با یاد مجاهد شهید مجتبی (مختار) قربانی از قهرمانان پیشتاز نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ از شهر رودبار گیلان خطه میزا کوچک خان
- زندگینامه شهیدان
- 1387/01/19
زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه: از سال ۵۵ تا ۵۷ به مدت ۲سال - اوین
نحوه شهادت: تیرباران
مجتبی قربانی در سال۱۳۳۴ در شهر رودبار به دنیا آمد و تحصیلات خود تا اخذ دیپلم را در همان شهر گذراند و سپس وارد دانشسرای تربیت معلم رشت شد. وی که از همان دوران دبیرستان با مسایل سیاسی آشنا شده بود در دانشسرا با سازمان مجاهدین و آرمانهای انقلابی آن آشنا گردید و با پخش اطلاعیهها و کتابهای سازمان به فعالیت خود ادامه داد. وی بهعنوان هوادار سازمان در فعالیتهای دانشجویی علیه دیکتاتوری شاه خائن فعالانه شرکت داشت تا آن که در سال۵۵ توسط ساواک دستگیر شد و بلافاصله به تهران انتقال یافت و آنجا تحت شکنجههای شدید ساواک آریامهری قرار گرفت. مجتبی دوران شکنجه شش ماههای را که طی کرد، ممنوعالملاقات بود و بهرغم شکنجههای سنگین بر آرمانهای خود استوار ماند و حسرت دادن هر گونه اطلاعاتی را به دل دشمن گذاشت. وی در پس از این دوره سخت در بیدادگاه شاه خائن به ده سال زندان محکوم گردید و به زندان اوین منتقل شد.
مجتبی در زندان اوین از نزدیک با سازمان آشنا شد و از مسئولان سازمان آموزشهای لازم را فرا گفت و به یک مجاهد همهجانبه تبدیل شد.
وی در سال۱۳۵۷ همراه با آخرین دسته از زندانیان سیاسی به همت خلق قهرمان ایران از زندان آزاد شد که مردم رودبار استقبال پرشور و با شکوهی از این فرزند مجاهدشان بهعمل آوردند.
مجتبی که از روحیه بالا و شجاعانهای برخوردار بود، پس از آزادی از زندان به کمک برادرش مجاهد شهید مصطفی قربانی و سایر همرزمانش در سازماندهی تظاهرات علیه شاه خائن نقش فعال و بیبدیلی داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب با کمک همرزمانش جنبش ملی مجاهدین در رودبار را راهاندازی کرد و در سازماندهی نیروهای جوان هوادار سازمان نقش بهسزایی داشت. از جمله فعالیتهای دیگری که مجتبی جلودار انجام آن بود، کمک به مردم محروم در روستاهای اطراف رودبار بود. تلاشی که البته ارتجاع حاکم در وحشت از محبوبیت مجاهدین مانع آن میشد چنانکه در جریان ساخت حمامی برای روستاییان، نهایتاً مانع شدند و عملاً ساخت حمام نیمه تمام ماند.
محبوبیت مجتبی در میان مردم به حدی بود که همان اوایل انقلاب، برای جدا کردن وی از سازمان محبوبش پیشنهاد پست فرمانداری شهرستان رودبار را به وی دادند که پاسخ مجتبی از آنجا که میدانست پشت این پیشنهاد چه قصد شومی خوابیده است منفی بود.
مجتبی بین همرزمانش به صفا، شادابی، خلوص و روحیه بالای انقلابی شناخته میشد
وی پس از چندی بهدلیل توانمندیهای و صلاحیتهایی که کسب کرده بود به ستاد مجاهدین در رشت منتقل شد و در آنجا مسئولیتهای بالاتری را عهدهدار شد.
با رسیدن سر فصل سی خرداد و آغاز نبرد مسلحانه انقلابی علیه رژیم خمینی، مجتبی نیز به زندگی مخفی روی آورد. اما پس از مدت کوتاهی در یک تردد با خودرو، مورد شک مزدوران رژیم قرار میگیرد که وی را به سپاه رشت برای بازجویی منتقل میکنند. در آنجا در همان لحظات اول مورد شناسایی قرار میگیرد و در حالیکه پاسداران جنایتکار با فریاد شادی میگفتند ما دنبال تو در آسمانها بودیم حالا روی زمین پیدایت کردیم او را بلافاصله به شکنجهگاه میبرند و همان روز اول به مدت ۹ساعت مستمر شکنجه میکنند.
مجتبی در برابر شکنجههای وحشیانه مزدوران خمینی سرفرازانه مقاومت کرد و با وجودیکه اطلاعاتی زیادی از تشکیلات استان گیلان داشت ولی حسرت یک آه را نیز بر دل آنان گذاشت. بهطور مشخص یکبار به کریمی جلاد دادستان کل گیلان که شخصاً مأمور بازجویی و شکنجه او بود گفته بود «اگر اطلاعاتی که من دارم به تو بدهم کلهات سوت خواهد کشید».
یکی از همرزمان شهید مجتبی گفته است: «مجتبی در زندان لحظهای آرام و قرار نداشت، برای بالا بردن روحیه سایر زندانیان شعار میداد و سرود میخواند و آیات قرآن را با صدای بلند قرائت میکرد. آنگاه پاسداران به بند میریختند و وی را با خود به اتاق شکنجه میبردند و پس از ساعتها شکنجه با سر و صورت کبود و خونین به بند برمیگرداندند، ولی مصطفی همچنان با روحیه سرزنده و شاداب همرزمانش را به مقاومت دعوت میکرد».
وی پاسداران را دژخیم صدا میکرد. مجتبی یکبار در جریان یک بازجویی از یک فرصت استفاده میکند و به حاکم ضد شرع بیدادگاه رژیم حمله میبرد که مزدوران سریع وارد میشوند و با ضربوشتم وی او را به شکنجهگاه میبرند.
مجتبی قهرمان وقتی حاکم ضد شرح از وی سؤال کرده بود که اگر سلاح داشتی چه میکردی؟ با قاطعیت گفته بود سینه شما را آماج گلولهها قرار میدادم.
سرانجام حکم اعدام مجتبی قهرمان صادر شد. روز قبل از اعدام مزدوران رژیم با ترتیب دادن یک صحنه نمایش تلاش کردند که مجتبی و هفت مجاهد همرزمش را به توبه وادار کنند که آنها بهمحض برخورد با این صحنه، دستهجمعی با شکوه تمام سرود «ایران زمین» را خواندند.
وقتی وی را صبح ۴مرداد ۱۳۶۰ برای اعدام میبرند مجتبی که با فریادهای «مرگ بر ارتجاع و زنده باد آزادی/ درود بر رجوی، مرگ بر خمینی» به طرف چوبه اعدام میرفت، گفته بود که نمیخواهم چشمهایم را ببندید و سرانجام این مجاهد قهرمان که از اولین شهدای سازمان در گیلان و مورد احترام مردم بود با چشمان باز به استقبال شهادت رفت و به کاروان پرشکوه مجاهدان خلق پیوست.
برادران وی مصطفی و شهریار قهرمانی از شهیدان مجاهدی خلق هستند.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر