۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۱, شنبه

اول ماه مه روز جهانی کارگر گرامی باد

اول ماه مه روز جهانی کارگر گرامی باد

لینک به منبع
نگاهی به‌سابقه تاریخی

روز اول ماه‌مه سال ۱۸۸۶، درآمریکا بیش‌از چهارصدهزارکارگر برای کاهش زمان کار روزانه‌شان، از 14ساعت به8‌ساعت، دست به‌اعتصاب زدند. در روز سوم اعتصاب، پلیس، کارگران را به‌گلوله بست، پنج‌کارگر کشته و عده‌یی مجروح شدند. روز چهارم ماه‌مه، کارگران به‌اعتراض دسته‌جمعی بزرگتری دست زدند که درجریان آن، چندتن از افراد پلیس، براثر بمبی که به‌میانشان پرتاب شد، کشته شدند. پلیس، رهبران اعتصاب را دستگیرکرد. چهاررهبر اعتصاب پس‌از محاکمه اعدام شدند. اما مبارزه کارگران ایالات‌متحده بی‌ثمرنماند و نزدیک‌به‌پانصدهزارکارگر حق هشت‌ساعت کار روزانه را به‌دست آوردند. سه‌سال بعد در ژوئیه ۱۸۸۹، کنگره بین‌الملل سوسیالیست، درپاریس، تصمیم گرفت روز اول ماه‌مه را روز بین‌المللی همبستگی کارگران اعلام کند و هرساله مراسمی به‌این‌مناسبت برگزار نماید.


روزکارگر در ایران

در ایران جشن اول ماه‌مه، برای اولین‌بار، درسال ۱۲۹۹ برگزار شد. دردوره دیکتاتوری رضاشاه، این‌مراسم اغلب به‌صورت مخفیانه برپا می‌شد. بعداز سقوط رضاشاه، دوباره امکان برگزاری علنی این‌جشنها پیدا شد و بعضی از اسناد تاریخی از تظاهرات بزرگ اول ماه‌مه درسالهای 24 و 25 حکایت دارند. درسال ۱۳۳۱، به‌دستور دکترمصدق، روز اول ماه‌مه، عید کارگران و تعطیل رسمی اعلام شد. اما پس‌از کودتای ننگین 28مرداد، مجدداً این‌مراسم، مخفیانه برگزار می‌شد. چندی بعد شاه، روز تولد پدرش - 24اسفند- را روزکارگر اعلام کرد! ولی، با اوجگیری جنبش دانشجویی در داخل و خارج‌کشور و افشای ماهیت سرکوبگر و فاسد رژیم درافکار بین‌المللی، شاه ناچار به‌عقب‌نشینی شد و روز اول ماه‌مه، به‌عنوان روزکارگر، تعطیل کارگری اعلام شد. درسالهای آخر حکومت شاه، از طرف اتحادیه‌ها و سندیکاهای فرمایشی، مراسمی به‌نام «روزکارگر» برای ستایش از به‌اصطلاح خدمات شاه به‌کارگران‌ ! برپا می‌شد که مورد نفرت توده‌ها بود.
پس‌از انقلاب57، سازمان‌مجاهدین خلق ایران اولین‌مراسم باشکوه روزکارگر را درکرج و درگرامیداشت خاطره کارگران جهان‌چیت که درسال 50 به‌دست مأموران سرکوب رژیم‌شاه شهید شده بودند، برگزارکرد. درهمین‌سال، حزب جمهوری و یک‌ارگان کارگری دولتی نیز برای عقب نیفتادن از صحنه، اعلام راهپیمایی کردند‌. درسال 59، سازمان‌مجاهدین میتینگ بزرگ روزکارگر را در ترمینال خزانه تهران برگزار کرد. چند گروه سیاسی دیگر نیز برگزاری مراسم روزکارگر را درمحلهای جداگانه اعلام کرده بودند.
خمینی دجال هم درپیامی که به‌مناسبت روزکارگر فرستاد، علاوه برحرفهای سخیفی درمورد کارگران از این‌قبیل که: کار و کارگر به‌گروه خاصی محدود نمی‌شود بلکه همه ملت کارگرند!، به‌سمپاشی علیه گروههای مترقی و اساساً مجاهدین پرداخت. او با گفتن دروغهای رذیلانه‌یی از این‌قبیل که‌: «آنان که به‌اسم طرفداری از کارگران از کار آنان جلوگیری می‌کنند و پشت نقاب طرفداری از دهقانان، خرمنهای آنان را، که حاصل دسترنج یک‌ساله آنان است، به‌آتش می‌کشند و زیر ماسک خدمت به‌کارگران، درکارخانه‌ها با تمام توان اخلال می‌کنند، این‌روز از آنان نیست»، تلاش کرد تا کینه‌توزی کور و خصومت هیستریک‌ مزدوران جنایتکار خود علیه مجاهدین را برانگیزد. آن‌روز خیل چماقداران، مراسم روزکارگر را درهمه‌جا مورد تهاجم قرار دادند. اما تمرکز اصلی تهاجم بر روی مراسم مجاهدین درترمینال خزانه بود. رژیم به‌این‌منظور تدارک ویژه‌یی دیده و پاسداران و مزدوران مسلح خود (با لباس شخصی) را با سازماندهی مشخص و به‌طور گسترده به‌این‌مراسم گسیل داشت. قرار بود مسعودرجوی دراین‌مراسم سخنرانی کند. اما مجاهدین با کشف توطئه ترور مسعود، سخنرانی وی را ملغی کردند. دراین‌مراسم براثر حملات وحشیانه مزدوران خمینی به‌مجاهدین و مردم شرکت کننده، حداقل 300تن مضروب و مجروح شدند، اما مجاهدین توانستند توطئه بزرگ رژیم را خنثی کنند.


اعتصابهای مهم کارگران و زحمتکشان ایران

طبقه کارگر ایران طی بیش‌از نیم قرن گذشته، مبارزات خونینی را برای کاستن از شدت ستم و استثمار و احقاق حقوق اولیه خود به‌پیش برده است. گرچه رشد طبقه کارگر ایران، به‌لحاظ کمی، از دهه چهل آغاز شده، اما پیش از آن نیز کارگرانی که درصنایع نفت و نساجی کار می‌کردند، مبارزاتی را از سر گذرانده‌اند. یکی از بزرگترین اعتصابهای کارگری، اعتصاب سراسری یک‌صدهزارنفر از کارگران نفت جنوب، در23 تیرماه ۱۳۲۵ بود که خواستهای سیاسی از قبیل تغییر استاندار وقت و عدم دخالت شرکت نفت در امور داخلی ایران در برداشت. این‌اعتصاب مورد یورش و سرکوب قرار گرفت و 46 کشته و 170مجروح برجای گذاشت. درمورد عظمت این‌اعتصاب، درکتاب ”پنجاه‌سال نفت ایران“ آمده‌:
 «ازروی کمال انصاف و بی‌طرفی و حقیقت‌بینی باید گفت بهبود وضع کارگران نفت، درسالهای آخر عملیات شرکت درایران، مرهون دو نکته اصلی بود: اول، آزادی بیان که پس‌از خروج ارتش بیگانگان در ایران حاصل شد و کارگران توانستند وضع اسفناک و مشقت‌بار خود را تا حدی شرح دهند؛ دوم اعتصاب بزرگ 23تیرماه ۱۳۲۵ که قدرت عظیم آنها را برای گرفتن حق خود واضح و آشکار ساخت و به‌شرکت فهماند که دیگر ادامه رویه سابق محال است و باید سریعاً رفتار خود را تغییر دهد. قانون کار و بیمه‌های اجتماعی و تعیین حد‌اقل دستمزد و اصلاحات دیگری که در سالهای اخیر، کم‌وبیش در ایران انجام گرفته، همه و همه، مرهون اقدامات دسته‌جمعی کارگران نفت است».
این‌اعتصاب، دولت انگلیس را به‌شدت دچار نگرانی کرد. چندکشتی جنگی به‌بنادر جنوب فرستاد و دیگر نیروهای نظامی خود را در منطقه خلیج‌فارس آماده برای دخالت دروضعیت خطیر احتمالی کرد.
اعتصاب زحمتکشان کوره‌پزخانه‌ها در 23خرداد ۱۳۳۸، به‌خاطر افزایش دستمزد، که منجر به‌کشته‌شدن پنجاه‌کارگر - زن و مرد و کودک - شد و اعتصاب کارگران جهان‌چیت درسال 50 که آن نیز توسط مزدوران رژیم‌شاه به‌خاک‌وخون کشیده شد، از نمونه‌های برجسته مبارزات کارگران هستند. اما اعتصاب کارگران و کارکنان صنعت نفت در سال ۱۳۵۷ و قطع صدور نفت ضربه ‌کمرشکنی بود که بررژیم سلطنتی وارد آمد و در پی آن، قیام مسلحانه خلق، در 22بهمن، نظام پوسیده شاهنشاهی را برای همیشه به‌گور سپرد.
بعداز انقلاب57، کارگران و زحمتکشان ایران نیز مثل دیگر اقشار جامعه امید داشتند به‌حقوق منصفانه خود دست یابند.
آنها براساس تجربه‌شوراها که درروزهای قیام ضدسلطنتی شکل گرفته و پس‌از انقلاب نیز درکارخانه‌ها، ادارات، دانشگاهها و دیگر مؤسسات عمدتاً توسط سازمان‌مجاهدین ترویج می‌شد، خواستار این‌بودند که همچنان اداره امور به‌صورت شورایی و با مشارکت و نظارت خود کارگران و کارکنان باشد. رژیم، ابتدا خود را ناگزیر از پذیرش شوراهای موجود درکارخانجات دید. سپس با طرح و نقشه مشخص، یک‌به‌یک‌به‌سراغ این‌شوراها و دست‌اندرکاران آنها رفت و باتصاحب مدیریت کارخانه و مواضع کلیدی و گسیل و نفوذدادن مزدوران خود، به‌تدریج شوراهای این‌کارخانه‌ها را به‌چنگ آورد و سپس به‌تصفیه، اخراج و یا به‌زندان‌افکندن رهبران قبلی ‌پرداخت. اگر ترکیب کارکنان و شرایط و تعادل قوای محیط به‌او اجازه چنین کاری را نمی‌داد، با توسل به‌تهدید و تطمیع و یا پاپوش‌درست‌کردن، اقدام به‌انحلال شورای مزبور می‌نمود. سپس شورای فرمایشی و دلخواه خودش را تشکیل می‌داد و یا اگر شرایطش نبود، اساساً دستگاه شورا را برمی‌چید.


اعتراضات کارگری درسالهای اخیر و ابعاد سرکوبی

رژیم‌خمینی یکی از ضدکارگری‌ترین رژیمهای موجود درجهان‌کنونی است. این‌رژیم و کارفرمایانی که تحت‌نظام ظالم و سرکوبگر آن عمل می‌کنند، هرگونه اجحافی علیه کارگران را بادست‌باز انجام می‌دهند و هیچ‌گونه مرزسرخ جدی برایشان متصور نیست. به‌یقین درهیچ کشوری نهادهای ضدکارگری تا این‌اندازه دست‌باز برای ستم و فشار علیه کارگران ندارند. موج اعتراضات کارگری در ایران که درطبقه‌بندی اعتراضات اقشار مختلف، همواره درردیف اول و یا دوم قرار گرفته، به‌خوبی نشان‌دهنده میزان ستم و تجاوز سیستماتیک‌ به‌حقوق آنهاست. این‌اعتراضات که هرساله نسبت به‌سال قبل روند صعودی و گاه چندین‌برابر را نشان می‌دهد، اغلب هنگامی صورت می‌گیرد که این‌زحمتکشان، کارد به‌استخوانشان رسیده باشد. اعتراضات کارگران شامل اعتراض و تحصن علیه سیاستهای ضدکارگری رژیم آخوندی، تعطیلی کارخانه یا عدم دریافت حقوق ماهانه به‌مدت چندین‌ماه و گاه تا یک‌سال یا حتی بیشتر است، اعتراض بخصوصی‌سازی کارخانه‌های تولیدی، برخوردارنبودن از حق بیمه‌درمانی و مزایای کارگری در شرایط سخت و اخراج کارگران واستفاده ازکود‌کان در کاربوده است.

يك خاطره بیاد میرزا کوچک خان - چی کم داریم هیچ ما باید پیروز شویم ومیشویم زمان زمان قدیم نیست

 يك خاطره - چی کم داریم هیچ ما باید پیروز شویم ومیشویم زمان زمان قدیم نیست



به نقل از سایت موزیک اشرف
يك خاطره- كاري كنيم قصه هاي تاريخمان درخشان و زيبا باشد…

م.فرياد

خدا بيامرزه جناب ناصري رو. فكركنم بيشتر از 90 سال عمر كرد. پيرمرد با تجربه ودنيا ديده  اي بود. با بچه ها مي نشستيم پاي صحبتهاش و باهاش تا گوشه و كنار تاريخ معاصر ايران مي رفتيم. ذهنش يه ديسك سخت پرظرفيت بود كه فقط كافي بود موضوع رو بگي و بعد هم سرچ بزني، اون وقت سند پشت سند بود كه برات مي آورد و قصه پشت قصه بود كه تعريف ميكرد.
يه بار از ستارخان و مشروطه مي گفت، يه بار ما رو تا جنگلهاي گيلان و همنشيني با ميرزا مي برد. وقتي داستان يخ زدن ميرزا رو تعريف ميكرد، اشك تو چشمهاش حلقه ميزد و صداش ميلرزيد. يه روز هم از مصدق مي گفت. از اون حمايتهاي ميليوني، از اون شعارهاي كوبنده و خالصانه. نميدونم چرا همه قصه هاي تاريخي آقاي ناصري پايان غم انگيزي داشت. هيچكدومشون به پيروزي ختم نمي شدن. يه بار يكي از بچه ها همين رو ازش پرسيد.   آقاي ناصري شونه هاي نحيفشو بالا انداخت و گفت: « لابد يه چيزي كم بوده پسرجون. لابد يه دردي بوده بابا» سالها گذشت و آقاي ناصري عمرشو داد به شما، ما هم بزرگتر شديم و قصه هاي آقاي ناصري رو توي كتابها خونديم. جلوتر كه رفتيم واسه خيلي از سئوالها جواب پيدا كرديم و سئوالهاي تازه اي هم برامون ايجاد شد. راست مي گفت آقاي ناصري، هميشه يه چيزي كم بوده. سرداران اين ميهن هميشه سر بزنگاهها تنها ميموندن. هيچوقت نيروي منسجم و از جون گذشته اي كه حاضر به گذشتن از همه چيزش باشه نبوده.هميشه يه دردي بوده. يه دردي كه پايان قصه ها رو غم انگيز ميكرده.  حالا ما همه امون با هم شخصيتهاي آخرين فراز اين قصه ايم. ببينم تا حالا از خودتون پرسيديد كه چي كمه؟ اگه از من بپرسيد ميگم هيچي كم نيست. باور كنيد كه اين دفعه هيچي كم نيست. برعكس داراييها خيلي بيشتر از هميشه ان.  هم راه آزادي هست هم راهنماي اون و هم رهروانش و هم ديكتاتوري كه داره نفساي آخرش رو ميكشه و كافيه ما از جامون بلند شيم. واسه همينه كه تو زمان برخاستن، درنگ نبايد كرد. بايد لحظه ها رو قاپيد. زمان، زمان درمان همه اون دردهاي صد ساله هم هست. كاري كنيم كه فردا اگه مثل آقاي ناصري نشستيم تا قصه هاي تاريخ رو واسه بچه هاي فردا بگيم. قصه كه به آخر رسيد نه اشكي تو چشمها حلقه بزنه ونه صدايي بلرزه.

نبرد یک‌شیرزن مجاهد تنها در حماسه 12 ارديبهشت 1361قهرمان خلق خدیجه مصباح

در نارمک (شرق تهران)، درهمان‌روز یک‌پایگاه دیگر مجاهدین مورد حمله قرار گرفت. در این‌پایگاه، تنها یک‌شیرزن مجاهدخلق، خدیجه مسیح، حضور داشت که یک‌تنه به‌حملات گرگهای هار خمینی که از چندسو هجوم آورده بودند، پاسخ می‌گفت.
 این‌مجاهد قهرمان، آن‌چنان دلیر و بی‌باک جنگید و به‌دفاع دربرابر حملات پاسداران برخاست که پاسداران فکر می‌کردند با تعداد زیادی از مجاهدین سروکار دارند. بدین‌ترتیب، دشمن هر‌لحظه نیروهای تازه‌تری را برای حمله و هجوم بسیج می‌کرد. اما هنگامی‌که در پایان نبرد تنها یک‌جسم بی‌جان یعنی پیکر سوراخ‌سوراخ یک‌زن را از پایگاه خارج کردند؛ حقیقت روشن شد و جلادان خمینی، زبونانه سعی کردند هرچه زودتر پیکر بی‌جان شهید قهرمان خدیجه مصباح را از‌برابر چشمان حیرت‌زده‌ مردم دور کنند تا شاید بر‌رسواییها و ددمنشیهای خود پرده بیفکنند.

حماسه 12 ارديبهشت 1361-2.wmv

حماسه 12 ارديبهشت 1361-8.wmv

حماسه 12 ارديبهشت مجاهدين در سال 1361

حماسه 12 ارديبهشت 1361-10.wmv

کلیپی دیدنی برای آشنائی باغزاله عليزاده نویسنده ویک فعال جنبش برابری که بدست وزارت اطلاعات کشته شد

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۰, جمعه

شهادت مجاهد قهرمان فرمانده محمد ضابطی و یارانش 12 ارديبهشت 1361 شهداى 12 ارديبهشت 1361

سال 1361



شهادت مجاهد قهرمان فرمانده محمد ضابطی و یارانش
12 ارديبهشت 1361 شهداى 12 ارديبهشت 1361

روز 12اردیبهشت 61، تهران شاهد نبردهای عظیمی بود که از شرق تا غرب و از شمال تا بخشهایی از مرکز شهر را در بر می‌گرفت.
از ساعت 2بعدازظهر با اولین شلیک، تهاجم همزمان پاسداران به چندین پایگاه مجاهدین شروع شد. نبرد تا ساعتهایی پس از نیمه‌شب ادامه داشت و رشیدترین فرزندان ایران، با مقاومت دلیرانه خود درسی فراموشی ناپذیر به خمینی دجال و مزدوران آدمکش او دادند. دشمن از زمین و هوا با سلاحهای نیمه‌سنگین و حتی سلاح سنگین و شلیک با هلیکوپتر، پایگاهها را می‌کوبید. شهر در هاله‌یی از انفجار و دود و آتش غرق شده بود. بیش از 60زن و مرد مجاهدخلق، ایستاده بودند تا آن‌طور که شایسته مجاهد خلق است، رایت شرف یک خلق را تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون برافراشته نگاه دارند. روز 12 اردیبهشت، مجاهدان قهرمان با پایمردی و حماسه شورانگیز فرمانده والامقام محمد ضابطی و سایر همرزمان قهرمانش یک آزمایش بزرگ را با موفقیت پشت سر گذاشتند و سربلند و سرافراز در خاطره خلق و میهن جاودانه شدند.
نام مجاهد قهرمان محمد ضابطی، همواره همراه با بزرگترین حرکتهای مردمی علیه ارتجاع خمینی؛ از مبارزات سیاسی سالهای 60 و میتینگ بزرگ امجدیه تا تظاهرات 7اردیبهشت و خیزش عظیم سازمان‌یافته مردمی در30خرداد60 عجین شده است. او به‌مثابه یک انقلابی تمام عیار و یک مجاهد فداکار، خطوط استراتژیک سازمان را در برخورد با ارتجاع پیش می‌برد و با ابتکار و خلاقیت، دستاوردهای سیاسی آن را بیشتر و افزونتر می‌کرد.
محمد ضابطی در رأس بخش اجتماعی سازمان، توانست به سرعت روابط و مناسبات علنی را با مرحله و فضای جدید منطبق نماید و تشکیلات بسیار گسترده‌یی را وارد مناسبات مخفی، نظامی و تهاجمی کند.
در نبردهای روز 12اردیبهشت 1360 مجاهدان قهرمانی چون نصرت رمضانی، قاسم باقرزاده، حمید جلال زاده، سوسن میرزایی، پری یوسفی، زکیه محدث، احمد کلاهدوز، محمد تواناییان فرد، فاطمه (تاجی) مهدوی کرمانی، اقدس تقوی، امیرهوشنگ آق بابا نیز دلیرانه در برابر تهاجم پاسداران ظلمت و تباهی ایستادند و حماسه آفریدند. آنان چنان صحنه‌های پرشوری از مقاومت و دلاوری را در مقابل چشمان شگفت‌زده مردم آفریدند که هرگز از خاطره‌ها نخواهد رفت.


12 اردیبهشت 1361 – 2 مه‌ : شهادت محمد ضابطی عضومرکزیت به‌همراه گروهی از دیگر مسئولان، کادرها واعضای سازمان مجاهدین خلق ایران




روز دوازدهم اردیبهشت سال 1361 طی سلسله‌یی از

 درگیریها بین پاسداران سرکوبگر و شبکه ویژه اطلاعاتی

 رژیم خمینی با گروههایی از اعضا و کادرهای مسئول

 سازمان مجاهدین خلق ایران در تهران، محمد ضابطی عضو

 مرکزیت سازمان مجاهدین به‌همراه جمعی از کادرها، 

مسئولان و اعضای مجاهدین به‌شهادت رسیدند.

محمدضابطی و اغلب مسئولان مجاهدین که در این نبردها 

به‌شهادت رسیدند از زندانیان سیاسی زمان شاه بودند 


که برای آزادی مردم ایران، شکنجه‌های بسیار دیده بودند. 

آنان پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، فریب خمینی را 

نخوردند و به‌عهد خود بر آزادی مردم ایران وفادار ماندند.

در این‌روز، قهرمانان مجاهدخلق، نصرت رمضانی، سوسن 

میرزایی، فاطمه یوسفی، زکیه محدث، فرشته ازهدی، قاسم 

باقرزاده، حمید جلالزاده، احمد کلاهدوز، محمد توانائیان فرد، 

مهین خیابانی خواهر سردار خیابانی، تقی اوسطی، اقدس 

تقوی و امیرهوشنگ آق‌بابا پس از ساعتها رویارویی با 

دژخیمان جنایتکار دریک نبرد نا برابر به‌شهادت رسیدند. 

12اردیبهـشـت ۱۳۶۱: گرامی باد خاطره حماسه‌سازان مجاهد خلق محمد ضابطی و یارانش

12اردیبهـشـت ۱۳۶۱: گرامی باد خاطره حماسه‌سازان مجاهد خلق محمد ضابطی و یارانش



حماسه 12اردیبهشت


روز 12اردیبهشت 61، تهران شاهد نبردهای عظیمی بود که از شرق تا غرب و از شمال تا بخشهایی از مرکز شهر را دربر می‌گرفت.
 از ساعت 2بعدازظهر با اولین‌شلیک، تهاجم هم‌زمان پاسداران به‌چندین‌پایگاه مجاهدین شروع شد. نبرد تا ساعتهایی پس‌از نیمه‌شب ادامه داشت و رشیدترین فرزندان ایران، با مقاومت دلیرانه خود درسی فراموشی‌ناپذیر به‌خمینی‌دجال و مزدوران آدمکش او دادند. دشمن از زمین و هوا با سلاحهای نیمه‌سنگین و حتی سلاح سنگین و شلیک‌با هلیکوپتر، پایگاهها را می‌کوبید. شهر درهاله‌یی از انفجار و دود و آتش غرق شده بود. بیش‌از 60زن و مرد مجاهدخلق، ایستاده بودند تا آنطور که شایسته مجاهدخلق است، رایت شرف یک‌خلق را تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون برافراشته نگاه دارند.
 روز 12اردیبهشت، مجاهدان قهرمان با پایمردی و حماسه شورانگیز فرمانده والامقام محمد ضابطی و سایر همرزمان قهرمانش یک‌آزمایش بزرگ را باموفقیت پشت‌سر گذاشتند و سربلند و سرافراز درخاطره خلق و میهن جاودانه شدند.

مجاهد قهرمان محمد ضابطی، همواره نامش همراه با بزرگترین حرکتها‌ی مردمی علیه ارتجاع خمینی؛ از مبارزات سیاسی سالهای 60 و میتینگ بزرگ امجدیه گرفته تا تظاهرات 7اردیبهشت و خیزش عظیم سازمان‌یافته مردمی در30خرداد60 عجین شده است. او به‌مثابه‌ی یک‌ انقلابی تمام‌عیار و یک‌مجاهد فداکار، خطوط استراتژیک‌سازمان را دربرخورد با ارتجاع پیاده می‌کرد و با ابتکار و خلاقیت، دستاوردهای سیاسی ‌آن‌را‌ بیشتر و افزون‌تر می‌نمود. این‌خلاقیتها برای پیاده‌کردن خطوط سازمان از فردای 30خرداد60 اهمیت بیشتری یافت. محمد ضابطی در رأس بخش اجتماعی سازمان، توانست به‌سرعت روابط و مناسبات علنی را با مرحله و فضای جدید منطبق نماید و تشکیلات بسیار گسترده‌یی را وارد مناسبات مخفی، نظامی و تهاجمی‌کند.
 
درروزهای پرتلاطم مقاومت درسالهای 60 و 61، در شرایطی که دژخیمان و سردمداران خونخوار رژیم تلاش می‌کردند، با موج شقاوت‌بار اعدامها و شکنجه‌های قرون‌وسطایی، مقاومت مجاهدان و مبارزان را درهم بشکنند و با انواع تبلیغات رذیلانه و یا پخش ندامت برخی عناصر درهم‌شکسته و بخصوص برخی از مدعیان از تلویزیون، گرد یأس و انفعال در جامعه بپاشند، ناگهان خروش پایداری مجاهدان و شعله‌های مقاومت حماسی آنان در چندین‌نقطه تهران زبانه کشید، تهران گرمای ‌آن‌را‌حس کرد و مجاهدان پاکباز درپایان آن‌نبرد نابرابر، تنها پیکرهای سوخته و متلاشی‌شده و پایگاههای ویران‌شده خود را برای دشمن باقی گذاشتند. اگر‌چه خمینی و خیل رجالگان و دژخیمانش به‌صحنه‌گردانی لاجوردی، از شهادت تنی‌چند ‌از ارزنده‌ترین کادرهای سازمان، شادمانیها نمودند و اگر‌چه مردم ستمدیده ما، به‌خاطر ازدست‌دادن تعدادی از رشیـدترین فرزنـدان دلاور خـود گریستـند، اما در گرماگـرم یأس‌پراکنیهای تلویزیونی رژیم، مردم ایران، روح سرخ و پرصلابت مقاومت و انقلاب را به‌چشم دیدند و سرشار از افتخار و امید شدند.
 
چند‌روز بعد روز 19اردیبهشت، گروهی دیگر از کادرهای مجاهدین برسکوی قهرمانی صعود کردند و پرچمی را که از یاران خود در 12اردیبهشت گرفته بودند، دیگربار به‌اهتزاز درآوردند.
 خمینی در رسانه‌های ارتباطی خود «طبل شادیانه» می‌کوبید و برای هزارمین‌بار تکرار می‌کرد که «کار مجاهدین، این‌بار دیگر به‌پایان رسیده است». دژخیم با نشان‌دادن پیکرهای پاک مجاهدین در تلویزیون می‌خواست فضای رعب و تسلیم را دامن بزند. غافل ازاین‌که صحنه‌های رشادت و پاکبازی فرزندان قهرمان خلق، مردم ایران را رو‌در‌روی خمینی، قرین غرور و افتخار کرده است.
حماسه دلاوری مجاهدان، دهان‌به‌دهان، سینه‌به‌سینه و کوچه‌به‌کوچه بین مردم ردوبدل می‌شد و آنها شوروشوق ناشی از دلاوریهای فرزندان مجاهد خود را در میان اندوه و تأثر خود ابراز می‌کردند.
 
درآخرین ساعتهای نبرد، مزدوران رژیم که انتظار چنین مقاومت جانانه‌یی را نداشتند، به‌ستوه آمده و در نهایت خشم و استیصال، با مسلسل و تیربار به‌سوی پایگاهها شلیک‌می‌کردند. عملیاتی که به‌زعم آنها و باآن‌همه پیش‌بینی و تدارکات قبلی می‌بایست درکوتاه‌مدت با «موفقیت» به‌پایان برسد، اینک ساعتهای متمادی به‌درازا کشیده و در تمام شهر توفان به‌پا کرده بود و خشم و اعتراض مردم را نسبت به‌رژیم و ستایش و تحسین آنان را نسبت به‌فرزندان دلیر و پاکبازشان برانگیخته بود. سرانجام، مزدوران درمانده که گمان نمی‌کردند تسخیر پایگاههای مجاهدین چنین بهایی را بطلبد، با شلیک‌وحشیانه موشکهای آر.پی.جی و رگبار مسلسلهای سنگین توسط هلیکوپتر، «دژهای تسخیرناپذیر شرف» را به‌آتش کشیدند و به‌این‌ترتیب، نبرد را درآن‌نقطه به‌پایان بردند.
 
 اگر‌چه جای سردارضابطی و یارانش خالی است، اما یادشان در قلب و ضمیر هزاران مجاهدخلق و رزمنده ‌ارتش آزادی در شهر شرف، اشرف و درهرکجای جهان و در قلوب مردم مجاهدپرور، جاودانه است.

کانون اصلی مقاومت

اوج درگیریهای روز 12اردیبهشت و کانون اصلی مقاومت در پایگاه فرمانده ضابطی (واقع در کامرانیه) بود. در آن‌پایگاه، مجاهدان قهرمانی چون نصرت رمضانی،شیرزن جنگاوری که به‌گواه همسایگان و مردم محل با شجاعت و صلابت شگفت‌انگیزی ازاین‌سو به‌آن‌سو می‌دوید، عملیات دفاع را فرماندهی می‌کرد و برای شکستن حلقه محاصره و دورکردن کادرهای مستقر درپایگاه از آن‌معرکه راه باز می‌کرد.

 درآن‌پایگاه همچنین مجاهدان قهرمان قاسم باقرزاده، حمید جلال‌زاده، سوسن میرزایی، پری یوسفی، زکیه محدث، احمد کلاهدوز، محمد تواناییان‌فرد، فاطمه (تاجی) مهدوی‌کرمانی، اقدس تقوی، امیرهوشنگ آق‌بابا نیز دلیرانه دربرابر تهاجم پاسداران ظلمت و تباهی ایستاده بودند و حماسه می‌آفریدند. آنان چنان صحنه‌های پرشوری از مقاومت و دلاوری را در مقابل چشمان شگفت‌زده مردم آفریدند که هرگز از خاطره‌ها نخواهد رفت




گزارش یک‌شاهد از صحنه


    این‌گزارش توسط یکی از زنان مجاهدخلق که درمیان جمعیت محل، شاهد صحنه‌هایی از حماسه 12اردیبهشت بوده به‌ثبت رسیده است:

 «از صبح، پشت ”صامت“ (بی‌سیم مزدوران دادستانی و کمیته‌چیهای جنایتکار) بودم. ساعت یازده بود که پیامی در ”صامت“ شنیدم و چرتم پاره شد. مرکز منطقه‌یک‌با ”دادستانی اوین“ تماس می‌گرفت و راجع به‌ ”مورد“ ی با او حرف می‌زد. بعداز آن‌هم به‌ستادهای ”منطقه‌یک“ پیام داده شدکه «برادران، امروز برنامه داریم، ‌آماده باشید». سپس ستادها با واحدهایشان تماس گرفتند و از واحدها خواستند که هرچه سریعتر به‌ستادهای خود مراجعه کنند و بعد صدایی به‌خنده بلند شد: ”قربون امام“ ! ظاهراً ضحاک جماران خون می‌خواست و باید هرچه سریعتر به‌او می‌رسید! آن‌هم خون پاکترین و رشیدترین فرزندان این‌میهن.
در آن‌روز هوا هم با روزهای قبل فرق داشت بااین‌که رو به‌تابستان می‌رفت ولی خنک بود. پس‌از شنیدن پیامها فکر کردم شاید ”مورد“ مربوط به‌پایگاه ما باشد؛ بنابراین‌سریع آماده شدیم تا به‌موقع، عکس‌العمل مناسب را انجام دهیم. برای اطمینان کامل و نیز تحقیقات لازم به‌گشت در اطراف پایگاه پرداختم، خبری نبود. دوباره برگشتم و ”صامت“ را روشن کردم. ساعت یک‌بعدازظهر، پیام‌دهنده در صامت اعلام کرد: «برادران، دیگر پشت شبکه کسی پیام نفرسته. ازاین‌به‌بعد شبکه قطع میشه». در این‌موقع ”حسن“ از راه رسید، پرسیدم: بیرون چه خبر؟ گفت: به‌نظرم غیرعادی آمد. چند‌واحد گشتی در خیابان بودند. گفتم: امروز خبری هست، باید هم خیلی مهم باشد چون انرژی زیادی روی آن‌گذاشته‌اند. بعداز تقسیم مسئولیتها قرار شد برادر دوازده‌ساله‌ام در جای امنی قرار بگیرد تا در موقع درگیری، آسیب نبیند. درهمین‌حال صدای تک‌تیر کلتی بلند شد و بلافاصله رگبار تیربار، سکوت منطقه را درهم‌شکست. با این‌صدا همه ‌مردم سراسیمه بیرون‌آمدند. کم‌کم محل شلوغ می‌شد و مردم داشتند به‌کوچه ‌محل حادثه نزدیک‌می‌شدند که یک‌بیوک آبی‌رنگ با 4سرنشین مسلح به‌ژ3 که ظاهراً هماهنگ‌کننده ‌واحدها بود با بلندگو اعلام کرد: «از اهالی می‌خواهیم سریع محل را ترک کنند و به‌خانه‌هایشان برگردند».

درگیری در منظریه، کامرانیه و فرمانیه به‌شدت ادامه داشت و آمبولانسها مرتب در رفت‌وآمد بودند. ساعت شش‌ونیم سروکله‌ آمبولانس پیدا شد و دوباره چند جسد دیگر! ساختمانی را از دو‌کوچه قبل، بسته و محاصره کرده بودند. راهها و تمام پشت‌بامها را قرق کرده بودند و اجازه ‌هیچ ترددی حتی به‌اهل کوچه نمی‌دادند. یکی از همسایه‌ها می‌گفت: ”اول صدای شلیک‌کلت آمد و بعدش صدای تیربار. دوتا از مجاهدین توانستند محاصره را بشکنند ولی در آخرین لحظه پاسدارهای جلاد آنها را زدند“. من هنوز بین جمعیت بودم. احساس عجیبی داشتم. بغض گلویم را گرفته بود، در عین‌حال احساس غرور می‌کردم. احساس غرور ازاین‌که همرزمانم آن‌طور دلیرانه مقاومت می‌کردند، بچه‌هایی که آن‌طور با سلاح سنگین مورد هجوم دشمن قرار گرفته بودند. 
چند‌تا از دخترهای جوان محل، کنار هم ایستاده بودند و پچ‌پچ می‌کردند. یکی می‌گفت:‌ «توی خونه بنزین داریم. کوکتل هم بلدم درست کنم». پسر هفت‌ساله‌یی که آن‌جا بود گفت: من جلو ماشین پاسدارها ایستاده بودم که یک‌پاسدار از بی‌سیم‌چی پرسید انبار اسلحه رسید یا نه؟ و مأمور بی‌سیم با عصبانیت جواب داد: آره رسیده و بعد با دستش به‌وانت سربسته ‌کنار خیابان اشاره کرد. دختر جوان گفت: ما که کاری برای مجاهدین نمی‌توانیم انجام بدهیم. حداقل برویم و انبار اسلحه را آتش بزنیم. کم‌کم داشت غروب می‌شد. از نقاط دیگر هم با همان‌شدت، صدای درگیری می‌آمد. ناگهان با صدای انفجاری مهیب، دود غلیظی از ساختمان ـ‌پایگاه‌ـ واقع در منظریه بلند شد و بعد درگیری به‌کلی قطع شد. مزدوران خمینی که دیگر قادر به‌دادن تلفات بیشتر نبودند، سرانجام با آر.پی.جی آن‌پایگاه را مورد حمله قرار دادند. ولی هنوز چندی نگذشته بود که دوباره مقاومت از داخل پایگاه ادامه یافت. گویا هنوز یک‌نفر زنده بود و می‌رزمید. یکه و تنها روی پشت‌بام و در کنار اجساد همرزمانش، تنهای تنها، درحالی‌که پاسداران جنایتکار بی‌وقفه به‌سویش شلیک‌می‌کردند و او تا آخرین نفس پایداری می‌کرد. 
ساعت نه‌وسی‌دقیقه‌شب، درگیری فرمانیه به‌پایان رسید. مردم تا ساعت11 درکوچه‌ها بودند. زنی که پسرش پاسدار بود، می‌گفت: به‌ما اجازه دادند که برویم و خانه‌ها را ببینیم. اجساد مجاهدین مثل ذغال شده بود. آخر این‌جوانها چه کرده‌اند که این‌طوری باید به‌خاک‌وخون کشیده شوند؟! امیدوارم روزی خدا انتقام این‌خونهای به‌ناحق‌ریخته‌شده را بگیرد».

در خیابان ستارخان
در خیابان ستارخان نیز هم‌زمان با درگیری پایگاه کامرانیه، مجاهدین قهرمان حمید خادمی، حسن رحیمی، حسن صادق، فرشته ازهدی، مهین ابراهیمی، معصومه میرمحمد و مادر مجاهد ایران بازرگان و تعداد دیگری از مجاهدین در‌برابر پاسداران خمینی به‌مقابله برخاسته بودند. شکوه صحنه‌های نبرد در خیابان ستارخان، تمامی مردم را در شگفتی از دلاوریهای مجاهدین و در خشم و نفرت از جلادان خمینی فرو‌برده بود.





شکوه مقاومت مجاهدین قهرمانی که با فریادهای مرگ بر خمینی، آخرین دقایق حیات خود را می‌گذراندند، شکوه نبرد مادری 60ساله که در کنار فرزندانش، می‌رزمید و وفاداری عنصر مجاهد را به‌خلق و انقلاب به‌اثبات می‌رساند، شکوه خونهایی که بر خاک می‌ریخت تا شرف یک‌خلق بر‌خاک نریزد و شکوه اسلام عشق و انسانیت و رحمت و رهایی مجاهدین دربرابر ارتجاع ضدبشری خمینی که دجالانه برآن، ‌نام اسلام گذاشته بود.

نبرد یک‌شیرزن تنها






در نارمک (شرق تهران)، درهمان‌روز یک‌پایگاه دیگر مجاهدین مورد حمله قرار گرفت. در این‌پایگاه، تنها یک‌شیرزن مجاهدخلق، خدیجه مسیح، حضور داشت که یک‌تنه به‌حملات گرگهای هار خمینی که از چندسو هجوم آورده بودند، پاسخ می‌گفت.
این‌مجاهد قهرمان، آن‌چنان دلیر و بی‌باک جنگید و به‌دفاع دربرابر حملات پاسداران برخاست که پاسداران فکر می‌کردند با تعداد زیادی از مجاهدین سروکار دارند. بدین‌ترتیب، دشمن هر‌لحظه نیروهای تازه‌تری را برای حمله و هجوم بسیج می‌کرد. اما هنگامی‌که در پایان نبرد تنها یک‌جسم بی‌جان یعنی پیکر سوراخ‌سوراخ یک‌زن را از پایگاه خارج کردند؛ حقیقت روشن شد و جلادان خمینی، زبونانه سعی کردند هرچه زودتر پیکر بی‌جان شهید قهرمان خدیجه مصباح را از‌برابر چشمان حیرت‌زده‌ مردم دور کنند تا شاید بر‌رسواییها و ددمنشیهای خود پرده بیفکنند.
 
آخرین تلفن به‌خانواده
مجاهدخلق مهین خیابانی، خواهر سردار‌شهید خلق «موسی» نیز در زمره‌شهیدان 12اردیبهشت بود. در یکی دیگر از پایگـاهها، مجاهدان قهرمان مهین خیابانی و تقی اوسطی تا آخرین نفس ایستادند و جنگیدند و به‌شهادت رسیدند. مجاهدشهید مهین خیابانی در آخرین دقایق حیاتش به‌خانه ‌یکی از نزدیکانش تلفن زد و جریان حمله‌پاسداران و آخرین وضعیت خود را تشریح کرد. این‌دو‌مجاهد دلیر پس‌از ساعتها مقاومت، در شعله‌های آتشی که از انفجار موشکهای آر.پی.جی برخاسته بود، پروانه‌وار سوختند و به‌شهادت رسیدند، به‌طوری‌که مزدوران رژیم تا هفته‌ها بعد نتوانسته بودند هویت این‌دو قهرمان مجاهد را شناسایی کنند.






کانون دیگر مقاومت، در 21متری جی، کوچه ‌رازیانه بود که هم‌زمان با دیگر کانونها مقاومت می‌کرد. در این‌پایگاه، مجاهدان قهرمان غلامعلی صادقی نیستانی و همسرش مژگان موفق به‌همراه یک‌ یا دو مجاهد دیگر به‌فرماندهی مجاهد قهرمان سعید منبری، در زیر رگبار گلوله‌های پاسداران خمینی تا آخرین نفس مقاومت کردند و سرانجام هنگامی‌که پاسداران به‌حریم پایگاه ویران‌شده‌ مجاهدین پای نهادند چیزی جز چند پیکر بی‌جان به‌دست نیاوردند.

بيا تا گل برافشانيم و… طرحي نو دراندازيم بيا تا بهمني ديگر به پا سازيم – منوچهر سخايي ماه به یاد آن غزل خوان آن پرستوخوان عاشق

بيا تا گل برافشانيم و… طرحي نو دراندازيم بيا تا بهمني ديگر به پا سازيم – منوچهر سخايي

لینک به منبع ایران افشاگر
اين کدامين بهمن است که مي‌خواهيم دوباره برپا سازيم؟ بهمني که مردم به‌جان‌آمده از ستم‌شاهي برپا کردند و ريشه در بيش از يک قرن عدالت‌خواهي و خيزش‌هاي سرکوب‌شده آزاديخواهي و استقلال‌طلبي داشت؟ و يا بهمني که خميني بزرگ‌ترين سارق سياسي تاريخ آن را به يغما برد؟ و انقلابي را که نگاهش به جلو و افق‌هاي باز و روشن بود، به قعر تاريکي و تباهي کشاند؟ نگاهي به ماهيت قيام بهمن و نمايشي که خميني در ابتدا از همراهي با آن ارائه داد و تغيير موضع سريع او بعد از استقرار و کمر بستن او به محو و نابودي همه آثار و هدف‌هاي انقلاب و انقلابيون ، اين حقيقت را ثابت مي‌کند که انقلاب ۵۷ به هدف‌هاي خود که همانا استقرار مردم‌سالاري است نرسيده، از همان ابتدا موجب اعتراض و ايستادگي آزاديخواهان شده است که تاکنون هم ادامه دارد. امروز هم مانند آن زمان با سلطنت مطلقه ديگري روبه‌رو هستيم که مي‌بايد براي محو و نابودي و سرنگوني آن بهمن و بهمن‌ها بسازيم. بهمني که زمينه‌ساز آن مبارزات و جانبازي‌هاي سي‌ساله همان مبارزان و مجاهداني است که از آغاز طرح ولايت‌فقيه و قانون اساسي‌اش در برابر او ايستادند و بهاي اين ايستادگي و مقاومت را سي سال تمام باجان عزيز پرداختند تا بار ديگر در جان‌هاي جوانان امروز زنده و شکوفا شوند و کار ناتمام را به اتمام رسانند. چنين است که خط بهمن ملت ايران از خميني جدا مي‌شود و دريايي از خون ميان آن‌ها فاصله مي‌افتد. بررسي اجمالي ويژگي‌ها و نيز کمبودهاي انقلاب ۵۷ در مقايسه با قيام امروز مردم ايران ، چرايي بها دادن بيشتر به اين قيام را دربرگيرنده همه اهداف مبارزات صدساله ملت و مکمل انقلابات گذشته است، روشن مي‌سازد: مقدمات به انحراف کشاندن انقلاب ۵۷ ، خيلي جلوتر از وقوع و در حالي تدارک ديده شد که رهبران واقعي يعني آزاديخواهان و مبارزان زمان شاه دربند و زندان بودند و اين فرصتي به واپس گرايان و موج‌سواران مي‌داد که برنامه‌هاي خود را پيش ببرند و با خدعه و نيرنگ و دروغ‌پردازي خود را همراه مردم قلمداد کنند و با استفاده از حمايت‌هاي تبليغاتي استعمار جهاني که استقرار حکومت مردمي را بر‌نمي‌تافت ، بر سر انقلاب و انقلابيون خراب شوند. بديهي است که سرکوب گسترده آزاديخواهان در حکومت سابق و دست‌باز بخشيدن به آخوندهاي مرتجع، از عوامل اصلي چنين وضعيتي بود. خميني بدون آن‌که حتي برنامه روشن و مشخصي از اهداف خود و نوع حکومتي که در پي آن است ارائه دهد و چگونگي حکومت به‌اصطلاح اسلامي خود را اعلام کند، در خلاء سياسي حاصله از سرکوب سي‌وپنج‌ساله شاه، رژيم ديکتاتوري مخوف و هولناک خود را مستقر و بافاصله کوتاهي کمر به نابودي انقلابيون بست. و اما در شرايط امروز آن نيروهاي اصيل آزادي‌طلب که از همان آغاز سلطه خميني در برابر او قد علم کردند ، به‌طور گسترده درصحنه حاضرند و نزديک به سي سال است که تمام جزئيات مربوط به اهداف خود و چگونگي تشکيل دولت موقت و ايجاد شرايط انتخابات آزاد و تشکيل مجلس مؤسسان جهت تدوين قانون اساسي آينده را اعلام و منتشر و در اختيار مردم ايران و افکار عمومي جهان قرار داده و متعهد به اجراي آن شده‌اند (چيزي که خميني هرگز حاضر به اعلام آن نشد و همه‌چيز را در ابهام باقي گذاشت) قيام امروز مردم و الگوهاي فکري و انقلابي آن‌چنان‌که در شعارهاي مترقي‌اش پيداست حرکتي است که با آگاهي کامل ازآنچه نمي‌خواهند و آنچه مي‌خواهند صورت گرفته و جايي براي خدعه و نيرنگ موج‌سواران و خميني صفتان باقي نگذاشته است. آنچه نمي‌خواهند بي‌شک حکومت ولايت‌فقيه در تماميت آن و آنچه مي‌خواهند حکومت جمهور مردم يعني مردم‌سالاري است. آنچه را الگو قرار داده‌اند مقاومتي است که چهل سال سابقه مبارزه بي توقف عليه شاه و شيخ داشته و معتقد به اصولي مترقي است که با اصول دموکراسي شناخته‌شده در جهان امروز و موازين حقوق بشر همخواني دارد. مردم‌سالاري موردنظر مردم ايران همان است که در انقلاب ۵۷ با سرنگوني ديکتاتوري شاه طالب آن بودند و شبيخون خميني آن را از آن‌ها دزديد. اين قيام در پي برآوردن خواسته‌هايي است که ملت ايران و مقاومت سازمان‌يافته آنان ده‌ها سال بر آن پاي فشرده و جان و مال و همه‌چيز خود را درراه تحقق آن گذاشته‌اند. مقاومتي که جان‌برکف مشعل آزاديخواهي را سال‌ها فروزان نگه‌داشته تا امروز به دست خود و فرزندانش با آن سراسر ميهن را شعله‌ور سازد و ريش و ريشه ستمگران را بسوزاند. همين سابقه سي سال مبارزات فرزندان ايران‌زمين در مقاومت سازمان‌يافته آن‌ها است که به قيام امروز چنين نظم و سامان و چنين شتاب بخشيده است. در انقلاب گذشته چند سالي طول کشيد تا شعار «مرگ بر شاه» بر زبان‌ها جاري شود، حال‌آنکه اکنون فقط چند ماهي بعد از آغاز قيام، شعار مرگ بر اصل ولايت‌فقيه ، بر سر زبان‌ها افتاد اين يعني مرگ قانون اساسي يعني مرگ بر تماميت رژيم که ولي‌فقيه جزئي از آن است. سرعت پيشرفت قيام امروز در مقايسه با آن زمان، به دليل حضور مستمر همين نيروهاي مقاوم و سازمان‌يافته در کل سي سال حرکت‌هاي ضد رژيم است که امروز با بدنه قيام پيوند خورده و به آن نظم و شتاب بخشيده است. قلب قيام با قلب مقاومت سازمان‌يافته مي‌تپد. رهبران و الگوهاي سياسي و مبارزاتي امروز مردم ايران سال‌ها در ميدان مبارزه با رژيم خميني آزمايش پس داده‌اند و چنان نيست که از زير درخت سيب عافيت‌جويي سر از سرقت انقلاب برآورده باشند. اين الگوها در سراسر ايران و سراسر جهان حضور دارند و به مبارزات و خيزش‌ها سمت‌وسو مي‌دهند. اما الگوي اصلي و کاکل مبارزان راه آزادي را بايد در شهر اشرف جستجو کرد. درس استقامت و پايداري را بايد از خواهران و برادران و فرزندانمان در اشرف بياموزيم که سال‌ها است سخت‌ترين شرايط و فشارها را تحمل کرده‌اند تا بتوانند حضور خود را در مرز ميهن و در حال آمادگي براي کمک رساندن به هم‌وطنانشان در جهت دگرگوني‌ها حفظ کنند. با حضور چنين مقاومت سازمان‌يافته و تجربه آموخته و رهبراني چنين پاک و هوشمند در کنار مردم به پا خاسته پيروزي قيام امروز و برآورده شدن آرزوهاي صدساله ملت امري طبيعي و دست‌يافتني است که به‌زودي شاهد آن خواهيم بود. خوشا به نسلي که از پس شام سياه ديکتاتوري آخوندي به صبح روشن آزادي و رفاه مي‌رسند. خوشا به قيام‌کنندگان که اين بار نه با سياهي و تاريکي که با روشني و خورشيد تابان همراه و همسو شده‌اند و شيادان و دغل‌بازان و فرصت‌طلبان را در صفوف آنان راهي نيست. خوشا بر آنان که چيزي کمتر از سرنگوني تام و تمام رژيم ولايت و چيزي کمتر از حکومت جمهور مردم و جدايي دين از دولت نمي‌خواهند. خوشا بر آنان.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

آخرین دیدار با منوچهر سخایی،بخش۱بیان خاطرات همراه با تک ترانه های خاطره انگیز

سخنراني منوچهر سخائي در مراسم يادبود خانم مرضيه که حضورش شوق زیادی در حضار ایجاد کردواو سخنرانی تاریخی خود رابا حال بیمارش ایراد نمود

مراسم یادبود وادای احترام ،زنده یاد منوچهر سخایی در اورسوراواز با حضورخانم مریم رجوی ، اعضای محترم شورا ومادران شهدا از جمله عزیزمادر رضائی ها

آخرین دیدار با منوچهر سخایی،بخش۲با خاطرات وترانها ئی که او بخوبی اجرا کرد وپرکشید

به یاد منوچهر سخایی، هنرمند گرانقدر مقاومت و مردم ایران - من بسيار سربلند هستم، خودم و خانوادهام، همه مان سربلند هستيم از اينكه در كنار چنين مقاومتى هستيم و...شكوه و عظمت اين مقاومت اين قدر زياده كه امثال ما در كنارش به حساب نمى آئيم و...

ترانه بسیار خاطره انگیز بیاد زنده یاد منوچهر سخایی هنرمند فقید مقاومت با صدای منوچهر وحبیب

منوچهر سخایی وبیاد پرستو وپرستو خوان عاشق ،عاشق آزادی

منوچهر سخایی وبیاد پرستو وپرستو خوان عاشق ،عاشق آزادی





24.04.2016 توانا- بسیاری از ایرانیان اگر به ترانه‌های خاطره‌انگیزی که در خاطره‌ی جمعی‌شان حک شده است رجوع کنند قریب به یقین ترانه‌ای از خواننده و هنرمند ایرانی، منوچهر سخایی خواهند یافت. ترانه‌ی «کلاغا» از مشهورترین ترانه‌های منوچهر سخایی است. منوچهر سخایی کاشانی که به منوچهر سخایی شهرت دارد در سال ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. خانواده‌ی او خانواده‌ای فرهنگی بودند هر چند گرایشات سیاسی نیز در خانواده‌ی سخایی وجود داشت. برادرش سرگرد محمود سخایی، رئیس شهربانی در دوره‌ی دکتر مصدق در کرمان بود که در حوادث اتفاقات ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به قتل رسید.گفته می‌شود که سرهنگ سخایی به دستور خود دکتر محمد مصدق به این سمت برگزیده شده بود. منوچهر تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در تهران سپری کرد و در همین دوران تحصیل علاقه‌ی بسیاری به موسیقی از خود نشان داد. سخایی پیش از این‌که وارد دنیای هنر بشود در روزنامه‌ی کیهان به عنوان خبرنگار پارلمانی فعالیت می‌کرد اما به واسطه‌ی دوستی‌ای که بین او و پرویز ایران‌فر برقرار بود به موسیقی روی آورد. سخایی در اواخر دهه‌ی سی با ترانه‌ای به نام «کالسکه زرین» که بسیار 
غیرحرفه‌ای اجرا شده بود و آهنگ‌سازی آن را کامبیز مژدهی عهده‌دار بود و ترانه‌ی آن را پرویز توکلی سروده بود وارد عالم موسیقی شد.سخایی با همین ترانه‌ی غیرحرفه‌ای از سد شورای سختگیر موسیقی عبور کرد. منوچهر سخایی عبور خود از این سد را این‌گونه توضیح می‌دهد: «آن موقع مثل اين روزها (در لس آنجلس) نبود که شرکت‌های موسيقی برای خودشان نوار و صفحه پر می‌کنند و پخش می‌کنند. در آن زمان مرکز توليد موسيقی فقط و فقط راديو ايران بود و تنها آن‌ها امکاناتش را داشتند.بعد از آنکه قانون حق مولف در ايران تصويب شد، شرکت‌های خصوصی وارد ماجرا شدند. تا پيش از آن شورای موسيقی خيلی سختگيری می‌کرد و چون موسيقيدانان سنتی در آن شورا حضور داشتند، نمی‌خواستند آهنگ‌هايی غير از موسيقی سنتی و ملی از راديو پخش شود، بنابراين خيلی به ندرت اين آهنگ‌ها (پاپ) از راديو پخش می‌شد.مثلا آقای محمد نوری که خواننده بسيار خوبی هم بودند، در برنامه ارتش برنامه‌هايش را اجرا می‌کرد و در خود راديو ميدان نمی‌دادند.» پس از ورود محمد نوری و بعد از او ویگن به رادیو پای منوچهر سخایی و بعد از اوعباس مهرپویا نیز به رادیو باز شد و این‌گونه شد که منوچهر سخایی از سال ۱۳۳۷ 
به بعد وارد رادیو شد و کار خود را به عنوان خواننده آغاز کرد. در همین سال‌ها بود که سخایی وارد عرصه‌ی سینما نیز شد.

 او در ابتدا در فیلم‌ها به عنوان خواننده وارد شد اما پس از مدتی به ایفای نقش 
نیز پرداخت.اولین بار به عنوان کار سینمایی صدای او در فیلم «زندگی شیرین است» به کارگردانی مجید محسنی پخش شد. پس از این او به عنوان خواننده در فیلم‌هایی مانند «دخترها این‌طور دوست دارند» و «خروس جنگی»از  ساخته‌‌های اسماعیل پورسعید،هنرنمایی کرد. منوچهر سخایی در سال ۱۳۴۰ در فیلم «پستچی»، ساخته‌ی رفیع حالتی، «در انتهای ظلمت» ساخته‌ی ابوالقاسم ملکوتی و «ببر کوهستان» ساخته‌ی خسرو پرویزی به عنوان هنرپیشه هنرنمایی کرد. منوچهر سخایی در آن دوره به سرعت به خواننده‌ای محبوب و صاحب سبک تبدیل می‌شود. محمدرضا شجریان در کارآگاه آواز خود خاطره‌ای از آن روزها نقل می‌کند. ایشان می‌گوید: «من در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی خوشم آمد و آن را یاد گرفتم و بعدها چند بار آن را خواندم و همیشه هم گفته‌ام که این را از سخایی یاد گرفته‌ام.»
 منوچهر سخایی پیش از انقلاب شوی تلویزیونی «زنگوله‌ها» را برای تلویزیون 


ملی ایران تهیه کرد که در آن به معرفی چهره‌های جدید موسیقی پاپ 



می‌پرداخت. منوچهر پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند بسیاری از خوانندگان 



آن زمان از ایران خارج شد. او به آمریکا رفت و در آن‌جا فعالیت هنری خود را 



پی گرفت اما نتوانست موفقیت قبل خود را تکرار کند. خودش نیز از فعالیت‌های 



هنری‌اش در آمریکا و در شهر لس‌آنجلس راضی نبود. او در مصاحبه‌ای می‌گوید



«من از چند آهنگ اولين آلبومم که در آمريکا تهيه کردم راضی نيستم. چون اين 



آلبوم را در بدو ورودم به آمريکا ارايه دادم، هنوز به اوضاع و احوال اينجا آشنا 



نبودم و از نظر مالی هم بسيار محدود بودم، نمی‌توانستم به راحتی تصميم بگيرم 



و اين آلبوم را در شرايط کوچ اجباری و آن حالت گيج و ويجی توليد کردم.اما 



بلافاصله وقتی مقداری به خودم مسلط شدم، اولين کاری که کردم سکوت بود و 



بعد آلبوم همکلاس‌ها را عرضه کردم که در آن آهنگ‌های خوبی بود. ولی  آن 



آلبوم هم راضی‌ام  نکرد و بعد از آن اوضاع اينجا به شکلی شد که من ديدم يا 



بايد از اين جماعت بزن بکوب پيروی کنم يا دوباره سکوت کنم و من در آن 



زمان تصميم گرفتم با موسيقی لس آنجلس همراهی نکنم.» منوچهر سخایی مانند 



برخی از هنرمندان دیگر مانند مرضیه، عماد رام و مرجان به سازمان مجاهدین 



خلق پیوست و برنامه‌هایی نیز به نفع این سازمان سیاسی مخالف جمهوری 



اسلامی اجرا کرد. منوچهر سخایی به سرطان مبتلا شد و سرانجام در هشتم 



اردیبهشت سال ۱۳۹۰ در آمریکا درگذشت. از 
 حدود ده آلبوم به یادگار مانده است و بیش‌تر این آثار به صورت سی‌دی به 


وسیله‌ی کمپانی‌های موسیقی ایرانی در کالیفرنیا منتشر شده است. منوچهر دو 



دختر به نام‌های پرستو و لیلا دارد.




 از توانا

مریم رجوی در رابطه با شقه واختلافات درونی ونوع حکومت ورژیم آینده ودخالت رژیم ایران در عراق به شرق الاوسط پاسخ میدهد

 مریم رجوی در رابطه با شقه واختلافات درونی ونوع حکومت ورژیم آینده ودخالت رژیم ایران در عراق به شرق الاوسط پاسخ میدهد

هدی حسینی خبرنگار شرق الاوسط پرسید
خبرنگارآيا بين خامنه اي و رفسنجاني درگيري هست، اگر اين درست است آيا وقت آن فرانرسيده كه يكي از آن دو كار را يك سره كند؟
رجوی: در واقع جنگ بين خامنه اي و رفسنجاني جنگ بر سر قدرت است و تقسيم كيك قدرت بين آنها. اين جنگي كه بين آنها جريان دارد بازتاب حالت بحران و ضعفي است كه رژيم در داخل خودش دارد. اما آنها مانند دو همزاد متضاد يكديگر هستند، يكي از آنها نميتواند همزاد خودش را از بين ببرد زيرا كه حذف يكي از آنها به حذف رژيم منجر ميشود.
خبرنگار شرق الاوسط پرسید
آيا معتقديد كه يك روز ممكن است يك زن در ايران قدرت را بدست گيرد؟
رجوی: مبارزه ما در مورد حكومت زن بر ايران نيست. بلكه هدف ما اين است كه مردم آزادي انتخاب داشته باشند، اگر اين اتفاق بيفتد مردم افراد شايسته و مناسب را برخواهند گزيد. به اين خاطر ما تمام تلاش خودمان را ميكنيم كه براي مردم حق انتخاب وجود داشته باشد. زنان نقش بارزي در سرنگوني فاشيسم در ايران داشته اند. هزاران تن از زنان بدست دو ديكتاتوري شاه و رژيم مورد شكنجه و اعدام قرار گرفته اند. زنان نقش برجسته اي در مقاومت داشته اند. هم اكنون هم در جامعه اين نقش را دارند. بلحاظ تاريخي ما اين نقش را از زمان انقلاب مشروطيت در سال 1906 شروع كرده ايم.
زن نقش تعيين كننده در سرنگوني فاشيسم حاكم بر ايران دارد. اين بدان معناست كه جامعه ايران پذيرش رهبري زن را در مي يابد.
خبرنگاراز خانم مریم رجوی سئوال کرد
عربيت از نو به عراقيان بازگشته است، از مقتدي صدر تا عمار حكيم. در نهايت خون به آب تبديل نخواهد شد. آيا فكر ميكنيد كه رژيم ايران ميخواهد به گرايش مذهبي در عراق پيروزي ببخشد وخون بعلاوه تروريسم در هر جا كه رژيم وارد ميشود وجود دارد؟
رجوی: رژيم ايران از روز اول براي تثبيت بقاي خودش در قدرت استراتژي مذهبي صدور تروريسم را پايه كارش قرار داد. هدفش اسلام نبود، زيرا او از سرسخت ترين دشمنان اسلام است. مسئله اش شيعه هم نبود بلكه عليه شيعه در ايران بود (رجوي كتابي را به من نشان ميدهد كه حاوي عكسها و خلاصه اي از زندگي 20هزار شهيد از اصل 120هزار شهيد شيعه است كه خميني آنها در سياهچالهاي رژيمش كشته است) و ميگويد: تعداد شيعياني كه رژيم در داخل ايران كشته است بيش از تعداد اهل سنت است. علاوه بر جناياتي كه رژيم در داخل ايران مرتكب شده، جرايم زيادي در داخل عراق مرتكب شده چرا كه در واقع «نسل كشي اهل سنت در عراق» را در پيش گرفته است. همچنين ميخواهد اين كار را در تمامي منطقه ادامه بدهد. به اين خاطر است كه بايد اين رژيم را سرنگون كرد، و اين در واقع و در نهايت وظيفه خواهران و برادران عرب و مسلمان ما در اين منطقه است، كساني كه بايد بدانند كه مردم ايران در كنار آنها عليه اين رژيم مي ايستند، رژيمي كه كارش به آتش كشيدن تمامي منطقه بوده است و همچنان هم هست. به اين دليل واجب است دست اين رژيم از منطقه قطع شود و در داخل ايران سرنگون گردد. طبيعي است كه حاصل آنچه رژيم ايران در منطقه عليه شيعه و عليه اهل سنت مرتكب شده و كشتارهايي كه در منطقه مرتكب شده ظهور جريان داعش است كه هم اكنون جهان دارد تهديد ميكند.