رضا شميراني:
گزارش زندان به سازمان مجاهدین خلق ایران
همواره از نگارش خاطرات زندان واهمه داشتم. نمی¬دانم به خاطر سهل انگاری بود یا فرار از یادآوری دورانی سخت و زجرآور يا به¬خاطر ناتوانی از پذیرش مسئوليت بزرگي كه خاطرات اين دوران با خود به همراه مي آورد؛ دورانی که کمتر کسی آن را دیده یا شنیده است.
از زندان که خارج شدم بارها «م. ر»؛ دوستی که همبندی دوران زندانم بود، مرا مورد بازخواست قرارداد که چرا قبل از فراموشی خاطراتم را نمی¬نویسم. تا چندی پیش، باز از نگارش واهمه داشتم و از آن کار طفره می¬رفتم.
از زمان خروج از میهن تا کنون، مطالبی را که تحت عنوان «خاطرات زندان» نوشته شده، کم و بیش، خوانده، یا در نگارش برخی از آنها به نویسندگانش کمکهای اطلاعاتی شایانی کرده و دانسته ها و خاطراتم را صادقانه در اختیارشان قرارداده ام. برخی از این نوشته ها، بیشتر به داستان فیلمهای هالیوودی شباهت دارد تا رخدادهای زندان. حتی شماری از افرادی که نه زندان بوده اند و نه می¬دانند زندان چیست و در کجا قراردارد با هزاران فرسنگ فاصله از واقعیت، به خاطره نویسی از زندان روی آورده و در این زمینه قلم فرسایی کرده و احتمالاً به نان و نوایی هم رسیده اند.
در این نوشته ها اطلاعات غلط و دور از واقعیت بسیار است و نه تنها گره سؤالی را باز نمی کند بلکه در اذهان خوانندگان پرسشهای جواب ناگفتۀ بسیاری را هم باقی می گذارد که سودش به جیب رژیم جمهوری اسلامی می رود. ناگفته پیداست که در میان چنین آثاری خاطرات ارزشمند و تأمل برانگیزی هم وجود دارد که می¬تواند مورد استناد قرارگیرد و سندی باشد بر افشای نظام جنایت پیشه آخوندهای حاکم بر ایران.
خاطرات یک زندانی زمانی می تواند موثّق و قابل استناد باشد که بر واقعیتهای آن روز فرد زندانی و گرایشات فکری و اعتقادی او در همان شرایط مبتنی باشد. اگر هر زندانی از بندرسته بخواهد براساس اعتقادات و تفکّرات امروزش به بیان واقعیتهای آن روز بپردارد، بی تردید به خطا می رود و دچار خیانت به زندانیان اعدام شده و جعل آشکار تاریخ زندان خواهد شد. تاریخ زندان و مقاومتهای ارزشمند آن را زندانیان ساخته اند و کیفیت و سمت و سوی وقایع زندان نیز برخاسته از گرایشات سیاسی و اعتقادات فکری زندانیان است.
بنا به شرایط سیاسی و اجتماعی سالهای 1357 تا 1360 و بافت سیاسی ـ فکری جامعۀ آن زمان سازمان مجاهدین برجسته ترین و بزرگترین جریان سیاسی روز بود که نقشی جدّی در شکل گیری تاریخ سیاسی و مبارزاتی به عهده داشت و بالطبع دستگیریهای گستردۀ افراد فعّال سیاسی به طور عمده به این جریان تعلق داشت و در نتیجه، بافت اصلی و بدنۀ زندان از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران تشکیل شده بود و این امر تأثیر تعیین کننده یی بر شکل گیری تاریخ مقاومت و چگونگی آن در زندان داشت. این واقعیت نافی مبارزات و مقاومتهای جانانۀ زندانیان وابسته به جریانات سیاسی دیگر نیست و بیان آن فقط جنبۀ توضیحی از کیفیت و ماهیت مسائل زندان در سالهای 1359 تا 1370 و درک بهتر چرایی¬های موجود در آن سالهاست.
کمّ و کیف رخدادها و وقایع زندان از مواضع زندانیان سیاسی در مقابله با زندانبانان و از تلاشهای گستردۀ همراه با پرداخت بهای سنگین و مقاومت خونین آنان نشأت می گیرد؛ مقاومتی که از سال 1359 با شکنجۀ زندانیان در سیاهچالهای اوین شروع شد و با اعلام صریح اتّهام تحت عنوان هوادار مجاهدین تداوم یافت؛ مقاومتی که تک تک زندانیان در آن سهیم بودند و در آن نقش آفرینی کردند.
تا آنجایی که در خاطرات زندانیان دیده ام در آنها به زندگی جمعی و نقش مهم آن در شکل گیری مقاومت در زندان، به خوبی اشاره شده است اما نکته بسیار مهمی که اشاره یی به آن نشده نقش روابط و تشکیلات درون زندان است.
در زندان هیچ حرکتی خود به خودی شکل نمی¬گرفت. در پشت تمامی تحرّکات زندانیان، اعم از صنفی یا سیاسی، تفکّری وجودداشت و افرادی بودند که نقش کیفی و سازمان دهنده بازی می¬کردند. جایگاه کیفی و نقش آفرینی افراد دارای سلسله مراتبی بود که بر پایۀ صلاحیت ایدئولوژیک آنها شکل می گرفت و در عمل برای سایر بچه ها پذیرفته شده بود. به دلیل شرایط امنیتی موجود در زندان جایگاه صلاحیتی افراد برای همه روشن نبود و کسی هم آنچنان در این موارد کنجکاوی نمی کرد. هر کس آن کسی را می¬شناخت که با او در تماس بود و خطوط سیاسی را از او دریافت می¬کرد. برخوردهای لیبرالی به حداقل ممکن تنزّل یافته بود. به عنوان مثال، در بند 4 زندان قزلحصار محمود عبادی لاری، که از گردانندگان اصلی مناسبات بود، خود را فردی ساده جلوه داده و همه او را محمود قاچاقی صدا می¬کردند و تا سال 1363 که هویّت او لو رفت و برای بازجویی مجدد به اوین برده شد، به غیر از تعدادی اندک، کسی از جایگاه و نقش کلیدی او دربند اطلاعی نداشت. یا مهدی جلالیان که آدم کم حرف و ساده و ساکتی بود و تا سال 1363 که لو نرفته بود کسی او را مطرح نمی¬دانست در حالی که به همراه و در کنار محمود بند را هدایت می کرد. هر دو در قتل عام سال 1367 سربدار شدند.
مجاهد شهید مهدی جلالیان
در این مجموعه افرادی هم بودند که در هیچ مناسباتی وارد نمی شدند و به افراد مستقل و "کج و کوله" شناخته شده بودند، به قول مجاهد شهید منصور اسفندیاری مانند ماهی بودند که لیز می خوردند و به دست نمی آمدند. یا به قول مجاهد شهید محمدرضا فاروقی انرژی زیادی هم از سایرین می گرفتند. این افراد که خود را مستقل معرفی می کردند، دارای گرایشات روشنفکری بوده و بر سر هر موضوعی مسأله دار و درگیر بحثهای طولانیِ به قول بچه ها، اضافی می شدند.
نتیجه¬یی که می خواهم بگیرم این است که بهترین کسانی که می توانستند خاطرات زندان یعنی گزارش دقیقی از روند مقاومت در زندان ارائه دهند، این افراد بودند که متأسفانه همگی اعدام شدند و کس دیگری نمی-تواند خود را در جایگاه آنها قرار داده و به تجزیه و تحلیل وقایع بپردازد. بازماندگان، به غیر از افراد بسیار معدودی که در این طرف و آن طرف هستند، در جمع همان افرادی هستند که عموماً مستقل بودند و اطلاع دقیق و کاملی از پشت پرده آن چه که می¬گذشت ندارند.
افرادی که به خاطره نویسی روی آورده و خود را در جایگاه رهبری زندان و زندانیان قرار داده اند، کاری به غیر از مخدوش کردن نقش و جایگاه افراد ذی-صلاح و رهبری کننده نکرده اند.
هر یک از ما می¬تواند بیان کننده و ارائه دهندۀ خاطرات فردی اش باشد نه چیزی دیگر. این کمال بی انصافی است که در نبود این افراد بخواهیم خودمان را شاخص کرده و دارای جایگاه خاص بدانیم.
اگر چه همواره به خاطر پرت افتادن و دوری از دوستانم در سفر به جاودانگي زجر کشیده و خود را سرزنش کرده و بنا به گذشته یی که داشتم جايگاه واقعي خودم را، مانند بسياري ديگر از همبندان سابقم، در صفوف ارتش آزاديبخش و مجاهدان اشرفي مي¬دانم امّا حداقل ما بازماندگان می توانیم فریاد رفتگان و ندای مظلومیتشان باشیم. به هرحال، از آنجایی که آنها صاحب دارند، نمی توانیم این عزیزان را از آن خودمان بدانیم و صاحبشان باشیم.
یادمان نرود که این شهدا به چه دلیل و در هواداری از چه گروه و فردی به زندان رفتند و در دفاع از چه کسی مقاومت کردند و در لحظۀ اعدام هوادار چه کسی بودند. برای همۀ ما روشن است اگر این افراد به سازمان مجاهدین و رهبری آن پشت کرده بودند، در ردۀ توّابین قرار می گرفتند و از زندان آزاد می شدند.
نوشته هایم تحت عنوان «خاطرات زندان»، بازگوکننده آن چیزی است که برخود من واقع شده یا شاهد آن بوده ام. بالطبع با گذشت زمان مطالب بسیاری فراموشم شده و در ذکر بعضی مسائل دچار اشتباه هستم. از تمامی همبندی هایم، به خصوص برادران مجاهد اشرفي، كه در ليبرتي و آلبانی هستند و در خاطرات من شریک می باشند، استدعا دارم در رفع نواقص، کمبودها یا اشتباهات مرا یاری نمایند تا بتوان گزارش کاملتری جهت افشای ماهیّت رژیم ضدبشری آخوندی ارائه داد.
رضا شميراني
reza133874@yahoo.com
تابستان 1366 - زندان اوین، ساختمان 325، بند یک بالا
ـ فلسفه حضور ناصری (حاج شیخ حسینعلی خدادادی، معروف به حاج شيخ حسينعلي انصاري نجفآبادی) نمایندۀ آیتالله منتظری در زندان اوین
ـ تشکیل هیأت عفو منتظری و ورود نمایندگان او به زندانها
به دنبال پیگیری گستردۀ خانوادههای زندانیان سیاسی و مراجعات مکرّر به منزل و دفتر آیتالله منتظری، او در جریان بخشی از جنایات واقعشده در زندانهای خمینی قرارگرفته بود و به همین دلیل نزد خمینی رفته و با مطرح کردن جنایات موجود در زندانها خواستار رسیدگی شده بود. بعدها در کتاب خاطرات خود در اینباره بعدا چنين نوشت:
«. . . رفتم خدمت امام، به ايشان عرض كردم: آقا امروز آمدهام برخلاف روزهاي ديگر حضرتعالی را ناراحت كنم و مطالب ناراحتکنندهای را بگويم! در زندانهای ما دختر ديوانه را بهعنوان زنداني سياسي نگهداشتهاند، يك فكري براي اين مسائل بكنيد. آخر اين چه جور زندانهایی است در جمهوري اسلامي!، بعد به امام گفتم: البته كساني كه پارتي داشته باشند وضع آنها به اینجاها نمیکشد، مثلاً - برحسب منقول - مريم اسدي كه عضو مؤثر مجاهدين بوده و نوۀ مرحوم آیتالله آقاي سيد محمدتقي خوانساري است و دويست سيصد نفر را جذب مجاهدين كرده است، چون او نوه آقاي خوانساري بوده به آقاي آیتالله حاج شيخ محمدعلي اراكي متوسّل شدهاند و ايشان به شما متوسّل شده و شما فرمودهاید او را آزاد كنند. امّا دويست سيصد نفر دختر را كه او جذب كرده و به آنها اعلاميه داده و بعضي از آنها فقط يك اعلاميه خواندهاند، آنجا نگهداشتهاند و بعضي از آنها ديوانه شدهاند. احمد آقا، فرزند امام، هم در آن جلسه حضور داشت. من با ناراحتي اين مسائل را به امام گفتم. امام فرمودند: خيلي خوب، شما يك هيأتي را مشخّص بكنيد كه بررسي كنند. اگر نمايندۀ اطلاعات و رئيس زندان و نماينده دادستاني تأييد كردند كه فردي صلاحيت عفو دارد، شما از طرف من او را مورد عفو قرار بدهيد. گفتم: من اين مسئوليت را قبول ميكنم به يك شرط و آن اینکه اگر گفتند فلاني دارد تند تند افراد را آزاد ميكند شما مبادا یکچیزی در بين جمعيت بگوييد يا بنويسيد. شما اگر نظري و مطلبي داريد به خودم بفرماييد. ايشان پذيرفتند. چون من ميدانستم افرادي كه تند هستند، ميروند خدمت امام و يك حرفهایی را میزنند و بسا ايشان در سخنراني خودشان چيزي بگويند، چنانكه اتفاق افتاد. بعد من چهار نفر را بهعنوان هيأت عفو مشخّص كردم: آقاي محمّدي گيلاني، كه خودش قاضیالقضات اوين بود، آقاي ابطحي كاشاني، آقاي قاضي خرمآبادی و آقاي سيد محمد موسوي بجنوردي.
قاضي خرمآبادی ابطحي كاشاني
سيد محمد موسوي بجنوردی محمدی گیلانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر