۱۳۹۴ بهمن ۶, سه‌شنبه

علی رحمانی مجاهد دلیری که در رکاب فرمانده سیاوش سیفی برای اثبات وفای بعهد تا آخرین نفس جنگید

علی رحمانی مجاهد دلیری که در رکاب فرمانده سیاوش سیفی برای اثبات وفای بعهد تا آخرین نفس جنگید

نام :علی
نام خانوادگی رحمانی 
نام پدر:حسین رحمانی
نام مادر: رعنا احمدی (رحمانی)
سال تولد: 1332
محل تولد: اسکندری جنوبی تهران
محل شهادت :تهران در رکاب فرمانده سیاووش سیفی
تاریخ شهادت: 10مردادار1360
نحوه شهادت:او ازنفرات حفاظت فرمانده سیفی بوداونبرد تا آخرین گلوله دردرگیری ودفاع از فرمانده ودیگر یارانش را برگزید وبه شهادت رسید،همسرعلی نیز مجاهد شهید زهره گودرزی نام داشت که با اینکه بار دار بود بهمراه علی وسایر قهرمانان 10 مرداد تا آخرین گلوله جنگیدوبشهادت رسید  آری این قهدمانان به عهد وپیمان خود با خدا وخلق وفا کردند.
سابقه مبارزاتی : ازسال 1355در زمان شاه با سازمان مجاهدین کار می کرد.
شغل :کارمند مخابرات
برای اینکه یاد علی قهرمان وزهره قهرمان رابهتر گرامی بداریم به گوشه ای از حماسه 10 مرداد دورانی که دیو جماران تنوره میکشید وبسیاری آهنگ سازش وهمکاری وخیانت وتسلیم مینواختند و24 ساعته بهمدیگر فرصت نمیدادند ودر خیانت سبقت میگرفتند 10 مرداد بالطل السحروادادگی ترس وزبونی شد ومشعل مقاومت مجاهدین را تهران باهتزاز در آورد واز طرفی عالی ترین وزیبا ترین تابلو مجاهدت ایمان وطن پرستی ووفای به عهد وپیمان را رسم کردند که تا همین امروز میدرخشد .
دوسال بعد از انقلابی که مجاهدین خود راهگشای آن بودند، مردم با تعجب می‌دیدند که خمینی نیروهای مسلحش را برای کشتن فرزندان مجاهد خلق و راهگشایان انقلاب، گسیل کرده است. آن‌روز صبح، تعداد کثیری از مزدوران تادندان‌مسلح خمینی، آخرین دستورات را برای کشتار مجاهدین از مراکز رژیم و از آخوندهایی که در مراکز سپاه پاسداران برای ارتکاب این جنایت نقشه می‌کشیدند، دریافت کردند. رژیم البته پس از رویارویی با مجاهدین در ۱۹بهمن ۶۰ و ۱۲ اردیبهشت سال ۶۱، تجربه‌یی اندوخته بود که باید در تهاجمات خود به‌پایگاههای مجاهدین از سلاحهای نیمه‌سنگین استفاده کند، تا امکان مقاومت از سوی مجاهدان را به‌ حداقل برساند. به‌همین‌جهت، روز ۱۰مرداد، لحظاتی پس از آخرین دستورات، تهاجم سنگین دشمن شروع شد، صدای انفجار و شلیک گلوله‌ها، سکوت صبحگاهی را شکست و شلیک رگبار‌های مزدوران خمینی علیه مجاهدین آغاز شد. آخوندهای حاکم بازهم خود را آماده کرده بودند تا یک‌بار دیگر افسانه نابودی مجاهدین و تمام‌شدن آنان را در سراسر ایران، با بوق و کرنا اعلام کنند. اما گویی آنان بیشتر می‌خواستند با این افسانه، ‌خود را تسلا بدهند. چرا‌که در آن سوی جبهه، یعنی در مراکز محاصره‌شده، مجاهدان قهرمان اعم از زن و مرد، همچنان که در حماسه‌های ۱۹بهمن، و دوازدهم اردیبهشت هم اثبات کرده بودند، بنای کار را بر نبرد تا آخرین قطره خون، و ایستادگی و تسلیم‌ناپذیری تا آخرین نفس گذاشته بودند. و به‌این‌ترتیب، یک حماسه دیگر از پایداری فرزندان مجاهد ایران‌زمین در راه آزادی در صفحات تاریخ میهنشان به‌ثبت رسید.
در آن صبح خونین، قهرمانان دلاور مجاهد خلق که فرمانده سیاوش سیفی در رأسشان قرار داشت
،
 در چندین پایگاه مقاومت، در نقاط مختلف تهران دربرابر مزدوران خمینی و پاسداران ظلمت و تباهی، قهرمانانه به‌شهادت رسیدند‌.
آری!
عاشقان را سر به‌پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
همراهان این قافله جان‌نثار آزادی، همانها که هیکچدامشان ننگ تسلیم یا حتی زنده‌دستگیرشدن را به‌ضمیر خویش راه نمی‌داد، از اینقرار بودند:
 مجاهدان دلیر فاضله مددپور، باقر آل‌اسحاق، هادی و جعفر آمرطوسی، افسانه امینیان (آمرطوسی) فاطمه اثنی عشری، نوذراحسنی، عصمت احمدی، قاسمعلی بیات کمیتکی، امیر بیژن‌یار، زبیده (ماهرخ) جعفری ثانی، علیرضا حسینی، سهیلا بنی‌قاضی، مریم حسینی، مریم خدایی‌صفت، شهاب راسخی دهکردی،  
علی رحمانی، ناهید رحمانی، اعظم رضایی، طاهره زاهدی، فائزه زائریان مقدم، مهدی زائریان مقدم. احترام‌السادات کرباسی (مادرزائریان)، صدیقه شمس فرد، اردلان صفی‌یاری، فاطمه مینایی میرزایی، هادی غلامی، سیدمحمد غیاث سعیدی، فرهاد فتح‌پور پاکزاد، افشین قهرمانی، زهره گودرزی، محمد لقاء نازنده، کاظم محمدی گیلانی، محسن داوودی، محسن مورعی، سیدمصطفی موسوی، ناهید میری چیمه، محمد نوایی روشندل، طاهره وزیری، حسین سلیمانی، و چند مجاهد دیگر .





آن‌روز مردم تهران در نقاط مختلف شهر، هرجا که پایگاهی از مجاهدین مشغول دفاع و پایداری بود، صحنه‌های غرورانگیز رزم و حماسه فرزندان مجاهد خود را در برابر حمله وحشیانه انبوه مزدوران خمینی به‌چشم دیدند. آنان به‌چشم دیدند که مجاهدین همچنان که سنت همیشگی‌شان است، پس از نبرد تا آخرین نفس، چیزی جز پیکرهای غرقه در خون، و پایگاههای نیمه‌سوخته‌شان، به‌دشمن ندادند. البته در جریان این نبرد تنها چند کودک خردسال، زنده به‌اسارت دژخیمان خمینی درآمدند. 
خانواده علی از خانواده های واقعی مجاهدین ووفادار به فرزندانش بودندبهمین دلیل بر خلاف یاوه های حمایت از خانواده روی خانواده علی ماکزیمم فشاز ومحدودیت را وارد کردندپدر ومادر بر اثر فشارهای رژیم وغم دوری وشهادت فرزندان بیمار شده ودر گذشتند.
علی دو برادر مجاهدش نیز بدست خمینی بشهادت رسیدند که محمود ومحمد نام داشتند
جهت یاد آوری برادردیگر علی هم اینک در صفوف مجاهدین راه همه شهیدان را میرود وپرچم آنها را برای سرنگونی بر دوش دارد. 
یادشان گرامی وراه سرخشان همیشه پر رهرو باد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر