۱۴۰۲ بهمن ۲۱, شنبه

انقلاب ۵۷، نوید‌بخش پایان سلطنت از نوع شاهنشاهی و مطلقه

 انقلاب ۵۷، نوید‌بخش پایان سلطنت از نوع شاهنشاهی و مطلقه

 انقلاب ضدسلطنتی در سال ۵۷
انقلاب ضدسلطنتی در سال ۵۷

انقلاب رخ‌داده در سال ۱۳۵۷ را بی‌تردید انقلابی می‌نامیم که به سلسلهٔ شاهنشاهی در ایران خاتمه داد. منظور از «سلطنت» در معنای عام، هر نوع سلطه‌گری است که ساختار آن بر استبداد و دسپوتیسم سوار است؛ نوعی خدایگان سالاری و خودکامگی افسارگسیخته که در آن یک شاه‌، امیر، خاقان، سلطان یا ولی‌فقیه حاکمیت مطلقه را به‌دست دارد و به هیچ‌کس در بارهٔ اعمال خود پاسخگو نیست.

 

خاستگاه انقلاب ضدسلطنتی

انقلاب شکوهمند ۵۷، محصول بیداری میلیونی مردم ایران در مقابله با انسداد سیاسی، اختناق تک‌حزبی آریامهری و فضای سرکوب بود. شرایط عینی آن از سالیان پیش فراهم شده بود. این شرایط در پیوند با شرط ذهنی انقلاب(سازمان‌های چریکی آن روزگار فدایی‌ها و مجاهدین) بارور شده بود و انقلاب را در تقدیر قرار داده بود.

با روی کار آمدن جیمی کارتر در سال ۵۴ و تغییر دکترین آمریکا، چفت و بست‌های دیکتاتوری پلیسی-نظامی شاه در ایران نیز سست شد و خیزش‌های بزرگ ایرانیان برای آزادی آغاز گردید. این خیزش‌ها با عبور از سرفصل‌هایی چون ۱۷شهریور، ۱۳آبان، تظاهرات بزرگ تاسوعا و عاشورا و سرانجام ۲۱ و ۲۲بهمن به سرنگونی نظام سلطنتی منجر گردید.

 

سرقت رهبری انقلاب

خمینی با تشخیص سمت باد، رهبری این انقلاب را به‌سرقت برد و اساس سلطنت را حفظ کرد. اگر نیک بنگریم خمینی ولیعهد واقعی محمدرضا پهلوی بود؛ زیرا با اقدامات خود زمینهٔ روی کار آمدن و لانسه‌شدن خمینی را فراهم کرد.

مسعود رجوی در این‌باره می‌گوید:

«کار انقلاب بنا به دلایلی که از مجموعه عقب‌ماندگی‌‌های پیشین جامعه و تاریخ ما سرچشمه می‌گیرد و به‌خصوص به‌خاطر دیکتاتوری نیم‌قرنی شاه و پدرش سرانجام از بد روزگار به‌دست ارتجاع افتاد و بالاخره خمینی بود که در رأس رهبری انقلاب چمبره زد؛ همان خمینی نااهل که به‌حق بایستی او را دنباله طبیعی و ولیعهد بسیار خلف اما مسلمان‌نمای شاه دانست. از آنجا که آثار زیان‌بار دیکتاتوری فاسد شاه را حتی خمینی نیز اینجا و آنجا برملا می‌نمود و از آنجا که همه می‌دانند تمدن بزرگ شاه هم‌چون وعده‌های به‌اصطلاح اسلامی خمینی جز بازی فریبکارانه و مبتذلی با کلمات و الفاظ نبود، پس بگذارید ببینیم او ارثیه فضیحت‌بار سلف خود شاه را تا به کجا ارتقاء داده است.

باید گفت ابعاد تاریخی هر آنچه خمینی فی‌الواقع مرتکب شده است بسا فراتر از این است که بتوان آن را در این سطور گنجاند چرا که بهای خیانت به امید و اعتماد یک خلق را با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه کرد. چرا که تاوان تحقیر ارزش‌ها و مبتذل کردن کلمات و فرهنگی که بشریت خود را از طریق آنها عرضه و بیان می‌دارد به این سادگی و به این زودی‌ها قابل پرداخت نیست. پس آیا با این‌همه بقایای رژیم شاه که روز قیام خلق را سوگوارند و به تعزیه می‌نشینند موجه نمی‌نمایند؟ همان‌ها که در این روز از هیچ طعنه و ریشخندی در حق انقلاب و مردم و انقلابیون فروگذار نمی‌کنند و سعی دارند افسوس روزگار شاه را بر سر زبان‌ها بیندازند؟

خیر هرگز، زیرا در تحلیل نهایی شاه همان است که به خمینی انجامید، زیرا به‌خاطر استمرار و گسترش همان سرکوب و دیکتاتوری پیشین دست آخر خمینی محصول همان شاه است»(بخشی از پیام ۲۳بهمن ۱۳۶۲).

 

«سلطنت مطلقهٔ فقیه» آن روی سکهٔ سلطنت شاهنشاهی

کسانی که انقلاب ۵۷ را تخطئه می‌کنند، این قسمت از تاریخ معاصر ایران را به‌عمد به فراموشی می‌سپارند تا بگویند محصول آن انقلاب، نظام ولایت فقیه و اسلام مدنظر خمینی و خامنه‌ای بود.

آن انقلاب سلطنت شاهنشاهی را برانداخت. اگر رهبران سازما‌ن‌های چریکی آن روزگار تا روزهای واپسین پیروزی انقلاب در زندان شاه نبودند، بی‌گمان خمینی نمی‌توانست بر دست‌آوردهای بهار آزادی چنبره بزند و به امید و اعتماد مردم خیانت کند.

آرمان و سمت‌گیری اصلی انقلاب ضدسلطنتی، آزادی‌های دموکراتیک بود. آزادی‌های دموکراتیک نیروی دموکراتیک را بر سرکار می‌آورد و ماحصل آن یک جمهوری دموکراتیک است. این همه هنگامی میسر بود که در ایران یک مجلس مؤسسان با شرکت همهٔ نیروهای دموکراتیک تشکیل می‌شود و قانون اساسی را تدوین می‌کرد. ارتجاع غدار میراث‌بر انقلاب، با به‌چنگ آوردن ساختارهای به‌جامانده از استبداد پیشین، سلطنت مورد نظر خود را برقرار ساخت.

خمینی ابایی نداشت از این‌که حکومت غاصب خود را «سلطنت مطلقهٔ فقیه» بنامد. تنها چیزی که عوض شد این بود که عمامه به جای تاج نشست و عبا به جای شنل پادشاهی. جانشین او، شرط مرجعیت را نیز از ولی‌فقیه بودن برداشت تا راه سلطنت خود را هموار سازد.

بنابراین شاه قدرت را به خمینی پاس داد ولی آن انقلاب بزرگ نمرد و خاکستر نشد، در مقاومتی سرخ و شکوهمند به حیات خود ادامه داد.

 

«جمهوری دموکراتیک»، آمال تاریخی مردم ایران

انقلاب دموکراتیک نوین، ادامهٔ طبیعی و قانونمند انقلاب بهمن ۵۷ است. صورت‌مسألهٔ ایران و ایرانی، هم‌چنان آزادی‌های دموکراتیک و جمهوری دموکراتیک است. مقاومت ایران با برخورداری از یک جایگزین دموکراتیک، برنامهٔ دولت موقت و انتخاب یک رئیس‌جمهوری برای دوران انتقال قدرت به مردم ایران، کمبودهای انقلاب ضدسلطنتی را برطرف کرده است. شاه سرنگون شد، شیخ نیز در شرف سرنگونی است. این دوقلوهای ارتجاعی تاریخ ایران، راهبندهای آزادی، پیشرفت، عدالت اجتماعی و آینده تابناک ایران و ایرانی بوده‌اند.

مردم ایران شاه را سرنگون نکردند تا به جایش شیخ ریایی را بنشانند و او را بر تخت سلطنت مطلقهٔ فقیه تکریم کنند. به‌همین منوال آنها شیخ را سرنگون نمی‌کنند تا بقایای سلطنت مدفون را دوباره به قدرت برسانند. این تسلسل شوم و نامیمون باید از هم گسیخته شود. مردم و مقاومت ایران مصمم هستند که برای همیشه استبداد را در هر شکل و شمایل و با هر توجیه و بهانه به گورستان تاریخ بسپارند؛ و این‌چنین خواهد شد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر