۱۳۹۵ فروردین ۱۹, پنجشنبه

پریا کهندل - به یاد قهرمانان حماسه 19 فروردین 1390 قهرمانان فروغ اشرف

 پریا کهندل  - به یاد قهرمانان حماسه 19 فروردین 1390 قهرمانان فروغ اشرف

به یاد شهدای قهرمان 19فروردین به‌خصوص قهرمانان شهید اکبر مددزاده، مهدیه مددزاده و نسترن عظیمی که سرفرازانه در دفاع از دژ شرف و پایداری یک خلق- اشرف - جان خود را فدا کردند و تقدیم به هزاران پریا، دختران کوچک و معصوم سرزمین‌مان ایران که از خون این سرداران شکفته شدند.

پریا
اسمم پریاست
دلم تنگه
مادر بزرگ می‌گه تو مال دنیای فرشته‌هایی
خودمم همین رو می‌گم
آخه رؤیاهام هیچ‌وقت زمینی نیستن
یه جورایی آسمونی‌اند
یه دنیایی را می‌بینم که اصلاً ندیدمش
اما می‌دونم که هست
یه دنیایی که آدماش فرشته‌اند
ای خدا! چقدر اونجا را دوس دارم
دنیایی که یک بار دایی اکبر برام نوشته بود:
«همان توصیف خدا از بهشته»
آخ خدا!
چقدر دلم براش تنگ شده
اونروز که دیدم چه جوری چشای قشنگش زیر چرخ خودروی دیوا به اونا می‌خندید

دیگه به چرخ هر ماشینی که نیگا می‌کنم دایی ‌اکبر رو می‌بینم
آخه! شما که نمی‌دونید اون کی بود!
مادر بزرگ همیشه می‌گه اون از اول با فرشته‌ها بود
یادت هست دایی، وقتی عمو حجت (1) رو دار زدن!
تو برای این‌که اشکهات در نیاد فقط به نوک قله توچال خیره شده بودی؟

من که می‌دونستم چت شده.
برای همین به چشات نیگا نمی‌کردم
بعد که من سرود خوندم و رو به آدمایی که به کوه اومده بودن داد زدم:
«چرا می‌خندین؟ عمو حجت منو دیروز دار زدن»
و آدمای زیادی دور ما برای همدردی جمع شدن
تو تازه کمی آروم شدی
حالا اصلاً فکرش رو کردی که وقتی تو رو زیر چرخ هاموی عراقی‌ها می‌بینم

کی دلداریم می‌ده؟
به کدوم قله خیره بشم؟
دیگه حتی یه پریا کوچولو هم نیست که برام سرود بخونه
از لج توهم شده هرچی اشک داشتم ریختم، البته دور ازچشم مادر بزرگ

می‌دونستم ازدستم عصبانی می‌شی
آخه دست خودم نبود
تازه مگه فقط تو بودی؟
از تو که خلاص می‌شدم
خاله مهدیه را چه کار می‌کردم؟
اون صورت قشنگش که خون برش جاری بود
مگه می‌شد خاله مهدیه را بدون لبخند دید؟
و حالا خون پیشانیش از روی عینک چیکه می‌کرد و رو صورتش می‌ریخت

مگه می‌شد تو دنیای آدما بازم فرشته‌یی مث اون پیدا بشه؟

و اون طرفتر خاله نسترن رو

که چه آروم و با وقار دراز کشیده بود
حالا همه‌تون یه جا رفته بودید
و انتظار داشتی اشکام آروم بگیره؟
... ...
ببخشید که دعوام با دایی اکبر طولانی شده
این دعوای هر شب و روزم با اونه
اما بین خودمون بمونه
دعوام رأس راسکی که نیست
مگه می‌شه آدم با دایی اکبرش که حالا اون بالاهاست دعوا کنه

مگه می‌شه با خاله مهدیه و خاله نسترن
و همه اون پهلونایی که حالا شب‌ها تو آسمون می‌بینمشون دعوا بکنم؟

این فقط یه بهونه‌ایه که با اونا حرف بزنم
از دلتنگیام بگم
این جوری خودم رو کنارشون می‌بینم
کنار اونی که حالا تو زندون سرش را بالا گرفته و منم می‌زنه

کنار اون سه تایی که تو سرزمین فرشته‌ها به جنگ دیبا می‌رن

کنار همه اون هزارون فرشته‌یی که یه ترانه بیشتر بلد نیستن

«ترانه آزادی»
دلم می‌خواد منم با اونا ترانه بخونم
مامان بزرگ گاهی قصه سه تا پری را برام می‌گه که توی دنیای آدما گیر افتاده بودن

که آدما بهشون می‌گن:
«پریای خط خطی!
لخت و عریون پاپتی
کی گفته بیاین دنیای ما؟
دنیای واویلای ما
... ... .
دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره...
دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه.»...
اما من که پریای قصه نیستم
اسمم پریاست
اما می‌خوام با هرچه دیب و گرگه بجنگم
تا دیگه تو سرزمین پریا کسی
دایی اکبر و خاله مهدیه و مامان و بابا و آبجی شو رو از دست نده

من به مامان بزرگ می‌گم که منو فرشته صدا نزنه
می‌خوام منم سرود بخونم
و اون وقت صدای خنده دایی اکبر را می‌شنوم
قشنگ‌ترین خنده دنیا رو
صداشو می‌شنوید؟!... .
(1) - شهید حجت زمانی که در سال 1384 در زندان اوین به دست جلادان خامنه‌ای به‌شهادت رسید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر