۱۳۹۳ دی ۸, دوشنبه

توابان آستان ارتجاع در صدر اسلام تاريخ براي امروز ما سخن ميگويد

توابان آستان ارتجاع در صدر اسلام

شنبه, 10 آبان 1393 07:25 باز نشر دسامبر 2014

انبياء نيز در مسير پيشبرد رسالت خود، با عناصر سست مواجه بودند. وقتي در طول مسير مبارزه با سختي و فشار مواجه شدند و در نيمه راه پي زندگي خودشان رفتند.
اما برخي به بريدن اكتفا نكرده بلكه، به ندامت، رذالت و حتي به جنايت عليه كساني كه با آنان عهد بسته بودند، كشيده شدند.

وقتي بعثت پيامبر اسلام با شعار«قولوا لا اله الا الله تفلحوا» (بگوييد خدا يكي است تا رستگار شويد) آغاز شد، ارتجاع مكه پايه هاي نظام خود را در خطر ديد، دست به سركوب بسيار شديدي عليه گروندگان به محمد زد.
سران ارتجاع قريش در محل باشگاه خود تحت نام«دار الندوة» تشكيل جلسه دادند تا شيوه سركوب كساني كه به آئين محمدبن عبدالله مي گرويدند را مشخص كنند. آنها تصميم به سركوب شديد مسلمانان گرفتند.
مسلماناني كه قبيله و عشيره اي نداشتند يعني برده، يا برده وار بودند، در ملاء عام به زير شديدترين شكنجه ها كشيده شدند تا ضمن فضاي رعب و وحشت عليه مسلمانان و مسلمان شدن، دست به تواب سازي هم بزنند.

برده هاي مسلمان شده، به زير شكنجه كشيده شدند، آنها يا بايد ندامت كنند و يا كشته شوند.
يعقوبي در تاريخ خود مي نويسد: «قريش كساني را كه مثل برده كرده بودند(مَن استضعفت منهم) از آنان ميخواستند از اسلام بازگردند و به پيامبر خدا ناسزا گويند»

اما بردگاني كه دلاورانه پوزه ارتجاع مكه را به خاك ماليدند و به حق پيشتازان رهايي نسلهاي بعدي شدند، زير شكنجه ها پايداري كردند. سميه بانوي بزرگوار، اولين شهيد مسلمانان بود كه به دست يكي از سركردگان مرتجعان، يعني شخص ابوجهل، در زير شكنجه به شهادت رسيد و سپس ياسر، همسر سميه نيز در زير شكنجه شهيد شد.

بلال بن رَباح، برده امية بن عتبة، از تجار طمعكار قريش را روي ريگها و شنهاي سوزان مكه، خوابانده و روي سينه وي سنگهاي سنگين گذاشته و فشار ميدادند و از او مي خواستند كه ازدين خود برگردد و به محمد ناسزا بگويد. ولي او جز«احد احد» (يكي است يكي است) چيزي نگفت. ابوبكر، بلال را در زير شكنجه از ارباب طعمكارش خريد و او را آزاد نمود. خبّاب بن إرث برده زني از اشراف مكه بود و در آهنگري او كار مي كرد، آهنهاي گداخته را روي پشتش مي گذاشتند و مي كشيدند ولي او زير اين جنايت وحشيانه، پايداري شگفت انگيزي كرد…

سران ارتجاع مكه در«دار الندوه» تصميم گرفتند از همه راهها از جمله از راه مناسبات خانوادگي و قبيله اي براي بازگرداندن نومسلمان از آئين محمد به«دين آبا و اجدادشان» و اظهار ندامت از پيامبر خدا، استفاده كنند.
در حالي كه فشارهاي مرتجعين عليه مسلمانان به اوج رسيده و تحت فشار قراردادن مسلمانان از طريق قبيله و خانواده، استمرار داشت، تعدادي از افراد سست عنصر نتوانستند فشارهاي قبيله و خانواده خود را تحمل كنند. آن تعداد بريدند و ديگر با مسلمانان كاري نداشتند. اما ارتجاع حاكم دست بردار نبود. حتي توبه و ندامت آنها نيز براي ارتجاع، راضي كننده نبود.

ارتجاع آن زمان، مانند مرتجعين الان، دنبال«استحاله» برخي«بريدگان» به«جنايتكار» بودند.
ارتجاع دوران اين قبيل افراد را به نقطه اي رساند كه در جنگ بدر شمشير بدست گرفته و در اردوي دشمن، عليه مسلماناني كه سالها قبل برحقانيت آنها اذعان كرده و با آنان عهد و پيمان بسته بودند، وارد جنگ شدند.
در كتابهاي تاريخ و سيره حضرت محمد، اسم 5نفر از اين بريدگان كه به سربازي ارتجاع مفتخر شده بودند و در جنگ بدر به دست مسلمانان بهلاكت رسيدند، ثبت شده است. اين 5نفر عبارت بودند از: حارث بن زَمعة/ ابوقيس بن فاكه/ ابوقيس بن وليد/ علي بن امية/ عاص بن منبّه
اين 5نفر با تيغهاي آخته، براي محقق كردن خواست ارتجاع يعني نابود كردن جنبش محمدي، تشنه به خون دوستان سابق خود، در خدمت ارتجاع به ميدان شتافند.

محمد واقدي در كتاب المغازي(نبردها) مي نويسد: وقتي اين افراد(يعني همان خيانت پيشگان) وارد«بدر» شدند با ديدن قلت ياران پيامبر اسلام، گفتند«دين اينها(مسلمانان) آنها را فريب داده است» و  دلسوزي! مي كردند كه اين تعداد اندك، يعني 313 نفر با دستهاي خالي(تعداد كل شمشير آنها كمتر از 10 قبضه بود) آن همه محروميت كشيده، با صورتهاي چروكيده و با بدنهاي تكيده، در مقابل 1000 پياده و سواره تا دندان مسلح كه اغلب زره هاي گران قيمت پوشيده اند، دوام نخواهند آورد و«كشتار» خواهند شد…

عوامل ارتجاع، «خيرخواهانه»! براي«رها كردن»! مشتي«فريب خورده»! مستانه به ميدان نبرد تاختند و در آرزوي نابود كردن رسالت محمدي، دست جنايت بسوي دوستان قديمي خود دراز كردند و با نيت«انهدام» سر از پا نمي شناختند…
اما خداوند براي آنان به دليل خيانت و جنايتي كه مرتكب شده بودند، سرنوشت ديگري رقم زد. آنان به هلاكت رسيدند{در مفردات راغب هلاك به معني تباه شدن و نابود شدن است}. هرچي داشتند تباه شد و از بين رفت اين چنين ملعون خدا و خلق خدا و تاريخ گشتند…

پيروان امروزي آن سربازان ارتجاع، سؤال مي كنند چه دليلي به لعنت و نفرين است؟
قرآن جواب آن را به زيباترين و منطقي ترين شكل، با يادآوري آن«جوهره» فروخته شده به ارتجاع داده است. همه ي موضوع به خودفروشي سياسي، يعني به فروش گذاشتن بالاترين ويژگي انسان در معامله با ارتجاع است. اين عمل كثيف و مشمئزكننده، منجر به تباهي و نابودي و مردارشدن مي شود.
اين قانون خدشه ناپذير تكامل جامعه و تاريخ است. قرآن در آيه 115 سوره نساء و آيه 25 سوره محمد تأكيد مي كند«بعد ما تبين له (لهم) الهدي» ”يعني بعد از آن كه براي او يا براي آنها، مسير روشن شد“، پشت كردند.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر