درآستانه بهار ونوروز یاد همه شهدای سرفراز خلق گرامی وراه سرخش پر رهرو باد - پرستوهای پیام آئر بهار وستارگان
شب سوز
من آن ستاره شب سوز بیسر آغازم
که در مدار زمین نیست جای پروازم
غروب سرخ من آن جاودانه میداند
که دیده صبح نخستین، طلوع آغازم
حصار خاکی تن بشکنم اگر روزی
حصار خاکی تن بشکنم اگر روزی
زبام عرش برآید طنین آوازم
درین هزاره خونین سمند سبز خیال
به عرصهای که ندارد کرانه میتازم
کجاست بیرق گلرنگ آسمانی عشق
که بر بلندی فریادها برافرازم
مرا به کشتی خون بر نشانده موج جنون
که در کناره خورشید لنگر اندازم
فروغ مهر دل از آسمان جان سر زد
که آفتاب برآمد ز طور اعجازم
فرشته رقصکنان از بهشت میآید
دمی که بوی گل میآید ز گلشن رازم
کتاب قصه شیرین عشق بگشایید
که من ز تیره فرهاد قصه پردازم
به جستجوی تو ای لا مکان نمیدانم
کجا سفینه اندیشه میبرد بازم
ز شعلههای حسد گر گرفته جان حسود
که من ز خون قلم شعر سرخ میسازم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر