۱۴۰۳ فروردین ۱۲, یکشنبه

معیار درستیِ تحلیل‌ها و راه‌حل‌ها درباره‌ٔ ایران

 معیار درستیِ تحلیل‌ها و راه‌حل‌ها درباره‌ٔ ایران

نگاهی به مخاطبان تحلیل‌ها و راه‌حل‌ها درباره‌ٔ ایران
نگاهی به مخاطبان تحلیل‌ها و راه‌حل‌ها درباره‌ٔ ایران

عرصه‌ی تحلیل و نظر پیرامون موضوعات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران، بسیار گسترده و فراگیر شده است. انبوهی رسانه‌ی نوشتاری، گفتاری و تصویری ساعت به ساعت مشغول بررسی یا آنالیز تحولات ایران، معطوف به عملکردهای حاکمیت هستند. کم‌تر خانه‌یی را در ایران می‌توان سراغ گرفت که در معرض این تحلیل‌ها و ابراز نظرها نباشد. بسیاری راه‌حل‌ها از درون این تحلیل‌ها استخراج می‌شوند که هر کدام ارائه‌دهنده‌ی راه نجات ایران هستند.

      آن‌چه به روشنگری برای نجات ایران از سلطه‌ی دیکتاتوری ولایت فقیهی برمی‌گردد، این حجم گسترده از تحلیل و نظر، می‌تواند تصاویری ــ حتا ناهمگون ــ از فضای سیاسی ایران را ارائه نماید.

 

      در چنین فضای پرحجم و ناهمگون همراه با تعدد راه حل‌ها، می‌توان تصور نمود که مخاطبان آن‌ها می‌خواهند تصویری روشن و راه‌حلی مادی را از این وضعیت تداعی کنند. در این میانه آن‌چه باعث طرح یک پرسش می‌شود، این است که خروجی این حجم از تحلیل و آنالیز، چه میزان روشنگریِ ملموس، راهنما و کنش نقد و میدانی نصیب مسیر سرنگونی حاکمیت ملایان می‌شود؟

      پاسخ به این پرسش می‌تواند سرمایه‌ی نقد و اثرگذار هر تحلیل و نظری را به چالش بکشد یا آدرس نقد و جواب داشتن آن را به مخاطبان بدهد.

 

      این‌جا این پرسش نیز پیش می‌آید که شاخص نقد و جواب داشتن یک تحلیل و نظر در مسیر سرنگونی نظام ملایان چیست؟

      پاسخ، چنین معیاری‌ست: باید دقت نمود هر تحلیل و رهنمود و نظر چه میزان از تلویزیون‌ها و سایت‌ها و رسانه‌ها بیرون می‌رود و در خیابان‌های ایران یا شهرهای جهان، پا درمی‌آورد و به‌طور مادی و مستقیم با حاکمیت یا بازوهای آن نبرد می‌کند. این همان معیار مشروعیت در برابر دیکتاتوری حاکم است. این است روش شناخت علمیِ تفاوت طیف‌های متعدد در صحنه‌ی سیاسی ایران در عهد سلطه‌ی شیخان فقاهتی.

 

      یک زاویه‌ی ورود دیگر به مادی، بالفعل بودن و جواب داشتن تحلیل‌ها و نظرات در صحنه‌ی سیاسیِ ایران، واکنش حاکمیت به آن‌هاست. هر تحلیل یا آنالیز که راه مستقیم مبارزه با دیکتاتور مسلط و مسیر واژگونیِ آن را به صحنه‌ی عینی و مادی در شهرها و خیابان‌های ایران ببرد، بدون تردید حاکمیت با تمام قوای سیاسی و تبلیغاتی ــ و حتا نظامی ــ به مقابله‌ی با آن می‌پردازد. این مقابله در تمرکز تبلیغاتی، سایبری، سیاسی، اطلاعاتی و امنیتیِ حاکمیت علیه کانون تحلیل و خط پیش‌برنده‌ی سرنگونی آشکار و بارز می‌شود.

 

      آن‌چه هم‌اینک از فضای پرحجم تحلیل و نظر در صحنه‌ی سیاسی ایران، راه به میدان مادی و عینی در شهرها و خیابان‌های ایران و برخی شهرها در کشورهای جهان برده است، آمار مدام افزون‌شونده‌ی فعالیت‌های کانون‌های شورشی[۳۰۰۶ عملیات تا پایان سال ۱۴۰۲ توأم با]،

۲۷۷۲۶ پراتیک سیاسی و اجتماعی شامل: تظاهرات  مستمر ایرانیان هوادار شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق در شهرهای اروپایی و آمریکا،

 اجرای پیاپیِ آکسیون‌، میز کتاب،

برگزاری نمایشگاه‌های جنبش دادخواهی در افشاگریِ جنایات ارتجاع آخوندی،

برگزاری نمایشگاه مبارزات تاریخی زنان ایران علیه دیکتاتوری‌ها

و برگزاری مداوم کنفرانس‌های بزرگ سیاسی همراه با جلب توجه هزاران پارلمانتر، وکیل، حقوق‌دان، سیاست‌مدار و روشنفکر به اصالت و حقانیت مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی نسل به نسل ایرانیان علیه دیکتاتوری آخوندی است.

      ملموس و مادی بودن این فعالیت‌ها و مبارزات، آینه‌یی مقابل صحت تحلیل مشخص از شرایط مشخص می‌باشد که توانسته است راه نقد و بالفعل را در میدان مبارزه برای رهایی و نجات ایران از دیکتاتوری ولایی ــ آخوندی معرفی کند و در عمل مشخص سیاسی ـ اجتماعی پیش ببرد.

      این معیاری‌ست برای آن‌که بدانیم کدام تحلیل‌ها و نظرات، مخاطبان نقد و مشخص اجتماعی ِ خود را در مبارزه‌ی بالفعل با دیکتاتوری حاکم ــ چه در جامعه‌ی ایران و چه در سطح بین‌المللی ــ دارند.

      این معیاری‌ست برای خلاص شدن از سردرگمی میان حجم پرکشاکش تحلیل‌ها و نظرات در رسانه‌های فارسی.

     این معیاری‌ست که می‌توان با آن، ساختار و قواره‌ی آلترناتیو واقعیِ حاکمیت ولایت فقیه را تشخیص داد.

انقلاب دموکراتیک و پیوند دو عامل عینی و ذهنی

 انقلاب دموکراتیک و پیوند دو عامل عینی و ذهنی

کانون‌های شورشی در کارزار نوروزی
کانون‌های شورشی در کارزار نوروزی

از ظلم و ستم اعمال‌شده از سوی طبقات حاکم بر رنجبران و تهیدستان نمی‌شود بلافاصله یک انقلاب همه‌جانبه و توده‌یی را انتظار داشت، یعنی غلیان شرایط عینی با هر درجه و شدت و حدتی، لزوماً و حتماً یک انقلاب اجتماعی را نتیجه نخواهد داد.

هر چه‌ فاصله طبقاتی بین فقیر و غنی زیاد باشد، هر چه شدت سرکوب بالاتر رود و حیطه‌ٔ بیشتری از زندگی خصوصی و عمومی مردم را فرا گیرد، هر چه آمار اعدامها رکورد بزند و سرهای بیشتری از بی‌گناهان را بالای دار ببرد و به هر میزان که اعتراضات اقشار مختلف اجتماعی فراگیر شود، در نهایت تا عامل انفجاری و جرقه‌ٔ مورد نیاز زیر بشکه خشم توده‌ها قرار نگیرد، هیچ تضمینی برای قیام و انقلاب وجود ندارد و باید به انتظار سیر حوادث نشست و اسیر روند تصادفی و خودبه‌خودی اوضاع و احوال شد.

در این حال نیز حتی اگر، اگر بنا به رویدادی غیرمترقبه یا هر دلیل دیگری مثل حمله خارجی شاهد تحولی عظیم در قد و قوارهٔ یک انقلاب باشیم، جبراً و ضرورتاً این نیروهای انقلابی و بالنده نیستند که قدرت را در دست می‌گیرند و باز این بخت و اقبال است که سرنوشتها را رقم می‌زند. آن هم که غالباً با فرصت‌طلبان و میوه‌چینان است و نه محرومان و استثمارشوندگان.

نمونه‌های انبوه در تاریخ صد ساله اخیر میهن ما هم‌چون آیینه عبرتی در پیش روی ماست که از پس صد سال ِخونین و پر رنج و شکنج مردم ما چه بهره‌ای برده و به کجا رسیده‌اند.

از اولین سال قرن چهاردهم شمسی، سایه شوم و سنگین رضاخان بر تاریخ ایران سایه افکند و تمام دست‌آوردهای مشروطه را یک جا بر باد داد. همه گل‌هایی که در بهار مشروطه روییده بود و همه‌ٔ آن فضای عطرآگین و باز ِسیاسی و شکوفایی احزاب و نشریات و مطبوعات ِآزاد، گرفتار چنان خزانی شد که تا سال‌ها جز پژمردگی و سانسور و زندان خبری نبود. هر آزادیخواه و بزرگ‌مردی به دام می‌افتاد و صدایش در زندان و تبعید و تنهایی خفه می‌شد. وقتی هم که استعمار، پدر ِدیکتاتور را می‌برد ـ که خود آورده بود - پسر ِخودکامه را به جایش می‌نهاد. نتیجه‌ٔ تداوم سلطنت پهلوی‌ها تا ۵۷ سال از قرن گذشته، سیاهی و تباهی کامل بود. پس از آن هم که شیخ از راه رسید و در فقدان یک رهبری انقلابی، انقلاب را ربود. مابقی قرن را لگدمال سم پاسداران خود کرد و بر سر ایران و ایرانی آمد آنچه آمد و شد آنچه شد.

اگر هم در نیمه‌ٔ دوم قرن گذشته و از سالهای دهه‌ٔ پنجاه به‌تدریج سازمانهای انقلابی هم‌چون فدایی‌ها و مجاهدین شکل گرفتند و شرایط ذهنی جامعه یعنی تشکیلات رهبری‌کننده برای انقلابی ریشه‌یی و عمیق نضج گرفت، اما شاه و شیخ آن قدر از مبارزان کشتند که هرگز امکان پیوند عمیق و ناگسستنی بین دو عامل عینی و ذهنی تا آخرین سالهای سده‌ٔ شمسی گذشته میسر نشد و آن دو هم‌چون طفل و دایه‌اش دهه‌ها از هم جدا ماندند.

تا این‌که به یمن فداکاری چندین نسل پرشور و از خود گذشته، به‌تدریج آموزش‌ها و پاکبازیهای پیش‌آهنگ انقلابی به میان جوانان رفت و قیامهای سراسری از نارضایتی‌های اجتماعی سر بر آورد. شکوفید و جوشید.

 

انقلاب در راه است...

بنا بر این پیوند خجسته بین شرایط عینی و عوامل ذهنی است که اینک در آغاز سال جدید ۱۴۰۳ مقاومت سازمان‌یافته و «پراتیک‌های انقلابی در ۳۱ استان کشور» به اندازه‌ای گسترش یافته است که:

کارزار نوروزی از سوی واحدهای مقاومت با انواع ابتکارات سکوت‌شکن و فعالیت‌های تبلیغی حتی قبل از تحویل سال آغاز گشته است.

در سفره‌های هفت‌سین، «سرنگونی» در فراز همه سین‌ها قرار گرفته و تبدیل به باوری عمومی شده است.

تنوع اشکال مقاومت، نبرد مردم ایران علیه استبداد را در همه جبهه‌ها منتشر کرده است.

پیام رهبران مقاومت، آ‌ٰ‌ٰ‌ذین‌بخش پل‌ها، خیابان‌ها و دیوارهای شهرها شده است که: «بهاران آزادی ایران‌زمین در راه است»؛ «قیام خاموشی نمی‌پذیرد، به کارزار نوروزی برخیزید»؛ «بهار انقلاب دموکراتیک مردم ایران حتمی است» و...

فراگیری شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» خبر از بلوغ آگاهی توده‌یی در جلوگیری از انحراف قیام می‌دهد.

شعار «زن، مقاومت و آزادی» در قامت یکی از شعارهای محور جنبش، نویدبخش پیشتازی زنان آزاده میهن شده است.

 

این‌گونه، عامل ذهنی و همان رهبری سرشار از ایمان و امید به پیروزی قطعی انقلاب و شکست ارتجاع، خود را در همه شهرهای ایران ترویج و تکثیر کرده است. امید به پیروزی در دل توده‌ها زنده گشته و جوانان و جامعه در کمین شورش و قیام بی‌تاب هستند و لحظه شماری می‌کنند.

چشم‌انداز یک انقلاب دموکراتیک در افق ایران‌زمین دیده می‌شود.

 

سالگرد عملیات تدافعی مروارید ارتش آزادیخش ملی ایران

 سالگرد عملیات تدافعی مروارید ارتش آزادیخش ملی ایران


سالگرد عملیات تدافعی مروارید ارتش آزادیخش ملی ایران

یاد ۴۰مروارید پر‌فروغ، شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادت‌شان گرامی باد

 

افکتی از سرکردگان رژیم  تلویزیون رژیم ـ ۱۸ آذر۹۱

پاسدار اول: معروف بود به عملیات در واقع کلار، حالا در منطقه یی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق و اینجاها ، تعقیب منافقین

پاسدار دوم: مجوز ورود به داخل عراق را به مدت مثلا چند روزی از مقام معظم رهبری میگیرن

که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.

پاسدار پنجم: دور و ورهای ساعت ۴صبح بود، البته از ساعت همین ۲ و ۳ نصف شب آتیش میاومد،

آتیش از چندین جناح میاومد، اینقدر آتیش سنگین بود که نمی فهمیدیم کجا داریم میریم حقیقتا

۱۲ فروردین۱۳۷۰ عملیات دفاعی مروارید

دوازدهم فروردین هر سال در تقویم مقاومت ایران یادآور عملیات مروارید ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال ۱۳۷۰است.

عملیاتی که طرح و تهاجم سنگین و بزرگ رژیم آخوندی برای نابودی ارتش آزادیبخش را در هم شکست و

نیروهای سپاه و بسیج رژیم را خوار و شکست خورده به لانه های خودشان برگرداند.

سردمداران ولایت کمی بعد ناگزیر به اعتراف شدند که میخواستند از دیوار بلندتر از قد خودشان بالا بروند.

شکست سنگین دیکتاتوری آخوندی در عملیات مروارید یکی از تلخترین تجربههای رژیم در رویارویی با مقاومت ایران بود.


حادترین واقعه جهانی در سال ۶۹ بحرانی بود که در منطقه خلیج فارس پیش آمد و به جنگ نیروهای چند ملیتی با دولت عراق منجر شد.

حاصل آن جنگ به هم خوردن تعادل قوای پیشین در منطقه و شکل گیری صف بندی جدید بود.

این بحران رژیم آخوندی را که در منطقه و حتی در جهان در انزوای کامل بود، از انزوا بیرون آورد.

این برای وارثان خمینی فرصت غیر منتظرهای برای بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی کلانی بود.

رژیم ضدبشری خمینی که میدانست این موقعیت و فرصت تاریخی هیچگاه برایش تکرار نخواهد شد،

بلافاصله پس از پایان جنگ خلیج فارس با چرخشی سریع در ابعادی گسترده شروع به اعزام نیرو

و تهاجم در سراسر نوار مرزی عراق کرد تا به خیال خود هم حکومتی از نوع حکومت پلید خود

در این کشور برقرار سازد و هم ارتش آزادیبخش و مجاهدین را نابود سازد.
مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در یک عملیات دفاعی در برابر تهاجمات گسترده نیروهای نظامی آخوندهای حاکم ایستادند. آنان در نبردی که طنین آن در غرش هولانگیزترین و صعبترین بمبارانهای تاریخ محو میشد، رزمیدند و بر انبوه سپاهی بسا افزونتر از خویش پیروز شدند.
اعتراف سرکردگان پاسداران به شکست سنگین از ارتش آزادی در مروارید،از تلویزیون رژیم
گویندة رژیم: ادامة خبرها: آغاز یادوارة ملی چهار هزار و نهصد شهید فرهنگی با محوریت شهید حاج محمد طالبیان بهانه یی شد

تا دوباره یاد و خاطرة ین شهید بزرگوار زنده شود.که در سال ۱۳۷۰ به دست منافقین به شهادت رسید.

شهید محمد طالبیان در سال ۹۰ به عنوان شهید نمونة کشور از سوی رهبر معظم انقلاب انتخاب شد.

- معروف بود به عملیات در واقع کلار، حالا در منطقه یی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق و اینجاها

داخل خاک عراق، منافقین تو خاک عراق چرا اصلا این کار چی بود که

منجر به شهادت خوب بعضی از جوانهای ممکت هم شدندمن اطلاعی ندارم،

چیزی نگفتن بهما اصلا اسم این عملیات چیه،

اسمی که اون زمان براش گذاشتن با رمزش یکی بود: توکلت علیالله

تعقیب منافقین که در واقع دور بشن از مرز و شهرهای مرزی ما

مجوز ورود به داخل عراق را به مدت مثلا چند روزی از مقام معظم رهبری میگیرن

که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.

دیگه عملیات محرز شد. ساعت یک و نیم دو که شروع شد دیگه ادامه پیدا کرد تا حدود ساعت تقریباً ۴/۵ ـ ۵.

دور و ورهای ساعت ۴ صبح بود، البته از ساعت همین ۲ و ۳ نصف شب آتیش میاومد، آتیش از چندین جناح میاومد،

قبل از نماز صبح همون شب کار به طور روال عادی خودش با موفقیت پیش رفت

ولی متأسفانه صبح تو محاصره افتادیم.

این طوری هم که میگفتن تقریباً چهارتا تیپ وارد عمل شده بود،

یکی تیپ انصار الحسین، یکی یک تیپ از خرمآباد، یک تیپ هم از مشهد و یک تیپ هم علی الظاهر از تهران بود،

توی تمامی یگانهایی که اومدن برای عملیات تنها یگانی که تقریبا محاصره شد و به دام افتاد

و تو قلب عملیات بود یگان ما بود با آقای همین آقای چیز اینا، مرادی اینا.

باید بنا به دستور عقب میاومدیم، کار خودمون رو انجام داده بودیم، اما بدون هماهنگی مسئولین و با اتکای به خودمون

که نباید بر میگشتیم عقب، باید بالاخره به ما دستور میدادن بیایید عقب.

متأسفانه اینا گفتن شما باید بمونید تا ساعت تا ظهر

از لحظه یی که به قول معروف دستور عقب نشینی رو دادن که دیگه مثلا بچه ها میتونن بیان عقب

به خود بنده اعلام کردن، بنده چیزی رو که خدمت اعضای گردان گفتم و به بچه ها گفتم، گفتم این جا دیگه بحث فرماندهی نیست،

ما تو یه حالت محاصره یی قرار گرفتیم و هرکس دیگه الان باید فرمانده خودش باشه.

هرکس که میتونه دیگه خودشو نجات بده، دیگه نه من فرمانده و نه شما نیرو.

بلا اجبار باید دیگه عقب نشینی میکردیم.

منتها تو شرایط خیلی بدی عقب نشینی میکردیم.

نه امکاناتش رو داشتیم که در برابر تانکها دوام بیاریم، نه از لحاظ حمایت مثلا آتش و پشتیبانی ما امکانی داشتیم،

دیگه با تانکها قاطی شده بودیم، یعنی بعضی وقتها میشد تانکها ما رو دور میزدن.

سیزده تا گلولة آر پی جی چهار ده تا داشتیم این چهارده تا رو رفتیم رو یک تپه یی که مشرف بود به این تانکها

هرکدوم از این تانکها میاومدن، ما یه دونه براش شلیک میکردیم، اولین نفری که تیر خورد یه خدا رحمتش کنه، سرگی بود، علی صمد سرگی،

حاجی تو مسیری که داشت میاومد، با بنده شاید چیزی در حدود ۵متر فاصله داشتیم،

با سرعت داشتم میدویدم که دیدم حاجی خدا رحمتش کنه داره میاد خیلی آهسته و اینا البته، میاومد، در حدی که میتونست میاومد،

به اندازة ۵ ـ۶متر جلوتر از بچه ها من میرفتم،

گفت نه تو برو، حقیقتاً خدا بیامرزتش، یعنی اگر میگفت بمون من میموندم،

اگرچه هیچ کاری هم براش نمیتونستم انجام بدم، خودش هم میدنست.

تا دو متر سه متر اونطرفترش هم من خودم رو زمینگیر کردم، بهمجردی که زمینگیر کردم خودمو،

برگشتم نگاه کردم، دیدم که برو و بچه ها همین حاج محمد طالبیان و محمد موبر و محمد کرمی و اینا اومدن این طرف این خاکریزه، نشستن.

خاکریز رو با گلولة تانک زدند اینقدر آتیش سنگین بود که اصلا نمی فهیمدیم داریم کجا میریم، حقیقتاً

شاید به فاصلة مثلاً سه چهار متر اون طرفتر من یک سنگر تانکی بود من خودمو باصطلاح بردم توی این سنگر تانک

اون جا دیگه از دید این قسمت تقریبا من دیگه من یک مقدار رفتم دیگه موقعیتم جوری بود که دیگه به اینا دید نداشتم.

بعد حاجی این جوری که داشت میامد به سمت من یعنی به سمت جلو که داشت میاومد

به طور ناگهانی تیر کالیبر خورد به ناحیة لگنش، دقیقا یادمه عینک حاجی از جلو چشم حاجی افتاد.

تا آخرین لحظه یی که اومد پشت خاکریز نشست من دیدم که یعنی به اتفاق ما ۵ ـ۶نفر اومدیم،

پشت اون خاکریزی که امدن اینا نشستن، همزمان با نشستنشون، پشت این خاکریز رو با گلولة تانک زدند.

دیگه کاملا آشکار شد که کسی نمیتونه واقعا به کسی کمک کنه،

این بود که دیگه خوب کاری از دستمون نیومد و ما اومدیم

خوب ادامة بچه ها و بقیة بچه ها رو که دیگه تلفات بیشتر از این نشه

اما بعد از عملیات ما خوب شبهای متمادی برای ردیابی و پیگیری اجساد و مجروحینی که تو منطقه بودند میرفتیم

حتی سه شب متوالی خود بنده به همراه بچههای اطلاعات و عملیات و شناسایی منطقه که

متأسفانه ما نه شهیدی رو تو منطقه دیدیم، نه جنازهایی رو دیدیم و نه حتی مجروحی رو

آخوندها در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوسهای خالی را به همراه آورده بودند،

تا بخیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کت بسته به تهران ببرند.

اما در چنان مهلکه ای افتادند که تصورش را هم نمیکردند. به نحوی که مجبور شدند

اجساد پاسداران به هلاکت رسیده خود را با همان اتوبوسهای خالی به تهران منتقل کرده و

در جمع بندی نظامی خود اعتراف کردند که از دیوار بلندتر از قد خودمان میخواستیم بالا برویم.

رژیم آخوندی کوشید با وارد آوردن فشار از هر طرف، مقاومت ایران را به جانبداری آشکار از این یا آنطرف و

وابسته کردن سرنوشت جنبش به نتیجه تصمیمگیری دیگران بکشاند.

دامن زدن به این جنگ روانی وظیفه رسمی و فوری تمام مراکز تروریستی ـ جاسوسی رژیم در خارج کشور اعلام شد.

رژیم آخوندی تصور میکرد در هر ج ومرجی که در پایان جنگ بوجود خواهد آمد، میتواند مجاهدین را به سادگی نابود کند.

با این توهم بود که ۷ تیپ و لشگر پاسداران را در لباس مبدل با سلاح و تجهیزات کامل روانه خاک عراق کردند

تا با کمک ایادی محلی خود به کشتار مجاهدین و نابود کردن آنها بپردازند.

قرارگاههای موسوم به رمضان، نجف و انصار و تیپ موسوم به مقداد و کلیه نیروهای تحت امر آنها و

نیز سپاه موسوم به حمزه از ۱۴ معبر ورودی در سراسر مرز ایران و عراق در جهت اجرای توطئة رژیم فعال شده بودند.

پاسدار رضایی سرکرده وقت سپاه پاسداران رژیم و وحیدی مسئول اطلاعات سپاه پاسداران همراه

با نیروی برون مرزی قدس در قرارگاه رمضان در شهر کرمانشاه مستقر شده و دستاندکار نفوذ و اشغال نواحی مختلف عراق بودند.
روز چهارشنبه۲۲ اسفند ۱۳۶۹ – خامنه ای پرده را کنار زد وصراحتاً اعلام نمود:

” راه نجات ملت عراق حرکت برای حاکمیت اسلام خمینی است“

بعد از ظهر همان روز رفسنجانی به همراه تعداد کثیری از سرکردگان رژیم با ۲پرواز هوایی

وارد قرارگاه رمضان در کرمانشاه که محل استقرار فرماندهی عملیات هجوم نیروهای سپاه به داخل خاک عراق بود شد.

درهمان حال نیروهای سپاه در سرتاسر مرز ایران و عراق ازجمله در محورهای عملیاتی خسروی - مهران و منطقه خرمشهر و تنومه ،

در دو طرف مرز اقدام به برپایی تعداد زیادی قرار گاه تاکتیکی نموده بودند.

صبح پنجشنبه۲۳ اسفند ۶۹ رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر در قرارگاه حنیف پس از ۴ شبانه روز نبرد،

سرانجام توطئه گسترده رژیم خمینی برای محاصره این قرارگاه بزرگ را که در ۶۰ کیلو متری خاک ایران

درمجاورت استان کرمانشاه واقع شده بود، پیروزمندانه در هم شکستند.

روز ۲۷ اسفند خامنه ای برای دومین بار به صحنه آمد و خواستار روی کار آمدن یک حکومت ارتجاعی از نوع خمینی در عراق شد.

در روز ۵ فروردین ۱۳۷۰ به دنبال توطئه و تهاجم گسترده پاسداران رژیم خمینی به مواضع ارتش آزادیبخش ملی ایران،

یکانهای ارتش آزادیبخش تعرض متقابل و بزرگ خود را برای دفاع از مقاومت عادلانه مردم ایران در

شمال شهرهای جلولا و خانقین در ۹ محور آغازکردند و ساعتی بعد چند یگان دیگر ارتش آزادیبخش در دو محور جدید وارد این عملیات شدند.

به این ترتیب رزمندگان أزادی در۱۱ محور در نواری به طول بیش از۱۵۰ کیلومتر و عمق متوسط ۵۰کیلومتر

در منطقه عمومی قره تپه، جلولا و خانقین به درهم شکستن توطئة دشمن اقدام نمودند.

تلفات پاسداران خمینی در جریان عملیات بزرگ ارتش آزادیبخش ملی ایران در ۵ فروردین ۱۳۷۰ چنان سنگین بود

که چندین یگان سپاه پاسداران متلاشی شد یا کارایی رزمی خود را از دست دادند ،

تغییر گوینده

اما اصلی ترین جنگ ارتش آزادی با پاسداران خمینی روز ۱۲ فرودین ۷۰ در ارتفاعات مروارید بوقوع پیوست،


در این روز۷تیپ و لشگر سپاه پاسداران رژیم آخوندی متشکل از هزاران مزدور همراه با انواع تسلیحات و تجهیزات

در منطقه مرزی قصر شیرین تهاجم گسترده ا ی در ۴ محور علیه مواضع ارتش آزادیبخش را به منظور تصرف ارتفاعات مروارید در

شمال شهر جلولا و ارتفاعات آق داغ آغاز کردند.

رزم آوران ارتش آزادیخش در این نبرد دفاعی که بیش از ۱۸ساعت به طول انجامید،

بیش از ۱۵۰۰ تن از پاسداران ر ا به سزای اعمالشان رساندند و ۶ تن از آنان را به اسارت گرفتند.

رژیم آخوندی که در این نبرد خسارات سنگینیی را متحمل شده بود دست به عقب نشینی زد

و ضمن از دست دادن هزاران تن از نیروهایش با روسیاهی و آبرو باختگی ازخاک عراق بیرون رانده شد.

درجریان سلسله عملیات دفاعی مروارید، ۴۰ تن از رزمندگان مجاهد خلق پس از نبردی جانانه با مزدوران خمینی به شهادت رسیدند

و به دیدار رفیق اعلا شتافتند. یاد ۴۰ مروارید پرفروغ شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، درسالگرد شهادتشان گرامی باد.

 نیایش مسعود رجوی عیدفطر ۱۳۷۰ـ مزار مروارید ، اشرف

و ای خدای مجاهدین یا رب العالمین و ای خدای ایرانزمین و اینک ۴۰ مروارید پرفروغ دیگر فدیه این ماه مجاهدین.

دلیر مردان، قهرمانان، پاکبازان و شرفایی که در خون خودشون سحر رو افطار کردند و قدر ملتی اسیر و مظلوم رو رقم زدند.

ربنا تقبل منا انک انت سمیع و علیم. بار خدایا از ما بپذیر که همانا تو شنوا و دانایی.

بار خدایا هزاران بار سپاس بر آنچه که ما رو بدون هدایت کردی. و بر شرفی که در راه خودت نثار ما کردی.

و بر قهرمانانی که در ماه روزه و یا در آستانه اون به درگاه امیر مؤمنان ... و

در رنج و خون خودشون غسل کردن وجه تو رو اراده کردن. و به ملاقات تو آمدهاند.

اونها این ....فروزان و پرفروغی که هریک گنجینهای برای ملت ایران محسوب میشدند و باز هم ای خدایا شکر،

هزاران بار شکر که با این دردانهها و جگر گوشهها راه ما رو و خود ما رو پذیرفتی و میپذیری.

و من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدو الله علیه و منهم من قضا نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا. و

ای خدایا مجاهدین و ای خدای ایرانزمین گواهباش که سرزمینی نموند که به خون مجاهدین، مجاهدین راه تو و خلق تو آغشته و

خونآلود نشه و ما البته که این راه رو ادامه خواهیم داد.

ای یاران به ظاهر خاموش، ای یاران پر فروغ و ما راه شما و ارزشهای شما رو ادامه خواهیم داد


ونگهبانی خواهیم کرد تا آخرین نفس. دست‌از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسدبه جانان یا جان رسد به ایران

ای خدای صاحب جود و جبروت ای صاحب تقوا و مغفرت و ای صاحب کبریا و عظمت

به حق امروز و به حق رسولان برگزیده و ائمه طاهرین و به حق امیر مؤمنان و

به حق شهدایی که در این ماه در درگاه او فرود آمدند، فطر رهایی مردم ما را نزدیک کن.

خدایا به رضای تو راضی هستیم، به امر تو گردن میگذاریم. هرآنچه که تو برای ما خواسته باشی، بخواهی خیره.

برای این خیر به ما شرافت، صلاحیت و اعتبار بیش ازپیش اعطا کن. خدایا قدمهامون رو ثابت کن. و

خدایا همچون این شهیدان به تمامی اهل خانه و خانواده مجاهدین این شرف و عزت و کرامت رو اعطا کن

که تا آخرین نفس در راه تو و در راه امیر مؤمنان پایدار باقی بمانند.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهالذین آمنو صلو علیه و سلمو تسلیما.

دیگر عملیاتهای ارتش آزادیبخش ملی ایران:




گرامی باد یاد و خاطره بهارآوران مروارید، آراسب صیادی

 گرامی باد یاد و خاطره بهارآوران مروارید، آراسب صیادی

    تغییرنام
مجاهد شهید آراسب صیادی 

محل تولد: تهران
شغل: راننده تاکسی
سن: 30
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: عراق
تاریخ شهادت: 12-1-1370
محل زندان: -

گرامی باد یاد و خاطره بهارآوران مروارید، احمدرضا دوست محمد

 گرامی باد یاد و خاطره بهارآوران مروارید، احمدرضا دوست محمد

مجاهد شهید احمدرضا دوست محمد
مجاهد شهید احمدرضا دوست محمد

محل تولد: تهران
شغل: شغل آزاد
سن: 28
تحصیلات: -
محل شهادت: عراق
تاریخ شهادت: 8-1-1370
محل زندان: -

یاد ۴۰مروارید پر‌فروغ، شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادت‌شان گرامی باد

 


سالگرد عملیات مروارید ۱ در پنجم فروردين سال ۱۳۷۰


یاد ۴۰مروارید پر‌فروغ، شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادت‌شان گرامی باد

 


رویداد تاریخی ۱۲فروردین ۱۳۷۰ عملیات بزرگ مروارید توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران

 رویداد تاریخی۱۲فروردین ۱۳۷۰ عملیات بزرگ مروارید توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران

-

عملیات دفاعی مروارید ارتش آزادی‌بخش ملی ایران
عملیات دفاعی مروارید ارتش آزادی‌بخش ملی ایران

عملیات دفاعی مروارید ارتش آزادیبخش ملی ایران

۱۲فروردین ۱۳۷۰ - اول آوریل ۱۹۹۱:

۱۲فروردین هر سال در تقویم مقاومت ایران یادآور عملیات درخشان مروارید ارتش آزادی‌بخش ملی ایران در سال ۱۳۷۰ است. عملیاتی که طرح و تهاجم سنگین و بزرگ رژیم آخوندی برای نابودی ارتش آزادی‌بخش را درهم‌شکست و نیروهای سپاه و بسیج رژیم را خوار و شکست خورده به لانه‌های‌شان برگرداند. سردمداران ولایت کمی بعد ناگزیر به اعتراف شدند که می‌خواستند از دیوار بلندتر از قد خودشان بالا بروند.

رژیم آخوندی ۲۱سال پس از آن عملیات درخشان، برای اولین بار از زبان سرکردگان پاسداران که در آن نبرد ضرب‌شصت ارتش آزادی را چشیده بودند، به لشگرکشی گسترده به عمق خاک عراق و شکست سنگین از مجاهدین اعتراف کرد.

این یکی از آرزوهای همیشگی حکومت ولایت‌ فقیه بوده است که مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش ملی ایران را در عراق نابود کند، اما هر بار به‌رغم طرح‌های بسیار وسیع و توطئه‌های فراوان، سرش به سنگ شکست و ناکامی‌ خورده است. مروارید یکی از آن فرصت‌های طلایی برای رژیم بود. اما نتیجه توطئه و حمله چیزی جز پشیمانی برای رژیم نبود. پس از آن، در جنگ آمریکا و عراق در سال ۱۳۸۲، یک بار دیگر آخوندهای ولایت‌ فقیه با تمامی سپاه و لشکرهای خود طمع نابودی مجاهدین کردند، اما باز شکست را تجربه کردند. دوران ۱۰ساله پایداری اشرف نیز دورانی بود که رژیم تمامی فشارها و توطئه‌ها و حمله و هجوم‌هایش را به‌کار گرفت. اما باز هم نتوانست به نابودی مجاهدین دست یابد. اکنون نیز در سالگرد عملیات دفاعی مروارید، می‌بینیم که رژیم در همه توطئه‌هایش از جمله حمله ۱۰شهریور ۱۳۹۲ به قهرمانان فدایی اشرفی و به‌شهادت رساندن ۵۲مجاهد سرفراز و گروگان‌گیری ۷مجاهد و حملات موشکی متعدد به لیبرتی و شهادت ده‌ها نفر و آخرین آنها، حمله موشکی سنگین در ۷آبان ۱۳۹۴ و به‌شهادت رساندن ۲۴مجاهد جان‌برکف، باز هم رسوایی و شکست توطئه‌هایش را تجربه کرده است. البته این‌بار در شرایطی که در حال فرورفتن در گرداب بحران‌ها است و در سراشیب سرنگونی قرار دارد.

شکست سنگین دیکتاتوری آخوندی در عملیات مروارید یکی از تلخ‌ترین تجربه‌های رژیم در رویارویی با مقاومت ایران بود.

حادترین واقعه جهانی در سال ۱۳۶۹، بحرانی بود که در منطقه خلیج‌فارس پیش آمد و به جنگ نیروهای چند‌ملیتی با دولت عراق منجر شد. حاصل آن جنگ به‌هم‌خوردن تعادل‌قوای پیشین در منطقه و شکل‌گیری صف‌بندی جدید بود. این بحران رژیم آخوندی را که در منطقه و حتی در جهان در انزوای کامل بود، از انزوا بیرون آورد. این برای وارثان خمینی فرصت غیرمنتظره‌ای برای بهره‌برداری سیاسی و اقتصادی کلانی بود. رژیم ضدبشری خمینی که می‌دانست این موقعیت و فرصت تاریخی هیچ‌گاه برایش تکرار نخواهد شد، بلافاصله پس از پایان جنگ خلیج‌فارس با چرخشی سریع در ابعادی گسترده شروع به اعزام نیرو و تهاجم در سراسر نوار مرزی عراق کرد تا به‌خیال خود هم حکومتی از نوع حکومت پلید خود در این کشور برقرار سازد و هم ارتش آزادی‌بخش و مجاهدین را نابود سازد.

مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش ملی ایران در یک عملیات دفاعی در برابر تهاجمات گسترده نیروهای نظامی آخوندهای حاکم ایستادند. آنان در نبردی که طنین آن در غرش هول‌انگیزترین و صعب‌ترین بمباران‌های تاریخ محو می‌شد، رزمیدند و بر انبوه سپاهی بسا افزون‌تر از خویش پیروز شدند.

اعتراف سرکردگان پاسداران به ‌شکست سنگین از ارتش آزادی در مروارید

تلویزیون رژیم۲۳آذر ۱۳۹۱:
گوینده رژیم: «ادامه خبرها: آغاز یادواره ملی ۴۹۰۰شهید فرهنگی با محوریت شهید حاج محمد طالبیان بهانه‌یی شد تا دوباره یاد و خاطره این شهید بزرگوار زنده شود.

که در سال ۱۳۷۰ به‌دست منافقین به‌شهادت رسید. شهید محمد طالبیان در سال ۱۳۹۰ به ‌عنوان شهید نمونه کشور از سوی رهبر معظم انقلاب انتخاب شد.

پاسدار اول: معروف بود به ‌عملیات در واقع کلار، حالا در منطقه‌یی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق و این‌جاها

پاسدار دوم: داخل خاک عراق، منافقین تو خاک عراق چرا اصلاً این کار چی بود که منجر به‌ شهادت خوب بعضی از جوان‌های مملکت هم شدند؟

پاسدار سوم: من اطلاعی ندارم، چیزی نگفتن به‌ ما اصلاً اسم این عملیات چیه،

پاسدار چهارم: اسمی که اون زمان براش گذاشتن با رمزش یکی بود: توکلت علی‌الله

پاسدار اول: تعقیب منافقین که در واقع دور بشن از مرز و شهرهای مرزی ما

پاسدار دوم: مجوز ورود به داخل عراق را به‌مدت مثلاً چند روزی از مقام معظم رهبری می‌گیرن که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.

پاسدار سوم: دیگه عملیات محرز شد. ساعت یک و نیم دو که شروع شد دیگه ادامه پیدا کرد تا حدود ساعت تقریباً ۴/۵ ـ ۵.

پاسدار پنجم: دور و ورهای ساعت ۴ صبح بود، البته از ساعت همین ۲ و ۳ نصف‌شب آتیش می‌اومد، آتیش از چندین جناح می‌اومد،

پاسدار دوم: قبل از نماز صبح همون شب کار به‌‌طور روال عادی خودش با موفقیت پیش رفت،

پاسدار پنجم: ولی متأسفانه صبح تو محاصره افتادیم.
پاسدار سوم: این‌طوری هم که می‌گفتن تقریباً چهارتا تیپ وارد عمل شده بود، یکی تیپ انصار الحسین، یکی یک تیپ از خرم‌آباد، یک تیپ هم از مشهد و یک تیپ هم علی‌الظاهر از تهران بود،

پاسدار پنجم: توی تمامی یگان‌هایی که اومدن برای عملیات تنها یگانی که تقریباً محاصره شد و به دام افتاد و تو قلب عملیات بود با آقای همین آقای چیز اینا، مرادی اینا.

پاسدار دوم: باید بنا‌ به دستور عقب می‌اومدیم، کار خودمون رو انجام داده بودیم، اما بدون هماهنگی مسئولان و با اتکای به خودمون که نباید برمی‌گشتیم عقب، باید بالاخره به ما دستور می‌دادن بیایید عقب.

پاسدار پنجم: متأسفانه اینا گفتن شما باید بمونید تا ساعت تا ظهر

پاسدار دوم: از لحظه‌یی که به قول معروف دستور عقب‌نشینی رو دادن که دیگه مثلاً بچه‌ها می‌تونن بیان عقب به خود بنده اعلام کردن، بنده چیزی رو که خدمت اعضای گردان گفتم و به بچه‌ها گفتم، گفتم این‌جا دیگه بحث فرماندهی نیست، ما تو یه حالت محاصره‌یی قرار گرفتیم و هر کس دیگه الآن باید فرمانده خودش باشه.

پاسدار سوم: هر کس که می‌تونه دیگه خودشو نجات بده، دیگه نه من فرمانده و نه شما نیرو.

پاسدار دوم: بلااجبار باید دیگه عقب‌نشینی می‌کردیم.

پاسدار پنجم: منتها تو شرایط خیلی بدی عقب‌نشینی می‌کردیم.

پاسدار دوم: نه امکاناتش رو داشتیم که در برابر تانک‌ها دوام بیاریم، نه از لحاظ حمایت مثلاً آتش و پشتیبانی ما امکانی داشتیم، دیگه با تانک‌ها قاطی شده بودیم، یعنی بعضی وقت‌ها می‌شد تانک‌ها ما رو دور می‌زدن.

پاسدار پنجم: سیزده تا گلوله آر.پی.جی چهارده تا داشتیم این چهارده تا رو رفتیم رو یک تپه‌یی که مشرف بود به این تانک‌ها هر کدوم از این تانک‌ها می‌اومدن، ما یه دونه براش شلیک می‌کردیم، اولین نفری که تیر خورد یه خدا رحمتش کنه، سرگی بود، علی صمد سرگی،

پاسدار دوم: حاجی تو مسیری که داشت می‌اومد، با بنده شاید چیزی در حدود ۵متر فاصله داشتیم،

پاسدار پنجم: با سرعت داشتم می‌دویدم که دیدم حاجی خدا رحمتش کنه داره میاد خیلی آهسته و اینا البته، می‌اومد، در حدی که می‌تونست می‌اومد،

پاسدار سوم: به ‌اندازه ۵ ـ۶متر جلوتر از بچه‌ها من می‌رفتم،

پاسدار پنجم: گفت نه تو برو، حقیقتاً خدا بیامرزتش، یعنی اگر می‌گفت بمون من می‌موندم، اگر‌ چه هیچ کاری هم براش نمی‌تونستم انجام بدم، خودش هم می‌دونست.

پاسدار سوم: تا ۲متر ۳متر اون طرف‌ترش هم من خودم رو زمین‌گیر کردم، به‌ مجردی که زمین‌گیر کردم خودمو، برگشتم نگاه کردم، دیدم که برو و بچه‌ها همین حاج محمد طالبیان و محمد موبر و محمد کرمی و اینا اومدن این طرف این خاکریزه، نشستن.

پاسدار سوم: خاکریز رو با گلوله تانک ز‌دند
پاسدار پنجم: این‌قدر آتیش سنگین بود که اصلاً نمی‌فهیمدیم داریم کجا می‌ریم، حقیقتاً

پاسدار سوم: شاید به فاصله مثلاً سه چهار متر اون طرف‌تر من یک سنگر تانکی بود من خودمو به ‌اصطلاح بردم توی این سنگر تانک اون‌جا دیگه از دید این قسمت تقریباً من دیگه من یک مقدار رفتم دیگه موقعیتم جوری بود که دیگه به اینا دید نداشتم.

پاسدار دوم: بعد حاجی این‌جوری که داشت می‌آمد به‌سمت من یعنی به‌سمت جلو که داشت می‌اومد به ‌طور ناگهانی تیر کالیبر خورد به ناحیه لگنش، دقیقاً یادمه عینک حاجی از جلو چشم حاجی افتاد.

پاسدار سوم: تا آخرین لحظه‌یی که اومد پشت خاکریز نشست من دیدم که یعنی به‌اتفاق ما ۵ ـ۶نفر اومدیم، پشت اون خاکریزی که آمدن اینا نشستن، هم‌زمان با نشستن‌شون، پشت این خاکریز رو با گلوله تانک زدند.

پاسدار دوم: من حاجی رو تونستم تا زمانی که سرحال بود یه مقداری بیارمش عقب

پاسدار پنجم: دیگه کاملاً آشکار شد که کسی نمی‌تونه واقعاً به کسی کمک کنه،

پاسدار دوم: این بود که دیگه خوب کاری از دستمون نیومد و ما اومدیم خوب ادامه بچه‌ها و بقیه بچه‌ها رو که دیگه تلفات بیشتر از این نشه

پاسدار دوم: اما بعد از عملیات ما خوب شب‌های متمادی برای ردیابی و پیگیری اجساد و مجروحانی که تو منطقه بودند می‌رفتیم حتی ۳شب متوالی خود بنده به ‌همراه بچه‌های اطلاعات و عملیات و شناسایی منطقه که متأسفانه ما نه شهیدی رو تو منطقه دیدیم، نه جنازه‌یی رو دیدیم و نه حتی مجروحی رو».

آخوندها در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوس‌های خالی را به‌همراه آورده بودند، تا به خیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کت‌بسته به تهران ببرند. اما در چنان مهلکه‌ای افتادند که تصورش را هم نمی‌کردند. به ‌نحوی که مجبور شدند اجساد پاسداران به‌هلاکت رسیده خود را با همان اتوبوس‌های خالی به تهران منتقل کرده و در جمع‌بندی نظامی خود اعتراف کردند که از دیوار بلندتر از قد خودمان می‌خواستیم بالا برویم.

رژیم آخوندی کوشید با وارد آوردن فشار از هر طرف، مقاومت ایران را به جانب‌داری آشکار از این یا آن طرف و وابسته کردن سرنوشت جنبش به نتیجه تصمیم‌گیری دیگران بکشاند. دامن زدن به این جنگ روانی وظیفه رسمی و فوری تمام مراکز تروریستی ـ جاسوسی رژیم در خارج کشور اعلام شد. بلندگوهای رژیم و مطبوعات فارسی‌زبان جیره‌خوار یا هم‌دست رژیم طی ماه‌های متمادی از هیچ نوع شایعه‌پراکنی پرهیز نکردند. ورق‌پاره‌های مشکوک از قول منابع به‌اصطلاح موثق خود مدعی عزیمت مریم رجوی به کویت و مهاجرت رزمندگان ارتش‌آزادی‌بخش به یمن، اردن، سودان، لبنان و آلمان شدند یا از تحویل دادن قریب‌الوقوع مجاهدین از سوی عراق به رژیم خبر می‌دادند. رژیم آخوندی تصور می‌کرد در هرج و مرجی که در پایان جنگ به ‌وجود خواهد آمد، می‌تواند هم ولایت‌ فقیه را در عراق حاکم کند و هم مجاهدین را به‌‌سادگی نابود کند. تصور می‌کرد پس از مهاجرت و فرارهای خیالی و قرار گرفتن در زیر بمباران‌ها و شرایط سخت از مقاومت چیزی نمانده و هر کس هم مانده آماده تسلیم شدن است. با این توهم بود که ۷تیپ و لشگر پاسداران را در لباس مبدل با سلاح و تجهیزات کامل روانه خاک عراق کردند تا با کمک ایادی محلی خود به کشتار مجاهدین و نابود کردن آنها بپردازند.

قرارگاه‌های موسوم به رمضان، نجف و انصار و تیپ موسوم به مقداد و کلیه نیروهای تحت ‌امر آنها و نیز سپاه موسوم به حمزه از ۱۴معبر ورودی در سراسر مرز ایران و عراق در جهت اجرای توطئه رژیم فعال شده بودند. پاسدار رضایی سرکرده وقت سپاه پاسداران رژیم و وحیدی مسئول اطلاعات سپاه پاسداران همراه با نیروی برون‌مرزی قدس در قرارگاه رمضان در شهر کرمانشاه مستقر شده و دست‌اندر کار نفوذ و اشغال نواحی مختلف عراق بودند.

فرماندهی عملیات اشغال خاک عراق به‌عهده پاسدار رضایی بود، عملیات هلی‌برد برای نفوذ مزدوران به داخل خاک عراق و ایجاد پایگاه‌های تاکتیکی آغاز شده بود، طرح عملیاتی رژیم آخوندی این بود که با به‌کار گرفتن یک گروه مزدور از اکراد عراقی که از شمال منطقه استقرار نیروهای ارتش آزادی‌بخش حمله را آغاز کرده بودند و نیز با وارد کردن پاسداران از جنوب و غرب، نیروهای ارتش آزادی‌بخش را با تاکتیک شناخته شده چکش و سندان تار و مار کند. اما رزم‌آوران قهرمان ارتش آزادی با هوشیاری تمام ظرف چند ساعت سازمان رزم خود را که در تفرق کامل قرار داشت، تجدید نموده و ابتکارعمل را در دست گرفتند. رزمندگان ارتش آزادی طی چند رشته درگیری تمامی جاده‌های غرب قرارگاه حنیف را به تصرف خود درآوردند و سپس با گسترش در یک نوار ۱۵۰کیلومتری همه مناطق استراتژیک را زیر کنترل خود گرفتند.

روز چهارشنبه ۲۲اسفند ۱۳۶۹ خامنه‌ای پرده را کنار زد و صراحتاً اعلام نمود: «راه نجات ملت عراق حرکت برای حاکمیت اسلام خمینی است.» بعدازظهر همان روز رفسنجانی به‌همراه تعداد کثیری از سرکردگان رژیم با ۲پرواز هوایی وارد قرارگاه رمضان در کرمانشاه که محل استقرار فرماندهی عملیات هجوم نیروهای سپاه به داخل خاک عراق بود شد. در همان حال نیروهای سپاه در سرتاسر مرز ایران و عراق از جمله در محورهای عملیاتی خسروی - مهران و منطقه خرمشهر و تنومه، در ۲طرف مرز اقدام به برپایی تعداد زیادی قرارگاه تاکتیکی نموده بودند.

صبح پنجشنبه ۲۳اسفند ۱۳۶۹ رزمندگان ارتش آزادی‌بخش ملی ایران مستقر در قرارگاه حنیف پس از ۴شبانه‌روز نبرد، سرانجام توطئه گسترده رژیم خمینی برای محاصره این قرارگاه بزرگ را که در ۶۰کیلومتری خاک ایران در مجاورت استان کرمانشاه واقع شده بود، پیروزمندانه درهم‌شکستند.

روز ۲۷اسفند خامنه‌ای برای دومین بار به صحنه آمد و خواستار روی کار آمدن یک حکومت ارتجاعی از نوع خمینی در عراق شد.

در روز ۵فروردین ۱۳۷۰ به ‌دنبال توطئه و تهاجم گسترده پاسداران رژیم خمینی به مواضع ارتش آزادی‌بخش ملی ایران، یکان‌های ارتش آزادی‌بخش تعرض متقابل و بزرگ خود را برای دفاع از مقاومت عادلانه مردم ایران در شمال شهرهای جلولا و خانقین در ۹محور آغاز کردند و ساعتی بعد چند یگان دیگر ارتش آزادی‌بخش در ۲محور جدید وارد این عملیات شدند. به این ترتیب رزمندگان آزادی در ۱۱محور در نواری به‌طول بیش از ۱۵۰کیلومتر و عمق متوسط ۵۰کیلومتر در منطقه عمومی قره‌‍تپه، جلولا و خانقین به درهم‌شکستن توطئه دشمن اقدام نمودند.

تلفات پاسداران خمینی در جریان عملیات بزرگ ارتش آزادی‌بخش ملی ایران در ۵فروردین ۱۳۷۰ چنان سنگین بود که چندین یگان سپاه پاسداران متلاشی شده یا کارایی رزمی خود را از دست دادند، اما اصلی‌ترین جنگ ارتش آزادی با پاسداران خمینی روز ۱۲فرودین ۱۳۷۰ در ارتفاعات مروارید به ‌وقوع پیوست، در این روز ۷تیپ و لشگر سپاه پاسداران رژیم آخوندی متشکل از هزاران مزدور همراه با انواع تسلیحات و تجهیزات در منطقه مرزی قصر شیرین تهاجم گسترده‌یی در ۴محور علیه مواضع ارتش آزادی‌بخش را به‌‌منظور تصرف ارتفاعات مروارید در شمال شهر جلولا و ارتفاعات آق‌داغ آغاز کردند.

رزم‌آوران ارتش آزادی‌بخش در این نبرد دفاعی که بیش از ۱۸ساعت به‌طول انجامید، بیش از ۱۵۰۰تن از پاسداران را به‌سزای اعمال‌شان رساندند و ۶تن از آنان را به‌اسارت گرفتند. رژیم آخوندی که در این نبرد خسارات سنگینی را متحمل شده بود دست به عقب‌نشینی زد و ضمن از دست دادن هزاران تن از نیروهایش با روسیاهی و آبروباختگی از خاک عراق بیرون رانده شد.

آنچه در عملیات دفاعی مروارید اتفاق افتاد به همه ثابت کرد که طمع این رژیم به عراق و رؤیای بلعیدن کشور همسایه نیاز استراتژیک رژیم آخوندی برای بقای خود است. در سال‌های اخیر این حقیقت به‌عیان و به‌‌طور رسمی توسط همه ملت‌های همسایه و به ‌خصوص توسط مردم عراق احساس شده است که آخوندهای حاکم اولاً از تجاوز به عراق و بلعیدن عراق نمی‌توانند دست بکشند و ثانیا اولین گام برای رسیدن به این منظور را از بین بردن مجاهدین می‌دانند.

سابقه تجاوزطلبی به ابتدای روی کار آمدن این رژیم برمی‌گردد، به همان روز نخستین که رژیم آخوندی، آخوند دعایی را به ‌عنوان اولین سفیر خود در عراق تعیین کرد، از همان روزی که شعار راه قدس از طریق کربلا می‌گذرد دادند.

در جریان سلسله عملیات دفاعی مروارید، ۴۰تن از رزمندگان مجاهد خلق پس از نبردی جانانه با مزدوران خمینی به‌شهادت رسیدند و به دیدار رفیق اعلا شتافتند. یاد ۴۰مروارید پرفروغ شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادت‌شان گرامی باد.

مزار مروارید از آن سال با خاکسپاری شهیدان آن عملیات درخشان در اشرف احداث شد و پس از آن شهیدان مجاهدین در این مزار به خاک سپرده شدند. در تهاجم ۱۹فروردین ۱۳۹۰ مزدوران عراقی خامنه‌ای این مزار را اشغال نمودند و مروارید خود به صحنه کارزاری بین مجاهدین و رژیم آخوندی تبدیل شد.

 

یاد ۴۰مروارید پر‌فروغ، شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادت‌شان گرامی باد

 


گوشمالی بسیجی مزاحم زنان و دختران در اصفهان توسط مردم

 گوشمالی بسیجی مزاحم زنان و دختران در اصفهان توسط مردم

گوشمالی بسیجی مزاحم زنان و دختران در اصفهان توسط مردم
گوشمالی بسیجی مزاحم زنان و دختران در اصفهان توسط مردم

روز شنبه ۱۱ فروردین مردم اصفهان یک بسیجی پاسدار (موسوم به امر به معروف) که برای زنان و دختران مردم مزاحمت ایجاد کرده در میدان نقش جهان اصفهان توسط جوانان گوشمالی داده شد.


۱۴۰۳ فروردین ۱۱, شنبه

اسرائيل برای حمله به شهر رفح در نوار غزه آماده می‌شود

 اسرائيل برای حمله به شهر رفح در نوار غزه آماده می‌شود




اقدامات مقدماتی ارتش اسرائیل برای حمله به شهر رفح به رغم انتقادات بین‌المللی همچنان ادامه دارند. در عین حال سازمان ملل متحد نیز نسبت به احتمال گسترش خطر وقوع قحطی در نوار غزه هشدار داده است.

بر اساس گزارش رسانه‌ها، با وجود گسترش انتقادات بین‌المللی و نیز قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل برای "آتش‌بس فوری" در نوار غزه، اقدامات مقدماتی ارتش اسرائیل پیرامون حمله زمینی به شهر رفح همچنان ادامه دارند.

بنا بر گزارش پرتال اینترنتی تلویزیون "کانال ۱۲" که صبح روز پنجشنبه ۲۸ مارس (۹ فروردین) منتشر شد، نیروهای ارتش اسرائیل عملیات مقدماتی برای حمله زمینی به رفح و محاصره این شهر را آغاز کرده‌اند.

گفته شده است این عملیات به منظور آماده شدن برای "سناریوی احتمال ناکامی مذاکرات در زمینه توافق برای آزادی گروگان‌ها" انجام می‌شود.

افزایش علائم احتمال حمله زمینی به رفح

طبق گزارش "کانال ۱۲" اسرائیل، یوآف گالانت، وزیر دفاع اسرائیل این عملیات را با همتای آمریکایی خود، لوید آستین در جریان گفت‌وگوهایش با دولت ایالات متحده در واشنگتن هماهنگ کرده است.

بیشتر بخوانید:  در درگیری مرزی بین اسرائیل و لبنان دست‌کم ۱۶ نفر کشته شدند

جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا در مورد گفت‌وگوی آستین با گالانت اشاره کرده است: «آستین گفت که ما نمی‌توانیم از یک حمله زمینی بزرگ در رفح حمایت کنیم، چنانچه یک برنامه قابل اجرا و قابل راستی‌آزمایی برای تضمین امنیت ۱.۵ میلیون پناهجویی که در نوار غزه هستند، وجود نداشته باشد.»

دستور خرید ۴۰ هزار چادر از چین که توسط بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل داده شده است نیز به نگرانی‌ها در زمینه افزایش احتمال حمله زمینی به رفح، دامن زده است.

بیشتر بخوانید: جنگ در غزه؛ طرح آمریکا برای وقفه در نبردها و مبادله گروگان‌ها

گفته شده است قرار است این چادرها پس از ورود به اسرائیل برای استفاده توسط آوارگان در رفح به نوار غزه فرستاده شوند.

در عین حال برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد نیز هشدار داده است که احتمال می‌رود خطر وقوع قحطی در این منطقه، گسترش یابد.

متیو هولینگ‌ورث، مدیر منطقه‌ای برنامه جهانی غذا به خبرگزاری رویترز در شهر غزه گفت: «هیچ جای دیگر در جهان این همه مردم در معرض خطر قحطی قریب‌الوقوع نیستند.»

در حال حاضر شمار افراد ساکن در شمال نوار غزه بالغ بر حدود ۳۰۰ هزار نفر گزارش شده است.دویچه وله فارسی