سالگرد عملیات تدافعی مروارید ارتش آزادیخش ملی ایران
سالگرد عملیات تدافعی مروارید ارتش آزادیخش ملی ایران
یاد ۴۰مروارید پرفروغ، شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، در سالگرد شهادتشان گرامی باد
افکتی از سرکردگان رژیم تلویزیون رژیم ـ ۱۸ آذر۹۱
پاسدار اول: معروف بود به عملیات در واقع کلار، حالا در منطقه یی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق و اینجاها ، تعقیب منافقین
پاسدار دوم: مجوز ورود به داخل عراق را به مدت مثلا چند روزی از مقام معظم رهبری میگیرن
که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.
پاسدار پنجم: دور و ورهای ساعت ۴صبح بود، البته از ساعت همین ۲ و ۳ نصف شب آتیش میاومد،
آتیش از چندین جناح میاومد، اینقدر آتیش سنگین بود که نمی فهمیدیم کجا داریم میریم حقیقتا
۱۲ فروردین۱۳۷۰ عملیات دفاعی مروارید
دوازدهم فروردین هر سال در تقویم مقاومت ایران یادآور عملیات مروارید ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال ۱۳۷۰است.
عملیاتی که طرح و تهاجم سنگین و بزرگ رژیم آخوندی برای نابودی ارتش آزادیبخش را در هم شکست و
نیروهای سپاه و بسیج رژیم را خوار و شکست خورده به لانه های خودشان برگرداند.
سردمداران ولایت کمی بعد ناگزیر به اعتراف شدند که میخواستند از دیوار بلندتر از قد خودشان بالا بروند.
شکست سنگین دیکتاتوری آخوندی در عملیات مروارید یکی از تلخترین تجربههای رژیم در رویارویی با مقاومت ایران بود.
حادترین واقعه جهانی در سال ۶۹ بحرانی بود که در منطقه خلیج فارس پیش آمد و به جنگ نیروهای چند ملیتی با دولت عراق منجر شد.
حاصل آن جنگ به هم خوردن تعادل قوای پیشین در منطقه و شکل گیری صف بندی جدید بود.
این بحران رژیم آخوندی را که در منطقه و حتی در جهان در انزوای کامل بود، از انزوا بیرون آورد.
این برای وارثان خمینی فرصت غیر منتظرهای برای بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی کلانی بود.
رژیم ضدبشری خمینی که میدانست این موقعیت و فرصت تاریخی هیچگاه برایش تکرار نخواهد شد،
بلافاصله پس از پایان جنگ خلیج فارس با چرخشی سریع در ابعادی گسترده شروع به اعزام نیرو
و تهاجم در سراسر نوار مرزی عراق کرد تا به خیال خود هم حکومتی از نوع حکومت پلید خود
در این کشور برقرار سازد و هم ارتش آزادیبخش و مجاهدین را نابود سازد.
مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در یک عملیات دفاعی در برابر تهاجمات گسترده نیروهای نظامی آخوندهای حاکم ایستادند. آنان در نبردی که طنین آن در غرش هولانگیزترین و صعبترین بمبارانهای تاریخ محو میشد، رزمیدند و بر انبوه سپاهی بسا افزونتر از خویش پیروز شدند.
اعتراف سرکردگان پاسداران به شکست سنگین از ارتش آزادی در مروارید،از تلویزیون رژیم
گویندة رژیم: ادامة خبرها: آغاز یادوارة ملی چهار هزار و نهصد شهید فرهنگی با محوریت شهید حاج محمد طالبیان بهانه یی شد
تا دوباره یاد و خاطرة ین شهید بزرگوار زنده شود.که در سال ۱۳۷۰ به دست منافقین به شهادت رسید.
شهید محمد طالبیان در سال ۹۰ به عنوان شهید نمونة کشور از سوی رهبر معظم انقلاب انتخاب شد.
- معروف بود به عملیات در واقع کلار، حالا در منطقه یی نام کلار و کفری و این شهرهایی از عراق و اینجاها
داخل خاک عراق، منافقین تو خاک عراق چرا اصلا این کار چی بود که
منجر به شهادت خوب بعضی از جوانهای ممکت هم شدندمن اطلاعی ندارم،
چیزی نگفتن بهما اصلا اسم این عملیات چیه،
اسمی که اون زمان براش گذاشتن با رمزش یکی بود: توکلت علیالله
تعقیب منافقین که در واقع دور بشن از مرز و شهرهای مرزی ما
مجوز ورود به داخل عراق را به مدت مثلا چند روزی از مقام معظم رهبری میگیرن
که علیه گروهک منافقین در عمق خاک عراق فعالیت نظامی داشته باشند.
دیگه عملیات محرز شد. ساعت یک و نیم دو که شروع شد دیگه ادامه پیدا کرد تا حدود ساعت تقریباً ۴/۵ ـ ۵.
دور و ورهای ساعت ۴ صبح بود، البته از ساعت همین ۲ و ۳ نصف شب آتیش میاومد، آتیش از چندین جناح میاومد،
قبل از نماز صبح همون شب کار به طور روال عادی خودش با موفقیت پیش رفت
ولی متأسفانه صبح تو محاصره افتادیم.
این طوری هم که میگفتن تقریباً چهارتا تیپ وارد عمل شده بود،
یکی تیپ انصار الحسین، یکی یک تیپ از خرمآباد، یک تیپ هم از مشهد و یک تیپ هم علی الظاهر از تهران بود،
توی تمامی یگانهایی که اومدن برای عملیات تنها یگانی که تقریبا محاصره شد و به دام افتاد
و تو قلب عملیات بود یگان ما بود با آقای همین آقای چیز اینا، مرادی اینا.
باید بنا به دستور عقب میاومدیم، کار خودمون رو انجام داده بودیم، اما بدون هماهنگی مسئولین و با اتکای به خودمون
که نباید بر میگشتیم عقب، باید بالاخره به ما دستور میدادن بیایید عقب.
متأسفانه اینا گفتن شما باید بمونید تا ساعت تا ظهر
از لحظه یی که به قول معروف دستور عقب نشینی رو دادن که دیگه مثلا بچه ها میتونن بیان عقب
به خود بنده اعلام کردن، بنده چیزی رو که خدمت اعضای گردان گفتم و به بچه ها گفتم، گفتم این جا دیگه بحث فرماندهی نیست،
ما تو یه حالت محاصره یی قرار گرفتیم و هرکس دیگه الان باید فرمانده خودش باشه.
هرکس که میتونه دیگه خودشو نجات بده، دیگه نه من فرمانده و نه شما نیرو.
بلا اجبار باید دیگه عقب نشینی میکردیم.
منتها تو شرایط خیلی بدی عقب نشینی میکردیم.
نه امکاناتش رو داشتیم که در برابر تانکها دوام بیاریم، نه از لحاظ حمایت مثلا آتش و پشتیبانی ما امکانی داشتیم،
دیگه با تانکها قاطی شده بودیم، یعنی بعضی وقتها میشد تانکها ما رو دور میزدن.
سیزده تا گلولة آر پی جی چهار ده تا داشتیم این چهارده تا رو رفتیم رو یک تپه یی که مشرف بود به این تانکها
هرکدوم از این تانکها میاومدن، ما یه دونه براش شلیک میکردیم، اولین نفری که تیر خورد یه خدا رحمتش کنه، سرگی بود، علی صمد سرگی،
حاجی تو مسیری که داشت میاومد، با بنده شاید چیزی در حدود ۵متر فاصله داشتیم،
با سرعت داشتم میدویدم که دیدم حاجی خدا رحمتش کنه داره میاد خیلی آهسته و اینا البته، میاومد، در حدی که میتونست میاومد،
به اندازة ۵ ـ۶متر جلوتر از بچه ها من میرفتم،
گفت نه تو برو، حقیقتاً خدا بیامرزتش، یعنی اگر میگفت بمون من میموندم،
اگرچه هیچ کاری هم براش نمیتونستم انجام بدم، خودش هم میدنست.
تا دو متر سه متر اونطرفترش هم من خودم رو زمینگیر کردم، بهمجردی که زمینگیر کردم خودمو،
برگشتم نگاه کردم، دیدم که برو و بچه ها همین حاج محمد طالبیان و محمد موبر و محمد کرمی و اینا اومدن این طرف این خاکریزه، نشستن.
خاکریز رو با گلولة تانک زدند اینقدر آتیش سنگین بود که اصلا نمی فهیمدیم داریم کجا میریم، حقیقتاً
شاید به فاصلة مثلاً سه چهار متر اون طرفتر من یک سنگر تانکی بود من خودمو باصطلاح بردم توی این سنگر تانک
اون جا دیگه از دید این قسمت تقریبا من دیگه من یک مقدار رفتم دیگه موقعیتم جوری بود که دیگه به اینا دید نداشتم.
بعد حاجی این جوری که داشت میامد به سمت من یعنی به سمت جلو که داشت میاومد
به طور ناگهانی تیر کالیبر خورد به ناحیة لگنش، دقیقا یادمه عینک حاجی از جلو چشم حاجی افتاد.
تا آخرین لحظه یی که اومد پشت خاکریز نشست من دیدم که یعنی به اتفاق ما ۵ ـ۶نفر اومدیم،
پشت اون خاکریزی که امدن اینا نشستن، همزمان با نشستنشون، پشت این خاکریز رو با گلولة تانک زدند.
دیگه کاملا آشکار شد که کسی نمیتونه واقعا به کسی کمک کنه،
این بود که دیگه خوب کاری از دستمون نیومد و ما اومدیم
خوب ادامة بچه ها و بقیة بچه ها رو که دیگه تلفات بیشتر از این نشه
اما بعد از عملیات ما خوب شبهای متمادی برای ردیابی و پیگیری اجساد و مجروحینی که تو منطقه بودند میرفتیم
حتی سه شب متوالی خود بنده به همراه بچههای اطلاعات و عملیات و شناسایی منطقه که
متأسفانه ما نه شهیدی رو تو منطقه دیدیم، نه جنازهایی رو دیدیم و نه حتی مجروحی رو
آخوندها در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوسهای خالی را به همراه آورده بودند،
تا بخیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کت بسته به تهران ببرند.
اما در چنان مهلکه ای افتادند که تصورش را هم نمیکردند. به نحوی که مجبور شدند
اجساد پاسداران به هلاکت رسیده خود را با همان اتوبوسهای خالی به تهران منتقل کرده و
در جمع بندی نظامی خود اعتراف کردند که از دیوار بلندتر از قد خودمان میخواستیم بالا برویم.
رژیم آخوندی کوشید با وارد آوردن فشار از هر طرف، مقاومت ایران را به جانبداری آشکار از این یا آنطرف و
وابسته کردن سرنوشت جنبش به نتیجه تصمیمگیری دیگران بکشاند.
دامن زدن به این جنگ روانی وظیفه رسمی و فوری تمام مراکز تروریستی ـ جاسوسی رژیم در خارج کشور اعلام شد.
رژیم آخوندی تصور میکرد در هر ج ومرجی که در پایان جنگ بوجود خواهد آمد، میتواند مجاهدین را به سادگی نابود کند.
با این توهم بود که ۷ تیپ و لشگر پاسداران را در لباس مبدل با سلاح و تجهیزات کامل روانه خاک عراق کردند
تا با کمک ایادی محلی خود به کشتار مجاهدین و نابود کردن آنها بپردازند.
قرارگاههای موسوم به رمضان، نجف و انصار و تیپ موسوم به مقداد و کلیه نیروهای تحت امر آنها و
نیز سپاه موسوم به حمزه از ۱۴ معبر ورودی در سراسر مرز ایران و عراق در جهت اجرای توطئة رژیم فعال شده بودند.
پاسدار رضایی سرکرده وقت سپاه پاسداران رژیم و وحیدی مسئول اطلاعات سپاه پاسداران همراه
با نیروی برون مرزی قدس در قرارگاه رمضان در شهر کرمانشاه مستقر شده و دستاندکار نفوذ و اشغال نواحی مختلف عراق بودند.
روز چهارشنبه۲۲ اسفند ۱۳۶۹ – خامنه ای پرده را کنار زد وصراحتاً اعلام نمود:
” راه نجات ملت عراق حرکت برای حاکمیت اسلام خمینی است“
بعد از ظهر همان روز رفسنجانی به همراه تعداد کثیری از سرکردگان رژیم با ۲پرواز هوایی
وارد قرارگاه رمضان در کرمانشاه که محل استقرار فرماندهی عملیات هجوم نیروهای سپاه به داخل خاک عراق بود شد.
درهمان حال نیروهای سپاه در سرتاسر مرز ایران و عراق ازجمله در محورهای عملیاتی خسروی - مهران و منطقه خرمشهر و تنومه ،
در دو طرف مرز اقدام به برپایی تعداد زیادی قرار گاه تاکتیکی نموده بودند.
صبح پنجشنبه۲۳ اسفند ۶۹ رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر در قرارگاه حنیف پس از ۴ شبانه روز نبرد،
سرانجام توطئه گسترده رژیم خمینی برای محاصره این قرارگاه بزرگ را که در ۶۰ کیلو متری خاک ایران
درمجاورت استان کرمانشاه واقع شده بود، پیروزمندانه در هم شکستند.
روز ۲۷ اسفند خامنه ای برای دومین بار به صحنه آمد و خواستار روی کار آمدن یک حکومت ارتجاعی از نوع خمینی در عراق شد.
در روز ۵ فروردین ۱۳۷۰ به دنبال توطئه و تهاجم گسترده پاسداران رژیم خمینی به مواضع ارتش آزادیبخش ملی ایران،
یکانهای ارتش آزادیبخش تعرض متقابل و بزرگ خود را برای دفاع از مقاومت عادلانه مردم ایران در
شمال شهرهای جلولا و خانقین در ۹ محور آغازکردند و ساعتی بعد چند یگان دیگر ارتش آزادیبخش در دو محور جدید وارد این عملیات شدند.
به این ترتیب رزمندگان أزادی در۱۱ محور در نواری به طول بیش از۱۵۰ کیلومتر و عمق متوسط ۵۰کیلومتر
در منطقه عمومی قره تپه، جلولا و خانقین به درهم شکستن توطئة دشمن اقدام نمودند.
تلفات پاسداران خمینی در جریان عملیات بزرگ ارتش آزادیبخش ملی ایران در ۵ فروردین ۱۳۷۰ چنان سنگین بود
که چندین یگان سپاه پاسداران متلاشی شد یا کارایی رزمی خود را از دست دادند ،
تغییر گوینده
اما اصلی ترین جنگ ارتش آزادی با پاسداران خمینی روز ۱۲ فرودین ۷۰ در ارتفاعات مروارید بوقوع پیوست،
در این روز۷تیپ و لشگر سپاه پاسداران رژیم آخوندی متشکل از هزاران مزدور همراه با انواع تسلیحات و تجهیزات
در منطقه مرزی قصر شیرین تهاجم گسترده ا ی در ۴ محور علیه مواضع ارتش آزادیبخش را به منظور تصرف ارتفاعات مروارید در
شمال شهر جلولا و ارتفاعات آق داغ آغاز کردند.
رزم آوران ارتش آزادیخش در این نبرد دفاعی که بیش از ۱۸ساعت به طول انجامید،
بیش از ۱۵۰۰ تن از پاسداران ر ا به سزای اعمالشان رساندند و ۶ تن از آنان را به اسارت گرفتند.
رژیم آخوندی که در این نبرد خسارات سنگینیی را متحمل شده بود دست به عقب نشینی زد
و ضمن از دست دادن هزاران تن از نیروهایش با روسیاهی و آبرو باختگی ازخاک عراق بیرون رانده شد.
درجریان سلسله عملیات دفاعی مروارید، ۴۰ تن از رزمندگان مجاهد خلق پس از نبردی جانانه با مزدوران خمینی به شهادت رسیدند
و به دیدار رفیق اعلا شتافتند. یاد ۴۰ مروارید پرفروغ شهیدان گرانقدر عملیات مروارید، درسالگرد شهادتشان گرامی باد.
نیایش مسعود رجوی عیدفطر ۱۳۷۰ـ مزار مروارید ، اشرف
و ای خدای مجاهدین یا رب العالمین و ای خدای ایرانزمین و اینک ۴۰ مروارید پرفروغ دیگر فدیه این ماه مجاهدین.
دلیر مردان، قهرمانان، پاکبازان و شرفایی که در خون خودشون سحر رو افطار کردند و قدر ملتی اسیر و مظلوم رو رقم زدند.
ربنا تقبل منا انک انت سمیع و علیم. بار خدایا از ما بپذیر که همانا تو شنوا و دانایی.
بار خدایا هزاران بار سپاس بر آنچه که ما رو بدون هدایت کردی. و بر شرفی که در راه خودت نثار ما کردی.
و بر قهرمانانی که در ماه روزه و یا در آستانه اون به درگاه امیر مؤمنان ... و
در رنج و خون خودشون غسل کردن وجه تو رو اراده کردن. و به ملاقات تو آمدهاند.
اونها این ....فروزان و پرفروغی که هریک گنجینهای برای ملت ایران محسوب میشدند و باز هم ای خدایا شکر،
هزاران بار شکر که با این دردانهها و جگر گوشهها راه ما رو و خود ما رو پذیرفتی و میپذیری.
و من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدو الله علیه و منهم من قضا نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا. و
ای خدایا مجاهدین و ای خدای ایرانزمین گواهباش که سرزمینی نموند که به خون مجاهدین، مجاهدین راه تو و خلق تو آغشته و
خونآلود نشه و ما البته که این راه رو ادامه خواهیم داد.
ای یاران به ظاهر خاموش، ای یاران پر فروغ و ما راه شما و ارزشهای شما رو ادامه خواهیم داد
ونگهبانی خواهیم کرد تا آخرین نفس. دستاز طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسدبه جانان یا جان رسد به ایران
ای خدای صاحب جود و جبروت ای صاحب تقوا و مغفرت و ای صاحب کبریا و عظمت
به حق امروز و به حق رسولان برگزیده و ائمه طاهرین و به حق امیر مؤمنان و
به حق شهدایی که در این ماه در درگاه او فرود آمدند، فطر رهایی مردم ما را نزدیک کن.
خدایا به رضای تو راضی هستیم، به امر تو گردن میگذاریم. هرآنچه که تو برای ما خواسته باشی، بخواهی خیره.
برای این خیر به ما شرافت، صلاحیت و اعتبار بیش ازپیش اعطا کن. خدایا قدمهامون رو ثابت کن. و
خدایا همچون این شهیدان به تمامی اهل خانه و خانواده مجاهدین این شرف و عزت و کرامت رو اعطا کن
که تا آخرین نفس در راه تو و در راه امیر مؤمنان پایدار باقی بمانند.
ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهالذین آمنو صلو علیه و سلمو تسلیما.
دیگر عملیاتهای ارتش آزادیبخش ملی ایران:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر