۱۴۰۲ اسفند ۱۴, دوشنبه

اعترافات محسن رضائی سرکرده سابق سپاه در تاریخ شفاهی ومروری بر تاریخچه وراه طی شده مجاهدین ورشد وگسترش روز افزون آنها

 اعترافات محسن رضائی سرکرده سابق سپاه  در تاریخ شفاهی ومروری بر تاریخچه وراه طی شده مجاهدین ورشد وگسترش روز افزون آنها

پیشروی، گسترش وتکثیر و نفوذ مجاهدین بلحاظ اجتماعی سیاسی واجرائی و...در سالهای ۵۸ و۵۹ و۶۰

 البته موضوع بسیار مهمی مطرح شد ورژیم هم این روزها همه جا تلاش میکند با فیلم وکتاب ومستند وحتی در دادگاه مسخره ۱۰۴ نفر با جعل وقایع واکاذیب ، بافته وساخته آخوندها ، دادستانی وپاسداران مزدوران وبریده مزدوران تاریخچه انحرافی از مجاهدین ارائه کند. بهمین دلیل باید با یک نگرش خیلی عمیق به این مسئله  واینکه واقعیت چیست وخمینی با مجاهدین چه کردو بطور واقعی  اگر مجاهدین را از این برهه تاریخی ایران حذف کنیم آیا این حکومت آخوندی ۴۰۰ سال حکوت نمیکرد ؟.

نتیجه: 

نگاه به بحث این است که چه تحولاتی بعد از انقلاب حاصل شد.. چه چیزی  اتفاق افتاده چه کسانی وچه نقش هائی داشتند.

یک تاریخچه کوتاه بر آن اساس که زمان شاه که انقلاب ضد سلطنتی آغاز شد ، دسته بندی گروه ها ونیروه ها چگونه بوده وکی ها بودند وکی ها نبودند انقلاب حاصل کار ورزم چه کسانی است و. ؟

واقعیت اینست که به غیر از فدایی ها و سازمان مجاهدین  کسی نبود ، سازماندهی و تشکیلات ونیروئی هم نداشتند . آخوندهای حوزه هم که تشکیلات آنچنانی داشتند زیر چتر مجاهدین  به هواداری از مجاهدین میپرداختند

 در شمال ایران بدلیل تاریخی وجغرافیائی وهمجواری با شوروی سابق وتحت تاثیر انقلاب شوروی البته وضع روشن تر بود واساسا غیر از فدای ها و مجاهدین وبرخی آخوندهای وابسته به مجاهدین جریانی ، تحت پوش کسی دیگر وجود نداشت .

یک نمونه ومثال از استان مازندران ساری و...

در آن  زمان برخی دانشگاه ها یا دانشگده ها اگرچه عضو نبودند

 ولی هوادار سازمان زیاد بودند  ..

همینها تشکیلات مجاهدین در مازندارن را راه انداختند ودر دانشسرای ساری و دانشکده اقتصاد بابل  فنی بابل وگرگان به طور مخفی تشکیلات داشتند و کار میکرد( آخوندها هم ،تحت پوش این دانشجویان فعالیت میکردند) آخوندهائی هم که خوب تریعنی سیاسی تر  بودند اساسا تحت هژمونی مجاهدین کار میکردند و تعداد  کمی هم بودند که ترسو بودند وفاصله میگرفتند وزندگیشان را میکردند .. آخوندهائی که ضد شاه صحبت میکردند از منزلت ها وکرامات مجاهدین میگفتند ... در شهسوار ورامسر حسن یوسفی اشکوری بدون مجاهدین آب نمیخورد و همه چیزش را مجاهدین تامین میکرد و بقیه آخوندهای شهسواروشیرود ورامسر هم همینجور.

در استان مازندران، وقتی در قیام وجنبش ضد سلطنتی سال ۵۷ مقرات ساواک رو گرفتیم (ساواک در شمال درشهرهایی که مردمی و فعال  وسیاسی بودند مقر وزندان ویژه ساواک ساخته بودند از جمله نوشهر وساری، گنبد وگرگان ، لاهیجان ، رشت  و رضوان شهر...) بعد از تصرف مقر ها وزندانهای ساواک  به لیستهائی ازآخوندهایی ریز ودرشت  برخوردیم وبدست ما افتاد  که از ساواک  حقوق میگرفتند ، همان هایی که با ما کار میکردند با ساواک هم کار میکردند .. نور مفیدی امام جمعه گرگان ونماینه غارت گر وجنایتکار خمینی  عضو ساواک بوده و هفتگی با شهربانی یا اطلاعات شهربانی یا... نشست داشتند و در واقع آخوند بظاهر مردمی ولی در پوش مردم ورژیمی بودند و با ساواک کار میکردند...

پس اونهایی که انقلاب کردند نیروهای مردمی وانقلابیونی یا هواداران آنها بودند  که سازماندهی داشتند و فعال بودند .. شهر هایی که مهمتر از همه بود شهر هایی بود که کاخ شاه در آن بوده مثل نوشهر که بهترین ومجهز ترین وپیشرفته ترین مرکز استراق سمع را داشت .. در آنجا آمریکایی ها مقر استراق سمع نصب کرده بودند بدلیل حضور فعال شاه پرست ها تا ۳ روز بعد از ۲۲ بهمن که همه شهر بدست مردم سقوط کرده بود شهرربهشهر کامل سقوط نکرده بود هواداران مجاهدین ومردم کاخ صفی آباد بهشهر را که گرفتند همش نیروهای مردمی بودند وآخوندها میترسیدند وارد شوند وقتی اوضاع آرام شد آقا وآقا زاده ها سر رسیدند وکاری که کردند ان شریک گفتند . تمام شهرهای گرگان وگنبد وبویژه شهرداری بهشهرکه جایگاه واهمیت ویژه داشت  را به کمک هواداران سازمان ونیروهای مردمی تصرف و کنترل کردیم .

پس آخوندهائی که استخدام ساواک بودند ظاهرش خنثی بودند یا غزل های ناامیدی وعافیت جوئی وخشونت پرهیزی میخواندند یا تظاهرات مردمی هم که میشد آفتابی نمیشدند همه‌اش هوادران مجاهدین ونیروهای انقلابی بودندکه انقلاب ضد سلطنتی را محقق کردند.

یک نمونه بارزی که خودم شاهد بودم:

 سال ۵۷ در زمان تظاهرات شهسوار، شاه در نوشهر در تفریح وتعطیلات بود ، رئیس شهربانی شهسوار یک ستوان ذی نفوذ بنام حمزه لوئیان بود که از افسران اطلاعات و...هم بود (حتی سروان نبود و چون ساواکی بود سرگرد ها و دیگران همه پشت سر آن حرکت میکردند این فرد اغلب کلت کمری داشت وبه بهانه هائی که غیر عمدی جلوه کند کاری میکرد که کلتش دیده شود واینجوری خودنمائی و وحشت ایجاد میکرد ) این رئیس شهربانی یعنی حمزه لوئیان به شاه زنگ زد وگفت :

 اعلیحضرتا مردم شهسوارآمدند تظاهرات ومیخواهند که مجسمه پدرت را پایین بکشند شاه هم فرمان تیر داد ، ابتدا با ماشین آبپاش آب داغ پاشیدند و بعد هم صفوف جلوئی جمعیت را به رگبار بستند .

گرداننده اصلی تظاهرات مجاهد شهید مصطفی نیکار ودوستانش بود ما آخوندی  را با التماس ودرخواست آورده بودیم که آخوند کله گننده ای هم بود ما از این کله کنندگی  اش استفاده کردیم شاید مردم ببینند وتعداد بیشتری در تظاهرات شرکت کنند ...

و لی متاسفانه ، زمانی که ماشینهای آب پاش آمدند این آخوند کله کنده ونفر همراهش فرار را برقرار ترجیح دادند... در این تظاهرات که توسط شهربانی ولباس شخصی ها به رگبار بسته شد ۴ نفر کشته وتعداد زیادی هم مجروح شدند.

موتور تظاهرات وانقلاب ضد سلطنتی هواداران مجاهدین ونیروهای انقلابی ومردمی بودند یعنی نسل ما و تشکیلات ما بودند که موتور انقلاب بودند .

 آخوندها ، مزدور رژیم بودند این دسته بندی مشخص است مردم هم که آخوندها را  میدیدند خوب میدانستند  که آنها مفتخور وضد مردم هستند...

در دسته بندی اجتماعی سیاسی وعمل پراتیک روزانه  در سقوط شاه آخوندها جایشان تعیین تکلیف بود وهست خمینی اش مجیز شاه را میگفت بقیه دست بوس وپا بوس شاه وسلطنت بودند .

سال ۵۴  وبعد ضربه اپورتونیستی هم این آخوندها و طلبه ها و راست های مرتجع  در زندان بودند  که در کودتای اپورتونیستی تعداد بیشتری از آنها راست تر ومرتجع تر شدند .

 این افراد بعد ها خمینی چی شدند و وقتی از زندان شاه با توبه ویا با عفو وجاوید شاه که بیرون آمدند وانمود کردند که انقلابیون دو آتشه هستند روح پلید خمینی هم که در آنها دمیده شد هیولائی شدند که بفرمان خمینی  با کشتار واعدام وشکنجه انقلاب وفرزندانش را بلعیدند

در مورد پیشروی این نسلی که گفتیم ووحشت خمینی واطرافیانش  یک مثال بسیار مهمی هست که در تاریخچه مجاهدین برادر مجاهد محمد حیاتی  آنرا در مصاحبات مختلف به جزئیات تشریح کرد  .

قرار شد که سردار موسی وبرادر مسعود به دیدار خمینی بروند محسن رضائی آن موقع حفاظت اطلاعات سپاه بود ، سپاه هم فرمانده متمرکز وواحدی نداشت و محسن رضایی یک نفر ارشد از اعضای اطلاعات سپاه بود .

محسن رضائی در تاریخ شفاهی اش گفته ودر نوشته ها هم هست که میگوید تمام تلاش را کردم که نگذارم این دیدار صورت بگیرد معتقد بودم که مجاهدین از دیدار امام استفاده میکنند ووجه آنها که بالاست بالا تر میرود .

خمینی گفت نگران نباش من که وجه میدهم میتوانم وجه آنها را پس بگیرم .

بعد هم دیدیم که خمینی توقع داشت که مجاهدین دستش را ببوسند وقتی اینجور نشد وبحث آزادی شد خمینی به بهانه هائی  گذاشت ورفت در صورتی به خمینی برخورد که چرا مجاهدین دست او را نبوسیدند وکمی بعد منافقین از کفار بر ترند را در تلویزیون مطرح کرد که زمینه ساز کشتارهای بعدی شد.

مثال دیگر از شمال:

  رفسنجانی و احمد خمینی رفتند پیش خمینی گفتند آقا کشور کلا دست چریکها و مجاهدین است واوضاع خراب است .

خمینی بهشتی را فرستاد تا ببیند موضوع چیست .بهشتی آمد در قائم شهر از اول شهر که وارد شد دید که یک سرزمین دیگر است و رفت تهران وطرح های جنایت کارانه اش را ریخت . بعد از بهشتی فخرالدین حجازی کرسی دار لباس شخصی آخوندها که عربده کش مجلس هم بود  آمد قائم شهر .  وقتی حجازی رسید قائم شهر، پرسیده که اسم این شهر چیه و رژیمی ها هم پشت سرش حرکت میکردند گفتند قائم شهر و فخرالدین حجازی هم گفت خدا رحم کرد قائم شهره که اینجوری است ،اگر لنین گراد بود چه میشد چون عکس های برادر و تبلیغات  مجاهدین سراسر شهر را پر کرده بود .  ساری بابل آمل تنکابن رامسر و شهر های گیلان شهر های آزاد شده بودند.

 برخی باندهای آدم کش وابسته به سپاه وحزب جمهوری
 این باندها ،اکیپی از فالانژهائی بودند به نام سیاه جامگان که در روستاها بندر گز،خانه های مردم را مصادره میکردند همه هوادران مجاهدین را به کمک منوچهر متکی سر باند سیاه جامگان وعباس محمدی سرکرده سپاه پاسداران بندر گز وبا حکم احمد توکلی که یک دادیار قلابی بود دستگیر، شکنجه واعدام کردند وحتی نگذاشتند یک نفرشان هم در مزارهای عمومی شهر دفن شوند .

منوچهر متکی  قاتل وتروریستی که وزیر شد .

بخشی از ترورهای خارج کشوردر زمانی بود که او وزیر خارجه رژیم بود.

به این موضوع باندهای آدم کش حزب جمهوری وسپاه مجزا خواهیم پرداخت

نیروها چگونه در صحنه های سیاسی وپراتیک چیده شده بود

زمان شاه هم  مراکز و دانشگاها و جاهای دیگر را همین مجاهدین و فدایی ها فتح کرده بودند  یعنی خبری از دیگر آخوندها نبود ..خمینی هم که درترکیه وعراق وبعد هم در پاریس بود ..

بنابر نیرو های چیده فعال وچیده شده در صحنه مبارزه مجاهدین وفدائیان بودند ..  :

 بعد از انقلاب این مجاهدین بودند که نیروی پراتیک ، رزمنده وآماده داشتند وکسترش وتکثیر پیدا کردند بنا به اعتراف علی ربیعی پاسدار بازجوی اطلاعاتی که وزیر وسخنگوی حسن روحانی شیاد بود در مجلس رژیم در دفاع از خود گفت همین مجاهدین  ۱۰۰۰ نفر۱۰۰۰ درهر شهر میلیشا داشتند ورژه میبردند بله درست است  مجاهدین تشکیلات سر بسیار قوی داشت ودارد آنزمان رژیم نگذاشت والا مسعود رجوی بطور علنی میتینگ میگذاشت وخمینی هم برای همین وحشت کرد که اگر اینجوری جلو بروند خمینی وآخوندها وپاسداران بدست مردم جارو خواهند شد با یک نگاه به جند مینینگ میتوان به این مهم پی برد و

 در تهران ۱۰۰هزار نفر درتبریز ۲۰۰هزار نفر وتقریبا در رشت ۳۰۰ هزار نفر شرکت کردند ودر روز ۳۰ خرداد ۵۰۰ هزار نفر تظاهران کردند بدون اعلان قبلی وفقط دهن به دهن وفراخون مخفی .

نسل کشی

حالا که فیلم ها وعکس های آن متینگ ها را ببینیم متوجه میشویم که خمینی چه نسل کشی کرده؟ ...۱۲۰۰۰۰نفر و۳۰۰۰۰نفر هم فقط در ۶۷با فتوای خمینی سربدار شدند .

بدون اینکه جرمی ویا ادعائی داشته باشند یا چیزی برای خود بخواهند .

برخی ها میگویند شما در امجدیه شعار دادید وادعای رهبری کردید وخمینی هم این کار را کرد .در حالی که ما اصلا عقل سیاسی اینجوری نداشتیم ما فقط گفتیم خلق جهان بداند مسعود معلم ماست ، ای کاش در همان زمین امجدیه وهمان زمان میگفتیم که خلق جهان بداند  مسعود رهبر ماست .. همان زمان  از بس این شعار مسعود معلم ماست به خمینی خورد وحسودی اش شده بود که تاب نیاورد فردایش در تلویزیون رژیم خمینی گفت:  که این بچه ۳۰ ساله میگه من رهبرم ...

پس ما که مجاهدین هستیم الان میفهمیم که علت اینکه این نیرو دوام وبقا پیدا کرد چی بود.

ایدئولوژی ناب توحیدی ضد استثماری داشتند ساده مستمر ومورچه ای کار کردند زحمت کشیدند قیمت دادند تشکیلاتی بودند وگوش بفرمان ومنضبط  البته پنهان نمیکنیم نقش اول رهبری ذی صلاح آگاه وفداکار برادر مسعود را ونمیتوان نادیده گرفت انقلاب درونی مجاهدین وکشف خواهر مریم از درون همین انقلاب مجاهدین را که آنها را روئین تن وشکست ناپذیر ساخت.  

بله فقط ۱۰۰هزار نفر در امجدیه .۲۰۰ هزار نفر در تبریز وتعداد ۳۰۰ هزار نفر هم در رشت.... و وقتی که این مجموعه را در کنار هم بگذاریم ببینیم که رژیم این حرف ما را که حاکی ونشان دهنده پیشرفت وگشترش روز افزون مجاهدین است را چکونه تفسیر کرد وچگونه جمع بندی کردند.

جمله ایی از محسن رضایی در این باره:
نفوذ های مجاهدین

 
نتیجه اینکه آنها( مجاهدین) درزمان شاه هم کار کرده بودند  بعد از آزادی از زندان هم جنبش درست کردند و نیرو های جامعه را سازماندهی وآموزش دادند وجذب کردند،  میلیشیا هم پرورش دادند و این همه کارهای مجاهدین نبود .

 راست میگوید ، مجاهدین در برخی استانها وشهر ها در سطوحی از مناسب بالای جامعه هم نفر داشتند برای نمونه :

 مجاهد شهید احمد طباطبایی استاندار مازنداران بود  او دکتر بود و همراه او بسیاری از فرماندار ها و بخش دار ها هم از مجاهدین بودند مجاهد شهید ابوذر ورداسبی معاون استاندار مازندران بود  اشرف نشان سیف الله کبیریان از دیگر معاونان دکتر احمد

طباطبائی بود  مجاهد خلق غلام مصباح ومجاهد خلق مجید عالمیان از فرمانداران تا بخشداران  شهرهای بابل بابلسر وآمل ...بودند مجاهد شهید علی اصغر زهتاب چی ، فرماندار یا بخشدار کلار آبار کلاردشت چالوس ونوشهر بودند .... . همشان هوادار  مجاهدین وبسیاری از آنها از زندانیان سیاسی زمان شاه بودند که در بخش هایی اجرایی استان مشعول به خدمات رسانی وخدمت به خلق بودند .

محسن رضائی در باره نفوذ مجاهدین در جامعه ودر سطوح مختلفی از مسئولین وکارگزاران وآخوندها :

جالب اینکه در خانه برخی از آخوندها ۱ الی ۳ تا از بچه های آنها مجاهد ویا هوادار مجاهدین بودند . گیلانی و لاهوتی نماینده تام اختیار خمینی و خزعلی و آیت آلله های دیگه همه دو تا بچه ودر ارتباط با آنها داشتند ..

پس در خانه آخوندها هم بودند، د رسطوح مختلف جامعه هم بودند و در شورای های شهر ها و بخشها هم مجاهدین بودند.و مجاهدین ، علی رغم اینکه در طی ۲ سال ۵۸-۵۹ رژیم وپاسداران حمله میکردند ، قمه میزدند ودستگیر هم میکردندو بسیاری از آنها را از مدرسه ومشاغل اداری واجرائی تسویه ، اخراج وحتی دستگیر وشکنجه نمودند،اما بدلیل سطح ایدئولوژیک وتشکیلاتی وانظباط آهنین وتعهدی که نسبت به مردم داشتند عکس العمل نشدند و دست به سلاح نبردند. زیرا مجاهدین متعهد بودند تا از آخرین قطره آزادی بهر قیمت دفاع کنند  ...

در فاز سیاسی یعنی قبل از ۳۰ خرداد ۵۰ نفر شهید شدند .در قائم شهر ۲ خواهر با گلوله مستقیم پاسداران بشهادت رسیدند

بله مجاهدین بدلیل انظباط ووجود آموزش وهدایت مسعود رجوی توانست ذره به ذره وگام به گام وبا پرداخت سنگین ترین قیمت  از پایین جامعه تا بالا ترین نقطه نفوذ وگسترش پیدا کنند چیدیم محسن رضائی سرکرده پاسداران در تاریخ شفاهی اش اعتراف کرد :

آنها علاوه بر نفوذ در میان بسیاری از مقامات بالای رژیم وهوادری بچه هایشان  در سال ۵۸ آنها نفوذ اجتماعی گسترده ای در بخش اجتماعی پیدا کرده بودند اما در سال ۵۹ آنقدر گسترش پیدا کرده بودند که کاری نمیشد کرد

 بله درست گفت مجاهدین سال ۵۸ کار سیاسی کرده بودند و لی در سال ۵۹ علاوه بر اینکه هواداران خودمون رو جذب کرده بودند در حاکمیت هم شروع به شقه کردن نمودند .

بنی صدرکه پاره ای از رژیم ورئیس جمهور خمینی بود را شقه کردند چون رژیم قصد داشت مردم وما را سرکوب کند.. اگر چه خمینی هنوز فتوا علنی علیه ما نداده بود حتی تا امجدیه ... ولی محسن رضایی صیاد شیرازی و رفسنجانی و خامنه‌ای میخواستند مجاهدین را از صحنه سیاسی حذف وکاری کنند که دست رژیم باز شود وبتوانند بهانه بکیر ومجاهدین را بکشند.

این جا روز، روزها وامتحان نهائی ،آزادیخواهی ،آرمانخواهی ووطن پرستی ما بود میتوانسیم در برابر این اقدام رژیم علیه بنی صدر یعنی اقدام علیه تمامیت جامعه ومردم موضع نگیریم ونظاره گر باشیم ولی بنی صدر هم یعنی آخرین قطرات آزادی موجود در جامعه ودر همین رژیم .

اما مجاهدین سوگند وفا داری به آرمان آزادی مردم خورده بودند زدند مجروح کردند دستگیر کردند ویکسری تسویه هایی ههم کردندکرد ، ریل ترور راه انداختند برخی از فعالان مجاهدین و هواداران معروف را در برخی شهرها با ماشین زیر گرفتند وترور کردند ولی مجاهدین بیدی نبودند که با این بادها بلرزند .

مجاهدین باید در برابر موضع خمینی که تیز میگوید مجاهدین  منافق وبدتر از کفارند  وحذف بنی صدر میایستادند وایستادند  رژیم میگفت  ما میخواستیم مجاهدین را بکشیم ولی نیمتوانستیم. و محسن رضایی گفته است که :

۸ اسفند ۹۴ در مصاحبه شفاهی : سازمان در اشل ۵۹ برای تحقق اهداف دراز مدت خود پیش قدم شد و مهمترین فعالیت در بخش اجتماعی بود و در همین بخش توانست بخشی از جامعه را شکل دهند . ( البته همین محسن رضائی سرکرده حفاظت اطلاعات سپاه مجاهدین را مانیتور واز طرفی با جاسوسی شنود میکردند)  محسن رضائی میگوید:  بنابر این مجاهدین در بهترین شرایط رشد میکنند ولی ما که باید روزی با اینها روبه رو میشدیم مادر بدترین شرایط بودیم .همه چیز به نفع آنها و به ضرر ما بود .

 افکار عمومی مسولان کشور و درون سپاه و در درون واحدهای سپاه تحلیل ما را از مجاهدین قبول نداشتند .. مثلا پیچیدگی رفتار مجاهدین در برخورد با مسولین هم تاثیر گذار بوده ... فضای سیاسی آن روز جامعه برخورد با سازمان مجاهدین را قبول نمیکرد. با اینکه ما میدانستیم که اینها دیر یا زود دست به اسلحه میبرند زیرا مسولین نظام زیر بار نمیرفتند که برخورد کنیم .

میبینید محسن رضائی چی میگوید ، پس دست خمینی و سپاه بسته بود زیرا ما ایدئولوژیک تشکیلاتی بسیار منضبط ، انسانی و قانونی و حق ،کار کردیم و روی اصول ایستادیم و عدول نکردیم .

 محسن رضائی ادامه میدهند :

من به ایشان گفتم  که ما روی مجاهدین کار میکنیم و رفتم پیش دادستان قدوسی ، رفتیم از ایشان حکم گرفتیم که برای گروه های دیگری و ایشان تایید کردند که با استفاده از این حکم میتوانید دستگیر کنید و استفاده کنیدو از سال ۵۹ شنود تعقیب و مراقبت را شروع کردیم .

 در ۲۰۰ سال گذشته چنین پدیده ای مثل خمینی نبوده است . محسن  رضایی میگوید که تمام تلاش را کردم که امام با مجاهدین ملاقات نکنند .. و به خمینی گفتند که نگذارد مجاهدین بیایند پیش شما  وجه کسب میکنند .

خمینی میگفت عیبی ندارد بگذار بیایند وجهه‌ای که میدهم ازشان میتوانم پس بگیرم ..

در مورد بنی صدر هم بر سر ۲ راهی که قرار گرفته  بودیم ، بالاخره از آزادی دفاع میکردیم یا نه .نیروهای دیگر تصمیم گرفتند که تظاهرات کنند ولی خمینی فتوا داد و همه جا زدند .. ۲۵خرداد ۶۰ بود.

مجاهدین سازماندهی و نیرو داشتند فقط باید تصمیم میگرفتند وبهای آنرا میدادند آنهم پرداخت به شیوه عاشورایی .. هیچ تصوری نبود که خمینی رگبار ببندد .

 از آن نقطه فازو نحوه مبارزه عوض شد .زیرامجاهدین وهوادارانشان روز ۳۰ خرداد به خیابانها آمدند تا مسالمت آمیز از آخرین قطرات آزادی که خمینی مخواست آنرا نابود کند، دفاع کنند و در مقابل پاسداران با فتوای خمینی که از رادیو هم اعلام شد که همه را برگبار ببندید  ماهیت خمینی ورژیمش هم کاملا آشکارگردید.

 اینگونه ۳۰ خرداد یک سرفصل تاریخی شد  ومجاهدین هم مثل همیشه این بار هم سر بلند ووفادار به خدا وخلق بیرون آمدند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر