با یاد مجاهد شهید سیدرضا درودی فرمانده صفر(ویژه عملیات فروغ جاویدان عملیات کبیرمیهنی عقیدتی مجاهدین )
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
محل تولد: نيشابورشغل: دانشجوسن: 33تحصیلات: -محل شهادت: کرمانشاهتاریخ شهادت: 5-5-1367محل زندان: -
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه: ۱۳۵۴ / ۲سال
نحوه شهادت: عملیات کبیر فروغ جاویدان
رضا درودی (فرمانده صفر) از فرزندان دلاور مردم نیشابور در سال۱۳۳۳ در همین شهر بدنیا آمد و بعد از گذراندن دبستان و دبیرستان در رشته فیزیک وارد دانشگاه شد.
سالهای حضور رضا در دانشگاه مصادف بود با اوجگیری مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی شاه که ساواک آریامهری با دستگیریهای گسترده و ضربات پیدرپی به سازمان مجاهدین و گروههای مبارز دیگر بهدنبال ایجاد وحشت در میان دانشجویان و مبارزین بود.
رضا در این دوران پرتلاطم با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و در هواداری از سازمان فعالیتهایش را در دانشگاه گسترش داد.
وی بهدنبال این فعالیتها در سال۵۴ توسط ساواک شاه دستگیر و روانه شکنجهگاههای آریامهری شد.
رضا هم در دستگاه شکنجه سیستماتیک ساواک شاه بعد از دستگیری به تخت شکنجه بسته شد و تا مدتها با کابل او را شکنجه میکردند بهطوریکه نمیتوانست راه برود و در بعضی موارد در انجام کارهای فردی توسط یارانش کمک و یاری میشد، آثار زخمها و دردهای ناشی از شکنجه ساواک شاه تا سالیان در رضا نمود داشت واز آن رنج میبرد.
اما رضا هم مانند دیگر یاران مجاهدش از این آزمایش سربلند بیرون آمد و به کادری ارزنده و مسئول برای روزهای سخت نبرد تبدیل شد.
با اوجگیری انقلاب ضدسلطنتی و با گشوده شدن درهای زندانها و شکنجهگاهها رضا هم از جمله زندانیانی بود که همراه با یاران مجاهدش آزاد شد.
در دوران فعالیت سیاسی افشاگرانه علیه ارتجاع خمینی، در نهاد دانشجویی سازمان در تهران فعالیت میکرد. پس از ۳۰خرداد ۶۰، یکی از کارآمدترین فرماندهان نظامی سازمان بود. در فاصله سالهای ۶۰ و ۶۱ رضا درگیریهای متعددی با پاسداران و مزدوران خمینی داشت و چند بار حلقه محاصره پاسداران را در هم شکست و شماری از آنان را به هلاکت رساند.
درخشانترین برگ زندگی پرافتخار او در سالهایی است که در کادر حفاظتی رهبری مقاومت قرار گرفت. از فرماندهان حفاظت هنگام عزیمت رهبری از فرانسه به جوار خاک میهن و زیارت مشاهد متبرکه بود.
فرمانده صفر در عملیات کبیر فروغ جاویدان در موضع معاون فرمانده یک تیپ رزمی در صف مقدم انجام مسئولیت میکرد. یکی از یاران او چنین نوشته است:
«... نبردها به جنگ تن به تن رسیده بود. نزدیک پل تنگه چهارزبر فرمانده صفر مستقر بود و فرماندهی را با خونسردی و جسارت همیشگی به عهده داشت. برخی از همرزمانش از او خواستند به نقطه امن تری برود. اما، او خود در صف اول به پیش میرفت. بیپروا و دلیر آتش میگشود و راه باز میکرد. نبرد به فاصله چند متری رسیده بود. با اینکه مجروح شده بود، اما تا آخرین گلوله جنگید در ادامه نبرد سرانجام با گلولهیی آخرین فروغ حیاتش خاموش شد و به جاودانه فروغهای دیگر پیوست»... .
یادش گرامی و راه و آرمان والای توحیدیاش پررهرو باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر