شهادت مجاهد كبير، رضا رضايى من نمیاندیشـــــم جز بـه میـدان نبـــــرد
من نمیاندیشـــــم جز بـه میـدان نبـــــرد
نیمهشب 25خرداد 1352، انقلاب ایران یكی از رهبران برجسته تاریخ معاصر خود را از دست داد. مجاهد كبیر رضا رضایی پس از نبردی حماسی با مزدوران دشمن بهخاك افتاد ولی خاطره غرورانگیز قهرمانیهایش برای همیشه رهتوشه انقلابیون گردید. مبارزهكردن در شرایطی كه جز یأس تبلیغ نمیشود، و قدرت حاكم، كوس جاودانگی و ثبات حاكمیتش را در سراسر میهن بهصدا درآورده، و همه جا را ناامیدی فراگرفته، كار پیشتازان طریق آزادی است و مجاهد كبیر رضا رضایی یكی از آنان بود.
رضای قهرمان كه در جریان یك حادثه تصادفی, در محل استقرار خود در خانهيى در خیابان غیاثی (جنوبشرقی تهران) توسط ساواك مورد حمله قرار گرفت، از طبقه دوم ساختمان به پایین پرید و با اینكه پایش شكسته بود، برای شكستن حلقه محاصره، با مزدوران ساواك درگیر شد. دشمن كه از رضا كه پیش از آن، بارها محاصره تیمهای شكار دشمن را درهمشكسته و گریخته بود، كینه بسیار بهدل داشت، گلهیی از مزدوران خود را برای دستگیری وی وارد صحنه كرد. اما اینبار نیز رضا تا آخرین نفس جنگید و از انقلاب و خلق ستمدیدهاش دفاع كرد، و سرانجام پس از جنگ و گریزی 2ساعته بهخاك افتاد و خون پاكش را فدیه آزادی مردم و میهنش كرد.
دشمن، عصر همان روز، با تیترهای درشت در صفحه اول روزنامههای خود خبر شهادت مجاهد كبیر رضا رضایی را با عنوانهای جنجالی منعكس كرد و بدین وسیله داغ عمیقی را كه از این مجاهد قهرمان، از فرار جسورانهاش تا تكتك ضربههایی كه پس از آن به رژیم وارد آورده بود، بر دل داشت، بارز ساخت.
رضا نمونه تمامعیار كادرهای همهجانبهیی بود كه حنیف كبیر تحقق آن را از یك آرزو به واقعیت تبدیل كرده بود. او عضو كمیته مركزی مجاهدین و از اولین كسانی بود كه پس از بنیانگذاری مجاهدین در سال 44، همراه با برادر بزرگترش احمد، به سازمان پیوست و در دامان عقیدتی و تشكیلاتی حنیف كبیر پروسه رشد خود را گذراند. او خود در این باره میگفت:
«من افتخار میكنم كه از اولین روزهای تشكیل سازمان به آن پیوستم و از اولین اعضای آن بودم. برای من زندگی جدیدی بود و من بی هیچ تردید و هیچ ماجراجویی آن را پذیرفتم، با كمال اشتیاق». رضا همچنین در یكی از نوشتههایش، خاطره زیبایی از رابطهاش با حنیف كبیر را نقل كرده است:
«من محمد حنیفنژاد را مثل یك برادر بزرگ خودم میدیدم و بهیاد میآورم آن روز پرشكوهی را كه (برای رفتن به مأموریت) از محمد خدا حافظی میكردم. محمد گفت رضا بیا تو را درآغوش بگیرم و ببوسم چون میدانم كه ممكن است دیگر همدیگر را نبینیم. محمد كمتر ابراز لطف و صمیمیتش از دست فشردن تجاوز میكرد و من تنها در آن لحظه دیدم كه محمد سرش را روی شانه من گذاشته بود و برای من آرزوی پیروزی میكرد. وقتی كه نزدیك گاراژ رسیده بودم، از 20متری سعید محسن را دیدم كه انتظارم را میكشد و از دور میخندد. یادكردن از خاطرههاى دورتر برایم خیلی لذتبخش است. آن روز را بهیاد میآورم كه تابستان سال 44 بود، با سعید و محمد و احمد به كوه رفته بودیم. هنوز سازمانی دركار نبود، محمد، سعید و احمد روی مسئولیت تكیه میكردند و من در آن روز محصل بودم و زیاد از كار سر درنمیآوردم. برایشان آتش روشن كردم، هیزم جمع كردم، چای درست كردم و محمد برایمان قرآن میخواند و من تمام تنم مــیلــرزید. بــرای اولین بار بــود كه در آن روز احســاس كــردم كه مسلمانان صدر اسلام چه احساسی در مقابل قرآن داشتند».
مجاهد شهید رضا رضایی، در جریان ضربه شهریور سال 50، بههمراه تعدادی از كادرهای سازمان دستگیر شد. در زندان ضمن تماس با سایر اعضای مركزیت و مسئولان سازمان، اطلاعات و تجربههای آنان در زمینههای بازجویی و تاكتیكهای دشمن و نیز اخبار و اطلاعات مربوط به سازمان را جمعآوری نمود. آنگاه طرح دقیق و حسابشده فرار او از چنگ ساواك كه توسط سازمان تنظیم شده بود، بهپشتوانه هوشیاری، كارآیی، جسارت و دلیری او به بهترین وجه بهاجرا درآمد و رضا با فرار قهرمانانه خود ساواك را در سوگی عمیق نشاند و خود با دست پر از غنیترین تجربههاى مبارزاتی، به جمع معدود مسئولان مجاهدی كه بیرون زندان بودند، پیوست.
از آن پس با توجه به ضربه سال 50 و انبوه مشكلهايى كه سازمان با آن مواجه بود، مجاهد كبیر رضا رضایی، نقش رهبریكننده را ایفا كرد و به بازسازی سازمان و تشكیلات بیرون زندان پرداخت. او با تكیه بر نقطهقوتهای ایدئولوژیك، احساس مسئولیت و فداكاری عمیق و هوشیاری انقلابیش، تجربههای خود را در این زمینه بهخوبی بهخدمت گرفت. در سایه این نقطهقوتها و تلاشهای بیامان و تواناییهای او بهعنوان یك سازمانده برجسته بود كه طرحها و حملات ساواك شاه برای ضربهزدن به سازمان مجاهدین خلق ایران خنثی گردید. بهخصوص روحیه رزمنده و صبر و استقامت انقلابی او نقش بسیار ارزندهیی در جریان بازسازی و تثبیت و رشد سازمان داشت. او در بحبوحه قدرتنمایی دیكتاتوری سلطنتی، بر حقانیت راه و پیروزی محتوم انقلاب كه از عمق ایمانش میجوشید و بنبستها را درهم میشكست، چنین تأكید میكرد:
«...درست است كه ما لطمه زیادی را متحمل شدیم، برادران ارزندهیی را از دست دادیم، امكانات فراوانی از دست رفت، ولی هیچگاه این فداكاریها هدر نرفت و خون همه برادران مجاهد، نهال انقلاب را بارور ساخت. امروز ما شاهد ورود رزمندگان استواری هستیم كه فداكارانه دست از همه علایق خود كشیده و در راه پرافتخار مبارزه قدم گذاشتهاند. جنبش، امروز دیگر پا گرفته است و امید فراوان داریم كه روزبهروز مصممتر و قویتر پیش برود».
مجاهد كبیر رضا رضایی، درعین انقلابیگری حرفهيى، هنرمندی توانا بود. او شاعر، نقاش، طراح و دانشجوی دانشكده دندانپزشكی بود. رضا مهارت فراوانی در كار با مواد مختلف قالبگیری كسب كرده بود و از این طریق كمكهای تاكتیكی شایانی به پیشبرد امور سازمان كرد. بعد از فرار از زندان كه سازمان نیاز شدیدی به تجارب تكنیكی و كارآییهای نظامی داشت، او توانست طرحهای ابتكاری متعددی نیز در همین زمینه ارايه دهد كه گاه در نوع خود بینظیر بود. اما گرانبهاترین و جاودانهترین یادگار رضا، طراحی آرم سازمان مجاهدین است. رضا در این طرح سرشار و بسیار غنی با صرف انرژی و دقتی درخور تحسین توانست تمامی ارزشها و محتوای ایدئولوژیك و نقطهنظرهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مجاهدین را بهاختصار و با زبان علائم و سمبلهای بسیار دقیق و زیبا مجسم سازد. آرم پرافتخاری كه هماینك نیز در بلندترین قلههای سرافرازی و پیروزی در دستان هزاران هزار مجاهد در اهتزاز است، یادگار جاودانه اوست.
رضای قهرمان در گرماگرم روزهای نبرد از هیچ امكانی برای رساندن پیام شور و امید مجاهدین و ترویج مبارزه انقلابی و رهاییبخش سازمان و حقانیت آن غافل نبود. بعد از شهادت مجاهد قهرمان احمد رضایی، رضا در یكی از نامههایش نوشت: «شهادت احمد برخلاف تصور احمقهایی كه برای اثبات نظرات تسلیمطلبانهشان از هر شكست، ناامیدی و از هر سوزوسرما، زمستانی میسازند، نهتنها هیچ ناتوانی را اثبات نمیكند، بلكه درست نشاندهنده این است كه ما تا آن حد از ظرفیت فداكاری و جانبازی برخورداریم كه رنج نبردی سخت و طاقتفرسا را تا آن زمان كه خلق را بهحركت درآوریم، دلاورانه بر دوش كشیم... محال است خونهایی كه ریخته شده است، هدر برود، این خونها بدون شك نهال انقلاب را بارور كرده است و دیگر این نهال نخواهد خشكید. بگذار سازشكاران، ترسوها و بزدلان از این همه شهادت هراسان شوند و بگویند نمیشود كار كرد. اما مفهوم شهید جز این نیست كه همچون چراغی باشد فراراه دیگران. این جاپاهایی كه امروز شهدا میسازند، فردا راه انقلاب را هموار خواهند ساخت».
در دوران كوتاهی كه رضا هدایت و رهبری سازمان را در بیرون زندان بهعهده داشت، سازمان از سویی با استقبال گستردهیی از سوی جوانان مبارز و انقلابی مواجه شده بود كه خواهان ارتباط و عضویت در سازمان بودند و از سوی دیگر نیازمند فرصتی برای ساخت و سازهای درونی و بدنه و تشكیلات خود پس از ضربه 50 بود. درچنین شرایطی رضا با تحلیل درست از شرایط و موقعیت سازمان و بدون اینكه عنصر تعادلقوا بخواهد تأثیری در تصمیمگیریهای او بگذارد، اولویت كار سازمان را، پس از سروسامان دادن به تشكیلات و متوقفكردن ضربههاى ساواك، آموزش و تربیت كادرهای موجود، كه اغلب هم جدید بوده و آموزشهای سازمان را نگذرانده بودند، قرار داد. او همچنین با كاربرد ابتكارهاى جالبی، به انتشار كتابهای دفاعیههاى بنیانگذاران و اعضای مركزیت و نیز تجربیههاى تاكتیكی و دیگر جزوههاى سازمان پرداخت تا در عین حال امكان تغذیه نیروها و هواداران سازمان را كه فعلاً امكان عضوگیری گسترده آنها وجود نداشت، فراهم سازد. رضا همچنین در برابر گرایش انحرافی ”عمل زدگی“ كه تهدید درونی سازمان در آن مقطع بود، هوشیاری نشان داد و در سمت مهاركردن آن حركت كرد. همان تهدیدی كه متأسفانه بعد از شهادت رضا و در فقدان او یكی از عوامل زمینهساز سلطه جریان اپورتونیستی بر سازمان بود.
رضای قهرمان همواره تأكید میكرد: «اگر بنا باشد كه در جهان ستم پیروز شود، اگر بنا باشد كه در جهان این همه شهامت و انسانیت پوچ باشد، پس باید فاتحه این جهان را خواند، ولی حركت تاریخ درست عكس این مسأله را نشان میدهد. نشان میدهد كه پیروزی در لفاف سختیها و رنجها و فداكاریها و شهادتها پیچیده شده است. ما هم از روز اول انتظار نداشتیم كه دشمن در یك صبح روشن با دست خودش تسلیم شود و در مقابل اراده انقلابی خلق زانو بزند. ما زمانی انتظار پیروزی داریم و شاهد آن خواهیم بود كه همه سرزمین ما از خون پاكترین و فداكارترین فرزندانش، سرخ و سیراب شود و البته تا آن روز راه زیادی داریم. فریاد رزمآوری انقلابیون، خروش مسلسلها و همچنین زوزه دردناك دشمن، همه نشانه این است كه 'جنبش به جاده اصلی خودش افتاده است' و سرانجام پیروزی حتمی از آن ماست».
در سالروز شهادت مجاهد كبیر رضا رضایی، خاطره تابناك رزم و قهرمانیهای او را گرامی میداریم و دیگربار با او و دیگر پیشتازان مجاهد و راهگشایان طریق انقلاب و آزادی تجدید عهد میكنیم و پیمان میبیندیم كه راه و آرمانشان را ادامه دهيم.
شعری كه رضا پس از شهادت برادر كوچكش مهدی رضایی با صدای خودش ضبط و ارسال كرد:
به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید
مادر
مادر بدان امید كه گردم دوباره باز / / بر راه كوچه دیده گریان خود مدوز
خورشید زندگانی پرالتهاب من / / خواهد كند غروب بههنگام نیمروز
ایام كودكی كه به لبهای خرد من / / اول سخن ز آیه قرآن گذاشتی
آن روز بذر مهر ضعیفان خلق را / / در جان من به مزرع اندیشه كاشتی
گفتی به من كه راه خدا راه مردم است / / در راه او به مایه جانت جهاد كن
مردان حق طلیعهٌ آزادمردیاند / / خود را رها ز سلطه هر انقیاد كن
زان پس به گرد خویش نگه كرده یافتم / / انبوه كودكان گرفتار درد را
پوشانده با غبار قدمهای عابران / / از دیدگان رهگذران روی زرد را
دیدم چگونه كودك بیمار یك فقیر / / بر روی دست مادر خود جان سپرد و مرد
غلطید اشك مادر و دندان خویش را / / از فرط اضطرار به لبهای خود فشرد
دیدم كه اهرمن ز رهآورد مردمان / / پر میكند دهان به غارت گشوده را
از خون روستایی صحرای دوردست / / لبریز میكند همه شب جام باده را
دیدم چگونه مردم محروم و بی امید / / چشمان بیفروغ به آینده بستهاند
دزد از میان خانه به تاراج میبرد / / یاران به گوشهيى به تماشا نشستهاند
شب سرد بود و تیره و صحرا خموش و رام / / ابر سیه گرفته فروغ ستاره را
اندیشههای مردم آزاده وطن / / گم كرده در طریق هدف راه چاره را
آن نغمههای پاك كه خواندی هزار بار / / در گوش جان خستهام آغاز راز كرد
با آیههای سوره فجر و حدید و صف / / بر روی من دریچه امید باز كرد
ناگاه در سپیده صبحی ز هم گسست / / بانگ گلولههای مجاهد سكوت را
طوفان یك اراده پرشور همرهان / / از هم درید لانه صد عنكبوت را
مادر ببین كه بذر نخستین كه كاشتی / / در جان من شكفت و ز هر سو جوانه زد
آن شعلهيى كه در دل من برفروختی / / از لوله سلاح من اكنون زبانه زد
مادر سپاس آخرم آخر قبول كن / / پاداش آن سرود نخستین كه خواندهای
آن آیههای پاك كه با رازهای آن / / در جانم اشتیاق شهادت نشاندهای
ای هموطن طریق تو تاریك بود و من / / با خون خود چراغ رهت برفروختم
دیدی كه راه و میروی اكنون و با شتاب / / من نیز مفتخر كه در این راه سوختم
فرازی برجسته از یكی از نامههای مجاهد كبیر رضا رضايى
سلام
اكنون كه این نامه را برایتان مینویسم، از خداوند برای تحمل سختیهای راه كمك میطلبم. امروز دیگر امید ما به پیروزی، امیدی موهوم و دروغ نیست. درست خلاف آنچه كه عافیتطلبان تصور میكنند، دشمن با تمام وحشیگریهایش و جنایتهايى كه در این مدت مرتكب شده، نه قدرتش را بلكه ضعف و زبونیش را نشان داده است. رفقای مجاهد ما همچون شیر غران بر دشمن یورش میبرند و جسارت و شجاعتی بیمانند از خود نشان میدهند. امروز دیگر ما بازیچههای مسخره زندگی نیستیم، بلكه این زندگی است كه بهصورت بیارزشترین بازیچه فریب انسان در نظر همه ما، خود را نشان داده است. اینكه انسان به چیزی جز پیكار، به چیزی جز فضیلتها و فداكاریها و خاطرههاى سرشار از فداكاری و شجاعت رفقای شهید فكر نكند، توفیق كمی نیست و امروز احساس افتخار میكنیم از اینكه خود را پارهیی از پیكر پرفضیلت انقلاب عادلانه خود میدانیم. احساس افتخار میكنیم كه هیچ مسأله دیگری جز نبرد مقدس و انقلابی ذهن ما را مشغول نكرده است. اینكه انسان توفیق یابد كه همه نیرو و انرژی خود را، همه لحظههاى زندگیش را در راه خدا و خلق بهكار گیرد، واقعاًً افتخارآمیز است و اینكه دشمن پست و رذل ما، فریادهای دیوانهوار سر میدهد، اینكه همه نیرو و امكانات خود را برای نابودی و خاموشی شعلهیی جاویدان و بر حق بسیج كرده است، دیدنی و درسآموز است. راستی چرا؟ مگر ما چه داریم كه دشمن را به هراس افكنده است؟ مگر دشمن چه چیز از اسلحه و نفرات و حیله و نیرنگ كم دارد كه قادر نیست این شعله سركش و فروزنده را خاموش كند؟ اگر معادلهیی چنین در جهان برقرار نبود كه بهرغم همه امكانات و نیرنگها و توپ و تانكها، دشمن ما محكوم به شكست باشد، واقعاًً آیا جهان میتوانست بر نظام هستیش باقی بماند؟
نیمهشب 25خرداد 1352، انقلاب ایران یكی از رهبران برجسته تاریخ معاصر خود را از دست داد. مجاهد كبیر رضا رضایی پس از نبردی حماسی با مزدوران دشمن بهخاك افتاد ولی خاطره غرورانگیز قهرمانیهایش برای همیشه رهتوشه انقلابیون گردید. مبارزهكردن در شرایطی كه جز یأس تبلیغ نمیشود، و قدرت حاكم، كوس جاودانگی و ثبات حاكمیتش را در سراسر میهن بهصدا درآورده، و همه جا را ناامیدی فراگرفته، كار پیشتازان طریق آزادی است و مجاهد كبیر رضا رضایی یكی از آنان بود.
رضای قهرمان كه در جریان یك حادثه تصادفی, در محل استقرار خود در خانهيى در خیابان غیاثی (جنوبشرقی تهران) توسط ساواك مورد حمله قرار گرفت، از طبقه دوم ساختمان به پایین پرید و با اینكه پایش شكسته بود، برای شكستن حلقه محاصره، با مزدوران ساواك درگیر شد. دشمن كه از رضا كه پیش از آن، بارها محاصره تیمهای شكار دشمن را درهمشكسته و گریخته بود، كینه بسیار بهدل داشت، گلهیی از مزدوران خود را برای دستگیری وی وارد صحنه كرد. اما اینبار نیز رضا تا آخرین نفس جنگید و از انقلاب و خلق ستمدیدهاش دفاع كرد، و سرانجام پس از جنگ و گریزی 2ساعته بهخاك افتاد و خون پاكش را فدیه آزادی مردم و میهنش كرد.
دشمن، عصر همان روز، با تیترهای درشت در صفحه اول روزنامههای خود خبر شهادت مجاهد كبیر رضا رضایی را با عنوانهای جنجالی منعكس كرد و بدین وسیله داغ عمیقی را كه از این مجاهد قهرمان، از فرار جسورانهاش تا تكتك ضربههایی كه پس از آن به رژیم وارد آورده بود، بر دل داشت، بارز ساخت.
رضا نمونه تمامعیار كادرهای همهجانبهیی بود كه حنیف كبیر تحقق آن را از یك آرزو به واقعیت تبدیل كرده بود. او عضو كمیته مركزی مجاهدین و از اولین كسانی بود كه پس از بنیانگذاری مجاهدین در سال 44، همراه با برادر بزرگترش احمد، به سازمان پیوست و در دامان عقیدتی و تشكیلاتی حنیف كبیر پروسه رشد خود را گذراند. او خود در این باره میگفت:
«من افتخار میكنم كه از اولین روزهای تشكیل سازمان به آن پیوستم و از اولین اعضای آن بودم. برای من زندگی جدیدی بود و من بی هیچ تردید و هیچ ماجراجویی آن را پذیرفتم، با كمال اشتیاق». رضا همچنین در یكی از نوشتههایش، خاطره زیبایی از رابطهاش با حنیف كبیر را نقل كرده است:
«من محمد حنیفنژاد را مثل یك برادر بزرگ خودم میدیدم و بهیاد میآورم آن روز پرشكوهی را كه (برای رفتن به مأموریت) از محمد خدا حافظی میكردم. محمد گفت رضا بیا تو را درآغوش بگیرم و ببوسم چون میدانم كه ممكن است دیگر همدیگر را نبینیم. محمد كمتر ابراز لطف و صمیمیتش از دست فشردن تجاوز میكرد و من تنها در آن لحظه دیدم كه محمد سرش را روی شانه من گذاشته بود و برای من آرزوی پیروزی میكرد. وقتی كه نزدیك گاراژ رسیده بودم، از 20متری سعید محسن را دیدم كه انتظارم را میكشد و از دور میخندد. یادكردن از خاطرههاى دورتر برایم خیلی لذتبخش است. آن روز را بهیاد میآورم كه تابستان سال 44 بود، با سعید و محمد و احمد به كوه رفته بودیم. هنوز سازمانی دركار نبود، محمد، سعید و احمد روی مسئولیت تكیه میكردند و من در آن روز محصل بودم و زیاد از كار سر درنمیآوردم. برایشان آتش روشن كردم، هیزم جمع كردم، چای درست كردم و محمد برایمان قرآن میخواند و من تمام تنم مــیلــرزید. بــرای اولین بار بــود كه در آن روز احســاس كــردم كه مسلمانان صدر اسلام چه احساسی در مقابل قرآن داشتند».
مجاهد شهید رضا رضایی، در جریان ضربه شهریور سال 50، بههمراه تعدادی از كادرهای سازمان دستگیر شد. در زندان ضمن تماس با سایر اعضای مركزیت و مسئولان سازمان، اطلاعات و تجربههای آنان در زمینههای بازجویی و تاكتیكهای دشمن و نیز اخبار و اطلاعات مربوط به سازمان را جمعآوری نمود. آنگاه طرح دقیق و حسابشده فرار او از چنگ ساواك كه توسط سازمان تنظیم شده بود، بهپشتوانه هوشیاری، كارآیی، جسارت و دلیری او به بهترین وجه بهاجرا درآمد و رضا با فرار قهرمانانه خود ساواك را در سوگی عمیق نشاند و خود با دست پر از غنیترین تجربههاى مبارزاتی، به جمع معدود مسئولان مجاهدی كه بیرون زندان بودند، پیوست.
از آن پس با توجه به ضربه سال 50 و انبوه مشكلهايى كه سازمان با آن مواجه بود، مجاهد كبیر رضا رضایی، نقش رهبریكننده را ایفا كرد و به بازسازی سازمان و تشكیلات بیرون زندان پرداخت. او با تكیه بر نقطهقوتهای ایدئولوژیك، احساس مسئولیت و فداكاری عمیق و هوشیاری انقلابیش، تجربههای خود را در این زمینه بهخوبی بهخدمت گرفت. در سایه این نقطهقوتها و تلاشهای بیامان و تواناییهای او بهعنوان یك سازمانده برجسته بود كه طرحها و حملات ساواك شاه برای ضربهزدن به سازمان مجاهدین خلق ایران خنثی گردید. بهخصوص روحیه رزمنده و صبر و استقامت انقلابی او نقش بسیار ارزندهیی در جریان بازسازی و تثبیت و رشد سازمان داشت. او در بحبوحه قدرتنمایی دیكتاتوری سلطنتی، بر حقانیت راه و پیروزی محتوم انقلاب كه از عمق ایمانش میجوشید و بنبستها را درهم میشكست، چنین تأكید میكرد:
«...درست است كه ما لطمه زیادی را متحمل شدیم، برادران ارزندهیی را از دست دادیم، امكانات فراوانی از دست رفت، ولی هیچگاه این فداكاریها هدر نرفت و خون همه برادران مجاهد، نهال انقلاب را بارور ساخت. امروز ما شاهد ورود رزمندگان استواری هستیم كه فداكارانه دست از همه علایق خود كشیده و در راه پرافتخار مبارزه قدم گذاشتهاند. جنبش، امروز دیگر پا گرفته است و امید فراوان داریم كه روزبهروز مصممتر و قویتر پیش برود».
مجاهد كبیر رضا رضایی، درعین انقلابیگری حرفهيى، هنرمندی توانا بود. او شاعر، نقاش، طراح و دانشجوی دانشكده دندانپزشكی بود. رضا مهارت فراوانی در كار با مواد مختلف قالبگیری كسب كرده بود و از این طریق كمكهای تاكتیكی شایانی به پیشبرد امور سازمان كرد. بعد از فرار از زندان كه سازمان نیاز شدیدی به تجارب تكنیكی و كارآییهای نظامی داشت، او توانست طرحهای ابتكاری متعددی نیز در همین زمینه ارايه دهد كه گاه در نوع خود بینظیر بود. اما گرانبهاترین و جاودانهترین یادگار رضا، طراحی آرم سازمان مجاهدین است. رضا در این طرح سرشار و بسیار غنی با صرف انرژی و دقتی درخور تحسین توانست تمامی ارزشها و محتوای ایدئولوژیك و نقطهنظرهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مجاهدین را بهاختصار و با زبان علائم و سمبلهای بسیار دقیق و زیبا مجسم سازد. آرم پرافتخاری كه هماینك نیز در بلندترین قلههای سرافرازی و پیروزی در دستان هزاران هزار مجاهد در اهتزاز است، یادگار جاودانه اوست.
رضای قهرمان در گرماگرم روزهای نبرد از هیچ امكانی برای رساندن پیام شور و امید مجاهدین و ترویج مبارزه انقلابی و رهاییبخش سازمان و حقانیت آن غافل نبود. بعد از شهادت مجاهد قهرمان احمد رضایی، رضا در یكی از نامههایش نوشت: «شهادت احمد برخلاف تصور احمقهایی كه برای اثبات نظرات تسلیمطلبانهشان از هر شكست، ناامیدی و از هر سوزوسرما، زمستانی میسازند، نهتنها هیچ ناتوانی را اثبات نمیكند، بلكه درست نشاندهنده این است كه ما تا آن حد از ظرفیت فداكاری و جانبازی برخورداریم كه رنج نبردی سخت و طاقتفرسا را تا آن زمان كه خلق را بهحركت درآوریم، دلاورانه بر دوش كشیم... محال است خونهایی كه ریخته شده است، هدر برود، این خونها بدون شك نهال انقلاب را بارور كرده است و دیگر این نهال نخواهد خشكید. بگذار سازشكاران، ترسوها و بزدلان از این همه شهادت هراسان شوند و بگویند نمیشود كار كرد. اما مفهوم شهید جز این نیست كه همچون چراغی باشد فراراه دیگران. این جاپاهایی كه امروز شهدا میسازند، فردا راه انقلاب را هموار خواهند ساخت».
در دوران كوتاهی كه رضا هدایت و رهبری سازمان را در بیرون زندان بهعهده داشت، سازمان از سویی با استقبال گستردهیی از سوی جوانان مبارز و انقلابی مواجه شده بود كه خواهان ارتباط و عضویت در سازمان بودند و از سوی دیگر نیازمند فرصتی برای ساخت و سازهای درونی و بدنه و تشكیلات خود پس از ضربه 50 بود. درچنین شرایطی رضا با تحلیل درست از شرایط و موقعیت سازمان و بدون اینكه عنصر تعادلقوا بخواهد تأثیری در تصمیمگیریهای او بگذارد، اولویت كار سازمان را، پس از سروسامان دادن به تشكیلات و متوقفكردن ضربههاى ساواك، آموزش و تربیت كادرهای موجود، كه اغلب هم جدید بوده و آموزشهای سازمان را نگذرانده بودند، قرار داد. او همچنین با كاربرد ابتكارهاى جالبی، به انتشار كتابهای دفاعیههاى بنیانگذاران و اعضای مركزیت و نیز تجربیههاى تاكتیكی و دیگر جزوههاى سازمان پرداخت تا در عین حال امكان تغذیه نیروها و هواداران سازمان را كه فعلاً امكان عضوگیری گسترده آنها وجود نداشت، فراهم سازد. رضا همچنین در برابر گرایش انحرافی ”عمل زدگی“ كه تهدید درونی سازمان در آن مقطع بود، هوشیاری نشان داد و در سمت مهاركردن آن حركت كرد. همان تهدیدی كه متأسفانه بعد از شهادت رضا و در فقدان او یكی از عوامل زمینهساز سلطه جریان اپورتونیستی بر سازمان بود.
رضای قهرمان همواره تأكید میكرد: «اگر بنا باشد كه در جهان ستم پیروز شود، اگر بنا باشد كه در جهان این همه شهامت و انسانیت پوچ باشد، پس باید فاتحه این جهان را خواند، ولی حركت تاریخ درست عكس این مسأله را نشان میدهد. نشان میدهد كه پیروزی در لفاف سختیها و رنجها و فداكاریها و شهادتها پیچیده شده است. ما هم از روز اول انتظار نداشتیم كه دشمن در یك صبح روشن با دست خودش تسلیم شود و در مقابل اراده انقلابی خلق زانو بزند. ما زمانی انتظار پیروزی داریم و شاهد آن خواهیم بود كه همه سرزمین ما از خون پاكترین و فداكارترین فرزندانش، سرخ و سیراب شود و البته تا آن روز راه زیادی داریم. فریاد رزمآوری انقلابیون، خروش مسلسلها و همچنین زوزه دردناك دشمن، همه نشانه این است كه 'جنبش به جاده اصلی خودش افتاده است' و سرانجام پیروزی حتمی از آن ماست».
در سالروز شهادت مجاهد كبیر رضا رضایی، خاطره تابناك رزم و قهرمانیهای او را گرامی میداریم و دیگربار با او و دیگر پیشتازان مجاهد و راهگشایان طریق انقلاب و آزادی تجدید عهد میكنیم و پیمان میبیندیم كه راه و آرمانشان را ادامه دهيم.
شعری كه رضا پس از شهادت برادر كوچكش مهدی رضایی با صدای خودش ضبط و ارسال كرد:
به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید
مادر
مادر بدان امید كه گردم دوباره باز / / بر راه كوچه دیده گریان خود مدوز
خورشید زندگانی پرالتهاب من / / خواهد كند غروب بههنگام نیمروز
ایام كودكی كه به لبهای خرد من / / اول سخن ز آیه قرآن گذاشتی
آن روز بذر مهر ضعیفان خلق را / / در جان من به مزرع اندیشه كاشتی
گفتی به من كه راه خدا راه مردم است / / در راه او به مایه جانت جهاد كن
مردان حق طلیعهٌ آزادمردیاند / / خود را رها ز سلطه هر انقیاد كن
زان پس به گرد خویش نگه كرده یافتم / / انبوه كودكان گرفتار درد را
پوشانده با غبار قدمهای عابران / / از دیدگان رهگذران روی زرد را
دیدم چگونه كودك بیمار یك فقیر / / بر روی دست مادر خود جان سپرد و مرد
غلطید اشك مادر و دندان خویش را / / از فرط اضطرار به لبهای خود فشرد
دیدم كه اهرمن ز رهآورد مردمان / / پر میكند دهان به غارت گشوده را
از خون روستایی صحرای دوردست / / لبریز میكند همه شب جام باده را
دیدم چگونه مردم محروم و بی امید / / چشمان بیفروغ به آینده بستهاند
دزد از میان خانه به تاراج میبرد / / یاران به گوشهيى به تماشا نشستهاند
شب سرد بود و تیره و صحرا خموش و رام / / ابر سیه گرفته فروغ ستاره را
اندیشههای مردم آزاده وطن / / گم كرده در طریق هدف راه چاره را
آن نغمههای پاك كه خواندی هزار بار / / در گوش جان خستهام آغاز راز كرد
با آیههای سوره فجر و حدید و صف / / بر روی من دریچه امید باز كرد
ناگاه در سپیده صبحی ز هم گسست / / بانگ گلولههای مجاهد سكوت را
طوفان یك اراده پرشور همرهان / / از هم درید لانه صد عنكبوت را
مادر ببین كه بذر نخستین كه كاشتی / / در جان من شكفت و ز هر سو جوانه زد
آن شعلهيى كه در دل من برفروختی / / از لوله سلاح من اكنون زبانه زد
مادر سپاس آخرم آخر قبول كن / / پاداش آن سرود نخستین كه خواندهای
آن آیههای پاك كه با رازهای آن / / در جانم اشتیاق شهادت نشاندهای
ای هموطن طریق تو تاریك بود و من / / با خون خود چراغ رهت برفروختم
دیدی كه راه و میروی اكنون و با شتاب / / من نیز مفتخر كه در این راه سوختم
فرازی برجسته از یكی از نامههای مجاهد كبیر رضا رضايى
سلام
اكنون كه این نامه را برایتان مینویسم، از خداوند برای تحمل سختیهای راه كمك میطلبم. امروز دیگر امید ما به پیروزی، امیدی موهوم و دروغ نیست. درست خلاف آنچه كه عافیتطلبان تصور میكنند، دشمن با تمام وحشیگریهایش و جنایتهايى كه در این مدت مرتكب شده، نه قدرتش را بلكه ضعف و زبونیش را نشان داده است. رفقای مجاهد ما همچون شیر غران بر دشمن یورش میبرند و جسارت و شجاعتی بیمانند از خود نشان میدهند. امروز دیگر ما بازیچههای مسخره زندگی نیستیم، بلكه این زندگی است كه بهصورت بیارزشترین بازیچه فریب انسان در نظر همه ما، خود را نشان داده است. اینكه انسان به چیزی جز پیكار، به چیزی جز فضیلتها و فداكاریها و خاطرههاى سرشار از فداكاری و شجاعت رفقای شهید فكر نكند، توفیق كمی نیست و امروز احساس افتخار میكنیم از اینكه خود را پارهیی از پیكر پرفضیلت انقلاب عادلانه خود میدانیم. احساس افتخار میكنیم كه هیچ مسأله دیگری جز نبرد مقدس و انقلابی ذهن ما را مشغول نكرده است. اینكه انسان توفیق یابد كه همه نیرو و انرژی خود را، همه لحظههاى زندگیش را در راه خدا و خلق بهكار گیرد، واقعاًً افتخارآمیز است و اینكه دشمن پست و رذل ما، فریادهای دیوانهوار سر میدهد، اینكه همه نیرو و امكانات خود را برای نابودی و خاموشی شعلهیی جاویدان و بر حق بسیج كرده است، دیدنی و درسآموز است. راستی چرا؟ مگر ما چه داریم كه دشمن را به هراس افكنده است؟ مگر دشمن چه چیز از اسلحه و نفرات و حیله و نیرنگ كم دارد كه قادر نیست این شعله سركش و فروزنده را خاموش كند؟ اگر معادلهیی چنین در جهان برقرار نبود كه بهرغم همه امكانات و نیرنگها و توپ و تانكها، دشمن ما محكوم به شكست باشد، واقعاًً آیا جهان میتوانست بر نظام هستیش باقی بماند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر