از «حنیف کبیر» تا
«مسعود رجوی»
سی دی بر همه مبارک باد
محمد قرايي
یکی
بود! یکی نبود!
زیرگنبد
کبود، توی این فضای لایتناهی، آنجا که توسن خیال بال میسوزاند، میلیونها میلیون
ستاره و سیاره، باهم ودرهم، رقصان و چرخان، بیقرار و آرام، سرنوشت خویش را رقم میزدند.
یکی
ازاین میلیونها گردونة پرتاب شده در هستی بیاتنها، نامش "زمین" بود.
چرخندهيی
با کوههای سربهفلک کشیده، دریاهایی مواج، دشتهایی سر سبز و دلی پرآتش وخون!
درگوشهيی
ازاین چرخ بیقرا، نقطه ا یست که ولایت ما ست. دیارما ست.
ایرا ن ما ست!
درولایت
ما نیز، مثل خیلی جاهای دیگر، غیرازچرندگان، درندگان و پرندگانش، دو نوع آدمیزاده
درگیربوده و هستند.
ظالم
و مظلوم. حاکم و محکوم. ارباب و رعیت.
و…
عادل
شاهانش! مردمان را هزارهزار زنده بگورش کردند.
ازتخم چشم خلا یقش منارهها ساختند!
در
هزارة میلادی بنام دین ازکشتهها پشته ساختند. با انواع واقسام اتهامات، سینههایمان
را شکافتند. آتشمان زدند. زنده بگورمان کردند.
سنگسار شدیم، برادر!
سنگسارمان
میکنند، ای دوست!
با این وجود، آرام نگرفتیم و بارها دست به قیام
زدیم.
با
سرداران و سالاران ملی مانبپا خاستیم. راه افتادیم. انقلاب کردیم. مشروطهطلب
کردیم.
"
آزاد ی" را در همه جا فریاد زدیم!
"شیخان" و "شهان" دست بهکا
رشدند.
درخت
نارس انقلاب شاخ و برگ ناگسترده، بهدست نامردمان پژمرد.
نا
امید نشدیم.
در
جنگلهای سرسبزشمال بهیاری میرزا شتافتیم. سلاح برگرفته و جنگیدیم.
"
شیخان" و" شهان" دست بهکار شدند.
به دستور دولت فخیمه! سرمیرزای جنگل فدای رهایی
خلق ایران شد.
بهرغم
همة این توطئهها، مبارزه همشیه ودرهمه جا ادامه داشت.
بارها تیربارا نمان کردند. بارها برتنمان شلاق
زدند. بارها شمع آجینمان کردند.
بارها
آتشمان زدند. اما هربار ققنوسوار از خاکسترمان آتشی دگر زبانه کشید و حلقومی دگر
به فریادمان آمد.
در
کمرکش تاریخ، درهنگامهيی که بسیاری از خلقها آزادیشان را جشن گرفته بودند پیرمردی
از تبارآزادگان بهیاریمان شتافت.
با
کولهباری ا ز تجربه، صفا و صمیمیت!
پیرمرد
نورچشم مردم ما بود.
پیرمرد
خارچشم دشمنان آزادی بود.
پیرمرد،
پیشوای آزادی ایران بود.
پس
ازسدهها رنج و حرمان، آمده بود که مرهمی باشد برزخمهای کهنة مردمان این دیار.
میگفت
برای مردمان شهرش وکشورش آزادی آرزو میکند.
میگفت
دست اجنبی و اجنبیپرستها از منابع طبیعی ایران کوتاه.
ادعای
بزرگی داشت پیر دیر احمدآبا د شهرما!
شیخان
و شهان و ازمابهتران بههم ساختند و بنیادش برانداختند.
شباهنگام،
برسنگفرش خیابانها صدای پای سنگین چکمهها بود که برای" ذبح آزادی" میرفتند
و نعلین مرتجعین که عزم فریب همیشگی مردمان دیار ما را داشتند.
یکدهه
برما گذشت.
خرداد
سرا پا خونین از راه رسید.
فرصتی
پیش آمده بود. مظلومان بازهم بهپاخاستند. اینبارهم گلولههای مرتجعین برجان
وتنشان نشست.
قیام
سرکوب شده بود. سایة سیاه سرکوب و خفقان برشهر و دیار ما سنگینی میکرد.
نفسها
درسینهها حبس شده بود. مبارزان کشته در میدان و یا اسیردر زندان بودند.
باقی
سر در لاک خویش به کنج عزلت خزیده، صم و بکم!
زمستان
بود و سرها در گریبان. سلامت را نشاید پاسخی درخور.
حکایتی
بود نازنین!
گویی
که دنیا به آخرخط رسیده است. یا که چرخهای تکامل ازحرکت بازایستادهاند!
بنبست؟!
در
هنگامة چنین شب تاری، بهناگاه غرش رعدی و درخشش برقی در آسمان غم گرفتة خلق!
برگی
زرین در تاریخ مبارزات مردم ایران ورق میخورد.
ایرانزمین
دگرباره جان میگیرد و زمان میلاد مبارک "سازمان مجاهدین خلق ایران" را
با افتخار و با صدای بلند، بهبلندای سقف آسمان! اعلام میکند.
پانزدهم
شهریورماه یک هزاروسیصدوچهلوچهار شمسی!
پرچم
پرافتخار مجاهدین توسط حنیف کبیر و یاران بنیانگذارش وارد تاریخ خونین مبارزات
خلقها در تمایمت زمین و زمان شده بود.
چنین
بود که نهال برومند مقاومتی سازمانیافته توسط محمد حنیفنژاد و یاران دلیرش پا به
عرصة وجود نهاد.
نهالی
که باخون پاک "محمدآقا" و یاران پاکباز و مجاهدان قهرمان، آبیاری شد.
ریشه
دوانید. جوانه زد. قد کشیده و سربرآسمانها سایید.
بقول
پدرطالقانی، سیلابها، از خونشان برخاست ودر رگهای خلق جاری شد و تومار رژیم
ستمشاهی را از بیخ و بن برکند.
پس
ازانقلاب بهمن، غاصبان حق حاکمیت مردم و مرتجعین سربرآورده از اعماق قرون و اعصار
قصد آن کردند که درخت طیبة مجاهدین را از ریشه برکنند.
صدها
هزاران تیشه به ریشهاش زدند.
صدها هزار شاخ و برگرش برزمین ریختند.
برخلاف
میل و خواست واپسگرایان، نه تنها شجرة پاک و پاکیزة مجاهدین نابود نشد، که ریشه
دواند، جوانه زد و بهشکوفه و گل نشست!
بهکوری
چشم آخوندهای بیبته، این درخت تناور، با "مریم رهایی" بارداد و بدون
تردید، روزی در بهاران پایدارآزادی، در میهن اسیرمان، میوه خواهدداد.
چنین
بود که این درخت سر بهفلک کشیده در جریان توفانهای سهمگین و تغییرات سریع دهههای
اخیرـ که خود، تاریخی به درازنای هزارههاست، سرخم نکرد.
کمرشکن
نشد و به راهش ادامه داد.
دورانی
که دیوار برلین شکست.
کشور
قدرتمند شوراها و بسیاری از اقمارش ازهم پاشیدند.
آپارتاید
جنسی در آفریقای جنوبی به تاریخ پیوست.
یوگسلاوی
شقه شد.
کشورهایی
در جغرافیای جهان حذف و دولتهایی زاده شدند.
جنگی
طولانی در منطقه در گرفت.
مهیبترین
بمبارانهای تاریخ تا این لحظه، بهوقوع پیوست.
خمینی،
این عصارة ارتجاع، دجالیت، بیرحمی و شقاوت عریان، کزآمدنش نبود ما را سود، سر
برخاک نهاد.
قبل
از رفتن اما، حمام خون بهراه انداخت و تاتوانست قتلعام کرد.
صد
هزاران، بیشماران از نسل فدا و مجاهدان صدف صفا را شکنجه و به تیرک اعدام سپرد.
نفرت
خدا و خلق بر او خاندانش باد!
واقعة
هولناک یازده سپتامبر پیش آمد.
حادثهيی
که جهان را تکان داد. از فردای یازده سپتامبر، معلوم بود که تغییر و تحولات منطقهيی
و بینالمللی اوج خواهد گرفت. حکومت نوپای طالبان در افغانستان به سرعت ازهم
پاشید. طالبانهای وطنی از اینکه بدون کمترین هزینهيی یک رقیب پرمدعا را در کنار
مرزهای خود، نداشتند، با دم خود گردو میشکستند. دیری نپایید که جنگ در عراق
درگرفت. بغداد بهسرعت سقوط کرد. آخوندها درپوست خود نمیگنجیدند.
گوئیا
که ابروباد و فلک استعماری دست به یکدیگر داده بودند تا حکام طماع و جنایتکار
تهران را از سقوط حتمی برهانند. ملاها آمادة بلعیدن طعمهيی بهنام
"عراق"
گلة
پاسداران را از هرطرف روانة شهرها و روستاهای کشور اشغال شده نمودند.
اشغال
در اشغال!
عمامه
بهسران حیلهگر، فرصت را مغتنم شمرده، پنهان و آشکار، دست بهدامن کشورهای اشغالگر.
همانهایی که تا دیروز، شیطانش مینامیدند. خواستار بمباران ناجوانمردانه
قرارگاههای رزمندگان رهایی مردم تحت ستم ایران. ملاهای ستمگر، بابند و بست و
خیانت، میخواستند همزمان با یک تیر، دو هدف را نشانه روند. هم ازدست اصلیترین
نیروي اپوزیسیون مستقل و مردمی خویش رهایی یابند و هم بردجله و فرات مسلط. مجاهدان
دلیر خطة امیرخیز دوران در حالیکه از پیکرشان خون میچکید بنا به درخواست حکام
تهران خلع سلاح میشوند. مدتی بعد دولتمردان فرانسوی نیز بهیاری رژیم پا بهگورآخوندها
میشتابند و کودتای ارتجاعیـ استعماری 17ژوئن را علیه مقاومت طراحی میکنند.
بهیمن
پایداری پرشکوه اشرفیان قهرمان و حامیان دلیر و هموطنان شریف، همة نقشهها و
طرحهای ضدبشری ملاها و حامیان استعماریشان نقش برآب میشود.
"اشرف"
همچون نگینی برتارک مبارزات آزادیخواهانة مردم ایران میدرخشد. مقاومت عادلانة
مردم ایران قویترازپیش عرصههای سیاسی و بینالمللی را یکی پس ازدیگری فتح میکند.
بهرغم همة بذل و بخششهای وطنفروشانة رژیم با حامیان غارتگرش، بهرغم همة تهدیدها
و تطمیعها، این روزها مزدوران رژیم اعتراف میکنند که شهرهای کشورهای بزرگ اروپایی
به پایتخت سیاسی مقاومت بدل شده است!
رژیم
غرقه در بحران آخوندها، از موضع ضعف، پاسدارـ تیرخلاص زن وگروگانگیری بهنام
احمدینژاد را بهدستور ولیفقیه از صندوق رأی بیرون کشیده است. رژیم محتضر حاکم
برتهران، بهدلیل فشارهای مردم و مقاومت، بهدلیل فشارهای منطقهيی و بینالمللی
مجبورشده است دست بهبزرگترین جراحی درون حکومتی خویش بزند. چاره را در یکپایهکردن
حکومتش و بستن روزنهها و تنفسگاههایی نموده است که تا دیروز از آنها ارتزاق میکرد.
فتنة
بزرگ ارتجاعیـ استعماری خاتمی، تنها یکی از آنها بهشمار میآید. امروز دیگر
برهمه آشکار شده است که افعی کبوتر نمیزاید. راستی که حامیان غربی ملاهای مفتخورکه
با گنجاندن نام مطهر مجاهدین خلق در لیست تروریستی، در سرکوب مردم ایران شریک شدند
چه جوابی برای افکار عمومی خویش و نسلهای آیندة خود دارند؟
پرواضح
است که نوبت مردم و اپوزیسیون مستقل و مردمی است که با همبستگی و مقاومت همه جانبه
و نبردی جانانه سنگرهای بهغارت رفته را یکی پس ازدیگری بازستانند.
این
چنین بود که جریان بالندة مجاهدین در دورانی بس خطیر و حساس، همچون کوهی سرسخت و
سرافراز برجای ماند و ماندگار تاریخ شد.
راستی
که ایستادگی این "نسل" و این "مجاهدین" و این
"مقاومت" خود، تاریخی است که دوباره باید به بازنگریاش پرداخت.
"کتابی"
است که "بارها" بایدش خواند.
"تابلویی"
است باشکوه که دوباره بایدش به نظاره نشست.
ناسروده شعری است که میباید بازش سرود!
در
آغاز چهلمین سال بنیانگذاری سازمان پرافتخار مجاهدین بر باغبانان دلسوز این درخت
تناور و پرگل، از"حنیف" تا "مسعود" و از "اشرف" تا
"مریم رها" صد هزاران درود!
بر
جاودانهفروغها، در میدانهای نبرد، شکنجه و اعدام که خون پاکشان را هدیة رهایی خلق
قهرمان و در زنجیر کردند، درود و هزاران درود!
برکوی
امیرخیز دوران، شیرزنان و رادمردانش درود!
برخلق
همیشه قهرمان و بهپاخاسته "ولایت شیران" و دلیران درود!
بر
شیر همیشه بیدار خاک پاک ایران، میهن شهیدان و زادگاه مجاهدان درود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر