۱۳۹۴ خرداد ۱۱, دوشنبه

در گرامیداشت نخستین سالگرد شهادت غلامرضا خسروی

در گرامیداشت نخستین سالگرد شهادت غلامرضا خسروی

چشم بر سرو و سپهر آزادی داشت، دل در گرو عشق و وصال آن. چون پروانه‌یی از پرهای پرپر خود، رنگین کمانی را ساطع کرد و با طیف رنگارنگی از معناها و پیام‌ها، بر دیدگان و اندیشه و آینده‌ی پیرامون خود پـل زد. بیدلی‌ها و بیقراریهای یاران هم‌زنجیر و راهیان سپیده را به حجم فریاد بدل ساخت و حصار و قلعه و سلول و زندان ولایت انسان‌ستیز را به کانون شورش. پتک، بر سنگ شب جلاد زد. دیکتاتور را به بن‌بست کشاند ـ بن‌بست تاریخی همه‌ی دیکتاتورها در برابر آزادی.

غلامرضا خسروی تبلور «نیل به جامعه‌یی آزاد و رها» (1) را در مجاهدین خلق و پیشگامان اشرف و لیبرتی یافت. بهای ادراک خود برای پاسخ به آمال و آرمان رهایی ایران را، به مهری خون‌سرشته بالغ نمود. مهری بر پای عهد و میثاقش با «بچه‌های اعماق»، «نوباوگان رنج و کار»، «مادران سر از سجاده برداشته» (2) و مردمان و کودکانی که تنها در پای چوبه‌های دار یکدیگر را دیدار می‌کنند. امضایی که خطوط نگاشته‌اش، نگاره‌یی از نام‌ها و شناسه‌ها و سلسله‌ی سرداران تاریخ معاصر ایران در شوق وصال شاهد آزادی‌ست.

«من می‌توانم، برای فتح شب ـ این شب بد ـ
با صبح خونم، خورشید را، شبانه بسازم
در هر زمستان ـ این فصل گل‌شکن ـ می‌توانم
با فصل قلبم، صد باغ را جوانه بسازم» (3)
غلامرضا خسروی به رود همیشه جاری جریانی پیوست که در تداوم تاریخی خود، آخوندها را در تمام عرصه‌ها و پهنه‌ها‌ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران به بن‌بست کشانده است. جریانی بی‌توقف که همواره از چشمه‌ی لایزال آرمان آزادی نوشیده است. او به این ثقل استوار تکیه داد و بر سنگ آسیابش قدم استوار کرد. ثقل مانا و زاینده‌یی که جریان اجتماعی و سراسری برابری‌طلبی و آزادیخواهی را در ایران استمرار داده و مبارزه با ارتجاع ابلیس آخوندی را تضمین کرده ا ست.

غلامرضا خسروی به خوانشی از تضاد اصلی ایران‌زمین دست یافت که ترفندهای هر چند یکبار رمالان سیاست‌باز آخوندی و نوازشگران درونی و برون‌مرزی‌اش را به هیچ انگاشت.

ستایش غلامرضا خسروی و راهیان سپیده‌یی که چشم و امید مردم ایران در برابر ایلغار آخوند انسان‌ستیز می‌باشند، قصیده‌ی مکرری در دیـار ما بوده و هست. در میهنی که زمزمه و ترنم عشق، خواهران توأم مرگ‌اند، غلامرضا خسروی تبلور «غرش خلق ایران در ملک ایران‌زمین شد».

با آثار به جای مانده از خیانت خمینی به آرزوها و اعتماد مردم ایران، در پهنه‌ی 37ساله‌ی کشاکش خدای آزادی با ناخدای استبداد، همه‌ی ما در سیر و صیرورت آزمایشی هستیم که تا سرنگونی تمام‌عیار «شب عمیق اندیشه‌یی ضدبشر و انسان‌ستیز» ـ که در سیما و سیرت حاکمیت آخوندی هویداست ـ تداوم دارد. در این کشاکش بی‌توقف و گسترش یابنده، «با گردنه‌ها و راهزنان و شب‌پرستان بی‌شمار» (4)، کاروان و کهکشان شهیدان، تکیه‌گاهی اعتمادگستر و شگفت‌انگیزند.

باید اعتراف کنیم در زندگی ما کسانی بودند، هستند و خواهند بود که در فلسفه‌ی حیات و مرگ خود، واژه‌ها را از سرگردانی نجات می‌دهند و اندیشه‌ی آزادی و تفکر آرمانی را چراغ و راهنمایند. اینان چون پروانه‌هایی‌اند که از پرهای خود، رنگین کمانی را ساطع می‌کنند و با طیف رنگارنگی از معناها و پیام‌ها، «از بسیاری از آنها که به عمر خود مطمئن‌اند، با عشق و نشاط و کارایی بیشتری به زندگی مشغول» (5) می‌باشند و بر دیدگان و اندیشه و آینده‌ی پیرامون خود پل می‌زنند.

غلامرضا خسروی در نبردی نابرابر، با همین اندیشه و آرمان، سینه به سینه‌ی دژخیم و جلاد، آینه‌یی می‌شود برابر نیازها و ضرورتهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و مردم خویش. و این، همان عزم جزمی‌ست که در طول تاریخ ایران، تمام دیکتاتورها را در برابر پیشگامان و پیشتازان آزادی، به بن‌بست کشانده و می‌کشاند. و این، همان رزمی‌ست که متضمن بامداد خجسته‌ی رهایی ایران‌زمین می‌باشد...

خرداد 94
نشانی‌ها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1و 4: از نامه‌ی غلامرضا خسروی با عنوان: هر زمان باید چیزی را فدا نمود.

2. احمد شاملو، ترانه‌های کوچک غربت: « «... مادران سیاه‌پوش / ـ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد ـ / هنوز از سجاده‌ها / سر برنگرفته‌اند!»

3. ایرج جنتی عطایی، شعر «خورشید شبانه»
5. از خاطرات یکی از زندانیان درباره‌ی غلامرضا خسروی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر