۱۴۰۳ خرداد ۳۰, چهارشنبه

مصاحبه با مجاهد خلق، حمید عرفا، از مشعل‌های فروزان آزادی!

 

مصاحبه با مجاهد خلق، حمید عرفا، از مشعل‌های فروزان آزادی!



حمید عرفا
 حمید، تو یکی از مشعل‌های فروزانی بودی، که پردهٴ توطئه ارتجاعی- استعماری 17ژوئن را، سوزاندید و دود و خاکستر کردید. انگیزهٴ تو، چه بود که آنطور شعله‌ور و فروزان، خروشیدی و این کار را کردی؟ 

توصیف آن روزها، بسیار سخت است. ساعت 6 صبح بیدار می‌شوی و می‌بینی هر آنچه که آمال و آرزویت بوده، این‌طور مورد حمله قرار گرفته و این‌طور زیر پا گذاشته شده است. همان آرمانی که انتخاب کردم، آرمان آزاذی مردم ایران و مقاومت‌شان، این‌طور به آن حتک حرمت شده. به مادرهایمان حمله کردند، به خواهرهایمان حمله کردند، ضرب و شتم کردند، دستگیر کردند. در تمام رسانه‌ها، با توطئه‌ای که داشتند، اخبار دروغ پخش کردند، در پی این بودند که چهرهٴ مقاومت را، درست خلاف آنچه که هست، نشان دهند تا توطئه‌شان، پیش برود.

خب من به‌عنوان کسی که مبارزه را انتخاب کرده بودم، آرزوهای بسیار زیادی داشتم؛ برای آزادی مردمم. حال می‌دیدم که این‌طور به همهٴ این آرزوها، حمله شده. حرف آنها هم معلوم بود که چه هست. هدف آن حمله وحشیانه، با 1300 پلیس یک چیز بود! مقاومت نکنید، دم از آزادی نزنید، برای مردم ایران، خبری از آزادی نیست! می‌گفتند شما نباید هیچ سازمان و تشکلی داشته باشید. مقاومت برای چه؟ آزادی؟ نه، حرف از آزادی نزنید.

پیش از آن هم، بچه‌ها را در اشرف و سایر قرارگاههای ارتش آزادی‌بخش، بمباران کرده بودند. بیش از 60 شهید، در حالیکه بچه‌ها، حتی یک گلوله هم شلیک نکرده بودند. آخر دشمن ما، تنها و تنها رژیم ولایت‌فقیه بوده و هست. اما آنها، با تمام امکانات دولتی که داشتند، تلاش کرده بودند این مقاومت ر ا نابود کنند.

خب من خیلی لحظات سختی داشتم. درونم کشاکش دردناکی بود. چه باید کرد؟ شیوه‌های اعتراضی داشتیم، تظاهرات و... اما به نظر م، در این توطئه، آنها به تنهایی کارساز نبودند. در کشاکش عجیبی بودم. با خودم فکر کردم، در تمام پروسه‌های مقاومت، هیچ‌گاه نبوده که بدون فدا، بدون قیمت دادن و بدون مایه‌ گذاشتن، راه و مسیر باز شود. برای همین انتخاب کردم، با افتخار انتخاب کردم، آن هم برای آرمانی که خودم داشتم، برای تمامی آن ارزشهای انسانی که خودم انتخاب کرده بودم، آرمانی که وجدانهای زنده در تمام دنیاست. من می‌خواستم، با دست زدن به خودسوزی، وجدانهای خفته را بیدار کنم. می‌خواستم بگویم چه ظلمی در حق مردم ایران و مقاومت آنها، که تنها خواسته‌اش آزادی‌ست، روا می‌شود.

می‌خواستم بگویم نمی‌خواهم اتفاقاتی که در کشورهای دیگر رخ داده، مانند رواندا، سومالی و کشورهای دیگر، باز هم در ایران تکرار شود. نمی‌خواستم بگذارم مقاومت ایران را نابود کنند. چرا که اگر این مقاومت نباشد، باز هم مردم ایران، برای دوره‌های طولانی، باید زیر ستم و سرکوب باقی بمانند. باز هم زندان، دختران فراری، درد و رنج مردم، فقر، اعتیاد، استثمار کارگران، چپاول مردم، کودکان کار، کودکان خیابانی، باز هم این فجایع، سالهای سال، زیر حکومت آخوندی، ادامه خواهد یافت. پس من باید کاری می‌کردم! برای همین، تنها و تنها کاری که می‌توانستم در آن شرایط نفس‌گیر انجام دهم، دست زدن به خودسوزی بود.
 

حمید، تو در آن لحظات، یک عمل قهرمانانه انجام دادی. الآن که سالها از آن روز گذشته، احساس خودت درباره آن چیست؟ 

شما می‌گویید «عمل قهرمانانه». البته حق دارید. اما من فکر می‌کنم وظیفه من، به‌عنوان یک مجاهد بود. باور کنید صدها مجاهد دیگر هم، در آن شرایط می‌خواستند همین کار را بکنند، اما موفق نشدند. اما 23نفر توانستند. بله، این وظیفه من بود. احساس می‌کنم در آن روز، نیاز من بود. من این شانس را داشتم کاری را انجام دهم که در راستای آرمانم بود.
 
 



البته باز هم می‌گویم. فکر نمی‌کنم کار ویژه‌یی انجام دادم. چرا که نمونه‌هایی این چنین از فدا در مقاومت ما، وجود دارد. جا دارد یاد کنم از 4 شهید اخیر مقاومت در موشک‌باران لیبرتی. (5 دی 92) همچنین 52 قهرمان مجاهد خلق که در 10شهریور 92، در اشرف به‌شهادت رسیدند. بسیاری از آنان، جوانانی بودند که پیشتاز من بودند. آنها به من، مبارزه را یاد دادند، آموختند، دست مرا گرفتند؛ با فدای خودشان. جا دارد یاد کنم از سعید اخوان، یاسر حاجیان، امیر نظری، رحمان منانی، حسن جباری و ناصر حبشی. البته همهٴ آن 52 شهید و در رأسشان خواهر زهره قائمی، الگو و پیشتاز من هستند. همین‌طور فداکاری قهرمانانی که پس از حماسه اشرف، 108روز در اعتصاب‌غذا بودند، در لیبرتی و در سراسر دنیا. حماسه‌ای که هر روز، انسان را غرق شعف و افتخار می‌کرد. 
 

حمید، تو و آن قهرمانان که گفتی، این فداکاریها را کردید. آیا به نظر ت، همه می‌توانند این‌گونه فدا کنند؟ یا تنها افراد ویژه توان این‌گونه از خودگذشتگی را دارند؟ 

من فکر می‌کنم، بحث انتخاب است. هر کسی که گام در مسیر آرمان آزادی بگذارد، هر کس انتخاب کند که در راه این آرمان، از خود بگذرد، توان بالاترین فداکاریها را دارد. می‌تواند تا اوج طاقت انسان، برای مردمش، برای میهنش، از خود بگذرد. بله، همه می‌توانند، تنها باید این آرمان، آرمان آزادی را انتخاب کرد.
 


پس از این فداکاری، چه احساسی داشتی و داری؟
 احساس شعف و سرشاری. آخر در منطق مجاهدین، یعنی منطق فدا، کسی که از خود می‌گذرد، در حقیقت دارد به دست می‌آورد. به دست آوردنی در مداری بسیار بالاتر. از این‌رو، خودش بیش از پیش احساس نیاز به فدای بیشتر می‌کند، سرشار می‌شود و همیشه در اوج، در مسیر مبارزه می‌تازد و پیش می‌رود. خب، این رمز و راز مقاومت است، راز مجاهدین است.
 


درباره عمل جراحی‌هایت می‌خواستم بپرسم که چندتا و چگونه بوده؟

تا امروز، 56 عمل بوده، که البته باید در اینجا بگویم که فکر نمی‌کنم که هیچ انسانی، حتی مجاهد بتواند به تنهایی، این تعداد از عمل‌های جراحی را، تحمل کند. اما چه چیزی بود که این وضعیت را برای من تحمل‌پذیر کرد؟ پاسخ جمع مجاهدین است. یک جمع مجاهدین است که این را برای من قابل‌تحمل کردند و به من کمک کردند. برادران و خواهرانی که بی‌چشمداشت همه کار برای من کردند. به‌خاطر این بود که توانستم این تعداد عمل را، در فاصله این 10سال انجام بدهم.

البته، بچه‌ای اشرف و لیبرتی هم، خیلی زیاد کمکم کردند. چون از آنها یاد گرفتم. در حقیقت، هر بار که برای عمل می‌رفتم، با یاد آنها می‌رفتم. با خودم می‌گفتم، «بدان که با این امکانات این‌جا هستی، اما بچه‌های لیبرتی اصلاً چنین امکاناتی ندارند. تحمل شرایط برای تو، بسیار آسانتر است». همین یادآوری، تحمل هر عمل را برایم بسیار آسان‌تر می‌کرد. تحمل درد، عفونتهای مستمر و پیامدهای هر عمل جراحی سنگین. بله، جمع مجاهدین، همهٴ مجاهدین، این‌چنین هر کاری را برای انسان، آسان می‌کند. می‌دانی که تک نیستی، تنها نیستی، یک مقاومت پشت توست! پس همه چیز را داری!
 


با تشکر از تو حمید و با درود به عزمت، به آرمانست و با درود به سازمانی که کادرهایی مانند تو و همهٴ اشرفی‌ها دارد. سازمانی که آرمانش، آرمان آزادی مردم ایران است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر