۱۴۰۲ اسفند ۲۸, دوشنبه

نقشه‌مسیر «نسلی که دارد تخم مرغ‌ها را می‌شکند»

 نقشه‌مسیر «نسلی که دارد تخم مرغ‌ها را می‌شکند»

قیام ایران ـ عکس از آرشیو
قیام ایران ـ عکس از آرشیو

      جوهر «روح زمانه» یعنی گسترش ارتباطات و جهان اطلاعات‌محور، توأم با بالا رفتن ضریب هوش و ادراک اجتماعی و سیاسی، دشمن لایزال تمامیت‌خواهی، دیکتاتوری و تصمیم‌گیری‌ها بر مبنای تک‌عنصری شده است. تجسم بالفعل این دشمن با ویژه‌گی‌های اشاره‌شده، حاکمیت نظام ولایت فقیه است.

 

      ویژه‌گی بارز شرایط متحول‌شده‌ی ایران از پس آثار فراگیر قیام ۱۴۰۱ با شاخص نفی هرگونه دیکتاتوری و تمرکز بر رأس نظام، اتاق فکر حاکمیت آخوندی را قفل و فلج نموده است. از طرفی نوخواهی و دگراندیشیِ نسل‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰، چالش بزرگ و لاعلاج هم‌اکنون نظام ملایان می‌باشد.

     روزنامه حکومتی آرمان ملی در شماره ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ در گفت‌وگو با یک جامعه‌شناس، این دگراندیشی و تن ندادن به هرگونه دیکتاتوری از جانب نسل‌های ضد ارتجاع حاکم را از قول جامعه‌شناس معاصر آنتونی گیدنز، اعتراف نموده و به رخ باند رقیب کشیده است: «نسل جدید در حال شکستن تخم‌مرغ‌هاست.»

 

       موضوع این است که با شکست سراسریِ حاکمیت در نمایش انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، شعله‌ور شدن تضادهای درونی از هم‌اکنون بیش از پیش بالا گرفته است. یعنی جامعه‌ی ایران با تحریم و بایکوت حکومت، چالش همه‌جانبه‌یی را به درون حاکمیت سرازیر نموده است. حاصل آن، محاصره کردن حاکمیت و انقباض آن توسط خودی‌های نظام با چشم‌انداز دریدن گرگ‌های باندها توسط همدیگر است. این وضعیت را رسانه‌ی حکومتی این‌گونه توصیف می‌کند: «این خطر بسیار جدی است. ما تجربه تلخی در زمینه رادیکالیسم داریم. این رادیکالیسم در بین هر دو جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب وجود داشته است».

 

      کسب آگاهی طبقاتی از میان نبرد با حاکمیت دزد و چپاول‌گر و قربانیِ استثمار چندجانبه‌ی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آن بودن، جامعه‌ی ایران را سدی فرازمند در مقابل نظام آخوندی کرده است. این جامعه‌ی متحول‌شده، در تمامیِ زمینه‌ها دارد خط فاصل پررنگ با حاکمیت می‌کشد؛ جامعه‌یی که تصمیم گرفته با عبور از تمامیت این حاکمیت و باندهایش، به سهم تصمیم‌گیری‌اش برای تعیین سرنوشت خویش و کشور و میهنش برسد. این یعنی بن‌بست لاعلاج ناجمهوریِ متکی بر تک‌عنصریِ ولایت فقیهی و از دور خارج کردن هرگونه مسیر اصلاح این افعی توسط جامعه‌ی ایران. به اعترافی که این جامعه بر زبان رسانه‌ی حکومتی گذاشته، دقت کنید: «جامعه ایران از مرحله شناخت حسی گذر کرده و به شناخت ادراکی رسیده است. جامعه ایران به این نتیجه رسیده که وجود دارد و باید تصمیم بگیرد. مردم دیگر حاضر نیستند بدون نتیجه مطلوب در زمین جریان های سیاسی بازی کنند». (همان)

 

      از منظر جامعه‌ی نوین ایران و نسل تحول‌خواه آن، دوران تجمع قدرت سیاسی ــ مذهبی در یک فرد با شاخص اقتدار تک‌عنصری در پوش عناوین «ولی فقیه» و «آیت‌الله» و «عظما» سپری شده است. این کسب‌وکارهای متکی بر دین‌فروشی و تقدس‌گرایی با سوءاستفاده‌ی استثماری از جامعه‌یی سنتی، دیگر رنگی و جایی در باور و رأی جامعه‌ی ایران ندارند. بازتاب چنین قدرت بالفعل اجتماعی که به درون حاکمیت ولایی ــ آخوندی سرایت می‌کند، چنین آینه‌یی را جلو آن می‌گذارد:

«در جوامع سنتی و کاریزماتیک انتقاد وجود ندارد و هرچه بزرگان می‌گویند باید اجرا شود. در چنین جامعه‌یی مفاهیمی مانند “به چه دلیل” و “چرا” وجود ندارد.؛ امروز اما مردم ایران سنجش‌گر شده‌اند. این به‌معنای این است که مردم با مشاهده‌ی عملکرد افراد و جریان‌های سیاسی و ارزیابی آن به تصمیم‌گیری می‌رسند. جامعه ایران پتانسیل رادیکال شدن را دارد». (همان)

 

      رژیم آخوندی توسط اکثریت مردم ایران، توسط پایداران و مقاومت‌کننده‌گان از دهه‌ی ۶۰ تا کنون و توسط قیام‌آفرینانٍ دو دهه‌ی اخیر، باشتاب به مرحله‌ی بازپس دادن آثار جنایات سیاسی، استثمار اقتصادی، زن‌ستیزی و دروغ و دجالیت‌اش هل داده شده است. سرمایه‌گذاری انسانی برای حاکمیت باقی نمانده است. ۴۵ سال تمام تخم‌مرغ‌ها را در یک سبد گذاشت و اکنون همه را باخته است. قدرت انتخاب متعدد و انبساط ندارد. پیش رویش دو راه بیشتر نمانده: خودمحاصره‌ی  ناگزیر در راستای سرنگونیِ ناگزیر!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر