خاطرات مجاهدان صبريه و شكريه شفابين از حمله به اشرف در برنامه «فصلي در جنهم»
تلويزيون العربيه در 4 ژوئن 2015 در برنامه «فصلي از جهنم» را به خاطرات مجاهدان صبريه
و شكريه شفابين از حمله مزدوران مالكي به اشرف و ليبرتي اختصاص داد
العربيه: آمريكا قبل از عقبنشيني از عراق, از مقامات عراقي خواست تا امنيت پناهندگان ايراني در كمپ اشرف را تضمين كند. اما نيروهاي مالكي دست به چند تهاجم به اين كمپ زدند كه در حد ارتكاب قتلعام ساكنان بود.
شكريه: در اشرف ما بهطور واقعي ميگفتيم نمونهاي از ايران كوچك است. در اشرف همه مليتهاي ايراني وجود دارد, از بلوچ, كرد, ترك و فارس و بهطور واقعي هيچ فرقي بين اين اقوام مختلف وجود ندارد. اشرف همانطور كه گفتم يك ايران كوچك بود و الگويي براي ايران فردا بود. زندگي در اشرف, من كه چند سال در اشرف بودم, زيباترين زندگي در زندگي خودم بود. آنجا هم كتابخانه داشت, ورزشگاه و استخر و دانشگاه داشت و من زبان عربي را از دانشگاه ايران اشرف ياد گرفتم. رابطهها خيلي نزديكه و همه همديگر را دوست دارند و يك مناسبات خيلي عالي انساني بين افراده. من آن جا با دوستان زيادي آشنا شدم بهخصوص دوست عزيزم فائزه رجبي كه يكي از شهداي 19فروردين سال 90 بود. او هم كرد بود و از ايران آمده بود. (صحنهاي از حمله هامويهاي عراقي به ساكنان اشرفنشان داده ميشود).
صبريه: همين طور من خودم كه از طريق پدرم آشنايي كامل را بهدست آوردم تصميم گرفتم به اشرف بروم كه 12سال در اشرف بودم, سه سال در كمپ ليبرتي بودم, در همين پروسهاي كه در اشرف و ليبرتي بودم, متأسفانه شاهد 5حمله جنايتكارانه از طرف مزدوران عراقي به دستور مالكي و رژيم ايران بودم كه هم به اشرف و هم به ليبرتي حمله كردند و بيشترين دوستانم در همين حملات شهيد شدند. بيشترين نمونهها جوانهايي مثل آسيه رخشاني و فائزه رجبي, رحمان مناني, حنيف امامي و بقيه شهدايي كه من الآن ديگه اسم بقيه را به ياد ندارم.
شكريه: روز 19فروردين, يعني در اصل از 13فروردين, مزدوران مالكي آماده حمله به اشرف بودند كه ما فقط با اين مواجه شديم كه روز 13فروردين اگر درست يادم باشد, بيام پيهاي حكومت عراق وارد اشرف شدند و من چون خودم عربي بلد بودم با يك سري از خواهران رفتيم با آنها صحبت كنيم كه دليل اين كه اين تانكها را به اشرف آوردند چيه, وقتي به آنها گفتيم, گفتند كه ما نميدانيم و فقط به ما دستور داده شده كه بياييم اينجا و از فرماندهمان بپرسيد و وقتي سراغ فرماندهشان رفتيم, فرماندهشان گفت كه به ما دستور داده شده كه اينجا محل كشاورزيه و ما بياييم اين محل كشاورزي را براي كساني كه اين زمينها ما آنها بوده را برگردونيم كه ما گفتيم چنين چيزي نيست, اشرف محل زندگي ماست و ما 25سال است كه در اين جا زندگي ميكنيم و اينها هم ابراز بياطلاعي ميكردند و ميگفتند كه ما نميتوانيم پاسخگوي شما باشيم. تا روز 19فروردين بهطور واقعي اين كشمكش ادامه داشت. آنها ميآمدند جلو و ما تلاش ميكرديم كه اينها عقبتربروند و وارد محل, بهخصوص محل زنان نشوند. چون براي ما خيلي سخت بود كه اينها وارد محل زنان بشوند. اين كشمكش تا 19فروردين طول كشيد و 19فروردين متوجه شديم كه دولت عراق كه آنموقع نوري المالكي سركار بود, دستور داده بود كه به اشرف حمله شود كه فكر ميكنم ساعت 5 و نيم صبح يا 5صبح كه ساعت دقيقش يادم نيست ولي حمله شروع شد كه تا 12ظهر حمله طول كشيد كه 36نفر شهيد شدند از جمله 8نفر (از خواهران). براي خودم سختترين خبر شهادت افراد بود. چون ميديديم كه خودمان زندهايم و ديگران يكي يكي شهيد ميشوند و صداي رگبار و شليك و صداي انواع سلاحها هيچوقت قطع نميشد. تا ساعت 12ظهر كه من خودم يادمه كه از مسجد فاطمه زهرا كه صداي اذان را شنيدم يك لحظه بغضم گرفت كه چند نفر شهيد شدند و بعد سيماي آزادي خبرها را ميداد كه اين تعداد نفر شهيد شدند, وقتي فائزه را در بين آنها ديدم خيلي ناراحت شدم.
العربيه: آمريكا تلاش كرد مشكل پناهندگان اشرف را با انتقال آنها به محلي كه در جريان حضورش در عراق استفاده ميكرد و نامش قرارگاه ليبرتي بود حل كند. اما محاصره پناهندگان ادامه يافت.
يكي از ساكنان ليبرتي: با شما از كمپي صحبت ميكنم كه قبل از هر چيزي نامش قلابي است, آن را كمپ ليبرتي يا آزادي مينامند اما آزادي در آن نيست. روزها را مثل زندانيان سپري ميكنيم. نميتوانيم از كمپ خارج شويم و كسي هم نميتواند وارد كمپ شود. حتي اجناسي را كه در خارج از طريق واسطهها خريداري ميكنيم از وارد كردن آن به كمپ ممانعت ميشود. ما نميتوانيم كامپيوتر بخريم و آن را وارد كمپ بكنيم. حشرهكش, ما در كنار رودخانه و نيزار زندگي ميكنيم. آنها از ورود حشرهكش ممانعت بهعمل ميآورند. مانع موبايل ميشوند. سيمان را براي مسيرهاي پيادهرو ميخواهيم ولي مانع وارد كردن آن ميشوند. ما در اين كمپ چطور زندگي كنيم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر