كساني كه راه شرافت را براي ما گشودند
مقاومت فرانسه عليه فاشسيم هيتلري : گي موكه و يارانش
وتشابه تاريخي
وتشابه تاريخي
انفلابيون فرانسوي با شجاعتي كه بدنها و مغزهاي فرسوده فرانسويان تسليم شده به هيتلر را انرژي داده و اراده هاي سست ذلت بار ، تسليم طلبان را تقويت ميكردند....
چه شجاعانه براي رفتن به ديدار حق با يكديگر دربرابر جوخه اعدام سربازان آلماني ازيك ديگر پيشي ميگرفتند...
چه شجاعانه براي رفتن به ديدار حق با يكديگر دربرابر جوخه اعدام سربازان آلماني ازيك ديگر پيشي ميگرفتند...
بنقل از كتاب گي موكه ”ميخواستم زندگي كنم”
GUY Moquet « J’aurais voulu vivre »
نويسنده: Michel Etiévent
نويسنده: Michel Etiévent
درتوصيف صحنه اعدام ”گي موكه” و يارانش كتاب چنين مي نويسيد:
همگي آنان آوازخوانان در حالي كه سرود مارسيز را ميخواندند از ماشين آلمانها پياده ميشوند. در كمپ شاتوبريان Chateaubriant ستوان Tunge آلماني اسامي آنها را ميخواند: شارل ميشل Charles Michels ، بلند قد با قلبي پر از جرات و شجاعت كه ميگويد: ”خواهيد ديد كه كه يك پارلمانتر كمونيست چگونه مي ميرد”.
در پشت سر او ژان پير تيمبو قرار دارد. Jean – Pierre Timbaud در حالي كه با خونسردي پيپ بر لب دارد. رفتاري در شان يك مبارز. او نيز فرياد ميزند: ” من چيزي بجز يك كارگر ساده نيستم، كار من بسيار تميزتر از يونيفورم تو هست”. در سايه اين سنديكاليست ها، كلمات دكتر تينين Ténine طنين انداز است، دكتر هشتمين نفري است كه از اولين كاميون آلمانها پياده ميشود: ”باعث افتخار براي يك افسر فرانسه است كه با گلوله آلماني ها كشته شود. اما كشتن يك پسر بچه يك جنايت است!”. پسر بچه، كسي است كه بدنبال او از كاميون پياده ميشود. پيشاني بلند، چهره اي باز. نام او گي موكه است. او هفده سال دارد. او آخرين نفري است كه از اين كاميون پياده ميشود. گي ساكت است و چيزي نميگويد. او مشغول خواندن سرود ”Jeune garde” بود. ”مهم نيست اگر خون ما جاده را فرش بكند....” نفرات يكي يكي از كاميون پياده ميشوند. در انتهاي آنها هنري پورساش است. Henri Pourchasse مسئول سنديكاي سي ژ ت CGT است. او دست هايش را بالا برده و آوازخوان است. صداي آواز مارسيز آنها تمامي منطقه را دربرگرفته است. بيست و هفت قهرمان. شهدا قبول نميكنند كه چشم هايشان را ببندند. دست هايشان نيز آزاد است.
يك فرياد شنيده ميشود: تيمبو است كه فرياد ميزند: ”زنده باد حزب كمونيست آلمان”.
همگي آنان آوازخوانان در حالي كه سرود مارسيز را ميخواندند از ماشين آلمانها پياده ميشوند. در كمپ شاتوبريان Chateaubriant ستوان Tunge آلماني اسامي آنها را ميخواند: شارل ميشل Charles Michels ، بلند قد با قلبي پر از جرات و شجاعت كه ميگويد: ”خواهيد ديد كه كه يك پارلمانتر كمونيست چگونه مي ميرد”.
در پشت سر او ژان پير تيمبو قرار دارد. Jean – Pierre Timbaud در حالي كه با خونسردي پيپ بر لب دارد. رفتاري در شان يك مبارز. او نيز فرياد ميزند: ” من چيزي بجز يك كارگر ساده نيستم، كار من بسيار تميزتر از يونيفورم تو هست”. در سايه اين سنديكاليست ها، كلمات دكتر تينين Ténine طنين انداز است، دكتر هشتمين نفري است كه از اولين كاميون آلمانها پياده ميشود: ”باعث افتخار براي يك افسر فرانسه است كه با گلوله آلماني ها كشته شود. اما كشتن يك پسر بچه يك جنايت است!”. پسر بچه، كسي است كه بدنبال او از كاميون پياده ميشود. پيشاني بلند، چهره اي باز. نام او گي موكه است. او هفده سال دارد. او آخرين نفري است كه از اين كاميون پياده ميشود. گي ساكت است و چيزي نميگويد. او مشغول خواندن سرود ”Jeune garde” بود. ”مهم نيست اگر خون ما جاده را فرش بكند....” نفرات يكي يكي از كاميون پياده ميشوند. در انتهاي آنها هنري پورساش است. Henri Pourchasse مسئول سنديكاي سي ژ ت CGT است. او دست هايش را بالا برده و آوازخوان است. صداي آواز مارسيز آنها تمامي منطقه را دربرگرفته است. بيست و هفت قهرمان. شهدا قبول نميكنند كه چشم هايشان را ببندند. دست هايشان نيز آزاد است.
يك فرياد شنيده ميشود: تيمبو است كه فرياد ميزند: ”زنده باد حزب كمونيست آلمان”.
اولين تيرباران انجام ميشود: 15 و 55 دقيقه. نود گلوله. ده گلوله براي هر نفر. يك گلوله اضافي در سر هر كدام. جنازه ها را برميدارند. هجده نفر بعدي منتظر هستند. دقايق به سختي ميگذرد. براي آنها سخت تر است.. نوبت گي ساعت 16 ميرسد....
صداي تير باران همچنان در تاريخ باقي مانده ست .. واين صدا ، يك پيام بيشتر ندارد :
آزادي ملتي ، بها دارد
و تنها آزادگان هستند كه تن به اين بها ميدهند و با صداقت هرچه بيشتر و يك سويه براي اين آزادي (براي ديگران و نه خود) از تن و جان و روح و روان خود ميگذرند...
وايا اين تكرار تاريخ است ؟
و تنها آزادگان هستند كه تن به اين بها ميدهند و با صداقت هرچه بيشتر و يك سويه براي اين آزادي (براي ديگران و نه خود) از تن و جان و روح و روان خود ميگذرند...
وايا اين تكرار تاريخ است ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر