۱۴۰۲ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

سالروز شهادت روحانی مبارز حبیب‌الله آشوری و گیتی‌السادات جوزی

 سالروز شهادت روحانی مبارز حبیب‌الله آشوری و گیتی‌السادات جوزی

شهادت روحانی مبارز حبیب‌الله آشوری و گیتی‌السادات جوزی
شهادت روحانی مبارز حبیب‌الله آشوری و گیتی‌السادات جوزی

سحرگاه ۲۸شهریورماه سال۶۰حجت الاسلام مجاهد حبیب‌الله آشوری، پس از سپری کردن بیش از ۹ماه اسارت، سرانجام همراه جمعی از خواهران و برادران مجاهد و همرزمش به جوخه‌های اعدام سپرده شد و بدین ترتیب پیر کفتار خون‌آشام و آخوندهای جنایتکارش، انتقام دیرینه‌ٔ خود را از این روحانی مبارز و انقلابی و دشمن آشتی‌ناپذیر مرتجعین دین‌فروش بازگرفتند.

 

حجت الاسلام مجاهد حبیب‌الله آشوری در یک خانواده زحمتکش و تهیدست کشاورز، در یکی از روستاهای گناباد بدنیا آمد و در خلال یک زندگی سراسر زحمت و مشقت، در شهر مشهد به تحصیلات طلبگی پرداخت. ذهن باز و خلاق و قلب پرجوش و خروش مملو از عشقش به زحمتکشان، مانع از این شد که شهید آشوری در چارچوب تعلیمات قرون‌وسطایی حوزه‌های تحت سلطه‌ٔ مرتجعین به فسیل تبدیل گردد و لذا شکستن دیوار قطور قید و بندهای ارتجاعی حوزه‌ها، به علوم جدید و مطالعه‌ٔ تاریخ و مسائل اجتماعی روی آورد و در پرتو آگاهی و شور انقلابیش از همان آغاز به میدان مبارزات سیاسی بر علیه رژیم وابسته‌ٔ شاه خائن کشانیده شد. در قیام ۱۵خرداد سال۴۲شرکت نمود و پس از آن نیز نیروی خود را صرف آگاهی دادن به جوانان پرشور مذهبی و دادن حدقل پاسخ به سرگشتگیها و تحیر این نسل سرخورده از ارتجاع نمود.

 

سال ۵۰دریچه‌ٔ جدیدی بر ذهن و قلب آشوری باز شد و افق تازه و نویی در برابر چشمان جستجوگر و طالبش گسترده گردید. سازمان مجاهدین خلق ایران با ایدئولوژی توحیدی که مبارزه‌ٔ مسلحانه را به‌عنوان تنها راه اصولی و انقلابی جهت شکستن طلسم قدرت دشمن و یاس حاکم بر جامعه برگزیده و اسلام انقلابی را راهنمای عمل خود قرار داده بود، اعلام موجودیت کرده بود. شهید آشوری که خود سال‌ها از نزدیک با نیازهای سیاسی- ایدئولوژیک جوانان مسلمان آشنا بود، نه تنها ایدئولوژی و عمل مجاهدین را متکاملترین و تنها پاسخ برای مسأله یافت، بلکه خود نیز صادقانه با آموزش و تبلیغ پیگیرانه‌ٔ اید‌ئولوژی توحیدی و استراتژی مسلحانه مجاهدین، به مبارزات خود سمت و جهت بخشید. خانه‌ٔ محقر او در مشهد به کانونی جهت روشنگری دانشجویان و جوانان تبدیل گردید. او جوانان تشنه و مشتاق را در این محافل به پیوستن به صفوف مبارزه‌ٔ مسلحانه دعوت می‌نمود و اساساً این شکل مبارزه را به مثابه‌ٔ محک و معیار ارزیابی گروهها و سازمانهای مبارز قلمداد می‌نمود. برای دانشجویان از مجاهدین می‌گفت و بارها این جمله را تکرار می‌نمود که: ”از خدا می‌خواهم که مرگ مرا، مرگ در راه مجاهدین قرار دهد“ .

 

مجاهد شهید حبیب الله آشوری بارها بر سر عقایدش به زندان افتاد و یا به‌دست عمال شاه خائن به شهرهای دوردست از جمله ایرانشهر تبعید گردید. اما او هر بار با ایمانی بیشتر به مبارزه‌اش ادامه می‌داد و از هر فرصتی برای تشکیل جلسات و محافل روشنگرانه استفاده می‌نمود. او به‌رغم حساسیتهایی که ”ساواک“ به او داشت و سختگیریها و کنترل‌هایی که برایش اعمال می‌کرد، به دیدار خانواده‌های زندانیان مجاهد می‌شتافت و از این طریق نیز پیوند خود را با سازمان و سمبل‌ها و شهدای آن عمق بیشتری می‌بخشید. در چنین شرایطی، شهید آشوری کتاب ”توحید“ خود را منتشر نمود. انتشار این کتاب، خشم آخوندهای متحجر و خشک مغز آن روز (و سردمداران کنونی رژیم ارتجاعی خمینی) را برانگیخت. هر چند از آن پیش‌تر نیز مرتجعین، آشوری را به‌خاطر افکار مترقی‌اش تخطئه می‌کردند، اما انتشار کتاب ”توحید“ به مثابه‌ٔ ارتداد از افکار سنتی حوزه، زعمای ارتجاعی را برعلیه او شورانید. این جریان در سال۵۵به‌ویژه پس از علنی شدن ضربه‌ٔ اپورتونیست‌های چپ‌نما بر پیکر سازمان مجاهدین – که پس از تلاشی سازمان، ایدئولوژی آن به‌شدت مورد سؤال قرار گرفته بود- تحریکات ارتجاعی بر علیه آشوری را شدت بخشید، زیرا به‌رغم خیانت اپورتونیستها و فرصت مناسبی که بدین لحاظ راست ارتجاعی برای تهاجم به مجاهدین و تخطئه‌ٔ ایدئولوژی توحیدی آنها با مارک‌های مختلف پیدا کرده بود، شهید آشوری با قاطعیت و استوای تمام از مجاهدین و آرمان و اعتقادات توحیدی آنها دفاع می‌نمود و هم‌چنان بر درستی اعتقادات و ایدئولوژی آنان پای می‌فشرد. از همین رو در سال۵۵پس از آن‌که سردمداران ارتجاع از قبیل بهشتی معدوم، خامنه‌ای، مطهری و خزعلی و یزدی (نایب‌رئیس مجلس خمینی) و سایر آخوندهای خمینی، آشوری را به تهران خواسته و او را برای جمع‌آوری کتاب و یا تجدید نظر در بخش‌هایی از آن در چاپ‌های بعدی، تحت فشار قرار دارند، آشوری با منطق و استدلال و در عین‌حال با قاطعیت در برابر آنان ایستادگی نمود. چرا که او در ورای این تهاجمات، نقشه‌ٔ مشترکی را می‌دید که مشخصاً پس از ضربه‌ٔ اپورتونیست‌ها، بر علیه مجاهدین برنامه‌ریزی شده بود و او به‌ویژه با توجه به مغازلات و ارتباطات برخی سردمداران این جریان با ساواک، آن هم در شرایطی که رزمندگان مجاهد و مبارز، تحت شکنجه‌های دژخیمان شاه قرار داشتند، آن را نیز در زمره‌ٔ سلسله توطئه‌های ساواک و مرتجعین بر علیه مجاهدین قلمداد کرده و به دوستانش گوشزد می‌نمود. از همین رو مطهری و دیگران حکم تکفیرش را صادر کردند و آخوند خزعلی دستور داد که: ”ظرفش باید آب کشیده شود“!

 

حجت الاسلام مجاهد حبیب‌الله آشوری در جریان قیام، به‌صورت فعالی شرکت داشت. حرکت او در این زمینه، از خط سازشکارانه‌ٔ آخوندهای وابسته به خمینی کاملاً مشخص و متمایز بود. سخنرانی‌هایش که توأم با برداشتهای انقلابی از اعتقادات اسلامی و نفی دیدگاههای ارتجاعی و قرون‌وسطایی از اسلام بود، با استقبال پرشور جوانان مبارز روبه‌رو می‌شد. سخنرانی‌های او در مدرسه‌ٔ عالی بابلسر، دانشگاه تهران، دانشکده‌ٔ اقتصاد دانشگاه تهران، مدرسه عالی پارس، دانشگاه مشهد و تعدادی دیگر از مراکز دانشجوئی، از آن جمله‌اند. او در جریان زلزلهٔ طبس در کنار بسیاری از دانشجویان و جوانان به کمک زلزله‌زدگان مصیبت دیده و داغدار شتافت و فارغ از تنگ نظریها و فرصت‌طلبیهای هم لباسانش، از صمیم دل برای مردم محروم منطقه کار کرد.

 

شهید آشوری پس از آزادی از زندانیان سیاسی، در خانه‌ٔ رضائی‌های شهید، به دیدار برادران مجاهد مسعود رجوی و موسی خیابانی شتافت و در فرصت‌های گوناگون نیز به دیدار سایر مجاهدین و مبارزین از بند رسته می‌رفت.

حجت الاسلام مجاهد، حبیب‌الله آشوری پس از قیام ۲۲بهمن، ارتباط نزدیک‌تری با سازمان برقرار نموده و عمده‌ٔ وقت و انرژی خود را وقف فعالیت به نفع سازمان نمود. او به ستاد مجاهدین مرتباً رفت و آمد داشت و ارتباط خود را با سازمان گسترش و ارتقاء می‌داد. این مسأله برای مرتجعینی که از دیرباز با او – بر سر هواداری از مجاهدین- خصومت می‌ورزیدند، امروز که حاکمیت را غصب کرده بودند، دیگر غیرقابل تحمل بود. او که خود از نزدیک با سردمداران ریاکار و مزدور رژیم آشنایی داشت، نه تنها به هیچیک از درخواست‌های مصرانه‌ٔ آنان مبنی بر سازش و همکاری با آخوندهای جنایتکار تن نداد، بلکه با صراحت و زبانی آتشین، ماهیت آنها را برای مردم و به‌ویژه جوانان افشاء می‌نمود و همه جا موضعیگیریهای به‌حق و انقلابی سازمان در قبال آنان را تأیید و تبلیغ می‌نمود. در ادامه‌ٔ همین روند، آشوری در سال۵۹در ارتباط مستقیم با بخش ”روابط“ سازمان در تهران قرار گرفت و به فعالیت پرداخت.

روز دوشنبه ۵آبانماه ۵۹، به‌دنبال شهادت دکتر احمد طباطبایی (از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران) شهید آشوری بر جنازه‌ٔ او نماز گذارد و این مسأله خشم مرتجعین را هر چه بیشتر دامن زد.

سرانجام در تاریخ ۱۱آبان که آشوری جهت انجام یک سری ارتباطات به مجلس رفته بود، توسط ”دیالمه“ شناسایی شد. این مزدور معدوم، سپاه ضدخلقی خمینی را مطلع ساخت. پاسداران ارتجاع به‌سرعت حکمی از آخوند جنایتکار قدوسی معدوم دریافت کرده و اقدام به بازداشت آشوری نمودند. بازداشتی که وسیعا مورد اعتراض قرار گرفت، اما هیچیک از اقدامات نیروها و شخصیت‌های متعهد جهت آزادی او به نتیجه نرسید، چرا که پرونده آشوری به‌ویژه پس از قیام و ارتباطش با سازمان و مبارزات و موضع‌گیریهای شدیداً ضدارتجاعی‌اش، در نزد دین‌فروشان به قدرت خزیده، بسیار سنگین‌تر از قبل شده بود. خواست ارتجاع از او در یک جمله خلاصه می‌شد: روی گرداندن از مجاهدین و آستان‌بوسی و سازش با دارو دسته تبهکار خمینی!. . . او خود در ملاقات کوتاهی با خانواده‌اش، ضمن مطرح کردن این خواسته‌ٔ دژخیمان خمینی و تأکید برایمان و سازش‌ناپذیریش نسبت به آرمان و سازمانش، گفته بود: ”بدین ترتیب از آزادی خبری نیست“! او به عینه می‌دید که مرتجعین مترصد فرصتی هستند تا هم‌چون دادگاههای انگیزاسیون قرون وسطائی، او را به جرم عقاید مترقی و پیوستگی‌اش به مجاهدین، زنده زنده بسوزانند! که البته پس از ۳۰خرداد ۶۰زمانی که دیگر مرتجعین پس از ۲سال و اندی خیانت نسبت به خلق و انقلاب، بروی آنها آتش گشوده بودند، دیگر هیچ مانعی برای انتقام گرفتنشان از آشوری باقی نمانده بود، به‌ویژه این‌که این دانشمند مجاهد خلق در دوران اسارت نیز، به‌رغم انواع فشارها و تضییقات روزافزون دژخیمان خمینی، از مبارزه‌ٔ مسلحانه‌ٔ مجاهدین بر علیه رژیم ضدبشری خمینی حمایت می‌نمود و تن به محکوم کردن آن نمی‌داد، سرانجام با تأکید و تأیید خمینی و دیگر سردمداران رژیمش به‌خصوص خامنه‌ای جنایتکار، روز ۲۸شهریور سال۶۰، حجت الاسلام مجاهد، حبیب‌الله آشوری تیرباران گردید.

حجت الاسلام مجاهد حبیب‌الله آشوری، به‌غایت ساده می‌زیست و زندگی محقری داشت. همیشه غذای بسیار ساده‌ای می‌خورد و با دوچرخه‌ٔ کهنه‌ای که به زحمت تهیه کرده بود، تردد می‌نمود. دو اتاق محقرش در پنجراه ”پا‌ئین خیابان“ مشهد- که هنگام ساختن خانه، خودش عمدتاً کارگری آن را انجام داده بود- هم محل زندگی همسر و ۵فرزندش بود و هم به‌صورت کانونی جهت آموزش‌های مترقی اسلامی و ضدارتجاعی به دانشجویان و جوانان مشهد و شهرهای اطراف تبدیل گردیده بود. این‌گونه ساده زیستی و تواضع او کاملاً با خصوصیات انقلابی و مردمی‌اش، همآهنگی و انطباق کامل داشت و از چنین مبنایی نشات می‌گرفت. چرا که او خود زاده‌ٔ فقر و رنج و زحمت بود. به‌رغم مشغله‌های علمی و مبارزاتی، هرازگاهی برای مدتی به روستای زادگاهش می‌رفت و در آنجا در کنار زحمتکشان روستا به کشاورزی می‌پرداخت. در این رابطه او بارها به دوستان و همرزمانش می‌گفت: ”. . . برای ما (منظورش به‌طور کلی روحانیان بود) که با کار یدی برخوردی نداریم، مسأله‌ٔ استثمار و درد و رنجی که کارگران و زحمتکشان متحمل می‌شوند، عینی نیست. باید به میان توده‌ها و زحمتکشان رفت و مانند آنان به کار پرداخت. این عمل به تئوریهای ما عمق می‌بخشد و مانع پرداختن به خیال‌بافی‌های روشنفکرانه و ارائه‌ٔ تئوریهای غیرواقعی در باب مسائل اجتماعی و ایدئولوژیک می‌گردد“ . به همین دلیل نیز ”اسلام“ مرتجعین که آلوده به انواع صبغه‌های طبقاتی استثمارگرانه اعم از سرمایه‌داری و فئودالیسم و حتی برده‌داری بود، برای آشوری شهید بسیار ملموس و طبعاً انزجار‌آور بود. و دلیل دشمنی دین‌فروشان مدافع فئودالها و سرمایه‌داران و توجیه کنندگان استثمار زحمتکشان در کسوت فقیه و مجتهد و آیت‌الله و. . . را نیز مجاهدین و خودش در همین رابطه ارزیابی می‌نمود.

 

شهید آشوری ذهنی باز و خلاق و کنکاشگر داشت و دائماً به‌دنبال نقطه نظرات نو و فضاها و چشم‌اندازهای تازه و جدید بود. به‌رغم قید و بندهای حوزه‌های قرون‌وسطایی به‌اصطلاح علوم دینی، او توانست از دانشگاه مشهد در رشته ادبیات فارغ‌التحصیل شود و بر همین منوال برای غنا بخشیدن به تفکرات و دیدگاههای خود، به مطالعه‌ٔ انواع کتب و آثار تاریخی و اجتماعی و سیاسی متعهد و مترقی پرداخت. آثار کمی که در طول عمر کوتاه و پربارش از او به‌جای مانده، به‌خوبی پویایی ذهن و خلاقیت و تعهد و ایمان او را نشان می‌دهد.

آشوری به زبان عربی و انگلیسی تسلط داشت و کتابی نیز از انگلیسی به فارسی ترجمه نمود که در سال۵۵منتشر گردید و یک سری آثار دیگر من جمله ”نگرشی به نهج‌البلاغه و تاریخ“ به قلم وی منتشر گردیده است.

شهید آشوری انسانی آزاده و صادق بود و آگاهی و ایمان و صداقت، در او اعتماد به‌نفس و صفا و سادگی و صمیمیت ویژه‌یی به‌وجود آورده بود. درستی راهش را با خلوص نیت و صمیم دل برای همه بیان می‌کرد و هیچ ابایی از طعن و لعن مرتجعین نداشت. به همین دلیل در دوران زندان نیز لحظه‌ای در درستی راه و آرمانش تردید نکرد و همواره در کنار برادران مجاهدش به مقاومت در مقابل دژخیمان خمینی و بحث و آموزش با زندانیان سیاسی و برنامه‌ریزی برای فعالیت‌ها و مبارزات درون زندان اشتغال داشت و تا هنگام شهادت لحظه‌ای در این راه متوقف نگردید. و چنین بود که سحرگاه ۲۸شهریور۵۹ به همراه دهها تن از خواهران و برادران مجاهد و همرزمش به جوخه‌ٔ تیرباران سپرده شدند.

 

مجاهد شهید گیتی السادات جوزی که همراه با آشوری و دیگر انقلابیون لحظاتی قبل از اعدام دستجمعی با هم در یکجا قرار داشتند، آخرین صحنه‌ٔ حیات انقلابی خود و آشوری را در نامه‌ٔ پرشور و تکان‌دهنده‌ای که لحظاتی قبل از تیرباران خطاب به مادرش نوشته، چنین تصویر می‌کند:

”. . . مامان به همه بگو که من با کمال افتخار و سربلندی در این راه رفتم و با این امید که شاید جان ناچیز من فدیه‌ای باشد در راه آزادی همه‌ٔ محرومان دنیا انشاء الله روزی که حداقل شما نظاره‌گر آن جامعهٔ قسط توحیدی باشید. . . مامان این آیه که براتون نوشتم فقط آخرش یادم بود. حجت الاسلام آشوری هم جزو ماست، پسر گلزاده‌ٔ غفوری هم هست. آره داشتم می‌گفتم این آقای آشوری داشت ”ولنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله وانا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون“ را در نماز می‌خواند، من صبر کردم تمازش تمام شد آنوقت تمام آیه رو برام گفت و معنی کرد. . . “

و آشوری خود از ”صابرین“ بود و با ایمان انقلابی و وفاداری به اسلام انقلابی و حاملان پیشتاز آن (مجاهدین خلق ایران) و مبارزه آشتی‌ناپذیر با سمبل ارتجاع و ضداسلام و محض یعنی خمینی و دار و دستهٔ دین‌فروش و تبهکارش، جان پاک خود را هم‌چون هزاران مجاهد خلق، فدیه‌ٔ آزادی خلق و رها‌یی زحمتکشان و پالایش اسلام انقلابی از لوث زنگارهای ۱۴قرن تحریف و ارتجاع طبقاتی و جلعیات سلسلهٔ دین‌فروشان و آخرین بازماندگان آنها- خمینی دجال و باند جنایتکارش- نمود.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر