوصله اين مختصر نمي گنجد، ولي دلم نمي آيد به آيه 68 آل عمران هم اشاره نكنم كه به يهوديان و مسيحيان رياكاري كه در برابر پيامبر و مسلمانان ادعاي نسب و رابطه خوني با ابراهيم را علم مي كردند تودهني مي زند كه شايسته ترين نفرات براي انتساب به ابراهيم همين پيامبر و مؤمنيني هستند كه خط واقعي و تكاملي ابراهيم را تبعيت و پياده مي كنند.

درآينه ادب و عرفان:
با غور در لابلاي تاريخ تصوف ايران ديده مي شود كه گذشته از اينكه صوفيه اهتمام چنداني به اهل و عيال نداشته و خود را تماماً وقف حضرت دوست كرده و دل در گرو او داشته اند، هميشه صوفي و سالك راه حق در بين انواع كششها و تمايلات فردي و خوني و نسبي و سببي و خانوادگي اصل را به جانان حقيقي و معشوق ازلي و ابدي اش مي دهد. حتي طالب مبتدي هم براي ورود در سلك اهل حق دربين 5 وسيله فقري كه به شيخ و مرشد خود مي دهد علاوه بر چلوار (بيانگر كفن و گوياي فرمان پذيري مطلق تا آخرين نفس) و جوز (تجسم سر و تعهد بر محرميت اسرار) و سكه (مظهر ثروت و پيمان بستن براي طلاق دنيا) و نبات (شيريني تولد ثانوي) بايد انگشتري هم به پير خود بدهد كه به معناي تعهد وي بر ارادتي انحصاري به حضرت حق است.
...آورده اند فضيل عياض كودك چهارساله اش را مي بوسيد كودك گفت اي پدر مرا دوست داري گفت دارم گفت خداي را دوست داري گفت دارم گفت دل چند داري گفت يكي آنگاه گفت به يك دل دو دوست توان داشت در حال؟... فضيل توبه كرد و دل از طفل ببريد.
نيز در تميز و سنجش بين آشناي از خدا بي خبر و بيگانه همدل آورده اند:
هزار خويش كه بيگانه از خدا باشد                   فداي يك تن بيگانه كه آشنا باشد
شمس تبريزي در «مقالات» پدر و مادر را به كوچه اي تشبيه كرده كه فرزند از ميان آن مي گذرد و داراي شخصيت و مسئوليتي مستقل از والدين خود است و شيخ محمود شبستري در گلشن راز نسبتهاي عالم خاك را امور اعتباري و لهو و بازي دانسته كه «چون در صور دميده شود همه نسبتها بين آدميان از ميان برخيزد»... فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ {مومنون- 101}
نسب چِبْود تناسب را طلب كن             به حق رو آور و ترك نسب كن
به بحر نيستي هركاو فرو شد                  «فلاأنسابَ» نقد وقت او شد
حسن ختام:
اگر ما توانستيم رژيم را با اين وضع كمردرد حاج آقا ظريف با ويلچر هم كه شده پاي ميز مذاكره بياوريم و به جاي ولتارين و پروفن، كاسه كاسه زهر در گلويش بچپانيم،
اگر ما بلايي برسر رژيم آورده ايم كه علنا در نمازجمعه مي گويند «وضع خراب است» و يا «ما از كسي نمي ترسيم» كه يعني مي ترسيم،
اگر توانستيم طوري تضادهاي باندهاي رژيم را بالغ كنيم كه هر كدام علناً ديگري را مايه فَــساد ( با فتح ف و با لهجه آخوندي) جامعه كنوني ايران بداند،
اگر كار ما به جايي رسيده كه رئيس بزرگترين دستگاه ديپلماسي جهان، جان كري، حتي در تپق هايش هم در فلان اتاق بازرگاني اسم ما را مي آورد و معاونش را هم شاهد مي گيرد كه ما مشغله ذهني يك او هستيم،
اگر سطح پيگيري امور مربوط به ما به كنگره و سناي آمريكا و بودجه جديد وزارت خارجه آمريكا رسيده است،
و بالاخره اگر ما با چشم پوشي آگاهانه نسب و رابطه خوني، به نفع تناسب با آرمان مردم ايران و انتساب به سازمان مجاهدين، پايداري شگرف و بي نظير و پرشكوهي را رقم زديم كه چشم دوست و دشمن را خيره كرده است،
پس ديگر اين ادا و اصول خانواده و خاله خاله بازي كه ديگر عددي نيست و فقط مي ماند تعيين تكليف نهايي ما مجاهدين خلق و خلق قهرمان با جماعت آخوند هرزه سفله خبيثه كفره فجره در آن روز روزها كه دير و دور نيست. مطمئن باشيد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر