۱۳۹۴ بهمن ۲۵, یکشنبه

چـاووش شــبانه - به یاد شهیدان خلق خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان از م. وحیدی

چـاووش شــبانه


به یاد شهیدان خلق خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان



م. وحیدی


در برفاب گداخته خونین بهمن
رگبار زمستانی جوخه یخ
سینه فواره‌یی گلهای سرخ را
ازهم درید
ستاره‌یی در قلب شب
بر بام افتاد
و افق
با نرگسیهای شادش
از خون عاشقانه ما رنگ گرفت. ”در سراسر زمین فرومایگان می‌خندند
و سرزمین من
پر از زیبایی است: آدمیان و درختان و شهیدان“


زمان ـ تفته‌تر از خاکهای فراموش شده
بر قله سوگوار شبگرد
تسلسل بی‌معنای مغلوب خود را
می‌گذراند
و خورشید
مسلسل برهنه سحر را
از شهاب و شراب و شراره و شور
در غریو شیهه اسبان سپیدپای
صیقل می‌دهد
 ”دلم را در میان دیوارهای کهنه نهفته‌ام
تا تنها بمانم و ترا به‌یاد آورم“
ای داغهای سوخته پنهان
برشعله شقایق و شبنم!


چشمه‌های باران،

تبسم آشنای شما را
در آغوش صخره‌های سرخرنگ
پاس خواهند داشت
و آهوان تیزپای جنگل
از هرسو
بر خطوط تپنده آوایتان
تا فاصله تشویش صبح
خواهند تاخت
در صدای پایتان
آهنگ سرخ پیکارتان
آن‌جا
که لحظه‌های آفتابی‌تان می‌تپد
انتظار و دریغ
به‌سر خواهد رسید
و روز
در مصاف خود
در پشت شیشه‌های مه‌آلود قرن
افسانه‌هایش را
با حقیقت کلامتان
درهم خواهد آمیخت
باز خواهد گفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر