زن مقاومت آزادی پیشتازان راه رهائی خلق ومیهن

زن مقاومت آزادی پیشتازان راه رهائی خلق ومیهن

۱۳۹۴ بهمن ۱۶, جمعه

روشنایی‌بخش دل‌ها - منوچهر مجیدی از رزمگاه لیبرتی

 منوچهر مجیدی از رزمگاه لیبرتی

در شرایطی كه رسانه‌ها و امكانات ارتباطی اساساً در دست اهل مماشات است و وقایع را نه آن‌گونه که هست و باید باشد، بلکه آن‌گونه که «منافع» ایجاب میکند به نمایش می‌گذارند و افکار عمومی را نه به جانب آزادی ملت ها، بلکه به سمت حفظ حاكمیت رژیم‌های وطن فروش به منظور استمرار چپاول هرچه بیشتر سمت و سو می‌دهند، صدای مردم و مقاومت ایران در سیمای‌آزادی، خروش و فریاد تسلیم ناپذیری و چراغ روشنایی‌بخش دل‌ و خانة كسانی بوده است كه دل در گرو آزادی میهن دارند. امری كه روز به روز آن با پرداخت بالاترین قیمت، درد و رنج مردم ایران و مقاومت آنها و پیشتازانش در لیبرتی و اقصا نقاط دنیا را به تصویر كشیده و منعكس نموده و برای برهم زدن بساط ننگین نظام ولایت فقیه به وظایف ملی و میهنی خود با تمام قوا قیام كرده است.
اخیراً كه شاهد بیستمین همیاری سیمای‌آزادی بودم، جلوه‌هایی از حمایت و قدرشناسی هم میهنانم چه در داخل ایران و چه سرتاسر دنیا كه كمك‌ها و عواطف بی شائبة خود را نثار سیمای‌آزادی می‌كردند، مرا غرق شور و شعف كرد. وه كه چه صحنه‌های با شكوه و حماسی خلق كردند. با كلمات دلنشین و زیبایشان و... ما را حقیقتاً به اوج بردند. البته از ایرانیان باغیرت و اشرف نشان‌های باشرف جزاین انتظاری نبوده و نیست.
وقتی كه درجریان یورش وحشیانة رژیم از طریق حكومت دست نشاندة مالكی جنایتكار در 6 و 7 مرداد سال 1388 به اشرف، یازده مجاهد قهرمان شهید، بسیاری مجروح و 36 نفر نیز به گروگان گرفته شدند، من نیز یكی از آن‌ گروگانها بودم. وقتی مزدوران ولی فقیه ارتجاع ما را با بدن‌های آش و لاش در دخمه‌ای سرجمع كردند، جای سالمی در بدن هیچكس نبود ولی درد جسمی مطلقا جای نگرانی نداشت، امری بود كه قبل از ورود به مبارزه برای آزادی بسا سخت‌تر از آنرا برای خودمان آگاهانه انتخاب كرده بودیم و بقول معروف نمك مبارزه است كه بدون آن باید به مبارزه كردن خودمان شك كنیم. اما آنچه بر قلبمان سنگینی داشت دور شدن از صدا و تصویر دلنشین مقاومت سرفراز مردم ایران بود. هركدام از ما لحظات سنگینی این تابلو را در ذهن گذرانده بودیم كه «آیا دیگر من سیمای آزادی را خواهم دید؟» و این دردی بود كه تحملش توان بیشتری می طلبید. ایام گذشتند تا روزی كه توانستیم در همان شرایط بند و زندان، دور از چشم گزمه های خلیفة ارتجاع به سیمای‌آزادی دست پیدا كنیم، تمام سنگینی ذهنمان بارش را بر زمین گذاشت. همة بچه ها هرچند بر اثر اعتصاب غذای جانكاه، رنجور و بشدت ضعیف شده بودند اما از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند. خصوصاً وقتی همبستگی سراسری مجاهدین و اشرف نشان‌ها با خودمان را می‌دیدیم، هم شرمسار می شدیم و هم لحظه به لحظه بر عزم و اراده‌هایمان اضافه می‌شد و توانی مضاعف می گرفتیم. در همان وضعیت ضعف و مشكلات جسمی كه داشتیم همین اشرافمان به فضای مقاومت عمومی ما را واداشت دوباره دورهم جمع شویم، سوگندهایمان را تجدید كنیم كه تا سرنگونی حكومت ظلم و جور آخوندی هرچه را كه در توان داریم به كار بگیریم و بتوانیم پوزة رژیم آخوندی و نوكرش مالكی جنایتكار را به خاك بمالیم تا شایستة لقب فاتحان شویم. در جریان اعتصاب غذا و به طور خاص از روزی كه وارد اعتصاب غذای خشك شدیم، چشم انداز دیگرمعلوم بود حدس قریب به یقین این بودكه تا چند روز دیگر همه شهید خواهیم شد. ولی از اینكه سلول به سلول وجودمان را برای رهایی خلق و میهن خویش نثار می‌كردیم، سر از پا نمی‌شناختیم چون خود را در پیوند با جریانی جاری و خروشان می یافتیم كه قائم به فرد نیست. در پیوستگی به آن، بینهایت قوی و جاودانه خواهیم بود. این روحی بود كه آن‌روزها من در تمامی برنامه های سیمای آزادی با پوست و گوشت خودم لحظه به لحظه حس می كردم.
البته سیمای آزادی را از یك زاویة دیگر هم می شود شناخت، در نقطه مقابل رسانه‌ها و بوق‌های تبلیغاتی این رژیم وحشی و ضدبشری است كه نسبت به آنچه رنگ انسانیت و بوی مقاومت و آزادگی دارد، جز كینه ورزی و وارونه‌گویی و لجن‌پراكنی، از آن بیرون نمی آید. البته به همت افشاگری‌های مقاومت و سیمای سرفراز آن، رسوا شده و سردمداران آن در ردیف منفورترین دیكتاتورهای تاریخ معاصر جای گرفته‌اند.
چهار سال است كه ما به لیبرتی منتقل شده ایم، رژیم آخوندی و دم و دنبالچه‌هایش می‌خواستند، آن را به ندامتگاهی برای ما تبدیل بكنند و در همین رابطه بوق‌های تبلیغاتی‌اش تا توانستند به سیاه نمایی پرداختند، از همان روز اول كه قدم در لیبرتی گذاشتیم، توطئه‌های ارتجاع و استعمار شروع شد. کوبلر كه به قول هم میهنان اشرف نشان، لقب «جنایتكار» را دریافت كرد، فارغ از اینكه بر جهان، منطقی حاكم است و سرانجام «حسابرسی» در پیش است، هرآنچه از نیرنگ و فریب سرویس‌های استعماری برای سر بریدن جنبش‌های آزادیبخش در چنته داشت، در خدمت به آخوندهای حاكم به كار گرفت تا بگوید كه مبارزه با رژیم آخوندی جواب ندارد، عمر خود را بیش از این تلف نكنید و...
اما خلیفة ارتجاع كه بهتر از هركس از تأثیرات عنصر تسلیم ناپذیری لیبرتی در سست شدن پایه های حكومتش درك واقعی داشت، با وجود زندان سازی، محاصره پزشكی، ممنوعیت تردد و حتی قطع آب و غذا و لجستیك ما، باز هم قانع نبود و جنایت پشت جنایت آفرید كه «بین شمشیر از نیام كشیده و تسلیم یكی را انتخاب كنید» وجواب مجاهد هم كه از زمان امام حسین در تاریخ، درسی جاودانه برای هر انقلابی بود: «هیهات مناالذله» دور باد از ما ننگ تسلیم به خلیفه ارتجاع و ذلت سرفرود آوردن به او.
به رغم تمام این تشبثات ما توانستیم در شرایط محاصرة كامل، با تلاش و كوشش توصیف ناپذیر و غلبه بر كمبودها، مشكلات و محدودیت‌ها، بویژه بعداز موشك باران لیبرتی در 7 آبان، سنگستان اولیة لیبرتی را به گلستان و نماد سرزندگی و شادابی و شرافت و پایداری تبدیل كنیم كه خاری در چشم دشمن و نوری فراروی دوستان شده است.
بگذار سایت‌های وزارت بدنام و مأموران پیشانی سیاهش كه مصرف كنندة فضولات اندیشة آخوندی هستند شبانه روز همان اراجیف فرقه و مغزشویی و اسارت ما را غرغره ‌كنند، یاوه‌ ببافند و قلب واقعیت كنند.
به قول مولوی كه می‌گوید:
در میان پرده خون عشق را گل‌زارها
عاشقان را با جمال عشق بی چون كارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز كرد
عشق دید زان سوی بازار او بازارها
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها
عقل گوید پا منه كاندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را كاندر تو است آن خارها
خمینی ضدبشر تمام دجالیت ضدبشری‌اش را به كار گرفت تا حمایت خلق از پیشتازان مجاهد و مبارزش را قطع كند و به همین خاطر وحشتناكترین اختناق فاشیستی را در میهن ما اعمال كرد. كشتارهایی وحشیانه و قتل عام زندانیان سیاسی را مرتكب شد كه در تاریخ بشریت بی سابقه بوده است، اما حالا در عصر كبیر آگاهی و ارتباطات، رسانه‌های مقاومت بویژه سیمای‌آزادی را می بینیم كه واقعاً باطل السحر همة دجالیت‌ها و روشنایی‌بخش چشمان عاشقان آزادی است. بگذار آخوندها برای ما اشك تمساح بریزند و پارس خوابیده كنند. برای همگان بویژه خلق قهرمان ایران روشن است كه این ناله‌ها انعكاس همان ترس و وحشت ِآن‌ها از ارتش آزادیبخش است كه شمشیر آخته سرنگونی را بالای سرشان نگه‌داشته‌ است تا با فرارسیدن لحظة موعود تمامیت رژیم آخوندی را روانه گور تاریخی‌اش كند.
منوچهر مجیدی
بهمن1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر