۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

میلیشیا، بذری که جوانه زد

میلیشیا، بذری که جوانه زد

بهمن خونین 57 در حال سپری شدن است. روزهای سرد زمستان و برفهای سفید، خاک ایران با خون جوانان پرشور رنگین است. نگاهها به بهار زیبا و پرطراوت ایران دوخته شده است. گویا از پس چندین دهه دیکتاتوری، همه انتظار آزادی و رهایی را می‌کشند. همه چیز از روزگاری جدید خبر می‌دهد. روزگاری که دیگر مادران در غم از دست دادن فرزندانشان مویه نخواهند کرد. موی هیچ پدری در سوگ فرزندش، سفید نخواهد شد.

رونق باغ می‌رسد، چشم و چراغ می‌رسد، غم به کناره می‌رود، مه به کنار می‌رسد
باغ سلام می‌کند، سرو قیام می‌کند، سبزه پیاده می‌رود، غنچه سوار می‌رسد


روزهای آزادی فرا رسیده است. نباید از چکمه و سر نیزه خبری باشد. هر کس باید بتواند آینده خود را تصور کند: نه ظلمی و نه زنجیری!

اما سرنوشت برای نسلهای آگاه این خلق و این میهن، آزمون دیگری را تدارک دیده است. نسلی که برای غلبه بر استبداد و دیکتاتوری، از زندانها و شکنجه‌گاهها عبورکرده بود، باید که این بار هم برای دفاع از آزادیهای مردم، سیاوش‌وار به کوه آتش بزند.

روزهای شادی و خوشی مردم را، اهریمن تاریکی فراگرفته است. بهار زود گذر، به زمستان سرد ارتجاع و ستم تبدیل شده است.

فریادها در گلو مانده. گلوله‌های آتشین سینه‌های مالامال از عشق به آزادی را شکافته. سرها با چماق سرکوب شکافته شده است؛ انگار یکی در وجدان جوانان و بیداران این سرزمین می‌گوید:
«ای آزادی

انگار که جلادان بد کیش
میان ما و تو را به خون آغشته خواهند کرد»....
نسلی متولد می‌شود. آموزگار این نسل، نسل فدا و ایمان، مسعود است.

بدین گونه این نسل به‌ پا می‌خیزد، تا بار امانتی را که بر دوشش گذاشته‌اند به سرانجام برساند. میلیشیا متولد می‌شود.

خمینی می‌خواست همه نیروهای سیاسی را حذف کند. می‌خواست با دجالگری گروگانگیری و هیاهوی ضد آمریکایی و بعد با مات کردن مخالفان خود، خلافت ضدخلقی خود را برقرار کند. همان ولایت مطلقه فقیه. اما مسعود میلیشیای مجاهد خلق را تشکیل داد. نیرویی در برابر هیولای ارتجاع که سر بر می‌داشت. خمینی خیلی خوب میدانست که تنها نیرویی که می‌تواند در مقابل نیات شوم و اقدامات ضدبشری و آزادی‌کشانه او قد علم کند، همین نسل مجاهد است. همین نیرو می‌تواند تمامی نیروهای مردمی را پیرامون یک محور انقلابی، متحد کند. و به همین خاطر از همان روزهای نخستین انقلاب، شروع به قلع و قمع این نیرو کرد.

افشین ابراهیمی: «من از میلیشیاهای سالهای 60 تا 62 هستم. من فکر می‌کنم که هر نسلی، به‌خصوص نسل جوان، یک مسئولیتی دارد. یعنی یک رسالتی را باید درک کند. رسالتی که زمان خودش و تاریخ خودش به دوشش گذاشته. اگه آگاه باشد و مسئول باشد و احساس مسئولیت کند، باید دنبالش برود. به آن فکر کند. ببیند آن مسئولیت که به‌ عهده‌اش هست، چیست؟
در دوره قبل از ما، مسئولیت نسل جوان و آگاه ایران، باز کردن بن‌بست مبارزه بود. که به بهترین وجه انجامش دادند.

در دوره‌ای که ما جوان بودیم، یعنی دوره آمدن خمینی، مسئولیت نسل ما این بود که در برابر تسلط ارتجاع، آن را افشا کنیم و نگذاریم ارتجاع به اسم انقلاب و اسلام، یک خلافت ارتجاعی در ایران راه بیندازد.

حالا جوان ایرانی باید خودش ببیند مسئولیتش چیست؟ اگر از من بپرسند، می‌گویم، تشکیل دسته‌ها و یکانهای ارتش آزادی برای قیام و نجات مردم ایران. این رسالت خیلی مهمی‌ست»..

بعد از انقلاب 57، میلیشیای مجاهد خلق، با عشق به مردم و عشق به آزادی، وارد عمل شد و بهای آن را نیز، پرداخت. بهای ترویج فکر آزادی و افشای ماهیت خمینی. کتک خوردن، گلوله خوردن و ایستادن و مقاومت کردن. این کاری است، بسیار سخت. چرا که خمینی در آن زمان، هنوز افشا نشده است. مردم نسبت به خمینی توهم دارند. هرکس حرفی می‌زند، می‌گویند «امام رو قبول داری یا نه؟».

همچنین آخوندها، با دجالگری مزدورانشان را با چماق می‌فرستند تا میلیشیا را با کتک و تحقیر و توهین، مرعوب کنند و از صحنه بیرون کنند. از این‌رو، فروش یا توزیع یک نشریه مجاهد، برابر است با خطر مجروح شدن و حتی شهید شدن در خیابان.


تمامی روزهای دو سال و نیم پس از انقلاب، روزهای پرداخت بهای آزادی از پیکر میلیشیا است. میلیشیا پا به میدان گذاشته است تا بهای دفاع از آزادی خلق را، با نثار جان و هستی و تحمل زخم چاقو و جراحات و گلوله‌ها بر پیکر خود بپردازد.

در گوشه زندان هم میلیشیا می‌رزمد، در کوچه و در خیابان می‌خروشد و می‌غرد، تا قلمهای ارتجاع، سرنوشت خلق را ننویسند.

دوران مبارزه سیاسی و افشاگرانه با تحمل و صبر شگفت‌انگیز میلیشیای مجاهد خلق در برابر چماق و دشنه و شکنجه و گلوله پاسداران و چماقداران طی می‌شود. در 30خرداد 1360، خمینی با به رگبار بستن تظاهرات مسالمت‌آمیز 500هزار نفره مردم تهران و شروع اعدامهای گسترده، مبارزه قهرآمیز را بر نسل آزادی تحمیل می‌کند.

مسئولیت‌پذیری، انضباط، سخت‌کوشی و فداکاری از ویژگیهای درخشان میلیشیای مجاهد خلق است و میلشیا با این سرمایه‌های عظیم از آزادیها دفاع می‌کند و آرمانها و مواضع ترقیخواهانه مجاهدین خلق را، در سراسر ایران ترویج می‌کند.

در مراحل بعد، در سه دهه، این نسل و نسلهای جوانی که پیاپی به او می‌پیوندند، کاروان ارتش آزادی را تشکیل می‌دهد.

کاروانی که در مسیر آزادی، با صلابت گام بر میدارد؛ راه می‌گشاید، فروغها و چلچراغها و مشعل‌ها بر می‌افروزد. از خون بهترینها و با ارزشترینها، فدا می‌کند. هر چه ابتلاها بیشتر می‌شود، باز همین نسل است که بهای آزادی را می‌پردازد. رو در روی دشمن قهار و غدار که تاریخ و تکامل، نابودی و بی‌دنبالگی او را رقم زده است.

و این همان رسالت است که امروز هم در مقاومت ایران ادامه دارد؛ نسل آزادی در همه جا، در اشرف در لیبرتی و در سراسر جهان؛ تنها همآورد پدرخوانده ارتجاع؛ پاسخ اعتماد پرپر شده خلق.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر