هر روزتان ”نوروز“، نوروزتان ”پیروز“ - صمد محسنی
چرا و چگونه؟
بمناسبت سال نو و بهنام ”جوهر بهار“ که تمامیت سرسبزی و شکوفایی با او به گل مینشیند.
سال نو رسید. بیمقدمه ابتدا بایستی سال نو را به همه تبریک گفت. به همه اشرفیان و اشرفنشانان در همه جای زمین و در هر مقطع زمان از گذشته تا آینده، آیندهای که عادت داریم، تصور کنیم، هنوز نیامده است!
تبریک گفتن نوروز بهمثابه یک حقیقت بزرگ آنقدر بدیهی شده است که هیچکس برای گفتن آن فکر نمیکند. سؤال این است: آیا گذر زمان و گذار ایام، با ما سخن میگوید که ما به آن پاسخ میگوییم: مبارک است و نوروزتان ”پیروز“، هر روزتان ”نوروز“؟ جواب این است که: آری سخن میگوید. راستی زمان را چگونه مییابید. از گذر آن چه احساسی دارید و در گذار از آن چه میکنید. آیا مثل نوروز، همیشه پیروزید؟ بیایید باهم یک بار، نوروز همیشه پیروز را به نظاره بنشینیم. شاید بتوانیم جای پای او را دنبال کنیم و با درک معنای آن، ما هم همیشه همزاد نوروز بشویم و خود و دیگران را از ته قلب خطاب قرار بدهیم که هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز!
حقیقت این است که چنین کلامهایی که بر زبان تاریخ انسان جاری شده، همیشه حاکی از یک محتوای واقعی بوده و بیعلت بیان نشده است. یعنی که این کلمات ریشه در یک واقعیت محتوم در جهان خارج از ذهن دارد و به همین دلیل عنصر ”حقانیت“ را هم میتوان در آنها بوفور یافت.
زمان عبارت است از احساس و ادراک ما از تداوم خلقت و شدن بیسکون جهان عینی. ما آن را در ”طول“ حس میکنیم. البته برای زمان، عرض و عمقی هم میتوان قائل شد و به کشف و به شرح آن نشست که فعلاً موضوع این نوشته نیست.
از طول زمان، یعنی تاریخچه آن حدود پانزده میلیارد سال میگذرد. و آنچه به عمر زمین ما مربوط میشود حدود پنج میلیارد سال ارزیابی میشود. پس پنج میلیارد نوروز پیروز داشتهایم... تا امروز که زمام امور آن در دست ما و شما سپری میشود.
واضح است که نوروز، اولین روز بهار است. از اینروز چرخه طبیعت تغییر میکند. زمستان سرد که انجماد، سکون و انقباض را تحمیل کرده بود، پشت سر گذاشته میشود و فصل بهار آغاز میگردد. یعنی پاشنه طبیعت دیگر بر حرارت، سیالیت، حرکت، گشایش و سهولت قرار میگیرد.
معمولا بین آخرین روز زمستان و اولین روز بهار تفاوت فاحش و برجستهای ملاحظه نمیشود، اما در اینجا یک حقیقت بزرگ نهفته است. این حقیقت عبارت است از اینکه: محصول، میوه، و نتایج بزرگ که ما آن را در قالب امور ”جهش“ یافته میبینیم، همیشه یک دوران رشد مخفی، دوران کمون و غیرمحسوس دارند که اغلب، مورد مشاهده قرار نمیگیرند و نظرات را جلب نمیکنند. ادراک آنها نیازمند دست داشتن در وادی ”شناخت عمقی“ است. یعنی که باید سالک طریق همان واقعیت باشی تا آن را از نقطه آغازش ادراک کنی. مثلاً باید کشاورز باشی تا معنای لحظه کاشتن یک دانه در زیر خاک و دادن اولین آب را به آن خوب بفهمی و همان موقع محصول را ببینی. دیدن محصول وقتی که بر بوته یا درخت آویخته است، نیاز به شناخت عمقی ندارد و عشق و یقین کشاورزان امیدوار را نمیطلبد.
امسال هم نوروز مثل هر سال سر قرار خودش حاضر شده و اندکی هم تأخیر نکرده است. یعنی هیچ عاملی نتوانسته است نوروز را از آمدن باز دارد. در طول زندگی انسانها، چه بسیار کسانی بودند که خیال میکردند بر زمان غلبه کرده و یا توان غلبه دارند و میخواستند به سایر انسانها تحمیل کنند که دیگر زمان بر پاشنه آنان میچرخد و زمین در خدمت آنها باقی خواهد ماند. یعنی تا زمان و زمین هست همین است و همین. تاریخ به این نوع جانوران دو پا نام دیکتاتورهای احمق نهاده و آنها را در چرخ گردان خود له کرده است. هرقدر بیشتر لجاجت کردند، بیشتر له شدند. نیاز نیست از آنها نام برده شود. در زبالهدان تاریخ میتوان به سراغشان رفت و بر آنها نفرین کرد.
متقابلاً کسانی نیز بودهاند که به چرخش سقف نیلوفری لبیک گویان دل داده و بیوقفه تلاش داشتهاند که با آن هم سنخ و همجنس شوند. از خود رنگ و بویی نداشته باشند و همه چیز را از حقیقت آن تداوم خلقت و شدن بیسکون جهان بگیرند و خود را با آن تطبیق داده و به آن سر بسپارند. آنها بدین ترتیب پیام نوروز را در خود بازتاب میدادند. نوروزی که اگر چه هر سال میآید اما هرگز تکرار نیست و در مارپیچ بالا رونده گیتی، هر بار آن شاخص گام نوین زمان به سوی غایتی است. چنین انسانهایی سخت پایدار و وفادار هستند و هیچ چیز مانع از تجلی صفات بهارانه آنها نیست. صفاتی که همیشه تازه و سرسبز و بالنده است و مانند نوروز ندا میدهد که فصل انجماد و سکون تمام شده است و اینک ما، خودمان شاخص آن هستیم.
در بین مجاهدین همیشه میتوانید بشنوید که آنها گذار زمان را حس نمیکنند، یا احساس میکنند که خیلی سریع میگذرد و همیشه وقت کم میآورند. هرگز احساس پیری به آنها دست نداده است. این یک حقیقت قطعی و تجربه شده در میان مجاهدین است. همیشه جوان و همیشه شاداب، مثل نوروز. چرا؟ برای اینکه همیشه عناصر زمستانی فرسوده کننده و انقباض آور را از خود میزدایند و مانند آن است که هر روزشان، همان لحظه گذار از زمستان به روز اول بهار است.
نمیخواهم از مجاهدین تعریف کنم. هر چند به کنکاش نشستن این موضوع در مجاهدین بسیار پرجاذبه است. پر از رمز و رازهای ناگفته، اما زیبا و عطرآگین است و چه خوب است روزی این سؤال از تکتک آنها پرسیده شود و جملاتی را که میگویند تبدیل به یک کتاب نمود. بیتردید این کتاب یک کتاب عمیق و جذاب خواهد شد. اما اینک حرف دیگری را میخواهم دنبال کنم.
میخواهم بگویم که اگر شما هنگام عید نوروز به دیگری میگویید هر روزتان نوروز، ریشهیی عمیق و واقعی در جهان دارد و این ساخته و پرداخته اذهان و یا لقه لقه زبان نیست. فراوان بوده و فراوان هستند انسانها و جریاناتی که چنین حقیقتی را تجربه کردهاند. پس میتوان و باید که با دل سپردن به جریان دائماً تازه شونده همان چرخ نیلوفری، هر روز را تبدیل به نوروز کرد. جهانی که شما را احاطه کرده است چنین استعدادی را دارد و آن را مستمراً محقق میکند و شما را نیز به آن دعوت میکند. شما نیز در اقتدا به آن، همین گونه خواهید شد و همین گونه خواهید ماند. سبز و خرم.
پس اگر این شدنی است چرا که همیشه همچون بهار سرشار و شاداب نباشیم. این حق ماست. برای آن بایستی هر روز جشن گرفت. اصلاً فلسفه جشن هم همین است. حقیقتی که در آن بایستی به شیرینی و حلاوت دست یازید و دهان را شیرین کرد. حتی با یک حبه قند در هر وضعیت و در هر شرایطی.
پس جشن گرفتن نیز همسان با نوروز و عید، یک نیاز و ضرورت حیات انسانی است. مردم سراسر تاریخ و جهان به دلایل مختلف برای خود روز عید تعیین میکنند و جشن میگیرند. در این روزها روال معمول زندگی را متوفق میکنند و ”شیرینی“ میخورند. شیرینی چیست: شیرینی شاخص منطبقترین نوع خوردنی با ارگانیسم حیاتی انسان است. تمام آن جذب میشود و مغذی و مقوی است. بنابراین جشن و شیرینی خوردن حاکی از رسیدن چرخش زمان و ایام به نقطهای است که در اوج خود با تلاش انسان برای بقا و دوام انسانی روی هم افتاده است و انسان در این نبرد پیروز شده است.. یعنی شکل با محتوا کاملاً روی هم افتادهاند. این پیام از یگانگی و دوستی دارد هر وقت چنین باشیم، در حقیقت بر همه عوامل بازدارنده از خصلتهای بهاری غلبه کردهایم.
به این ترتیب وقتی هر روزتان ”نوروز“باشد، البته که این یک پیروزی محتوم، مستمر و حقیقی است. به همین دلیل میگوییم: نوروزتان ”پیروز “در راستای نوروز پیروزی نیز از آن ماست، با ماست، در ماست و خود ما هستیم.
اینها البته ادعاهای کمی نیستند. ولی گواه این مدعا در بالای سر ما حضور دارد. او همان کسی است که برادر مسعود از همان آغاز او را ”جوهر بهار“ نامید و او را به خلق قهرمان ایران هدیه کرد و گفت که: «باشد تا مردم ایران نیز با او بهار را تجربه کنند». آری خواهر مریم را میگویم. اگر چنین ادعاهایی میسر شده است، همه، رویش و زایش و شکوفایی مستمر اوست. جهان گیر شدن جنس جوهر بهار است. پس به طریق اولی او همیشه پیروز است. در همه زمینهها و در همه شرایط و در همه زمانها پیروز و غالب است. مانند بهار هیچ چیز نمیتواند او را نیز از آمدن باز دارد. چنانکه تا امروز نتوانسته است.
اگر در کلامش گرمای روحبخش بهارانه است. اگر از نگاهش امید میبارد، اگر در چهرهاش شادابی و خوشحالی موج میزند، اگر در لبخندش، امید و عشق را میتوان تجربه کرد و اگر تلاشهایش برای آزادی مردم ایران وقفه پذیر نیست و هرگز خسته نمیشود، همه تجلی روح و روان اوست که همان جوهر بهار است. بهاری که هیچکس و هیچ عاملی نمیتواند مانع از ”حلول“و جایگیر شدن او به جای تاریکی و زمستان آخوندهای ضدبشر حاکم بر میهنمان ایران بشود.
بیتردید او همه بهارهایی را که بر میهن ما عبور کرده است، یکجا در خود جمع کرده است. یکجا آن را به همه مردم ایران هدیه میدهد و بشارت دهنده رهایی است. او خود ”جامع کلام تبریک“و تمامیت برکت است.
در کتب لغت، مبارک را «ظرف تجمع خیر که بر اثر کثرت و سرشاری به نقطه جوشش و فیضان رسیده، بهنحوی که سرریز میشود و دیگران را فرا میگیرد» تعریف کردهاند. این معنا را هر روز ما در ”جوهر بهار “تجربه میکنیم. این معنا آنقدر درخشان شده است که عناصر برجسته سیاسی سراسر جهان که معنای حرفهایشان را خیلی خوب میفهمند و قیمت زدن هر حرفی را نیز خیلی خوب میدانند، مکرراً میگویند و از گفتن آن خودشان نیز سرشار میشوند.
پس بیایید همگی با هم آمدن نوروز را به او تبریک بگوییم و با این کار تمامیت وجود خودمان را با او و در او، از حقیقت حیاتبخش و عطر بهار سرشار و مالامال کنیم. با توانی هزار برابر، در کسوت ارتش آزادیبخش به جارو کردن و خانه تکانی ایران از پلیدترین و کثیفترین زبالهها برخیزیم. زبالههایی که ضد هر گونه شادی، ضدهر گونه عطر و ضدهر گونه رنگ سبز و سپید و سرخ هستند.
وه که گر من باز بینم چهر مهرافزای او
بمناسبت سال نو و بهنام ”جوهر بهار“ که تمامیت سرسبزی و شکوفایی با او به گل مینشیند.
سال نو رسید. بیمقدمه ابتدا بایستی سال نو را به همه تبریک گفت. به همه اشرفیان و اشرفنشانان در همه جای زمین و در هر مقطع زمان از گذشته تا آینده، آیندهای که عادت داریم، تصور کنیم، هنوز نیامده است!
تبریک گفتن نوروز بهمثابه یک حقیقت بزرگ آنقدر بدیهی شده است که هیچکس برای گفتن آن فکر نمیکند. سؤال این است: آیا گذر زمان و گذار ایام، با ما سخن میگوید که ما به آن پاسخ میگوییم: مبارک است و نوروزتان ”پیروز“، هر روزتان ”نوروز“؟ جواب این است که: آری سخن میگوید. راستی زمان را چگونه مییابید. از گذر آن چه احساسی دارید و در گذار از آن چه میکنید. آیا مثل نوروز، همیشه پیروزید؟ بیایید باهم یک بار، نوروز همیشه پیروز را به نظاره بنشینیم. شاید بتوانیم جای پای او را دنبال کنیم و با درک معنای آن، ما هم همیشه همزاد نوروز بشویم و خود و دیگران را از ته قلب خطاب قرار بدهیم که هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز!
حقیقت این است که چنین کلامهایی که بر زبان تاریخ انسان جاری شده، همیشه حاکی از یک محتوای واقعی بوده و بیعلت بیان نشده است. یعنی که این کلمات ریشه در یک واقعیت محتوم در جهان خارج از ذهن دارد و به همین دلیل عنصر ”حقانیت“ را هم میتوان در آنها بوفور یافت.
زمان عبارت است از احساس و ادراک ما از تداوم خلقت و شدن بیسکون جهان عینی. ما آن را در ”طول“ حس میکنیم. البته برای زمان، عرض و عمقی هم میتوان قائل شد و به کشف و به شرح آن نشست که فعلاً موضوع این نوشته نیست.
از طول زمان، یعنی تاریخچه آن حدود پانزده میلیارد سال میگذرد. و آنچه به عمر زمین ما مربوط میشود حدود پنج میلیارد سال ارزیابی میشود. پس پنج میلیارد نوروز پیروز داشتهایم... تا امروز که زمام امور آن در دست ما و شما سپری میشود.
واضح است که نوروز، اولین روز بهار است. از اینروز چرخه طبیعت تغییر میکند. زمستان سرد که انجماد، سکون و انقباض را تحمیل کرده بود، پشت سر گذاشته میشود و فصل بهار آغاز میگردد. یعنی پاشنه طبیعت دیگر بر حرارت، سیالیت، حرکت، گشایش و سهولت قرار میگیرد.
معمولا بین آخرین روز زمستان و اولین روز بهار تفاوت فاحش و برجستهای ملاحظه نمیشود، اما در اینجا یک حقیقت بزرگ نهفته است. این حقیقت عبارت است از اینکه: محصول، میوه، و نتایج بزرگ که ما آن را در قالب امور ”جهش“ یافته میبینیم، همیشه یک دوران رشد مخفی، دوران کمون و غیرمحسوس دارند که اغلب، مورد مشاهده قرار نمیگیرند و نظرات را جلب نمیکنند. ادراک آنها نیازمند دست داشتن در وادی ”شناخت عمقی“ است. یعنی که باید سالک طریق همان واقعیت باشی تا آن را از نقطه آغازش ادراک کنی. مثلاً باید کشاورز باشی تا معنای لحظه کاشتن یک دانه در زیر خاک و دادن اولین آب را به آن خوب بفهمی و همان موقع محصول را ببینی. دیدن محصول وقتی که بر بوته یا درخت آویخته است، نیاز به شناخت عمقی ندارد و عشق و یقین کشاورزان امیدوار را نمیطلبد.
امسال هم نوروز مثل هر سال سر قرار خودش حاضر شده و اندکی هم تأخیر نکرده است. یعنی هیچ عاملی نتوانسته است نوروز را از آمدن باز دارد. در طول زندگی انسانها، چه بسیار کسانی بودند که خیال میکردند بر زمان غلبه کرده و یا توان غلبه دارند و میخواستند به سایر انسانها تحمیل کنند که دیگر زمان بر پاشنه آنان میچرخد و زمین در خدمت آنها باقی خواهد ماند. یعنی تا زمان و زمین هست همین است و همین. تاریخ به این نوع جانوران دو پا نام دیکتاتورهای احمق نهاده و آنها را در چرخ گردان خود له کرده است. هرقدر بیشتر لجاجت کردند، بیشتر له شدند. نیاز نیست از آنها نام برده شود. در زبالهدان تاریخ میتوان به سراغشان رفت و بر آنها نفرین کرد.
متقابلاً کسانی نیز بودهاند که به چرخش سقف نیلوفری لبیک گویان دل داده و بیوقفه تلاش داشتهاند که با آن هم سنخ و همجنس شوند. از خود رنگ و بویی نداشته باشند و همه چیز را از حقیقت آن تداوم خلقت و شدن بیسکون جهان بگیرند و خود را با آن تطبیق داده و به آن سر بسپارند. آنها بدین ترتیب پیام نوروز را در خود بازتاب میدادند. نوروزی که اگر چه هر سال میآید اما هرگز تکرار نیست و در مارپیچ بالا رونده گیتی، هر بار آن شاخص گام نوین زمان به سوی غایتی است. چنین انسانهایی سخت پایدار و وفادار هستند و هیچ چیز مانع از تجلی صفات بهارانه آنها نیست. صفاتی که همیشه تازه و سرسبز و بالنده است و مانند نوروز ندا میدهد که فصل انجماد و سکون تمام شده است و اینک ما، خودمان شاخص آن هستیم.
در بین مجاهدین همیشه میتوانید بشنوید که آنها گذار زمان را حس نمیکنند، یا احساس میکنند که خیلی سریع میگذرد و همیشه وقت کم میآورند. هرگز احساس پیری به آنها دست نداده است. این یک حقیقت قطعی و تجربه شده در میان مجاهدین است. همیشه جوان و همیشه شاداب، مثل نوروز. چرا؟ برای اینکه همیشه عناصر زمستانی فرسوده کننده و انقباض آور را از خود میزدایند و مانند آن است که هر روزشان، همان لحظه گذار از زمستان به روز اول بهار است.
نمیخواهم از مجاهدین تعریف کنم. هر چند به کنکاش نشستن این موضوع در مجاهدین بسیار پرجاذبه است. پر از رمز و رازهای ناگفته، اما زیبا و عطرآگین است و چه خوب است روزی این سؤال از تکتک آنها پرسیده شود و جملاتی را که میگویند تبدیل به یک کتاب نمود. بیتردید این کتاب یک کتاب عمیق و جذاب خواهد شد. اما اینک حرف دیگری را میخواهم دنبال کنم.
میخواهم بگویم که اگر شما هنگام عید نوروز به دیگری میگویید هر روزتان نوروز، ریشهیی عمیق و واقعی در جهان دارد و این ساخته و پرداخته اذهان و یا لقه لقه زبان نیست. فراوان بوده و فراوان هستند انسانها و جریاناتی که چنین حقیقتی را تجربه کردهاند. پس میتوان و باید که با دل سپردن به جریان دائماً تازه شونده همان چرخ نیلوفری، هر روز را تبدیل به نوروز کرد. جهانی که شما را احاطه کرده است چنین استعدادی را دارد و آن را مستمراً محقق میکند و شما را نیز به آن دعوت میکند. شما نیز در اقتدا به آن، همین گونه خواهید شد و همین گونه خواهید ماند. سبز و خرم.
پس اگر این شدنی است چرا که همیشه همچون بهار سرشار و شاداب نباشیم. این حق ماست. برای آن بایستی هر روز جشن گرفت. اصلاً فلسفه جشن هم همین است. حقیقتی که در آن بایستی به شیرینی و حلاوت دست یازید و دهان را شیرین کرد. حتی با یک حبه قند در هر وضعیت و در هر شرایطی.
پس جشن گرفتن نیز همسان با نوروز و عید، یک نیاز و ضرورت حیات انسانی است. مردم سراسر تاریخ و جهان به دلایل مختلف برای خود روز عید تعیین میکنند و جشن میگیرند. در این روزها روال معمول زندگی را متوفق میکنند و ”شیرینی“ میخورند. شیرینی چیست: شیرینی شاخص منطبقترین نوع خوردنی با ارگانیسم حیاتی انسان است. تمام آن جذب میشود و مغذی و مقوی است. بنابراین جشن و شیرینی خوردن حاکی از رسیدن چرخش زمان و ایام به نقطهای است که در اوج خود با تلاش انسان برای بقا و دوام انسانی روی هم افتاده است و انسان در این نبرد پیروز شده است.. یعنی شکل با محتوا کاملاً روی هم افتادهاند. این پیام از یگانگی و دوستی دارد هر وقت چنین باشیم، در حقیقت بر همه عوامل بازدارنده از خصلتهای بهاری غلبه کردهایم.
به این ترتیب وقتی هر روزتان ”نوروز“باشد، البته که این یک پیروزی محتوم، مستمر و حقیقی است. به همین دلیل میگوییم: نوروزتان ”پیروز “در راستای نوروز پیروزی نیز از آن ماست، با ماست، در ماست و خود ما هستیم.
اینها البته ادعاهای کمی نیستند. ولی گواه این مدعا در بالای سر ما حضور دارد. او همان کسی است که برادر مسعود از همان آغاز او را ”جوهر بهار“ نامید و او را به خلق قهرمان ایران هدیه کرد و گفت که: «باشد تا مردم ایران نیز با او بهار را تجربه کنند». آری خواهر مریم را میگویم. اگر چنین ادعاهایی میسر شده است، همه، رویش و زایش و شکوفایی مستمر اوست. جهان گیر شدن جنس جوهر بهار است. پس به طریق اولی او همیشه پیروز است. در همه زمینهها و در همه شرایط و در همه زمانها پیروز و غالب است. مانند بهار هیچ چیز نمیتواند او را نیز از آمدن باز دارد. چنانکه تا امروز نتوانسته است.
اگر در کلامش گرمای روحبخش بهارانه است. اگر از نگاهش امید میبارد، اگر در چهرهاش شادابی و خوشحالی موج میزند، اگر در لبخندش، امید و عشق را میتوان تجربه کرد و اگر تلاشهایش برای آزادی مردم ایران وقفه پذیر نیست و هرگز خسته نمیشود، همه تجلی روح و روان اوست که همان جوهر بهار است. بهاری که هیچکس و هیچ عاملی نمیتواند مانع از ”حلول“و جایگیر شدن او به جای تاریکی و زمستان آخوندهای ضدبشر حاکم بر میهنمان ایران بشود.
بیتردید او همه بهارهایی را که بر میهن ما عبور کرده است، یکجا در خود جمع کرده است. یکجا آن را به همه مردم ایران هدیه میدهد و بشارت دهنده رهایی است. او خود ”جامع کلام تبریک“و تمامیت برکت است.
در کتب لغت، مبارک را «ظرف تجمع خیر که بر اثر کثرت و سرشاری به نقطه جوشش و فیضان رسیده، بهنحوی که سرریز میشود و دیگران را فرا میگیرد» تعریف کردهاند. این معنا را هر روز ما در ”جوهر بهار “تجربه میکنیم. این معنا آنقدر درخشان شده است که عناصر برجسته سیاسی سراسر جهان که معنای حرفهایشان را خیلی خوب میفهمند و قیمت زدن هر حرفی را نیز خیلی خوب میدانند، مکرراً میگویند و از گفتن آن خودشان نیز سرشار میشوند.
پس بیایید همگی با هم آمدن نوروز را به او تبریک بگوییم و با این کار تمامیت وجود خودمان را با او و در او، از حقیقت حیاتبخش و عطر بهار سرشار و مالامال کنیم. با توانی هزار برابر، در کسوت ارتش آزادیبخش به جارو کردن و خانه تکانی ایران از پلیدترین و کثیفترین زبالهها برخیزیم. زبالههایی که ضد هر گونه شادی، ضدهر گونه عطر و ضدهر گونه رنگ سبز و سپید و سرخ هستند.
وه که گر من باز بینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر