۱۴۰۳ شهریور ۱۰, شنبه

هدیه‌های مجاهدین به مردم ایران در آستانهٔ ۶۰ سالگی

 

هدیه‌های مجاهدین به مردم ایران در آستانهٔ ۶۰ سالگی

هدیه‌های مجاهدین به مردم ایران در آستانهٔ ۶۰ سالگی
هدیه‌های مجاهدین به مردم ایران در آستانهٔ ۶۰ سالگی

 

شناسنامهٔ مسافر و شاهد دو عصر متفاوت

پنجاه‌ونه سال از حیات سیاسی، تشکیلاتی، مبارزاتی، آرمانی و عقیدتی سازمان مجاهدین خلق ایران گذشت. سیزده سال آن در مبارزه با دیکتاتوری محمدرضا پهلوی و چهل‌وشش سال آن در مصاف بغرنج و خونین و پایدار با دیکتاتوری ولایت فقیهی طی شد.

این سازمان از پیش از نیمهٔ دوم قرن چهاردهم خورشیدی[۱۳۴۴]، در عصر اعتلای مدرنیته و اوج مبارزات آزادی‌بخش در پنج قارهٔ جهان، به دههٔ نخست قرن پانزدهم پای نهاده است. قرنی که با عبور از مدرنیته و افول دنباله‌دار جنبش‌های‌ آزادی‌بخش و سقوط باورهای آرمان‌گرا، ظهور نمود.

با چنین مشخصه‌هایی از تداوم زندگی مبارزاتیِ چهار نسل در هیأت مسافران و شاهدان دو عصر متفاوت، پیداست که باید مشاهدات و تجربه‌های نسل‌به‌نسل این سازمان در مجموعه‌ای از دست‌آوردها متبلور شده باشد؛ دست‌آوردهایی که یک‌یک و مجموع‌شان تضمین تداوم این حیات طولانی بوده‌اند.

بی‌آن‌که بخواهیم به جزئیات دو دوره از نبرد مجاهدین خلق با دو دیکتاتوری ورود کنیم، می‌خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که در انتهای مسیر طولانیِ مبارزاتیِ پنجاونه ساله و در آستانهٔ شصت سالگی، محصول این حیات پرکشاکش و پرتلاطم چیست؟ اکنون سازمان مجاهدین خلق ایران، خود را با چه دست‌آوردهایی به نسل‌های مشتاق آزادی و برابری می‌شناساند؟  

یک یادآوری با یک پرسش، ضروری‌ به‌نظر می‌رسد: اساساً معیار سنجش ایدئولوژی‌ها و مکتب‌های عقیدتی و نیز برنامه‌های دولت‌ها و احزاب و گروه‌ها چیست؟‌ تنها معیار، محصول و دست‌آوردهای انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ آن‌هاست. طبعاً هر صاحب ایدئولوژی و مکتب سیاسی یا تشکلی، خود و برنامهٔ خود را محق‌تر و سودمندتر از رقبایش معرفی می‌کند و مدافع آن است. نتیجه و کارنامه اما، محصول مادی در حیات انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ست.

[یادآوری: محصول اقتصادی را به این مبحث ربط نمی‌دهیم، زیرا محصول و کارنامهٔ اقتصادی، خاص دولت‌های مستقر است و نه تشکل‌های بیرون از دولت‌ها.]

 

می‌خواهیم حاصل پنجاه‌ونه سال حیات پرتلاطم اما پایدار سازمان مجاهدین خلق ایران را در آینهٔ واقعیت‌های سرسخت بقای هر وجود زنده بر این هستیِ پرکشاکش، بازنگری کرده و بشناسیم.

 

۱ ـ نگرش به انسان

الف ـ محمد حنیف‌نژاد که سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان گذاشت، معیار نگاه به انسان‌ اجتماعی را کیفیت نگرش به «استثمارشده» و «استثمارگر» معرفی کرد. این نگرش، تمام شاخص‌های مذهبی، طبقاتی، نژادی، جنسیتی، ملیت‌گرایی و تخصصی به نوع انسان را نفی می‌کند و نگرش‌ به انسان را با این معیارها شایسته نمی‌داند و به‌رسمیت نمی‌شناسد.

تاریخ سرنوشت حیات آدمی را که در حاکمیت ایدئولوژی‌ها، مکتب‌ها، سیاست‌ها و دولت‌ها می‌نگریم، می‌بینیم معیار محمد حنیف‌نژاد ورای همهٔ این‌هاست و از طرفی منطبق بر جوهر مشترک انسانی برای نوع بشر می‌باشد.

مجاهدین خلق، انسان را این‌گونه می‌نگرند و بر مهم‌ترین شاخص‌ها، یعنی نفی نظام طبقاتی و نظام و تفکر جنسیت‌گرا ــ که موجب سلطهٔ انواع استثمار و تباهیِ مفهوم و قدر و منزلت انسان می‌شوند ــ تأکید دارند.

مجاهدین خلق در حیات پنجاه‌ونه ساله‌شان موفق شده‌اند در نظام تشکیلاتی‌شان، این شاخص‌ها را در مناسبات جمعی و اجتماعی‌شان محقق کنند. نسل‌های نو مجاهدین که به‌طور طبیعی از جوامع طبقاتی و فرهنگ ناشی از آن‌ها می‌آیند، همواره این مبنای ارزش مناسبات جمعی و اجتماعی ــ نفی استثمار طبقاتی و جنسیتی ــ  را با آموزش و تمرین، تبدیل به یک رفتار جاری می‌کنند.  

[یادآوری: پیشرفت و ترقی مجاهدین در این دو زمینه، آن‌قدر با معیارها و شاخص‌های طبقاتی و جنسیتی در بیرون آن‌ها غیر قابل فهم است که هر ناظر آگاه به تاریخ طبقات و استثمار در جهان، گواهی خواهد داد که در این زمینه، مجاهدین خلق سالیان طولانی  جلو رفته‌اند و اساساً با معیارهای طبقاتی و جنسیتیِ رایج، قابل درک و تفسیر نیستند! چنین فاصلهٔ انسانی و اجتماعی و درک نشدنی، منجر به انواع بهتان‌ها و برچسب‌ها به مجاهدین شده است!]

ب ـ مجاهدین خلق بر اساس جهان‌بینی‌شان و شناخت انسان از دریچهٔ جهانی‌بینی، انسان را وجودی مختار و انتخاب‌گر تعریف کرده‌اند که وجه بارز و برجستهٔ این تعریف، تسلیم نشدن به جبر کور، به استثمار و به استبداد است. این تعریف، چنین انسان‌هایی را با شاخص «می‌توان و باید»، ضد استثمار و در نبرد با هرگونه استبداد تربیت کرده است. این‌گونه تعریف انسان از منظر جهان‌بینی مجاهدین، تسلیم‌ناپذیری‌ به استبداد مذهبی ــ سیاسیِ ملایان و هرگونه دیکتاتوری را فراتر از امر سرنگونی استبداد فقاهتی نشان می‌دهد.

 

۲ ـ کشف ظرفیت، توان و راهگشاییِ تشکیلات

هر کس بر جزئیات تاریخ سیاسیِ ۴۶ سال گذشتهٔ بغرنج، پیچیده، توفانی و خونین ایران در تحت سلطهٔ حاکمیت مذهبی ــ فقاهتی مسلط باشد، بی‌تردید گواهی خواهد داد که یکی از علت‌های مهم و پایه‌ایِ تداوم حیات مبارزاتیِ پنجاه‌نه سالهٔ مجاهدین خلق، نگهداری و حفظ تشکیلات‌شان در پنج قارهٔ جهان ــ نه‌فقط در اشرف ــ بوده است. چرا و چگونه؟  

تشکیلات و کار تشکیلاتی به‌طور عام در جهان، علاوه بر این‌که یک علم برای تضمین موفقیت در فعالیت است، به‌طور خاص برای یک مبارز و آزادی‌خواه حرفه‌ای، یک انتخاب و پرداخت بها برای برپا ماندن و تداوم تشکیلات است. چون مبارزهٔ تشکیلاتیِ تمام‌وقت، یعنی هماهنگ بودن با دیگران، گذشتن از منافع شخصی و تراز بودن با هدف از کار تشکیلاتی برای رسیدن به هدف است. طبعاً درک صریح این مفهوم برای آنان که چنین تجربه‌ای نداشته‌اند، قدری سخت می‌نماید. به چند مثال می‌پردازیم:

الف ـ تمام دیکتاتوری‌های سلطانی و شاهی و شیخی در تاریخ ایران، از هرگونه تشکل و تشکیلات و هماهنگی میان آزادی‌خواهان وحشت داشته‌اند. آن‌ها تمام تلاش سیاسی و نظامی و دیپلماتیک خود را صرف متلاشی کردن تشکیلات مبارزان کرده‌اند. آن‌ها با اتاق فکری متشکل از تئوریسین‌های خبره‌شان، اطمینان داشتند که اگر یک تشکیلات کوچک را از بین ببرند، هزاران عنصر تک و منفرد و غیر تشکیلاتی، کاری ازشان برنمی‌آید و تهدیدی جدی و استراتژیک علیه دیکتاتوری‌ها نیستند.

ب ـ چرا آن‌همه گروه و حزب و سازمان و تشکل که در سال‌های ۱۳۵۸ و ۵۹ فعالیت سیاسی می‌کردند، نتوانستند در مقابل هیولای خمینی و ارتجاع حاکم، مقاومت کرده و پایدار بمانند؟ آیا کمبود انگیزه و اراده بود؟ نه. علت اصلی در نپرداختن قیمت کار تشکیلاتی و هماهنگی‌های ضروری آن در یک مبارزهٔ سرسخت با دیکتاتوری بوده است. ضربه خوردن در مبارزه اجتناب‌ناپذیر است. نفوذ به صفوف مبارزان آزادی‌خواه و تلاش برای متلاشی کردن‌شان از درون، یک هدف جاری از جانب دیکتاتوری‌هاست. گروه‌های ایرانی که به آن‌ها اشاره شد، به اهمیت تشکیلات برای بستن سد محکم در برابر این اقدامات دیکتاتوری آخوندی، توجه نداشتند. آن‌ها بهای ناگزیر آن را نپرداختند و متأسفانه در پی چندین ضربه ــ شامل دستگیری، زندان، شهادت کادرها، آوارگی و... ــ از هم پاشیدند و باقی‌ماندگان نیز سرگشته و بی‌سرانجام ماندند.

ج ـ کمبود جدی مبارزات تاریخی در ایران برای رسیدن به تجدد و آزادی و پیشرفت چه بود؟ کمبود اصلی در فقدان تشکیلات پایدار با کادرهای حرفه‌ای بوده است. مطالعهٔ تاریخ تمام جنبش‌های مزبور، نشانی می‌دهد که مبارزه همواره بوده، نفی دیکتاتوری‌ها همواره خواسته شده، آگاهی ترویج شده، افشاگری و روشنگری بسیار بوده، اما چون همهٔ این‌ها در یک تشکیلات گرد نیامده تا منجر به یک پیکر هماهنگ و قدرت‌مند شود، توان پایداری و مقاومت طولانی‌مدت نیافته و مغلوب حاکمیت‌ها شده‌اند.

د ـ کمبود اصلی و مهم قیام‌های افتخارآمیز دو دههٔ اخیر ایران در چیست؟ مگر اراده، ایثار، فدا، خون و عشق به آزادی در مبارزه با دیکتاتوری آخوندی در این قیام‌ها کم بوده است؟ هزاران شقایق محبوب آزادی از همه‌چیز خود گذشتند و در نمونه‌هایی، حاکمیت پلید ضد بشری را به لب پرتگاه کشاندند، ولی متأسفانه قیام‌ها در برابر سرکوب و جنایات حکومتی پایدار نماندند. علت در کمبود تشکیلات است. این ضرورت که در تک‌تک و جمع قیام‌آفرینان تبدیل به یک نیاز، اندیشه و رفتار و مناسبات شود، شکی نیست که کاری‌ترین ضربهٔ نهایی بر پیکر اشغال‌گران ولایی ــ آخوندی فرود خواهد آمد.

هــ ـ هر وجود آگاه به جزئیات نبرد میان مجاهدین خلق و خمینی و وارثانش، گواهی خواهد داد که هیچ جنایت هول‌ناک، شیطان‌سازی حیرت‌انگیز و بهتان قابل تصوری نبوده است که از خمینی تا خامنه‌ای علیه مجاهدین خلق استفاده نشده باشد؛ با این حال مجاهدین با هزاران شهید، میلیاردها خسارت مالی، انواع شکنجه‌شدن، انواع آوارگی در ایران و جهان و انواع داغ و فراق، همواره پایدار، سرزنده، مبارز، پرتکاپو و شکست‌ناپذیر از تمام این مراحل، موفق عبور کرده‌اند و هم‌اکنون اصلی‌ترین و بزرگ‌ترین آلترناتیو ایرانی در برابر حاکمیت ملایان هستند.

و ـ واقعیت این است که میلیون‌ها انسان‌ دوست‌دار آزادی، برابری، آرمان‌گرا و نافی استبداد و آرزومند دنیایی بهتر از این، در جهان ما حضور دارند. حقیقت اما این است که برای نتیجه دادن این دوست‌داری‌ها و آرزومندی‌ها، باید «ظرفی» و روابط و مناسباتی وجود داشته باشد تا خواسته‌ها و آرزوها جنبش و جریان یابند و جنبش و جریان، منجر به تغییر سرنوشت مردم و کشور گردد. این «ظرف»، همان تشکیلات دگرگون‌کنندهٔ نظم ارتجاعی و سیاق استثماری است که دیکتاتوری‌ها و هم‌سویان‌شان از آن وحشت دارند و انواع بهتان‌ها و شیطان‌سازی‌ها را برای تخریب و تابو کردن آن دست‌وپا می‌کنند.

تشکیلات هدف‌مند چه می‌کند؟ در تشکیلات استعدادها متحد می‌شوند، همبستگی پیشرفت‌ها جریان می‌یابد، دارایی‌ها و سرمایه‌ها ضربدر هم شده و مشمول همگان می‌شود، توان انسان‌شناسی ارتقا می‌یابد و به فرهنگ مناسبات جمعی بالغ می‌گردد، مشکلات و رنج‌ها از شانهٔ فرد برداشته شده، جمعی می‌شوند و پاسخ می‌یابند، هماهنگی‌ها، مسؤلیت‌ها، دست‌آوردها و رهنمودها به‌اشتراک گذاشته می‌شوند،  امنیت و اطلاعات مبارزه با دیکتاتوری، به هوشیاری جمعی و اقدام جمعی می‌انجامد و تضمین می‌یابد، آرمان و هدف مشترک، ایثار و عشق را جاری و عینی و ملموس می‌کند.

 

محصول آزموده‌شده و تجربه‌شده و موفق تشکیلات و ضرورت آن در هر مبارزهٔ سیاسی و آزادی‌خواهانه برای غلبه بر دیکتاتوری‌های موروثی در ایران، یکی از گران‌بها‌ترین هدایای مجاهدین خلق به مشتاقان آزادی و برابری و دموکراسی در ایران‌زمین است.

 

۳ ـ مفهوم حقیقیِ سیاست و پایداری بر اصول

 سیاست را در تاریخ مناسبات سیاسی با معامله، زدوبند، منافع، فرصت‌طلبی(پراگماتیسم) و کسب قدرت می‌شناسیم. از طرفی شاهد حضور نیروها و گروه‌های مبارز و آزادی‌خواه در عرصهٔ سیاسی هستیم. مجاهدین خلق هم یکی از همین نیروهای آزادی‌خواه در پنجاه‌ونه سال گذشته بوده‌اند و هنوز در عرصهٔ سیاسی بسیار فعال‌اند.

بررسی این تفاوت‌ها در رویکرد سیاسی نشان می‌دهد که «مفهوم سیاسی» یک پدیدهٔ مطلق نیست. کما این‌که شاهدیم هر ایدئولوژی‌ و عقیده‌ای دارای طیفی از پیروان و باورمندان به آن می‌باشد؛ طوری که مثلاً چندین نوع مسیحیت، چندین نوع اسلام، چندین نوع مارکسیسم و چندین نوع کاپیتالیسم وجود دارد. به‌همین دلیل هم در مقدمهٔ این نوشته اشاره شد که معیار سنجش ایدئولوژی‌ها و سیاست‌ها، محصولات آن‌هاست.

مجاهدین خلق در شش دههٔ گذشته تلاش کرده‌اند «سیاست» را از عملکرد و تلقی رایج نکوهیدهٔ آن سوا کنند تا مفهومی حقیقی از آن را به‌عنوان مسؤلیت‌پذیری برای شرکت در تعیین سرنوشت خود و جامعهٔ خود، به‌کار گیرند. مجاهدین این «مسؤلیت‌پذیری سیاسی» را با تعیین مرزبندی‌ با دیکتاتوری‌ها، خودکامگی‌ها، سلطه‌طلبان شاهی و شیخی و نیروهای ارتجاعی و استثماری بارز نموده‌اند. از این‌رو به‌خاطر حفظ این مرزبندی و دادن مفهوم حقیقی به سیاست و پیوند آن با شرافت، از خیر برخی فرصت‌های هم‌سو با جریانات حاکم و رسیدن به قدرت و موقعیت، گذشته‌اند و اتفاقاً بهای سنگینی هم داده‌اند.

یک مثال آشنا: با پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷، مجاهدین که یکی از محبوب‌ترین نیروهای بازآمده از مبارزه با دیکتاتوری شاه بودند، بهترین فرصت را برای همکاری با خمینی و کسب قدرت و موقعیت داشتند. مجاهدین اما به‌خاطر حفظ اصول سیاسی و پای نگذاشتن به باشگاه و بازار پراگماتیسم ــ که آن‌موقع خیلی مد بود و بازارش گرم ــ  انواع اتهام و بهتان را تاب آوردند، با چه موانعی که مواجه نشدند و خمینی و وارثانش چه جنایت‌ها که علیه‌شان مرتکب نشدند.

یک مثال دیگر: در جریان رئیس جمهور شدن محمد خاتمی، عالم و آدم شخصی و گروهی و بین‌المللی دهان‌شان آب افتاد که دورهٔ اصلاحات در ایران فرارسیده و عنقریب است که شکوفایی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سراسر ایران را فرابگیرد! به‌جرأت می‌توان گفت که در آن بازار مکارهٔ گوساله‌چرخانیِ سامریِ اصلاح دروغین، فقط مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران و طیف همراه‌شان بودند که مغلوب آن بازار نشدند و قاطعانه گفتند «افعی ولایت فقیه هرگز کبوتر نمی‌زاید». آیا همین‌طور نشد؟

پیوند مواضع و کنش سیاسی با پرنسیپ سیاسی و اصول اخلاقی توأم با مرزبندی با جریان خودکامهٔ حاکم و هم‌سویان و مبلغان آن، البته از مجاهدین قیمت گران گرفته است، ولی مفهومی حقیقی از سیاسی بودن را به‌عنوان یک منش و مرام در مسؤلیت‌پذیری برای تعیین سرنوشت خود و جامعهٔ خود جاانداختند.

لازم به یادآوری است که از منظر مجاهدین، هدف غاییِ فعالیت سیاسی تحقق «آزادی» و «عدالت اجتماعی» است. از این‌رو سیاسی بودن و آزادی‌خواهی، دو خط موازی و مکمل هم در مبارزات شش دههٔ مجاهدین بوده است. مجاهدین، هم سیاسی بودن را پاسخ به مسؤلیت‌ اجتماعی و فرهنگی می‌دانند و هم آزادی را ضرورت آزاد بودن در انجام مسؤلیت‌ انسانی و اجتماعی تعبیر می‌کنند.

این مفهوم از سیاسی بودن و شش دهه پایداری بر اصول و پرنسیپ سیاسی، می‌تواند هدیه‌ای به نسل‌های مشتاق آزادی و برابری و دموکراسی در آستانهٔ شصتمین سال تولد سازمان مجاهدین خلق ایران باشد.

 

۴ ـ پیوندها و پیمودن‌ها با آرمان‌گرایی‌

 آرمان یا آرزوی متعالیِ بشری را به «مدینهٔ فاضله» تشبیه کرده‌اند. واژهٔ «آرمان» اما از خاستگاه جهان‌بینی و عقیده نشأت می‌گیرد. کدام انسان است که آرزوی متعالی یا مدینهٔ فاضله یا افقی از جهان‌بینی یا معبود عقیده‌ای را در ضمیر خود نداشته باشد؟ همهٔ ساکنان کرهٔ زمین همواره در تکاپوی مدینهٔ فاضلهٔ شخصی یا اجتماعی خویش بوده‌اند و هستند. رسیدن به سعادت معبود، نقطهٔ انگیزش فعالیت روزانهٔ همهٔ انسان‌ها با هر مرام و عقیده و باوری است. سعادت معبود یا آرمان شخصی به تعداد انسان‌ها، متفاوت و رنگارنگ است. در این میان، دیکتاتورها و سلطه‌گران مذهبی و سیاسی، عمده‌ترین موانع در مقابل آرمان یا سعادت معبود انسان‌ها هستند.

آرمان‌ وقتی از مدار انگیزش شخصی فراتر برود و به آرزوی متعالیِ جمعی و گروهی برای انسان اجتماعی و مردمان بالغ شود، لاجرم به انتخاب مبارزه علیه سد و مانع آزادی و اختیار انسان می‌انجامد؛ آنگاه، آرمان‌گرایی چراغ راهنمای پیوندها و پیمودن‌ها می‌شود.

سازمان مجاهدین خلق ایران از بدو تولدش آرمان «جامعهٔ بی‌طبقهٔ توحیدی» را به‌عنوان غایت عقیده یا سعادت معبود اجتماعی  برگزید. این انتخاب از جهان‌بینی مجاهدین و تفسیر و تبیین‌شان دربارهٔ سه مقولهٔ «انسان، وجود و تاریخ» برآمده است.

آن‌چه در مقولهٔ آرمان مد نظر است، باز هم محصول انسانی، سیاسی و فرهنگیِ آن در حیات اجتماعی است. یعنی که هر آرمانی باید به‌طور بالفعل از پیچیدگیِ مبارزه برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی، تضاد حل کند، راهگشایی کند و منجر به برقراری مناسبات جمعی و اجتماعی در پیوند با خود شود.

بنابراین هر آرمان جمعی و اجتماعی، پیوندها و رابطه‌های عناصر پیرو آن را با یکدیگر محکم می‌کند. عشق به آزادی، برابری و عدالت اجتماعی و پرداخت بهای مبارزه به‌خاطر آن‌ها، بدون پیوند دادن آن‌ها با یک آرمان یا آرزوی متعالی، در سختی‌ها و بغرنجی‌های مسیر، ساییده و زایل شده و تشعشع آن رو به افول می‌گراید.

در بحث شکست تشکل‌ها در برابر دیکتاتوری آخوندی، به نپرداختن بهای نگاهداری از تشکیلات اشاره کردیم. این‌جا باید دست کشیدن از آرمان را به آن اضافه کنیم. آن که آرمان یعنی چراغ راهنمای هدف از مبارزه‌اش را کنار می‌گذارد، تمام سنگرهای دفاعی در برابر دیکتاتوری‌ها و خودکامگی‌ها را تسلیم کرده است و دیگر برایش هیچ رمقی برای پایداری و نبرد و مبارزه برای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی نمی‌ماند.

[تجربه‌های تلخ دربارهٔ سرنوشت بسیاری گروه‌های سیاسیِ ایرانی و جنبش‌های جهانی، پس از سقوط شوروی سابق و ترویج عصر غیر آرمان‌گرایی، یادآوری می‌شود.]

در چنین عصر یخین که مُرکب تاخت‌وتاز افول ارزش‌های انسانی و آرمان‌گرایی شده است، مجاهدین خلق پیوندهایشان با آرمان آزادی و آرمان جامعه‌ای عاری از استبداد و استثمار را بیش از گذشته صیقل زده‌اند. به‌همین سبب هم همواره پایدار و استوار، بن‌بست‌شکن، امیدآفرین، پرتکاپو و خلاق و مبارزتر از گذشته، در عرصه‌های داخلی و بین‌المللی، از هول‌ناک‌ترین آزمایشات و نبردها پیروز و موفق بیرون آمده‌اند. چنین است خورشید آرمان که همواره پرتوهای روشنگر  برای  گام نهادن به راهگشایی دیگر در مبارزه با دیکتاتوری ولایی ــ آخوندی می‌تاباند. چنین است چراغ راهنمای پیوند دادن فلسفهٔ زندگی با حیات هماره در مبارزه و بن‌بست‌شکن  و آفرینشگر.

این دست‌آورد، هدیه‌ای‌ست  به نسل‌های مشتاق آزادی و برابری و دموکراسی در ایران تا با اکسیر آرمان، هم زندگیِ هدف‌مند خویش را نظم و سامان دهند و هم از پس حل تضادهای واقعی و پیچیدهٔ مبارزه با ارتجاع آخوندی و هم‌سویان و مماشات‌گران با آن‌ برآیند.

 

۵ ـ  نخستین راهگشاییِ رهبری زنان در ایران

 حضور زنان ایرانی در فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی ــ گذشته از تک‌نمودها در جنبش مشروطیت ــ  با زنان مجاهد و فدایی شروع شد و سپس ترویج یافت. تصور کنید در دههٔ ۴۰ خورشیدی که جامعهٔ ایران از یک‌طرف اسیر دیکتاتوری سیاسی و از طرف دیگر در سیطرهٔ مذهب ارتجاعی و سنتی و تکفیر حضور اجتماعی زن بود، زنانی توان انتخاب مبارزهٔ سیاسی و تشکیلاتی علیه حاکمیت مستبد را کسب کرده باشند. این توان از کجا ناشی شده است؟ طبعاً که از یک فکر و باور و یقین. آن فکر و باور از کجا آمده؟ طبعاً که از یک جهان‌بینی و عقیده. پس یک جهان‌بینی و عقیده از دههٔ ۴۰ خورشیدی جریان پیدا کرده که توانسته این آگاهی و شناخت را ترویج کند که زنان و مردان در مسؤلیت‌پذیری اجتماعی برای تعیین سرنوشت خودشان، برابر هستند.

این نخستین سنت‌شکنیِ انقلابی برای راهگشاییِ ورود زنان به فعالیت اجتماعی، سیاسی، مبارزاتی و تشکیلاتی به‌طور مساوی با مردان بود.

قدم یا مرحلهٔ بعدیِ حضور گستردهٔ زنان در مبارزات سیاسی و تشکیلاتی، پیوستن موج دختران و زنان به سازمان‌ مجاهدین و سازمان چریک‌های فدایی و برخی گروه‌های کوچک‌تر از فردای ۲۲ بهمن ۵۷ بود. با این حال، سلطهٔ تفکر مردسالار به‌طور تاریخی و نیز سیطرهٔ آشکار و نهان تفکر جنسیتی، موانع جدی در پیشرویِ برابری به‌معنای حقیقی و مادی آن بودند. هزاران تن از زنان مجاهد و مبارز در نبرد با دیکتاتوریِ آزادی‌کش و زن‌ستیز ولایت فقیهی، در زندان‌ها و میدان‌های دیگرِ نبرد به‌شهادت رسیدند. باوجود این سطح از فدای همه‌چیز برای آزادی و برابری، هنوز موانع تاریخی، فکری، فرهنگی و سنتی نمی‌گذاشتند زنان به جایگاه شایستهٔ خویش در امر تشکیلات و رهبری جنبش حضور یابند.

جمع‌بندیِ تاریخ مبارزات و فداهای بیکران زنان برای آزادی و برابری، سازمان مجاهدین خلق ایران را به قدم گذاشتن در راهی راهنمون گشت که پیمودن آن با راهبری زنان میسر می‌شد. این‌گونه شد که مریم رجوی گام پیش نهاد و با پرداخت سنگین‌ترین قیمت‌ها و شکیبایی‌ها، مسؤلیت بن‌بست‌شکنی و راهگشاییِ رهبری زنان مجاهد در امور سیاسی و ایدئولوژیک و تشکیلاتی را پذیرفت. به‌موازات پیشرفت این امور، نبرد با تفکرات طبقاتی، استثماری و جنسیت‌گرایی در درون مجاهدین به‌جریان افتاد. استمرار این نبرد به‌طور خاص در خارج از ایران و نیز در عصر افول ارزش‌های انسانی و مبارزاتی، زرهی بر پیکر ساختار سازمان مجاهدین پوشاند که در جهان تک‌قطبی با جولان تجارت سیاسی و معامله با ملایان حاکم بر ایران، آنان را هم محافظت نمود و هم تهاجمی‌تر در مبارزه با فاشیسم مذهبیِ آخوندها کرد.

بی‌شک پیدایش نبردهای هم‌زمان و موازیِ سیاسی، آزادی‌خواهی و ضد استثمار جنسیتی در ایران را سازمان مجاهدین خلق ایران بنیاد نهاد. این نبرد را نخست در ساختار تشکیلاتی خود پیاده نمود و به‌جریان انداخت و الگوی رهبری زنان و پیشتازی‌شان در امر پیشبرد انقلاب و قیام برای سرنگونی دیکتاتوری آخوندها را، عملاً به زنان ایران پیشنهاد نموده است.

درس و هدیهٔ تاریخی از این تجربهٔ مجاهدین این است که رهایی زنان از اندیشهٔ جنسیتی و از سیطرهٔ استثمار دیکتاتوری‌های مذهبی و سیاسی، تنها با مبارزه و داشتن تشکل و هماهنگی در برابر استبداد و سلطهٔ طبقات زن‌ستیز ممکن است.

 

۶ ـ آری به سرفصل‌های «انتخاب»

اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران چگونه از پس این‌همه سختی، رنج، آوارگی و داغ و فراق در یک مبارزهٔ پیچیده و طولانی با دو دیکتاتوری در داخل و خارج ایران برآمده‌اند؟ از اهمیت و نقش عقیده، تشکیلات، پایداری بر اصول، آرمان و ضرورت رهبری زنان و ترکیب همهٔ این‌ها در یک مبارزهٔ تمام‌وقت و حرفه‌ای گفتیم؛ با این حال محقق کردن این‌ها توسط تک‌تک مجاهدین چگونه صورت گرفته است؟ این‌ها با اختیار و انتخاب در هر سرفصلی صورت گرفته‌اند. یعنی چه؟

تفاوت انسان‌ها در چیست؟ در نوع انتخاب‌هایشان و در کیفیت تفسیر و تبیین‌شان از انسان، هستی و تاریخ است. نوع زندگی و آیندهٔ هر انسانی را انتخاب‌های او مشخص می‌کند، نه حتی میزان آگاهی و تخصص او.

یک مبارز آرمان‌گرا که درگیر پیچیدگی‌های مبارزه و افت و خیزهای آن می‌شود، مدام در معرض آزمون‌های گوناگون قرار می‌گیرد. انتخاب عبور از این آزمون‌ها یا انتخاب نکردن‌شان ــ که باز هم نوعی انتخاب است ــ دو مسیر متفاوت و دو نوع زندگی و آینده را رقم خواهد زد.

اعضاء و هواداران مجاهدین در شش دههٔ گذشته، به‌دلیل مبارزهٔ مستمر با دو دیکتاتوری و زد و خوردهای ناگزیر آن، به‌طور مداوم در معرض انتخاب‌های جدید واقع شده‌اند. انتخاب آنان که مجاهد و مبارز ماندند، آری گفتن به عبور از ابتلاءها و سرفصل‌های سرنوشت‌ساز و انتخاب استمرار مبارزه با دیکتاتور حاکم بوده است.

نمونه‌ها: سرفصل بعد از ضربهٔ ۱۵ شهریور ۱۳۵۰، سرفصل بعد از اعدام بنیان‌گذاران سازمان در خرداد ۱۳۵۱، سرفصل بعد از ضربهٔ اپورتونیست‌ها در سال ۱۳۵۴، سرفصل بعد از انقلاب ۱۳۵۷، سرفصل نه گفتن به خمینی و ارتجاع آخوندی در قانون اساسیِ حاوی اصل ولایت فقیه، سرفصل تکفیر مجاهدین توسط خمینی در ۴ تیر ۱۳۵۹، سرفصل ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سرفصل جریان‌وار قتل عام مجاهدین در دههٔ ۶۰، سرفصل پرواز به پاریس و از پاریس به بغداد، سرفصل انقلاب درونی مجاهدین، سرفصل عملیات فروغ جاویدان، سرفصل خلع سلاح ارتش آزادی‌بخش، سرفصل کودتای ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳، سرفصل ادامه‌دار پایداری در اشرف و لیبرتی و در کشورهای دیگر، سرفصل هجرت بزرگ به آلبانی و سرفصل تشکیل اشرف ۳.

در عبور از این سرفصل‌ها، انتخاب‌های فردی و جمعیِ مجاهدین با شاخص گذشتن از منافع خود بوده که وحدت تشکیلاتی و پیشرفت‌های سیاسی برای ادامهٔ مبارزهٔ طولانی‌شان تضمین یافته است و به شصت سالگی پای نهاده‌اند. آنان در هر سرفصلی بین خود و دیگران و ادامهٔ مبارزه، «خود» و «من» را فدای جمع و حفظ تشکیلات و استمرار مبارزه کرده‌اند.

دست‌آورد و هدیهٔ انسانی و تاریخیِ مبحث «انتخاب» این می‌تواند باشد که تغییر سرنوشت ایران‌زمین از دیکتاتوری‌های موروثی شاهی و شیخی به آزادی و دموکراسی، در گرو «انتخاب» میلیون‌ها کنش‌گر مشتاق این تحول بزرگ تاریخی است. سلطهٔ دیکتاتوریِ تمامیت‌خواه قرون وسطایی آخوندی یک واقعیت است، اما نفی و شکست و سرنگونی آن در گرو «انتخاب» فردی و جمعی و پرداخت بهای آن است.

گزیده‌ای از دست‌آوردهای پنجاه‌نه سالهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران، هدیه‌ای‌ست به مردم محبوب‌شان برای تغییر خجسته‌فام سرنوشت انسانی و میهنی و تاریخی به جانب محبوب آزادی و برابری و دموکراسی در راستای سعادت معبود یک ملت. باشد که نسل‌های تحول‌خواه و مشتاق دگرگونیِ بزرگ از دیکتاتوری به آزادی، این دست‌آوردها را به‌عنوان گنجینهٔ اجتماعی و ملی به‌کار بندند.

بحران‌های خاورمیانه و انتخابات آمریکا

 بحران‌های خاورمیانه و انتخابات آمریکا

ولید فارس
ولید فارس

در مقاله قبلی، نقش تاریخی و سنتی رای‌دهندگان آمریکایی عرب‌تبار‌ و شهروندان آمریکایی با تبار خاورمیانه را در انتخابات آمریکا بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در گذشته، اکثرا طبقه کارگر و متوسط این گروه‌ها به حزب دموکرات رای می‌داد، در حالی که طبقه مرفه آن‌ها از حزب جمهوری‌خواه حمایت می‌کردند. این معادله در طول جنگ سرد و به مدت چندین دهه ادامه داشت اما در دهه ۱۹۹۰، تغییراتی در این روند ایجاد شد و تحولات سیاسی داخلی آمریکا بر تصمیم رای‌دهندگان عرب‌تبار و شهروندان آمریکایی با تبار خاورمیانه‌ای تاثیر گذاشت.

عمده‌ترین دلایل این تحولات را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

اول، نفوذ روزافزون قطر در واشینگتن و افزایش حمایت از گروه‌های اسلام‌گرا و نیز نفوذ لابی اخوان‌المسلمین به نهادهای آموزش اسلامی در آمریکا بود که به گسترش نفوذ اخوان‌المسلمین به‌ویژه در رای‌دهندگان سنی عرب و غیرعرب انجامید. افزون بر آن، نفوذ مشترک اخوان‌المسلمین و قطر بر انجمن‌ها و مساجد آمریکا به‌طرز چشمگیری گسترش یافت و باعث شد جوامع اسلامی سنی‌مذهب آمریکا متشکل از اعراب، ترک‌ها، آفریقایی‌ها و آسیایی‌ها، در جامعه ایالات متحده نقش موثر و انکارناپذیری پیدا کنند.

این تاثیرگذاری که بر محور راهبرد تلاش برای رخنه در سیاست‌های واشینگتن و همخوانی آن با سیاست‌های جهانی اخوان‌المسلمین می‌چرخد، در مرحله پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ کاملا آشکار شد. این دگرگونی در دوران حکومت باراک اوباما، رئیس‌جمهوری پیشین ایالات متحده، به ایجاد همگرایی بین اخوان‌المسلمین و قطر و نزدیکی ائتلاف قطر و اخوان با تیم اوباما منجر شد و بخشی از جامعه عرب و اسلامی آمریکا را به‌ سمت رای دادن به دموکرات‌ها سوق داد و باعث شد این بخش از این جامعه نخست به اوباما، سپس به جو بایدن و در انتخابات پیش رو احتمالا به کامالا هریس رای بدهند.

خلاصه اینکه سازمان اخوان‌المسلمین تحت حمایت قطر با تبدیل کردن بخشی از رای‌دهندگان مسلمان سنی در ایالات متحده به حامیان همیشگی تیم اوباما، کشورهای عرب میانه‌رو سنی‌مذهب را وارد بحران دیگری کرد؛ به‌ویژه اینکه گروه‌های وابسته به اخوان‌المسلمین توانستند با شعار حمایت از تیم اوباما، دولت آمریکا را با کشورهای میانه‌رو عرب از جمله مصر، پادشاهی عربی سعودی، امارات عربی متحده و اردن درگیر کنند.

دوم، گروه اسلام‌گرای دیگری که با اعمال نفوذ به عمق حزب دموکرات با تیم اوباما متحد شد، لابی جمهوری اسلامی ایران بود که با آغاز مذاکرات برجام در سال ۲۰۱۴، درصدد نفوذ به ایالات متحده برآمد. این گروه رای‌دهندگانش را‌ــ اکثریت شیعه مهاجر از ایران، عراق، سوریه، لبنان و یمن‌ــ به حمایت از نامزدی اوباما و بایدن سوق داد و اکنون آن‌ها را برای رای دادن به کامالا هریس آماده کرده است.

اگرچه تعداد حامیان این گروه از حامیان اخوان‌المسلمین کمتر است، آن‌ها در حوزه‌های مهم از جمله دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و محافل سیاسی بیشتر حضور دارند. جمهوری اسلامی توانست این رای‌دهندگان عرب و غیرعرب را به حمایت از تیم اوباما سوق دهد.

گروه‌های وابسته به اخوان و خمینی طرفدارانشان را به حمایت از تیم اوباما تشویق و آن‌ها را برای نقش‌آفرینی در کارزارهای حزب دموکرات بسیج می‌کنند. اگرچه هواخواهان این دو گروه می‌توانند در سمت‌وسو دادن به نتایج انتخابات آمریکا تاثیرگذار باشند، تعداد آن‌ها در مقایسه با سایر رای‌دهندگان وابسته به جریان‌های چپ و ناسیونالیسم عربی کمتر است؛ به‌ویژه اینکه شمار زیادی از رای‌دهندگان آمریکایی جریان اسلام‌گرای سلفی و خمینی را رد می‌کنند و آن‌ها را مسئول ناکامی جریان ترقی‌خواه تیم اوباما می‌دانند. با این حال، بعید است که افراد یادشده به ترامپ رای دهند.

بخشی از چپ‌گراها از نامزدهای تیم اوباما حمایت می‌کنند، با این حال بخش دیگر از ترامپ حمایت خواهند کرد. به‌ویژه پس از پیوستن رابرت کندی به دونالد ترامپ. از سوی دیگر، انتظار می‌رود برخی از ناسیونالیست‌های عرب به تیم اوباما یعنی کامالا هریس رای دهند و برخی دیگر به دلیل نزدیکی ترامپ با نظام‌های عربی میانه‌رو، مخالفتش با افراط‌گرایان و تمایلش به پایان جنگ، آرایشان را به نفع حزب جمهوری‌خواه به صندوق بریزند.

آمریکایی‌های لبنانی‌تباری هم که با حزب‌الله و رژیم جمهوری اسلامی ایران و متحدانش در عراق و سوریه میانه خوبی ندارند، به ترامپ رای خواهند داد. در حالی که آمریکایی‌های یمنی‌تبار به دلیل حمایت از گروه حوثی یا مخالفت با آن، به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروه اول به نامزد حزب دموکرات و گروه دوم به نامزد حزب جمهوری‌خواه رای خواهد داد.

آمریکایی‌های ایرانی‌تبار نیز به دو دسته تقسیم خواهند شد: حامیان رژیم جمهوری اسلامی به کامالا هریس و مخالفان رژیم به ترامپ رای خواهند داد. این در حالی است که اکثر کردها و شهروندان آمریکایی وابسته به اقلیت‌های کوچک منطقه مانند ایزدی‌ها، آشوری‌ها، کلدانی‌ها و سریانی‌ها کنار ترامپ خواهند ایستاد.

در عین حال، تاثیرگذاری یهودیان و شهروندان آمریکایی ترک‌تبار، افغان‌تبار و پاکستانی‌تبار بر انتخابات آمریکا اندک است و رای آن‌ها در دو طرف معادله تغییر مهمی ایجاد نمی‌کند.

در فرجام می‌توان گفت: هرچند لابی‌‌ها و تلاش‌های جوامع یادشده به نفع تیم اوباما بیشتر و سازمان‌یافته‌تر است و درگیری‌های کنونی خاورمیانه هم احتمالا به نفع کامالا هریس تمام خواهد شد، این هم بعید نیست که نتایج نهایی انتخابات خلاف این روند از آب دربیاید و اکثر این گروه‌ها به ترامپ رای دهند.

منبع: ایندیپندنت عربی

رفع مسئولیت: مقالات منتشر شده، تنها نظر نویسندگان خود را منعکس می‌کنند.

جزییات جدیدی از کشته شدن محمد میرموسوی توسط پلیس در لاهیجان

 جزییات جدیدی از کشته شدن محمد میرموسوی توسط پلیس در لاهیجان


محمد میر موسوی

قوه قضاییه ایران اعلام کرد که پنج مامور پلیس پاسگاه ناصر‌کیاده پس از کشته شدن محمد میرموسوی بازداشت شده‌ است و رسانه‌های داخلی نیز از برکناری فرمانده انتظامی لاهیجان، پس از عزل فرمانده پاسگاه ناصرکیاده خبر داده‌اند

به دنبال کشته شدن یک جوان ۳۶ ساله در بازداشتگاه پلیس ناصرکیاده از توابع لاهیجان، گزارش روزنامه «شرق» حاکی است که او پس از آنکه با ضربات میله آهنی و باتون ماموران مورد حمله قرار گرفت، جان باخته است.

روزنامه «شرق» به نقل از منابع محلی گزارش داده که ماموران پاسگاه ناصرکیاده با محمد میرموسوی درگیر شده و جای گلوله روی کمر او مشخص بوده است. یک منبع نیز به این روزنامه گفته ماموران این جوان را به صندلی یا ستونی بسته و با کابل ، میله آهنی و باتون او را مورد ضرب و شتم قرار دادند که براثر همین ضربات کشته شد.
این منبع محلی گفته است پس از انتقال میرموسوی به بازداشتگاه، ماموران او را کتک زدند و صدای شلیک گلوله را نیز شنیده که در ویدئویی که در غسالخانه از او گرفته شده، جای این گلوله در بدن او مشخص است.پیش از این قوه قضاییه اعلام کرده بود که پنج مامور پلیس پاسگاه ناصر‌کیاده پس از کشته شدن محمد میرموسوی بازداشت شده‌اند. رسانه‌های داخلی نیز از برکناری فرمانده انتظامی لاهیجان، پس از عزل فرمانده پاسگاه ناصرکیاده خبر داده‌اند.

محمد میرموسوی جوان ۳۶ ساله گیلانی، روز اول شهریور پس از نزاعی در روستای ناصرکیاده از توابع لاهیجان توسط ماموران پلیس بازداشت شد و رسانه‌های داخلی و کاربران رسانه‌های اجتماعی نوشته‌اند پس از ضرب و شتم در بازداشتگاه پاسگاه ناصرکیاده جان باخت.

این منبع محلی گفته است پس از انتقال میرموسوی به بازداشتگاه، ماموران او را کتک زدند و صدای شلیک گلوله را نیز شنیده که در ویدئویی که در غسالخانه از او گرفته شده، جای این گلوله در بدن او مشخص است.

مریم لطفی، خبرنگار روزنامه «شرق»، در ابتدای گزارش خود نوشته است: « در دو روز گذشته تصاویر جسد شرحه‌شرحه سیدمحمد میرموسوی، جوان ساکن لنگرود، فضای مجازی را پر کرده است؛ ماجرایی تلخ و بهتی باورنکردنی که هم وجدان عمومی جامعه را جریحه‌دار کرده و هم صدای فعالان حقوق بشر را بلند».

مرکز رسانه‌ قوه قضاییه ایران نیز خبر داده است که پرونده «فوت» محمد میرموسوی به صورت جدی درحال پیگیری است. این مرکز همچنین خبر مربوط به مرگ معصومه هویزات در زندان سپیدار استان خوزستان بر اثر ضرب و شتم ماموران را نیز تکذیب کرده است.

پیش از این قوه قضاییه اعلام کرده بود که پنج مامور پلیس پاسگاه ناصر‌کیاده پس از کشته شدن محمد میرموسوی بازداشت شده‌اند. رسانه‌های داخلی نیز از برکناری فرمانده این پاسگاه خبر داده بودند.

محمد میرموسوی جوان ۳۶ ساله گیلانی، روز اول شهریور پس از نزاعی در روستای ناصرکیاده از توابع لاهیجان توسط ماموران پلیس بازداشت شد و رسانه‌های داخلی و کاربران رسانه‌های اجتماعی نوشته‌اند پس از ضرب و شتم در بازداشتگاه پاسگاه لاهیجان جان باخت.

پس از انتشار ویدئوهایی در رسانه‌های اجتماعی که آثار ضرب و شتم را بر بدن این جوان نشان می‌داد و برانگیخته شدن احساسات افکار عمومی، مسعود پزشکیان روز پنج‌شنبه ۸ شهریورماه دستور رسیدگی به این موضوع را داد.

الیاس حضرتی، رئیس شورای عالی اطلاع‌رسانی دولت گفته است کمیته‌ایبرای این منظور تشکیل شده و قرار است نتیجه بررسی‌های آن به هیئت وزیران گزارش شود.

درحالی که اخبار و مطالب مربوط به چگونگی کشته شدن این جوان که گفته شده راننده اسنپ نیز بوده در رسانه‌های داخلی ایران ادامه دارد، حسین علایی، فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه پاسداران در مطلبی در روزنامه جمهوری اسلامی بر لزوم آموزش ماموران پلیس تاکیده کرده و نوشته: « باید کارکنان نیروی انتظامی از صدر تا ذیل همگی آموزش رفتار درست با مردم و در شرایط عصبی سخت را ببینند تا با حفظ آرامش خود، موجب آرامش و آسایش جامعه نیز بشوند»

صالح نقره‌کار، وکیل دادگستری نیز به روزنامه «سازندگی» با اشاره به قانوندادرسی کیفری می‌گوید: «پلیس بی‌هیچ وجهه نباید رفتارهای خودسرانه را تجویز کند و هیچ کارگزار قانون یا مامور پلیسی نمی‌تواند با تعدی و تجاوز از مرزهای حاکمیت قانون از وسایل یا روش‌ها و کنش‌ها و واکنش‌های فراقانونی علیه شهروندان بهره‌مند شوند.»

فعالان حقوق بشر می‌گویند از ابتدای سال جاری میلادی، مرگ محمد میرموسوی هفتمین مورد کشته شدن بازداشت‌شدگان توسط ماموران امنیتی در ایران بوده است.العربیه فارسی

۱۴۰۳ شهریور ۹, جمعه

آلمان مدیر مرکز اسلامی هامبورگ را برای همیشه از این کشور اخراج کرد

 آلمان مدیر مرکز اسلامی هامبورگ را برای همیشه از این کشور اخراج کرد


محمد هادی مفتح رئیس مسجد هامبورگ برای همیشه از آلمان اخراج شد

دولت آلمان دو هفته به محمدهادی مفتح، مدیر مرکز اسلامی هامبورگ، فرصت داد که خاک این کشور را برای همیشه ترک کند. به این ترتیب معاون و نمایندۀ مستقیم علی خامنه‌ای در مرکز اسلامی هامبورگ تا یازدهم سپتامبر فرصت دارد از آلمان خارج شود.

در غیر این صورت نامبرده با هزینۀ خود به مقصد ایران اخراج خواهد شد و در صورت بازگشت به آلمان و اقامت در این کشور به سه سال زندان محکوم خواهد شد.

دستور اخراج مدیر مرکز اسلامی هامبورگ به فاصلۀ پنج هفته پس از بسته شدن این مرکز به عنوان کانون دفاع از تروریسم و افراطگرایی اسلامی صادر شد. به گفتۀ دفتر حفاظت قانون اساسی آلمان، محمدهادی مفتح تا همین اواخر معاون علی خامنه‌ای، رهبر حکومت مذهبی ایران، در آلمان بوده است. دو سال پیش نیز مدیر پیشین مرکز اسلامی هامبورگ، سید موسوی‌فر، به دلیل پیوندهایش با حزب‌الله لبنان از آلمان اخراج شد و تلاش های او برای جلوگیری از اجرای این تصمیم بی اثر ماندند.

در اواخر ژوئیه گذشته، وزارت کشور آلمان مرکز اسلامی هامبورگ را کانون تبلیغات رژیم ایران در اروپا و در حمایت از تروریسم معرفی کرد و به همین خاطر دستور توقف فعالیت‌های آن را صادر نمود. در واکنش نیز حکومت ایران پس از احضار سفیر آلمان دو مرکز وابسته به سفارتخانۀ این کشور در تهران از جمله انستیتو گوته را تعطیل کرد.ار اف ای 

سایت تاونهال: تهدید در حال ظهور خاورمیانه - به‌قلم استرون استیونسون

 سایت تاونهال: تهدید در حال ظهور خاورمیانه - به‌قلم استرون استیونسون

استرون استیونسون
استرون استیونسون

سایت تاونهال روز چهارشنبه هفتم شهریور مقاله‌یی از استرون استیونسون با عنوان «تهدید در حال ظهور تشدید خاورمیانه» را درج کرد.

مقاله در ابتدا با مطرح کردن این‌که رژیم ایران نیروهای نیابتی عظیمی در سراسر خاورمیانه ایجاد کرده است که تهدید اول برای صلح می‌باشند اضافه می‌کند: «رژیم ایران از زمان انقلاب ۱۹۷۹ که آنها را به قدرت رساند، شبه‌نظامیان را در سوریه، یمن، عراق، لبنان و غزه تأمین مالی، تسلیح و آموزش داده است.

استیونسون در ادامه می‌نویسد: پس از جنگ هشت ساله با عراق، آخوندها با استفاده از توافق هسته‌یی برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بسیار ناقص، . برای فریب دادن غرب به این باور که آنها این پروژه را رها کرده‌اند، با شتاب برای تولید یک سلاح هسته‌یی اقدام کردند».
نویسنده مقاله در ادامه با ارزیابی از نیروهای نیابتی رژیم در منطقه موسوم به محور مقاومت، از حزب‌الله لبنان آغاز می‌کند و می‌نویسد: «بر اساس ارزیابی نظامی اسرائیل، تعداد نیروهای حزب‌الله به ۲۵۰۰۰جنگجوی تمام وقت و دهها هزار نفر دیگر نیز ذخیره می‌شود.
هم‌چنین اعتقاد بر این است که حزب‌الله زرادخانه‌یی از ۱۵۰۰۰۰ راکت و موشک از جمله موشکهای هدایت‌شونده دقیق دارد.
رژیم ایران، با کمک و حمایت حزب‌الله، هم‌چنین از حامیان قوی بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه بوده است و میلیاردها دلار برای حمایت از جنگ داخلی طولانی و خونین او که بیش از ۶۰۰۰۰۰کشته بر جای گذاشته است، خرج کرده است.
نیروهای فلسطینی حماس و جهاد اسلامی برای چندین دهه از ایران تسلیحات و سایر مواد دریافت کرده‌اند.
این موضوع به‌طور گسترده پذیرفته شده است که رژیم ایران پشت حمله حماس در ۷ اکتبر بود، زمانی که نیروهای شبه‌نظامی ۱۲۰۰ اسراییلی را کشتند و ۲۵۰نفر دیگر را گروگان گرفتند و باعث جنگ در غزه شد.
به اصطلاح «محور مقاومت» رژیم ایران، شورشیان حوثی یمن را نیز در بر می‌گیرد.
حوثیها از سال ۲۰۱۴ به‌عنوان بخشی از جنگ داخلی ویرانگر یمن، صنعا، پایتخت یمن را در اختیار دارند.
حوثی‌ها توسط ایران با پهپادهای انتحاری کامیکازه و موشکها تأمین می‌شوند و مربیان سپاه مهارت‌های حمله خود را توسعه می‌دهند و به‌شدت در حملات مرگبار به کشتی‌های تجاری در دریای سرخ و خلیج عدن اعزام می‌شوند و تجارت جهانی را مختل می‌کنند».

استرون استیونسون نویسنده مقاله در پایان با نتیجه‌گیری از تلاشهای مخرب رژیم ایران در منطقه و نقش نیروهای نیابتی‌اش به انتقاد از سیاست مماشات غرب در طی این سال‌ها با رژیم ایران می‌پردازد و اضافه می‌کند: «کشورهای غربی باید یک ارزیابی مجدد جدی از سیاست در برخورد با ایران انجام دهند. دهه‌ها مماشات آشکارا شکست‌خورده است.
استراتژی تعامل، گفتگو و امتیازات غرب نه تنها نتوانسته تغییرات مثبتی ایجاد کند، بلکه در واقع رژیم ایران را به ادامه اقدامات سرکوبگرانه و تهاجمی خود تشویق کرده است.
رژیم آخوندها ستون مهمی از محور بی‌ثبات‌سازی جهانی روسیه-کره شمالی-ونزوئلا-ایران را تشکیل می‌دهد. غرب نیز به نوبه خود، باید بیدار شود که سر مار در تهران است.

حمایت از مردم ایران در تلاش برای سرنگونی آخوندها و برقراری دموکراسی در ایران، این اتحاد «محور مقاومت» را به میزان قابل توجهی تضعیف می‌کند و منجر به هم‌سویی اساسی و سودمند نظم بین‌المللی می‌شود و ثبات و امنیت جهانی را افزایش می‌دهد.
تبدیل ایران از یک استبداد تروریستی به یک دموکراسی باثبات و کارآمد به قلب این اتحاد ضربه می‌زند و توانایی آن در ایجاد اختلاف را به‌طور چشمگیری کاهش می‌دهد.
چنین تحولی نه تنها یکی از خطرناک‌ترین شبکه‌های بی‌ثباتی جهانی را از بین می‌برد، بلکه باعث ایجاد یک تغییر عمیق و مثبت در چشم‌انداز بین‌المللی می‌شود.
این تغییر راه را برای نظم جهانی امن‌تر و صلح‌آمیزتر هموار می‌کند و چرخشی قاطع در مبارزه با تلاش‌های بی‌ثبات‌کننده بین‌المللی را رقم می‌زند».

مسعود رجوی - ۹ شهریور ۱۴۰۳

 

مسعود رجوی - ۹ شهریور ۱۴۰۳

مسعود رجوی ۹ شهریور ۱۴۰۳
مسعود رجوی ۹ شهریور ۱۴۰۳

مسعود رجوی-۹ شهریور ۱۴۰۳

رژیم می‌گوید عوامل انتظامی ”به‌دلیل هیجان“

نتوانستند خشم و احساسات خود را کنترل کنند!

هیجان و خشم و غضب صد سالهٔ شاه و شیخ و دژخیمان علیه خلق ما جز با سقوط و سرنگونی تمامی ندارد

اما روزی می‌رسد که مردم ایران هم دیگر نمی‌توانند «خشم و احساسات» خود را

در برابر این رژیم و کارگزاران و عوامل و مزدورانش کنترل کنند

روزی که فوران خشم خلق بند از بند رژیم خواهد گسست

خدا همان خدای بهمن ۵۷ و آبان ۹۸ است

به رئیس‌جمهور جدید خامنه‌ای گوشزد می‌کنم که در خواندن نهج‌البلاغه

و ”هزینه“ کردن خوار و بی‌مقدار از حیدر کرار، ذوالفقار خلق ستمدیده را از یاد نبرد

به‌ویژه آنجا که حضرت علی در بارهٔ «روز مظلوم بر ظالم» می‌گوید:

روز ستمدیده بر ستمگر بسا سخت‌تر از روز ستمگر بر ستمدیده است

آیه

 

کدام انسانی است که تصویر شکنجه‌های سبعانهٔ وحوش انتظامی خامنه‌ای و پزشکیان را

بر پیکر محمد میرموسوی ببیند و به خشم نیاید

جواب در قیام و آتش است

مسعود رجوی ۹شهریور ۱۴۰۳


۱۴۰۳ شهریور ۸, پنجشنبه

زمان حسابرسی و خاتمه مصونیت از مجازات

زمان حسابرسی و خاتمه مصونیت از مجازات

کنفرانس بین‌المللی در بارهٔ جنایت سبعانه علیه بشریت
کنفرانس بین‌المللی در بارهٔ جنایت سبعانه علیه بشریت

پیام برگزاری کنفرانس بین‌المللی در بارهٔ جنایت سبعانه علیه بشریت (نسل‌کشی مجاهدین در قتل‌عام ۶۷ و نیز اعدام‌های فراقضایی و خودسرانه در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱) چیست؟ این کنفرانس چه سازوکارهایی را در راستای حسابرسی از آمران و عاملان جنایت ایجاد خواهد کرد؟

 

یک یادآوری تاریخی

روایت‌های رسمی تاریخی پر از فتوحات و لشگرکشی‌های کشورگشایانه است. در صفحات این نوع تاریخ‌نگاریها هرگز شرحی از درد و رنج قربانیان نیامده است. این روایت‌های رسمی را قلم‌هایی نوشته‌اند که زرخرید حاکمان سفاک بوده‌اند. طبق این روایتها کشته‌شدگان فقط عددهایی هستند که در کنار شمشیر خونچکان طرف غالب قرار می‌گرفته‌اند تا فتح او را با ابهت و پرطنطنه جلوه دهند. در این نوع تاریخ‌نگاریها قرار بر این نبوده است که کسی از حاکم فاتح حسابرسی کند. برای نخستین‌بار بشریت در دادگاه نورنبرگ آلمان، جنایتکاران جنگی را که شامل ۲۴تن از مهم‌ترین رهبران سیاسی- نظامی رایش سوم بودند به حسابرسی کشید. این دادرسی که بزرگ‌ترین دادرسی تاریخ نام گرفت الگویی شد برای حسابرسی و مجازات عاملان جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی در هر نقطه از جهان.

 

مقاومت ایران؛ عزم جزم برای شکستن تابوی مصونیت از مجازات

۷۹سال پس از دادگاه نورنبرگ، مقاومت ایران می‌خواهد آمران و عاملان جنایت سبعانه و نسل‌کشی را به پای میز محاکمه بکشاند. این پیام جنبش دادخواهی و نیز کنفرانسی است که با عنوان «جنایت علیه بشریت، زمان حسابرسی و خاتمه مصونیت از مجازات» به تاریخ شنبه ۳شهریور ۱۴۰۳ در پاریس برگزار گردید. در این کنفرانس خانم مریم رجوی، پروفسور جاوید رحمان و جمعی از حقوقدانان برجسته، کارشناسان بین‌المللی و شخصیت‌های شناخته‌شده مدافع حقوق‌بشر سخنرانی کردند. 

آنچه این ابتکار تاریخی را حائز اهمیت می‌کند، این است که مقاومت ایران با این کنفرانس می‌خواهد تابوی مصونیت از مجازات آمران و عاملان قتل‌عام۶۷ را در هم بشکند و برخلاف دادگاه نورنبرگ این اقدام را در زمانی به پیش می‌برد که هنوز آمران و عاملان جنایت علیه بشریت در حاکمیت هستند.

 

کنفرانسی برای ایجاد سازوکار حسابرسی از آمران و عاملان جنایت

گزارش گزارشگر ویژهٔ سازمان ملل، پرفسور جاوید رحمان، یک سند متقن بین‌المللی است. او در تحقیقات خود نشان داده است که قتل‌عام ۶۷ مصداق بارز نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت بوده است. گام بعدی ایجاد سازو‌کارهایی است که بر اساس آن حسابرسی از آمران و عاملان جنایت هموار شود. این کنفرانس گامی در این راستا بود.

از این رو پرفسور جاوید رحمان در سخنرانی خود از جامعه بین‌المللی خواست تا مکانیسم‌های تحقیق و پاسخگویی برای این جنایات ایجاد کنند و بر لزوم صدور احکام بازداشت بین‌المللی برای مقامات مسئول تأکید کرد.

او در بخشی از سخنرانی خود جنایات هولناک دهه ۶۰ و به‌ویژه قتل‌عام ۶۷ را بدترین و بی‌رحمانه‌ترین نقض حقوق‌بشر در تاریخ معاصر دانست و گفت این جنایت نباید تنها به‌عنوان جرایم تاریخی نگریسته شود، بلکه به‌عنوان جرایم مستمر در حقوق بین‌الملل شناخته شود.

اگر جنایات هولناک دهه ۶۰، به‌ویژه قتل‌عام ۱۳۶۷ با مداخله به‌موقع جامعه بین‌المللی متوقف می‌شد، شاهد جنایات امروز نبودیم.

 

پشتیبانی حقوقدانان از گزارش جاوید رحمان

قبل از برگزاری کنفرانس، شاهد نامهٔ ۳۱۳ تن از کارشناسان و گزارشگران فعلی و پیشین ملل متحد به کمیسر عالی حقوق‌بشر ملل متحد بودیم. آنها با انتشار این سند درخشان ضمن حمایت از گزارش سرفصلی جاوید رحمان، اعلام کردند که این گزارش راهی برای عدالت و پایان دادن به مصونیت از مجازات در ایران باز می‌کند. آنها خواهان گنجاندن موضوع قتل‌عام۶۷ در قطعنامهٔ سالانهٔ کمیتهٴ سوم مجمع عمومی ملل متحد شدند.

 

همراهی حقوقدانان برجستهٔ بین‌المللی با هدف کنفرانس نشان داد که یک عزم جدی جهانی برای پایان دادن به مصونیت جنایتکاران وجود دارد که اینک خود را در همراهی و همگامی با اهداف مقاومت ایران به ثبوت رسانده است.

پروفسور اوسوجی، رئیس دادگاه بین‌المللی جنایی تا سال ۲۰۲۱، در این کنفرانس به‌صراحت اعلام کرد که قوانین بین‌المللی دیگر این ایده را که مقامات دولتی به‌دلیل مقام خود از مصونیت برخوردارند، نمی‌پذیرد. وی تأکید کرد که محاکم بین‌المللی می‌توانند در صورت عدم پیگیری جنایات در قلمرو یک کشور، صلاحیت رسیدگی به آنها را داشته باشند.

نکتهٔ قابل توجه در سخنرانی او این بود که گفت: «تحقیقات پروفسور جاوید رحمان در خصوص اتفاقات سال ۱۹۸۸ در ایران (قتل‌عام ۶۷) مجوزی به جامعه بین‌المللی داده است تا درباره این مسائل و اقدامات لازم برای مقابله با آنها بحث کنند».

او تأکید کرد هر گونه نقض حقوق اعضای مجاهدین خلق در کشورهایی مانند آلبانی و فرانسه که منجر به ارتکاب جنایات بین‌المللی شود، می‌تواند تحت صلاحیت دادگاه بین‌المللی جنایی قرار گیرد.

پرفسور لیلا سادات نیز قتل‌عام۶۷ را جنایت علیه بشریت دانست و گفت:

«مصونیت از مجازات و عدم دستیابی به عدالت برای قتل‌عام۶۷ باعث شده است که رژیم به سرکوب بیشتر ایرانیان در داخل و خارج از کشور ادامه دهد. رژیم ایران هم‌چنان به ارتکاب جنایات خود، از جمله قتل‌های فراقضایی، شکنجه، خشونت جنسی و جنسیتی، و ناپدیدسازی اجباری ادامه می‌دهد».

کنت لوئیس، وکیل مجاهدین در دادگاه حمید نوری نیز اظهار داشت: «گزارشگر ویژه سازمان ملل بر لزوم استفاده از صلاحیت جهانی برای تحقیق و تعقیب جنایات رژیم ایران تأکید کرده است. ما باید از صلاحیت جهانی برای جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی در دهه ۶۰ پشتیبانی کنیم».

طاهر بومدرا در این کنفرانس گفت: «من به پروفسور جاوید رحمان می‌گویم که آنچه که او انجام داده، توسط تمامی دوستداران صلح و عدالت در جهان قدردانی می‌شود و او هرگز تنها نخواهد بود».

***

پیام این کنفرانس در یک‌کلام این است: باید به سکوت و بی‌عملی نسبت به فاجعه نقض حقوق‌بشر در ایران پایان داده شود. زمان حسابرسی و خاتمهٔ مصونیت از مجازات فرا رسیده است.