۱۴۰۲ آبان ۶, شنبه

با یاد مجاهد شهید محمد اشهداز دانشجویان پیشتاز نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ از سمنان

با یاد مجاهد شهید محمد اشهداز دانشجویان پیشتاز نبرد با دو دیکتاتوری شاه وشیخ از سمنان

مجاهد شهید محمد اشهد

محل تولد: سمنان
شغل: دبیر
سن: 27
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: سمنان
تاریخ شهادت: 5-6-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


زندانی زمان شاه : ۱۳۵۶ به مدت ۵ماه در زندان سمنان

نحوه شهادت: تیرباران

محمد در سال۱۳۳۳ در سمنان به دنیا آمد. وی بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشسرای سمنان شد.

وی در همان دوران جوانی با مسایل سیاسی آشنا شد و مشخصاً عامل درد و فقر مردم را که از نزدیک با آن آشنا بود، در نظام دیکتاتوری فاسد شاه می‌دید.

وی در دورانی که در دانشسرای سمنان دانشجو بود با سازمان مجاهدین آشنا شد و به‌همراه دانشجویان هوادار در تظاهرات و فعالیت‌های علیه نظام دیکتاتوری شاه حاکم فعالیت داشت. به همین دلیل در سال۵۶ دو بار توسط ساواک سمنان دستگیر و مجموعاً به مدت ۵ماه زیر بازجویی و شکنجه ساواک آن شهر قرار داشت.

محمد که وارد شغل دبیری شده بود روی دانش آموزانش تأثیر بالایی داشت و به‌همین دلیل از محبوبیت بالایی برخوردار بود.

وی در شکل دادن و راه‌اندازی تظاهرات و قیام علیه نظام سلطنتی شاه در سمنان بسیار فعال بود.

محمد پس از انقلاب ۵۷ با جمع هواداران سازمان از جمله مجاهدان شهید احمد تشرفی و حسین ذوالفقاری جنبش ملی مجاهدین در سمنان را راه‌اندازی کرده و فعالیت‌های سازمان در سمنان را پیش می‌بردند.

وی با اشتیاق و تلاش فراوان نوار و کتابهای کلاس‌های تبیین جهان را که در تهران برگزار می‌شد، به سمنان می‌آورد و برای هواداران سازمان در آنجا پخش می‌کرد و کلاسهای آموزشی برای مرور بحثهای تبیین را برگزار می‌نمود.

محمد بین همرزمانش با ویژگیهای خاکی بودن و بی‌نام و نشان کار کردن، پرشوری و بی‌باکی و جسارت شناخته می‌شد.

وی که از قبل از انقلاب ۵۷ دبیر در دبیرستانهای سمنان و سنگسر بود در سال۵۸ به‌دلیل هواداری از مجاهدین از آموزش و پرورش اخراج شد. از آنجا که محمد چهره شناخته شده‌ای در شهر داشت مزدوران رژیم خیلی تلاش کردند که او را به سمت خودشان بکشند ولی محمد بر مواضع مجاهدی‌اش استوار بود.

بسیجی‌های چماقدار رژیم، زمانی که وی هنوز در دبیرستان درس می‌داد، شبانه اقدام به نوشتن شعارهایی علیه وی از جمله «محمد اعدام باید گردد» روی دیوار مدرسه می‌کردند ولی وقتی صبح دانش‌آموزان که خیلی وی را دوست داشتند به مدرسه می‌آمدند سریع آنها را با نفت پاک می‌کردند. وقتی محمد به مدرسه می‌آمد و دانش‌آموزان داستان را به او می‌گفتند، وی با خنده می‌گفت می‌دانم که رژیم بالاخره مرا اعدام می‌کند که دانش‌آموزان متأثر شده و می‌گریستند.

محمد قهرمان که جسورانه به فعالیت‌هایش ادامه می‌داد بعد از ۳۰خرداد در روز ۷تیر در سمنان دستگیر و به شکنجه‌گاه سپاه در زندان سمنان برده می‌شود.

محمد در زندان الگوی مقاومت در برابر فشارهای مزدوران رژیم بود و به‌رغم همه شکنجه‌ها نه تنها بر سر مواضعش استوار ایستاد بلکه به زندانیان دیگر نیز روحیه می‌بخشید.

خواهر مجاهدش که او نیز زندانی بوده است در رابطه با وی نوشته است: «من در راهرو دادستانی نشسته بودم محمد از اطاق دادستانی بیرون آمد، به من گفت تو را دستگیر کردند؟ گفتم آره. گفت من روز آخر دادگاهم بود، آخرش برگه اعدام را امضا کردم. خیلی خوشحال بود. یک مقدار با من شوخی کرد. بعد گفت تو از زندان آزاد می‌شوی، حتماً برو به سازمان وصل بشو و سلام مرا به برادر مسعود برسان. بگو تا آخرین لحظه مقاومت و پایداری کردم».

یکی از همبندیهای مجاهد وی در رابطه با محمد نوشته است:

«من این افتخار را داشتم که در سال۱۳۶۰ در زندان با وی بودم. زندان موسوم به زندان سپاه که یک بند عمومی داشت که خیلی بیش از ظرفیتی که داشت در آن زندانی قرار گرفته بود... تابستان ۶۰ بود که محمد اشهد به همراه دیگر مجاهدین از جمله مجاهدان شهید حسین ذوالفقاری و عبدالرضا رستمی به دادگاه رفته و به‌طور تلویحی می‌دانستند که حکم اعدام برای آنها صادر شده ولی زمان اجرا نامعلوم بود.

مجاهد شهید محمد اشهد فردی بسیار دوست داشتنی بود و همه بچه‌ها به وی ارادت خاصی داشتند... بالاخره روز موعود فرا رسید. در نیمه‌شب یکی از روزهای شهریور ۶۰ که بچه‌ها در بند بعضاً خوابیده و بعضاً هم بیدار بودند، یک هیاتی از دژخیمان و شکنجه‌گران شامل علی‌اکبر عرب دادستان، عسگر پهلوان پاسدار و مسئول زندان، و چند تن از پاسداران شکنجه‌گر مانند شادی نسب و... ناگهان وارد بند شده اسامی ۵تن از مجاهدین را خواندند که سریع آماده شوند که شامل مجاهدان شهید: محمد اشهد، حسین ذوالفقاریان، عبدالرضا رستمی و دو نفر دیگر بود. تمام زندانیان که شاید حدود ۱۵۰نفری می‌شدیم سریع یک دالان و یک کریدور درست کردیم یعنی دو ردیف و دو صف که روبه‌روی هم با فاصله کمی ایستادیم. سپس این ۵قهرمان مجاهد خلق در حالیکه شیک‌ترین لباسهایشان را پوشیده بودند و ادکلن زده بودند از سلولهای خود خارج شدند و از میان کریدور ما عبور کردند و ما هم برای آنها کف می‌زدیم. آنها خندان و سرودخوانان در حالی‌که دستهای خود را در جلوی هیأت دژخیمان بلند کرده و در هم گره زده بودند بلند بلند اعلام می‌کردند که سلام بر آزادی زنده باد مجاهدین و... . از میان جمعیت و کریدور عبور می‌کردند. یادم هست وقتی که هم محمد اشهد وهم حسین ذوالفقاریان به من رسیدند مرا در آغوش گرفتند و جلوی دژخیمان بلند گفتند: ما می‌رویم و شهید می‌شویم ولی امیدمان شعله‌ور است و مطمئن هستیم که خلق و مجاهدین پیروز هستند ما با امید به شما شهید می‌شویم؛

بعد از آن در حالی‌که هم‌چنان خنده بر لب و با مشتهای گره کرده در بالای سر از مقابل چهره‌های گریان و درعین‌حال پرشور ما عبور می‌کردند از درب خارج شدند و به سوی میدان اعدام رفتند و همان شب به‌شهادت رسیدند. مجاهد شهید محمد اشهد یک دختر خردسال به نام عاصفه هم داشت که دژخیمان خیلی تلاش کردند که در دادگاه و در مسیر دادگاه، با سوء استفاده از روابط عاطفی، به خیال باطل خود روی عزم انقلابی محمد تأثیر منفی بگذارند اما دژخیمان فهم و شعور آن را نداشتند که بفهمند محمد درعین‌حال که عمیق‌ترین رابطه عاطفی خانوادگی را داشت و دختر کوچکش را بسیار دوست میداشت و خاطرات آن را برای بچه‌ها در زندان تعریف می‌کرد، اما در نگرش و بینشی عمیق و ژرف با الگو قرار دادن پیشوای عقیده و ایمانمان امام حسین علیه‌السلام از تمام مظاهر زندگی به‌رغم عشق به آنها گذشته بود و در سر سودایی جز رهایی و آزادی خلق نداشت»

یکی دیگر از همرزمان محمد قهرمان نوشته است: «محمد در زندان به من پیغام داد که هر چه دارم به سازمان و بچه‌ها بده از آن استفاده کنند. یکبار که از بازجویی از اتاق دادستانی که بیرون آمد و من هم همان روز بازجویی داشتم به طرف من آمد و گفت حکم من اعدام است معلوم نیست کی انجام بشود ولی هر زمان مسعود را دیدی سلام مرا برسان و به او بگو خیلی دوست داشتم تو را ببینم و ادامه داد که نسل آینده با مسعود خیلی خوب است».

یکبار که مادر محمد با توجه به جوی که رژیم علیه محمد در سمنان راه انداخته بود نگران وی بود و می‌گریست؛ محمد به وی گفته بود: «مادر چرا گریه می‌کنی تو باید مثل مادر رضایی‌ها که چند شهید داده ولی در برابر رژیم خم به ابرو نیآورده یاد بگیری و مقاومت داشته باشی، نباید گریه کنی چون دشمن خوشحال می‌شود. حتی نباید لباس سیاه بپوشی»

آری نهایتاً محمد قهرمان در روز ۵شهریور ۱۳۶۰ همراه با سایر مجاهدان سرفراز تیرباران و به‌شهادت می‌رسد.

مجاهد شهید خجسته رهبر همسر محمد قهرمان از شهدای عملیات کبیر فروغ جاویدان است.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر