مرز بین رذالت و شرافت سلمان دولت پناه از رزمگاه لیبرتی
امروز و در این برهه از تاریخ که نشانه
افتخار بشریت، رشد و پیشرفت آن در همه زمینههاست، و آگاهی و اراده انسان حرف اول تا
آخر را میزند، شاید ظلم و ستم بر نوع بشر در نوع فیزیکی آن بزرگترین اندوه نباشد،
بلکه اهانت به اصل انسان و انسانیت و آگاهی است که نقطه بینهایت فقر انسانیت را نشان
میدهد و عجبا که امروز در ایران، رژیم وامانده در بحرانهای نا گسست، خود در رتبه
اول این بزرگترین اندوه قرار دارد و رکورد ایجاد رعب و وحشت است و اهانت به انسان
و انسانیت را شکسته و برای بقای حاکمیت ننگینش مرزهای غیرقابلتصوری را پشت سر گذاشته
است.
یکی از محققان علوم اجتماعی معاصر هانا
آرنت، گفته است هدف از وحشتآفرینی
میان مردم، از میان بردن آنها نیست؛ بزدل کردن آنان است. این سخن در مورد رژیم
آخوندی، که تمام ارکانش بر جنایت و وحشتآفرینی استوار است، به صورتی مضاعف صدق میکند.
چراکه وقتی پای خانوادههای مجاهدین به میان میآید با یک کینهکشی سبعانه آمیخته میشود.
رژیم آخوندی تا آنجا که بتواند میگیرد
و میبندد و میکشد. در این زمینه نه کوتاهی کرده است و نه دستبستگی دارد. تا جایی
هم که بتواند بازهم ادامه خواهد داد. اما ازآنجاکه نمیتواند، یعنی قدرتش را ندارد،
همة مردم را به دار بکشد و تیرباران کند، برای حفظ سلطة اهریمنیش چارهیی جز وحشتآفرینی
ندارد. بنابراین ناگزیر است با مردم اینگونه رفتار کند. باید آنها را «بزدل» کند.
یعنی آنچنان رعب و وحشتی در دل آنها ایجاد کند که یا جرأت نفس کشیدن نداشته باشند
و یا به ابزار و آلت شکنجة فرزندان خود تبدیل شوند.
تعمق در کردار این رژیم شاید دید بهتری
بدهد که بتوان اصل واماندگی و اوضاع فلاکتبار این نظام را خوب درک کرد چراکه انسانهایی
را متهم به ناآگاهی و تبعیت کورکورانه میکند که ثانیههایشان با ابدیت گرهخورده و
هرلحظه ممکن است زندگیای را که هر فردی بهحق از تمام داروندارش بیشتر دوست دارد از
دست بدهند! راستی چطوری میشود بدون داشتن آگاهی و ارادهای آهنین و عزمی آتشین دقیقهای
را مثلاً در زندان لیبرتی گذراند؟!
من که واقعاً جواب سؤال خود را فقط در
یک جمله میتوانم خلاصه کنم، مرزبندی
با این نظام پلید که هرلحظه از نوشیدن خون هموطنان دربند لذت میبرد همان آتشفشان
درونی است که میگوید: میتوان و باید رژیم پلید آخوندی را سرنگون کرد و چه
بد روزگاری است که جای ظالم و مظلوم در ترازوی امروزی بهاصطلاح حقیقت در همه دستگاههای
مماشات عکس جلوه داده میشود و از پس پرده کثیف سازش ذلتبار، ارگانهای مزدوری همچون
انجمن نجاست و... بیرون میزند و چه بسیار تاریخ ملوث به اندوه و حزن که فرداها پرده
سیاه آن خواهد افتاد و حقیقتِ در اسارت، همچون خورشیدی از پس ابرهای سیاه بیرون خواهد
جست و اینجاست که باید بگوییم وای بر کسانیکه از گوشت و پوست انسانهای بیگناه ارتزاق
کردند و توهین و افترا بر کسانی زدند که با تمام وجودِ خود در مقابل شیادان تاریخ ایران
ایستادهاند و دست ننگین ذلت و تسلیم را بالا نبردند و همهچیز را به جان خریدند و
دوستان خود را در موشکباران فاشیسم دینی حاکم بر ایران از دست دادند ولی بهجای اندوه
و حزن و عزا، همچون صاعقهای پر از انرژی و آتشفشانی پر از گدازههای آتشین، عزم جزم
کردند که بن و پایه این حاکمان بیتربت را بسوزانند و آزادی را که هدیهای برحق بر
ایران و ایرانی است همراه بیاورند و یا للعجب چه تاریخی است ورقهایی که امروز تا میخورد؟
یکطرف ننگ و آر و تسلیم و ذلت و مقابلش ایستادگی و پایداری و خریدن هر بهتان و...
بهراستی نمیشود قیاس کرد چراکه هیچ پایه علمیای بر آن حاکم نیست بلکه مرز رذالت
است و شرافت!
این روزها و این دقایق و لحظات البته
نفسگیر و طاقتفرسا و سخت است، اما لذتی است که ما مجاهدین به آن شیرینی مبارزه میگوییم
و مدام از خود میپرسیم که چه چیزی را در این راه کم گذاشتیم و نه اینکه چه چیزهایی
را فدا کردیم؟! آری تعجببرانگیز و شوکه کننده است اما خوب این حقیقت تاریخِ ماست که
فدای نسلهای آینده شویم و هر وجدان بیداری در این دوران بسیار حساس، حتماً درک خواهد
کرد که مرزبندی ما با این رژیم عقبافتاده و مادون فرهنگِ غنی این دوران چیست؟ و اصلاً
این مرز چرا بین رذالت است و شرافت؟!
با یقین به سرنگونی رژیم آخوندی
و به امید پیروزی ایران و ایرانی
سلمان دولتپناه
دیماه 94
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر