به ياد
سردار قهرمان راه آزادي، ابراهيم ذاكري
در سالگرد فقدان دريغ انگيزش
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق…
نقل از
يادنامه ارديبهشت 1382
سردار
سرفراز ارتش آزادي، مجاهد خلق ابراهيم ذاكري (كاك صالح)، در زندگي مبارزاتيش از
نفوذ كلام و نيروي اثرگذاري ويژهيي برخوردار بود كه در چارچوب اثرگذاريهاي ناشي
از روانشناسي و شخصيت فردي قابل تبيين نيست.
اثرگذاريهاي
فردي، معمولاً از شخصيت صلب و تغييرناپذير فرد اثرگذار مايه مي گيرد، اما نيروي
اثرگذاري كاك صالح از ايمان و آرماني رهاييبخش مايه ميگرفت كه قبل از هرچيز خود
كاك صالح را به طور مستمر دگرگون ميكرد. كاك صالح البته شخصيتي استوار داشت،
اما اين استواري و صلابت از ايمان و آرمانش ميجوشيد و به همين دليل با صميميت و
انعطافي سازنده و مسئولانه همراه بود.
اثرگذاريهاي
فردي معمولا با كنش و واكنش يكجانبه و نفوذ كلام يك طرفه همراه است، اما نيروي
كلام كاك صالح از ارتباط متفاوتي با ديگران ناشي ميشد و مرهون حوصله و ظرفيت
ستايشانگيزش در شنيدن و درك مخاطبانش بود. در چنين مناسباتي، كنش و واكنش
يكجانبه نبود و كاك صالح فقط ديگران را تغيير نمي داد، بلكه خودش هم تغيير ميكرد
و اعتلا مييافت. نيروي اثرگذار و دگرگونكننده كاك صالح كه در حيات مبارزاتيش
چشمها را خيره ميكرد، آن قدر ناب و اصيل بود كه در مراسم خاكسپاريش هم به نحو
عجيبي بارز شد. در آن جو سنگين عاطفي درد و داغ غيبت كاك صالح همراه با تب وتاب
سياسي و تحولات جنگ، جمعيت را تا فراسوي طاقت انساني بيتاب و بيقرار كرده بود.
اما نه التهاب فراگير جنگ و نهابرهاي اندوه آن غيبت، مانع از درخشش ارزشهاي كاك
صالح نشدند. پيكرش خاموش و با تأني بهسوي آرامگاه ابدي ميرفت، اما ايمانش در
فضاي دلها و خاطرهها توفان بهپا ميكرد. غمش بر همهٴ دلها سنگيني ميكرد،
اما سوكش هيچ كس را سردر گريبان و سرگردان نميكرد. به عكس، همه عهد و پيمان
جديدي براي مبارزه بستند و سپس كاك صالح و مزارش پرلاشز را ترك كردند. در بازگشت
هم دربارهٴ او و ارزشهايش حرف ميزدند و اغلب اين كلمات مشترك را تكرار ميكردند كه
عجب جايي در دلها باز كرده بود. عجب تأثيري بر اين جمعيت انبوه گذاشته بود…
سخنرانان
ايراني و خارجي كه در تجليل از او صحبت كردند ديدگاههاي فكري متفاوتي داشتند و
سابقه و زمينهٴ آشناييشان با كاك صالح بسيار متنوع بود. اما همه بدون استثنا، برآرمانخواهي
و ايمان جوشكن و شكافندهٴ او انگشت گذاشتند. ياران و همرزمان مجاهدش
هم در گفتهها و نوشتههايشان باز بدون استثنا به همين سرچشمه راه برده اند.
يك همرزم
ديرين در خاطراتش مي نويسد «يادم مي آيد كه در سال1344 كه به دانشكده فني تهران
وارد ميشد و همراه با مجاهد شهيد ناصر صادق در انجمن دانشجويان دانشكده فعال
بوديم، از همان آغاز داوطلبي خود را براي مبارزه اعلام ميكرد و به دور از
هرگونه هراسي از ساواك شاه، براي كارهاي سخت پيشقدم ميشد. مقاومت او در زندانهاي
ساواك شاه نيز زبانزد و چشمگير و نشأت گرفته از آرمانها و ايدئولوژي مجاهد خلق
بود».
يك همرزم
ديگر ساليان درباره اش ميگويد «از اولين روزي كه 27سال پيش او را در زندان قصر تهران ديدم، تا آخرين بار
كه يك هفته پيش بهبالينش در بيمارستان پاريس شتافتم، از او درس وفاداري و
پايداري در مسير مجاهدت و مقاومت ميگرفتم. عشق و علاقه به مسعود محور مشتركي
بود كه در طول اين سه دهه همه از او به ياد دارند».
يك برادر
مجاهد ديگر دربارهاش مينويسد «وقتي از انقلاب دروني مجاهدين صحبت ميكند،
چهرهاش ميشكفد و سرش را بالاتر از هميشه ميگيرد. نگاهش را در تو عميق ميكند
و اگر با تو درحال قدم زدن است سرش را برميگرداند و مستمر به چهره ات مينگرد.
آن چنان اعتقاد و باورش را برجسته ميبيني كه براي تو يك شاهد صدق محكم و استوار
و پابرجا ميشود».
يك خواهر
مجاهد در سوك او ميگويد «احساس ميكنم پدري را از دست دادهام كه در مهمترين
سرفصل زندگيم، آن جا كه بايد بين مرگ و زندگي ايدئولوژيك انتخاب ميكردم، دستم
بگرفت و پابه پا برد تا شيوهٴ راه رفتن آموخت. و اين شايد احساس همهٴ مجاهديني باشد كه
پيام انقلاب ايدئولوژيك دروني را در نشستهاي كاك مي شنيدند».
و فرزندش
زهير به رهبري آرمانيش مينويسد «او هرچه كه داشت نتيجه وصل به شما و درك محضر
شما بود و اين حقيقت را بارها به من گفته بود. از جمله يك بار موقع نشستهاي
انقلاب كه او را مي ديدم، ميگفت هرچه كه بعد از وصل به سازمان و درزندان داشتم
مرهون شناختن برادر مسعود بوده است. در مورد خواهر مريم و انقلاب او هم همين را ميگفت
كه چطور دست او را گرفته و به درك بالاتري از توحيد و انقلاب هدايت كرده است. به
رغم سابقهيي كه داشت، از كمبودهاي خودش و اين كه چطور شما دست او را گرفتهايد
ميگفت و شايد عمد داشت تا براي من كه سابقهٴ خيلي كمي داشتم اينها
را بگويد. اما اين حرفهاي او در ذهن من جز برمقام و مرتبت ايدئولوژيكي او اضافه
نميكرد.
آري،
اثرگذاري شگفتي كه در حيات و ممات كاك صالح شاهدش بوديم، بسا فراتر از مقولهٴ روانشناسي و شخصيت
فردي، از يك پيام آرماني خبر ميدهد. پيامي كه از فلسفهٴ توحيد و از آرمان
مريم رهايي ميجوشد و رودرروي ايدئولوژي جنسيت و فرديت استثماري، دنياي نويني
از يگانگي و رهايي را در مناسبات جمعي و انساني بشارت ميدهد. در اين بشارت
آرماني، او زنده و ماندگار است:
هرگز نميرد
آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر
جريدهٴ عالم دوام ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر