۱۴۰۳ خرداد ۲۸, دوشنبه

علي اصغر بهزادي، مجاهد قهرمان از خطه سردار جنگل خاطراتي نو ازکتاب قطره اي از دريا ، از نسل مجاهد

  علي اصغر بهزادي، مجاهد قهرمان از خطه سردار جنگل

 خاطراتي نو ازکتاب قطره اي از دريا ، از نسل مجاهد


مجاهد قهرمان علی اصغر بهزادی افسر شهید ارتش آزادی در عملیات پر افتخار چلچراغ

قطره اي از دريا ازنسل مجاهد خلق نسل مسعود نسلي كه با آموزشهاي معلم كبير انقلاب مسعودبا دستاني خالي رودروي ديو جماران با انتخابي آگاهانه وبا فدا ي حداكثر رزميد وجام زهر را درحلقومش ريخت

مجاهد شهید علی اصغر بهزادی از افسران شهید ارتش آزادیبخش در عملیات فتح مهران (عملیات چلچراغ)

 

بن بستهايي كه ناگشودني مينمايند هميشه با فداي سرداران وقهرماناني مثل اصغر و۳۳هم رزم قهرماني كه خون پاكشان را فديه رهايي خلق قهرمانشان كردند گشوده ميشود در عمليات فتح مهران(چلچراغ) نفربر مجاهد شهید علی اصغربهزادی كه در صحنه خط شکنی ميخروشيد مورد اثابت spg9قرار گرفت وبعد از جراحات سنگين به شهادت رسيدآري او به عهدش با خدا وخلق وفا نموداو ويارانش داغ ننگ تسليم را بر دل خميني وپاسدارنش گذاشتند وباطل السحر تسليم ندامت و..الگو وراهنما شدند 

 يكي از قهرماناني كه هيچ وقت محبتها وجانفشاني هايش را فراموش نخواهم كرد وپيوسته مورداحترام همگان بود مجاهد والامقامي است بنام علي اصغر بهزادي.

من واصغر از بچگي با هم بوديم از همان كودكي با تمام توان كار ميكرد وكمك كار خانواده اش بوداو پر كار وزحمت كش بود وبخصوص به كارهاي فني ورانندگي علاقمند بود ۱۶ساله بود كه راننده ماشين الات راهسازي شد وچند ماهي هم در شركت نكا چو مشغول به كار شد عليرغم اينكه وضع مالي اش خوب نبود ولي سعي ميكرد به همه كمك كند بارها رژيم ومزدوران سراغش رفتند وبا سواستفاده از مشكلاتي كه در زندگي خانوادگي برايش بوجود آورده بود سعي در جذب ودر واقع سعي در خريدن او كردند اما روحيه جوانمردي وطبع ازادگي اي كه داشت به همه آنها تف كرد وگفت مرگ برايم بهتر است تا به ننگ شما آلوده شوم اگر چه او ابتداهوادار فعالي نبود اما پيوسته از سازمان وبخصوص با رابطه اي كه با ما داشت به بجه هاي مليشيا كمك ميكرد وقتي 15خرداد سال ۶۰كه ديواختناق ارتجاع درشمال همه جا تنوره ميكشيدمن بصورت نيمه مخفي تردد ميكردم آن روز تصميم گرفتم از روستايمان به نقطه ديگري بروم از باغ پرتقال كه عبور ميكردم علي اصغر مرا ديد وصدا زد وسراغم آمدكه توي اين باران شديد وبا اين عجله كجا؟با شناخت واعتمادي كه به او داشتم وميدانستم كه چقدر طبع بلندومردمي دارد وراز دار است به او گفتم خميني ريل سركوب وقتل عام را با نسل ما خواهد رفت نميدانم چه وقت ولي حس ميكنم كه همين روزها چماقداري ها به جنگ علني با ما تبديل خواهد شد من ميروم كه براي اين رويارويي آماده شوم اگر چه آرزوي ما اين بودوهست كه  هرگز اين جنگ نابرابر به ما وسازمان ما وخلق ما تحميل نشود ما اين جنگ را دوسال عقب انداختيم وباز هم ماكزيمم تلاش را خواهيم كرد اما ميداني كه ما يك طرف بازي هستيم وهمه چيز را ما تعيين نميكنيم اما حالا كه ترا ديدم ميخواهم با تو خدا حافظي كنم وسفارشات لازم را بتو بكنم جان تو وجان بچه هاي مليشيا آنها را تنها نگذار هر چه از دستت بر ميايد دريغ نكن او فقط گوش ميداد در حاي كه از چشمان سياه ودرشتش قطرات اشك جاري بود مرا در آغوش كشيد وگفت خيالت راحت باشد جاي خالي تو وبچه ها راپر ميكنم بعد دستانش را بسوي آسمان گرفت در حالي كه قطرات باران سر وصورتش راخيس كرده ونوازش ميكرد با قلبي پاك وصدايي بغض آلود گفت كه خدايا اينها هيچ جرمي جز دفاع از آزادي وارزشهاي انساني ودفاع از خلق قهرمان ندارند پس آنها رادر برابر خميني وگله هاي هار ارتجاع ياري كن وبه ما هم توفيق ياري وهمراهي با آنها عطا كن دستان گرم وصورت مهربانش را بوسيدم وبا اووداع كردم 15 روز بعد ۳۰ خرداد شد وخميني دستور دارد كه صف تظاهرات مسالمت آميز نيم مليوني تهران را به رگبار ببندند مردم وتظاهراتي كه آمده بودند تانگذارند آخرين قطرات آزادي توسط ارتجاع پايمال ونابود شود اتفاقا اصغر در سي خرداد شهر ما هم درخشيد به عهدش وفا كرد ودر دفاع از مليشاهاي قهرمان كه پيكهاي آزادي بودند از همه چيزش گذشت وحرفه اي شد وچون دمار از روزگار پاسداران وبسيجي هاي رذل واوباش خميني در آورده بود مورد شناسايي مزدوران قرار گرفت وبناچار به زندگي مخفي رو آورد چند ماه بعد كه در تهران بما پيوست اصغر مليشياي فدا كار ورزيده وپخته اي بود.

به سردار موسي وبخصوص به برادر مسعود ارادت خاصي داشت هميشه بمن ميگفت او يك هديه خداوند بما نسل جوان وانقلاب است بايد در زير سايه او خميني را آرزو بگور كرد كه سوداي نابودي او وما را دارد او كه اگاهانه راه جهاد ونبرد مسلحانه را برگزيده بود بسرعت آموزشهايش را پشت سر گذاشت وبه تهيه پايگاهها وامكانات پرداخت استعداد وابتكاراتش در اين زمينه فوق العاده بود با لياقت وشايستگي اي كه او از خود نشان داد جذب تيمهاي عملياتي گشت تا چند وقت مسئول تيم شناسايي بود او طراح قابلي در زمينه شناسايي بود سوژه هايي كه او شناسايي كرد با كمترين مشكلي وبا موفقيت صد در صد رويشان عمل شد وبه سزاي اعمالشان رسيدكمي بعد به پيشنهاد خودش مسوليت شناسايي واجراي عمليات روي سوژه هايش را خود بعهده گرفت وسلسله عملياتهاي موفقيت آميزي هم داشت وقتي قرار شد كه به كردستان اعزام شويم او جزو اولين اكيپهايي بود كه به كردستان رفت وقتي به همراه هم تيمش توجيهشان ميكردم گفت آنروز ۱۵ خرداد كنار درختان پرتقال يادت هست قول دادم كه بمانم وبتو كمك كنم الان هم ميخواهم در تهران بهمراه تو با پاسداران نبرد كنم وقتي گفتم الان از ما اين را خواستند گفت اطاعت ميكنم با جان دل وبه منطقه كردستان اعزام شد چند ماه بعد كه منهم به كردستان اعزام شدم او را در منطقه آلوت كردستان دركسوت يك رزمنده عملياتي اي كه آماده عزيمت به تهران بود ديدم.

مجاهد شهید علی اصغر بهزادی وفرمانده اش مجاهد شهید محمود عاطفی نوک ستون  واحدهای  عملیاتی تهران

 آري او بهمراه فرمانده اش مجاهد قهرمان محمود عاطفي بعد از فراگيري آموزشهاي ضروري براي ضربه زدن به رژيم وهمچنين براي شعله ور نگهداشتن مشعل مقاومت به تهران باز گشت او وفرمانده اش ۸ ماه در سخت ترين شرايط نظامي وامنيتي با پاسداران جهل وسركوب چنگ در چنگ شدند وتجربيات بسيار غني وارزنده اي را به ارمغان آوردنداصول وقوانيني كه راه مبارزه چريك شهري را هموار ومنسجم نمود ۸ ماه تلاش شبانه روزی او وفرمانده اش سراغاز سلسله نبردهايي شد كه جديد وناشناخته بود سرانجام در يكي از ترددهايي كه داشتنددر منطقه لاله زار تهران مورد شك وتعقيب پاسداران قرار گرفتند كه در يك نبرد وجنگ وگريز فرمانده اش  مجاهد شهید محمود عاطفی مجروح ودستگير شد ولي اصغر توانست از صحنه خارج شده وبا ابتكار وتلاش فوق العاده خود را از كانالهاي مردمي در كردستان به سازمان رساندووصل شدوانبوهي تجارب جديد با خود آورد.

 باتشكيل يگانهاي پيشمرگه مجاهد خلق او مسوليتهاي مختلفي را بعهده گرفت ودر كارهاي پشتيباني وتاسيساتي تا رزمي وعملياتي يارومد كار بقيه همرزمانش بود از جمله كساني بود كه در هر جمعي كه بود حلال مشكلات بود مدتها كار پيك وحفاظت وترددات را بعهده داشت كه باتشكيل گردانهاي رزمي او هم وارد يگانهاي رزمي وعملياتي شد كمي بعد با استعدادي كه داشت وارد يكانهاي نو پا وتازه تاسيس زرهي شدوراننده نفر بر شد او يكي از قهرمانان راه گشا وخط شكن عمليات چلچراغ بود كه جلو دار نبرد پيروزمند اين عمليات سرنوشت ساز بود همان عملياتي كه خميني را واداشت كه با دستان خودش جام زهرآتش بس را تا ته سر بكشد ودق كرده وتمام كند زيرا وقتي او اصغر وهمرزمان مجاهدش را در مهران ديد فهميد كه فردا در تهران خواهند بود آخه خميني با شم ضد انقلابي كه داشت مانند خود در ۲۰۰ سال تاريخ ايران لنگه نداشت بهمين دليل آبروي نداشته اش را با نه با خدا كه با شيطان معامله كرد وتن به آتش بس داد همو كه روئاي امپراطوري عثماني در سر ميپروراند وگفته بود كه تا خشت آخر يك خانه درتهران خواهد جنگيد او جنگ را نعمت الهي ميدانست امامجاهدين كه از فرداي ۳۰خرداد گلوي خميني را فشرده بودند بالاخره جام زهر اتش بش را در كام خبيثش ريختند خميني اي كه تن به عزراييل نميداد تسليم مجاهدين شد ويك شبه به ذلتی تمام عیارتن داد و تمامي ادعاهايش را پس گرفته وبا جام زهر كار را تمام كرد وپيروان وگاووگوساله هايي كه دنبال روياهاي اين دجال بودند ول كرده وسرگردان گذاشت .

نبرد پیروز چلچراغ و در هم شکستن ماشین جنگ و سرکوب خمینی جنگ افروز

علی اصغر بهزادی از واحدهای هنگ حنیف تهران وافسر ارتش آزادیبخش که در عملیات کبیر چلچراغ بعد از رشادتهای بی نظیر وفدای حد اکثر برای شکستن خط سپاه دشمن با اصابت اس پی جی ناین به زرهی شان بشهادت رسید 

عملیات چلچراغ

در آخرین دقایق شنبه‌شب بیست‌و هشتم خرداد سال 67، یکانهای رزم‌آور ارتش‌آزادیبخش، طی یک نبرد بی‌سابقه نظامی، با قوای سرکوبگر و جنگ‌افروز رژیم‌خمینی در منطقه مهران و ارتفاعات اطراف آن درگیر شدند.

 دراین عملیات بزرگ، مراکز فرماندهی و استحکامات سنگین و گسترده سپاه و ارتش زبده تحت‌امر خمینی در منطقه معروف به ‌دژ تسخیرناپذیر مهران سقوط کرد‌.


 این، درحالی بود که تمامی ارتفاعات و نقاط استراتژیک مهران تحت‌کنترل نیروهای دشمن قرار داشت.

مهران آزاد شد.فریاد امروز مهران  فردا تهران بگوش خمینی رسید وفهمیدم که باید بهای نعره های جنگ جنگ تا آخرین خشت خانه های تهران را باید بپردازد.

درساعت۱۰و۳۰دقیقه صبح یکشنبه ۲۹خرداد ۶۷، یک تیپ رزمی ارتش‌آزادیبخش ملی تحت‌فرماندهی زنان قهرمان وارد شهر مهران شد. به‌دنبال این تیپ، چند یکان دیگر از نیروهای ارتش‌آزادیبخش نیز وارد شهر شدند.

وقتی خبر پیشروی ارتش‌آزادیبخش و فتح شهر مهران برروی وایر خبرگزاریها منعکس شد، این فقط پیشروی مهم نظامی و انبوه اسیران و غنائم این نبرد نبود که توجهات را به‌خود جلب می‌کرد، ‌بلکه به‌موازت آن، حضور زنان رزمنده‌یی که برای اولین‌بار درصفوف مقدم نبرد جنگیده بودند، موجب شگفتی همگان شد.

 

آري علی اصغر از قهرماناني بود كه جلو دار بودند از قهرماناني كه خط را شكستند خط شكستني كه اعجاب همگان را برانگيخت در اين عمليات قهرمانانه كه پشت خميني را به جاك ماليد وجام زهر را به حلقوم ديو جماران ريخت اما مثل هميشه بن بستهايي كه ناگشودني مينمايند هميشه با فداي سرداران وقهرماناني مثل اصغر و۳۳هم رزم قهرماني كه خون پاكشان را فديه رهايي خلق قهرمانشان كردند گشوده ميشود در اين عمليات نفربر اصغر كه در صحنه ميخروشيد مورد اصابت spg9قرار گرفت وبعد از جراحات سنگين به شهادت رسيدآري او به عهدش با خدا وخلق وفا نموداو ويارانش داغ ننگ تسليم را بر دل خميني وپاسدارنش گذاشتند وباطل السحر تسليم ندامت و..شدند  

وقتي دروادي السلام كربلا پيكر پاكش را زيارت كردم قسمت راست صورت وسرش مورد اصابت قرار گرفته بود بر پيشاني اش بجاي همه بوسه زدم واو را با همرزمان شهيدش در خاك پاي سيد الشهدا امام حسين(ع) به ساير شهداي صحراي كربلا سپرديم

سلام بر او ، روزي كه زاده شد وروزي كه سلاح برداشت وبا خميني وآخوندها وپاسداران جهل وجنايت به جهاد بر خواست وروزي كه با تير شقاوت پيشگان خميني چهره در خون كشيد وروزي كه دوباره برانگيخته خواهد شد. نویسنده شهرام بهزادی  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر