۱۳۹۴ دی ۸, سه‌شنبه

پیامبرِ صلیب بر دوش ازمجاهد خلق علیرضا خالوکاکایی از رزمگاه لیبرتی

مجاهد خلق علیرضا خالوکاکایی از رزمگاه لیبرتی
لینک به منبع

«من پشت در ایستاده‌ام. در را می‌کوبم. اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند وارد می‌شوم و با او شام خواهم خورد و او نیز با من»
اشک ْقطره‌یی درشت، از چشمان هراسان زن گرفتار و بی فریادرس، در آستانهُ فروچکیدن بود. قامت مچالهُ او، در ازدحام اوباش، چون پوپکی بالْ شکسته یی می‌نمود در محاصرهُ کرکس‌ها. فریسیان با ریش‌های بافته و انبوه خود -که به چهره‌های چرمی و زمختشان خشونتی حیوانی می‌بخشید- او را دوره کرده بودند. کسی به کسی نگاه نمی‌کرد. گورکن آخرین کپهُ خاک را با غیظ به بالا پرتاب کرد و بیرون پرید. گرداگرد گودال آماده -که به دهان مرده‌یی ماننده بود-  کوهوارهیی از قلوه‌سنگ‌های ریزودرشت، دندان بر دندان می‌سایید. از هوا زهر و خون می‌چکید. فریادی چون غلتیدن بشکهُ تندر بر بام ابرها،  فضای سرد و خشک را شکافت.
·       بیاوریدش!
زن که تا این هنگام ساکت ایستاده بود، لبان داغمه‌بسته‌اش را گشود و فریادی جگرخراش از نهاد خسته برآورد. آنان که به تماشا ایستاده بودند، گامی به تردید به جلو نهادند. کودکی در آغوش مادری در بین جمعیت، بیتاب و بهانه‌گیر، ونگ می‌زد.  پرندهیی بهت آلود از روی شانهُ تماشاگرانِ ساکت کشید و در درنگ سربی آسمان فرورفت.
·       نه!... دست نگهدارید!
...
کورسویی لرزان در قلب زن روشن شد. جرأتی خفیف در خونش شروع به دویدن کرد.
·       این کیست؟ که چنین آمرانه و باشهامت اجرای حکم خدا! را مانع می‌شود؟!
نگاه‌ها، زخمی و ژرف‌کاو، هر یک کاسه‌یی لبریز خون؛ خونی غلیظ، به‌یک‌باره به پشت چرخیدند
·       بازهم تو، عیسی ناصری!
مسیح، آرام پای بر خاک کشید، بادی شوخ دامن و بازیگوش، نرمتابِ گیسوان سیاه و بلندش را اندکی پریش کرده بود در سیمایش قاطعیتی آمیخته با مهربانی موج می‌زد.
·       این زن بی‌گناه است. آزاد کنیدش!
موجی آمیزهُ بهت و خشم، چهرهُ فریسیان و سنگ به دستان کبود فکر را درنوردید و رگ برآمدهُ گردن آنان را بیشتر برجسته کرد
·       این زن خدا را به خشم آورده، سزای او...
[مسیح، با طمأنینه]:
·       فقط آنانی بمانند که خود تاکنون هرگز دست به گناه نیازیده‌اند....
همهمهُ دهان‌پرکن ناگهان فرونشست. کسی، آهسته به کسی دیگر نگاه کرد و آهنگ نگاه او، در دیوار چشم تکرار شد. نگاه‌ها یکی‌یکی، از صورت خون‌مردهُ زن، ابتدا با ناباوری به خط افق و آنگاه ازآنجا به درون تابانده شد. فریادی در هر وجدان،  نهیبی در هر قلب. مشت‌ها شل شدند و قلوهُ سنگ‌ها یکان یکان فروافتادند. سایه‌ها محو، و گام‌ها کم‌کم دور شدند. فریسیان نیز دلیلی برای ماندن ندیدند. تنها عیسی به‌جای ماند و آن زن تنها.
... و عیسی که اهل سنگسار نبود.
این جلوه یی از سیمای تابناک مسیح است؛ پیامبری شگفت با تولدی شگفت‌انگیزتر، در دامن‌پاک مادری پیامبرسان چون مریم عذرا.  او حدود 600 سال قبل از اسلام و درزمان حاکمیت هیرودس رومی بر سرزمین مقدس، در شهر «بیت‌اللحم» (فلسطین کنونی) متولد شد. بخش عظیمی از اهمیت ظهور عیسی را باید در نقش‌آفرینی و مسئولیت‌پذیری بی‌بدیل مریم عذرا جستجو کرد.
 مریم، زنی برگزیده، پاک و شکیبا
مادر مریم و پدرش، عمران، از چهره‌های خوش‌نام بنی‌اسرائیل بودند. این مادر وقتی باردار بود نذر کرد، پسری را که به دنیا می‌آورد، به خداوند هدیه کند؛ یعنی وقف دین و کنیسه نماید. اما برخلاف انتظار و توقع، نوزاد، دختر بود، او را «مریم» نامیدند. مریم از نوجوانی تحت سرپرستی ذکریا، از پیامبران نامور بنی‌اسرائیل قرار گرفت.  انجیل‌ها می‌گویند بعدها مریم نامزد مرد جوانی بنام یوسف شد که در شهر «ناصره» درمنطقه جلیل از مناطق فلسطین نجاری می‌کرد. به همین دلیل مردم، مردم عیسی را به اعتبار ناپدری‌اش عیسای ناصری (اهل ناصره) و پیروانش را هم «نصاری»  نامیدند.
تولد خارق العادهُ مسیح
 داستان تولد مسیح در سوره مریم به‌طور کامل آمده است. ظهور فرشته الهی به‌صورت یک انسان بر مریم، در خلوت عبادت، شروع ماجراست. فرشته به او پیام باردارشدن و تولد عیسی مولودی فرخنده و مبارک را می‌دهد. ازاین‌پس سرگذشت دردناک مریم برای ساختن رویدادی شکوهمند در تاریخ شروع می‌شود. اوباش تحریک‌شده و ولگردان هرزه‌درا و چماق به دست،  او را ناپاک و بدکاره می‌نامیدند و بسا زخم‌زبان‌ها می‌زدند. مانند: «ای مریم! پدر و مادرت این‌کاره نبودند ولی تو چرا؟!…» این‌چنین بود که بار عظیم زایش یک وجود تاریخی جدید، بر دوش مریم عذرا قرار می‌گیرد، و او با طاقتی شگفت، پیروزمندانه آن را به ثمر می‌رساند.
وقتی این داستان را می‌خوانیم، بی‌اختیار از خود سؤال می‌کنیم، چه عمدی در کار بوده که خدا تولد مسیح را با این مکانیزم شگفت و بحث‌برانگیز، به انجام برساند؛ آن‌هم با برگزیدن یک زن یعنی مریم. آیا بهتر نبود شیوه یی معقول و شرع پسند در پیش می‌گرفت؛ شیوه یی که جای «اماواگر» و سوءاستفاده برای آخوندهای زمان و حد زنان متشرع باقی نگذارد؟
باکمی درنگ و رفتن به عمق، باید گفت اتفاقاً جان کلام نیز اینجاست گویی خدا عمد داشته، به این وسیله با تمامیت نکبت و ریشهُ جاهلیت و ارتجاع دربیفتد. تحت قوانین ارتجاعی آن زمان، زن، وجودی گناهکار به شمار می‌آمد و با کوچک‌ترین بهانه خونش مباح می‌شد. میهن اسیرمان را در زیر نعلینِ خونینِ عمامه به سرهای تازیانه به دست نگاه کنید تا دریابید 600 سال قبل از ظهور اسلام، زنان آن روزگار از دست فریسیان چه می‌کشیده‌اند. راستی چه شباهت شگفتی! وجود دارد بین زمانهُ ما و شرایطی که مسیح در آن برانگیخته شد؛ آیا این تصادفی است؟
تولد مسیح،  پدیده یی رو درروی نگرش آخوندها
آری، نفس تولد عیسی بار ضد ارتجاعی دارد. او در شرایطی قدم به عرصهُ حیات گذاشت که آخوندهای یهودی (همان‌ها که سنگسار توسط آن‌ها ترویج و اجرا می‌شده) با دکان‌های ارتجاعی خود، مردم جامعه و اندیشهُ انسانی را به انحراف کشانده، و برای زن شخصیت و احترامی قائل نبودند. عجایب کار خدا را می‌بینید؟ کسی را به جان آخوندهای یهودی انداخته که از دید آن‌ها اولین اتهامش این است که اصلاً پدر ندارد و معلوم نیست چطور به دنیا آمده، حال ادعای پیامبری هم دارد! اینجاست که باید دوباره آن جملهُ طلایی خضرِ پیامبر را - در پاسخ به سؤالات مکرر حضرت موسی- از قول قرآن شنید، و در آن تعمق کرد:  «أَلَمْ أَقُل لَّک إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْراً»(کهف- 72 و 75). آیا به تو نگفتم نمی‌توانی صبر کنی؟ [نگفتم صبر کن تا به کنه حقیقت پی ببری].
ماحصل اینکه، تولد مسیح درست در نقطه مقابل ایدئولوژی آخوندها و فریسیان دین‌فروش قرار دارد. پیام این تولد این است که کسی یارای مقابله با آخوندها را دارد که خودش کاملاً از تفکرات آلودهُ آن‌ها بری باشد؛ و مسیح به‌درستی آن‌کس بود.
در قرآن می‌خوانیم حضرت مسیح -درحالی‌که نوزادی بیش نیست- در گهواره، خود را به‌عنوان بندهُ خدا، صاحب کتاب و پیامبر معرفی می‌کند (إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیاً / وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَینَ مَا کنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهُ وَالزَّکاهُ مَا دُمْتُ حَیاً) و بلافاصله انگشت می‌گذارد روی نیکی و احترام نسبت به مادر بزرگوارش؛ زیرا این مریم است -که پس از به دنیا آوردن مسیح- در معرض اتهام و ژاژخایی آخوند مآبانهُ اوباش قرارگرفته (وَبَرّاً به والدتی) و می‌گوید خدا مرا جبار شقی قرار نداده «وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیاً» (مریم- آیات 32-30 )
این کنایه و اشارتی گویاست به دیدگاه زن ستیزانه و ضد انسانی آخوندهای شقی و پلید؛ آنانی که «پشه را صافی می‌کنند ولی شتر را با بارش فرو می‌بلعند»؛ همان‌ها که چپاول و رباخواری و… را حلال می‌شمارند اما برای زنان حکم سنگسار صادر می‌کنند». خدایی که مسیح می‌پرستد و به پرستش او فرامی‌خواند، «جبار» و «شقی»، دیکتاتور و خون‌ریز نیست بلکه او و خدایش، در برابر جباریت و شقاوت دینی قرار دارند.
مخاطب اصلی مسیح، ارتجاع سفاک و زن‌ستیز دینی
 بنابر آنچه گفته شد، مخاطب اصلی مسیح، آخوندها و فریسیان ریاکار و دین‌فروش بودند. عیسی  از همان روز نخست اعلام کرد که دین جدید نیاورده بلکه تأییدکننده دین موسی است. آمده تا تحریفات ارتجاعی علیه آن آئین را افشا کند. «وَمُصَدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاهُ وَلِأُحِلَّ لَکم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکمْ وَجِئْتُکم بِآیهُ مِّن رَّبِّکمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِیعُونِ» (آل عمران- 50 ) جنگ مسیح، علیه ارتجاع مذهبی جنگی سخت بود. او آن‌ها را در تمامی مظاهر دین فروشی می‌کوبید و افشا می‌کرد. نمونه‌اش داستانی که در ابتدای این نوشتار نقل کردیم که چطور مسیح مانع سنگسار یک زن نگون‌بخت شد.
جنگ با ارتجاع سفاک دینی و بنیادگرایی مهیب مذهبی [آن‌گونه که در روزگار غریب خودمان شاهدش هستیم و باپوست و گوشت و استخوان آن را لمس می‌کنیم] جنگی است دشوار؛ به فداکاری زیاد و سقف شکنی نوین در طاقت انسانی نیاز دارد، ازاین‌رو مسیح در بسیاری از موارد سخنانی با این مضمون دارد:
·       گمان نکنید که آمده‌ام تا صلح به زمین بیاورم. نیامده‌ام که صلح بیاورم بلکه شمشیر را.
·       دشمنان شخص، اعضای خانواده او خواهند بود، هر که پدر و مادر خود را بیشتر از من دوست داشته باشد، لایق من نیست. هر که صلیب خود را برندارد و به دنبال من نیاید لایق من نیست. هر کس فقط در فکر زندگی خود باشد آن را از دست خواهد داد، ولی کسی که به خاطر من زندگی خود را از دست بدهد زندگی او در امان است.

مسیح، مبشر عشق، عطوفت و عدالت
رویاروی شقاوت دین‌فروشان که ما نمونه‌های فراوان آن را روزمره در جامعهُ آخوند زدهُ خودمان حس می‌کنیم، مسیح مبشر عشق و عطوفت بود. ازاین‌رو به محرومان می‌گفت: «ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، نزد من بیانید و من به شما آرامش‌خواهم داد». قبل از مسیح آنچه به نام دین  در جامعه تبلیغ‌شده بود، جز وحوشت و سنگدلی نبود. دست‌وپا بریدن، چشم درآوردن، سنگسار و شقه کردن - درپوش اجرای احکام و حدود دینی-  سبب شده بود تا آخوندها و فریسیان بر گردهُ مردم حکومت کنند.  ستمدیدگان در وجود مسیح پیامبری را می‌دیدند که  به رحمت،  عدالت و رهایی فرامی‌خواند و این دجالان دین‌فروش را خوش نمی‌آمد به همین دلیل او را تکفیر و خونش را مباح نمودند. آنان  از حاکم رومی فلسطین خواستند که مسیح را اعدام نماید. به‌رغم عدم تمایل حاکم رومی به این کار؛ و باآنکه او، انتخاب بین اعدام  عیسی و باراباس (یک جنایتکار حرفه یی) را به عهده خود مردم گذاشت اما تحریک و سم‌پاشی آخوندهای یهودی علیه حضرت مسیح تا بدان پایه رسید که باراباس جنایتکار بخشوده شد و مسیحِ مبشر عطوفت و نرم‌دلی به مرگ محکوم گردید.
صحنهُ اجرای حکم نیز بسیار مشابهُ اجرای احکام، در حکومت آخوندی است؛ مرگی توأم با شلاق و شکنجه و آزار فراوان. مسیحیان معتقدند که عیسی را سرانجام به صلیب کشیده و به شهادت رساندند اما نظر قرآن این است که آن‌ها عیسی را به قتل نرساندند، بل، او به‌سوی خدای خود عروج کرد.
آنچه مسلم است، مسیح زنده است؛ زنده در تمامی خروش‌ها و فریادهای آزادی‌خواهی و عدالت‌جویی. در سالروز میلاد او به‌صورت خاص، و در آستانهُ هرسال نو مسیحی، به‌صورت عام، آرزو می‌کنیم ایران‌زمین نیز با الهام از پیام مسیح، از چنگال ارتجاع هار و فاشیسم شقاوت پیشهُ دینی رها شود، و صلح و برابری در دولت عشق، جای آن را بگیرد. تا آن زمان نیز ما بی‌گمان «صلیب خویش بر دوش» باافتخار گام به راهی خواهیم گذاشت که مسیح و دیگر مبشران نجات‌بخش گذاشته‌اند. باشد از این جملهُ ژرف و زیبای او، ره‌توشه گیریم که گفت:

«هر کس تا آخر پایدار بماند، نجات خواهد یافت».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر