۱۴۰۲ آذر ۱۸, شنبه

۱۷آذر ۱۴۰۱ اعدام ناجوانمردانه جوان معترض محسن شکاری

 

۱۷آذر ۱۴۰۱ اعدام ناجوانمردانه جوان معترض محسن شکاری

محسن شکاری
محسن شکاری

محسن شکاری، جوان ۲۳ساله‌ٔ ایرانی در کافه‌ای در هفت‌حوض تهران کار می‌کرد. او در «شهر بی‌خیابان بالیده بود؛ در شبکه‌ٔ مویرگی پس‌کوچه و بن‌بست»؛ مانند دیگر «بچه‌های اعماق»، خونگرم، شوخ، مایه‌گذار، شجاع و البته بی‌ادعا و گمنام.

محسن شکاری متولد ۵اسفند ۱۳۷۸ در نارمک تهران است. وی گیمر، برنده تورنمنت‌های پلی استیشن، کال آو دیوتی و... بود. محسن شکاری از بازداشت‌شدگان قیام سراسری ۱۴۰۱ بود که در روز ۱۷‌آذر ۱۴۰۱ در میان بهت و ناباوری همگان توسط جلادان خامنه‌ای اعدام شد. وی اوایل مهرماه ۱۴۰۱ به‌اتهام شرکت در اعتراضات سراسری توسط یک عضو اطلاعات بسیج بازداشت شد. قاضی و دادستان دادگاه جرم وی را داشتن قمه و فراخواندن مردم به هم‌صدایی و اعتراض به رژیم خون‌خوار آخوندی اعلام کردند. جرم دیگر وی زخمی کردن یک بسیجی است که در سرکوب مردم شرکت داشته بود. 

 

موجی از اعتراضات داخلی و بین‌المللی

اعدام محسن شکاری موجی از اعتراضات داخلی و بین‌المللی و محکومیت بر علیه رژیم آخوندی را برانگیخت.

اعدام ناگهانی، مخفیانه و ناجوانمردانه او ایران ملتهب، تهران شورشی و جوانان خیابان ستارخان را وارد مختصات دیگری کرد. خامنه‌ای و گماشتگانش در منتهای استیصال دست در خون یکی از جوانان برومند این میهن گشوده‌اند که تنها جرم او «بستن خیابان» بوده است. بستن خیابان برای فراخوان به قیام از دید آنان نابخشودنی است؛ زیرا دست گذاشتن روی عصب عصیانی جامعه و برشوراندن آن است. از دید آنان جوانان ایران اگر به خدمت دستگاه سرکوب و ترور درنمی‌آیند و گوشت دم توپ در سوریه یا عراق و یمن نمی‌شوند، اگر بسیجی و لباس‌شخصی نیستند، باید سر خود را به زیر گرفته و به چهاردیواری خویش مشغول باشند. آنها جوان ایرانی را منکوب، له‌شده، در خود فرو رفته، درگیر در مشکلات پایان‌ناپذیر زندگی و معیشت می‌خواهند. می‌خواهند در چرخه‌ٔ نابودکننده‌ٔ جهنمی که برای مردم ایران درست کرده‌اند، جوان ایرانی چاره‌یی جز روی آوردن به اعتیاد و خودکشی نداشته باشد. اگر در هر مرحله از این روند، جوانانی بخواهند سر از دوزخ آخوندی برتابند و «گردن‌فراز از تازیانه‌زار تحقیر» بگذرند، آن وقت برای استبداد دینی و عمامه‌داران ریایی آن «خطرناک» می‌شوند.

 

این‌چنین سرخ و لوند

بر خاربوته‌ٔ خون

شکفتن

وین‌چنین گردن‌فراز

بر تازیانه‌زار تحقیر

گذشتن

و راه را تا غایت نفرت بریدن

آه! از که سخن می‌گویم

ما بی‌چرا زندگانیم

آنان به چرا مرگ خود آگاهانند.

(بخشی از شعر «شکاف». احمد شاملو)

 

اعدام محسن شکاری، یک اعلان جنگ آشکار به جوانان معترض در ایران است. علاوه بر این نشانه‌ٔ بن‌بست محض و بیانی گویا از فلاکت و استیصال استبداد دینی است. خامنه‌ای با سرکوب و اعدام و زندانی کردن جوانان معترض، وارد بازی خطرناک با آتش شده است. او با دست خود دارد گورش را می‌کند و انقلاب دموکراتیک مردم ایران را وارد فازهای رادیکال‌تر می‌کند.

 

اعدام رذیلانه‌ٔ محسن شکاری، مردم و جوانان بپاخاسته را به این نتیجه‌ٔ غایی و گریزناپذیر می‌رساند که تنها راه «سلاح و سرنگونی» است. مسیرهای دیگر انحرافی است و باید آنها را مسدود، طرد و بایکوت کرد.

 

سر خم قدغن نترسید

یکی از بستگان محسن روز جمعه ۱۸آذرماه بالای مزار او در بهشت‌ زهرا پیامی به مردم ایران داد که در گوش جوانان ایرانی همواره طنین‌انداز خواهد بود. وی بر بالای مزار محسن فریاد زد:

«وقتی که کشیدند تو را بالای دار تازه فهمیدم اینها دجال‌تر از این حرف‌ها هستند، آدمخوارتر از این حرف‌ها هستند... . بجنگید، خسته نشوید، مقاومت کنید و سرتونو بالا بگیرید. اینها همشون رفتنی هستند حتی اگر دونه دونه‌مون هم تو این راه کشته شدیم سر خم قدغن، مردم: سر خم قدغن، نترسید اینا همشون میرن سرتونو بالا بگیرین این جوون نمی‌خواست که سر مردمش پایین باشه که تو خیابون کشته شد سرتونو بالا بگیرید».

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر