راویان تاریخ آزادی با سیمای آزادی
- ایران
- 1402/10/24
ــ «ای ظالمان! این صدای غرش انفجار دلیران کانونهای شورشیست.
صد آفرین بر شما شورشگران و شبشکنان و برپا کنندگان آتشهای قیام.
ای صدای بیصدایان! ای مبشران صبح رهایی! ای فرزندان پاک ایمان!
همیاری ملیتان مبارک.»
ــ «سیمای آزادی به هیچ دولتی وابسته نیست. »
ــ «وقتی رژیم آدم رو زیر ظلم وحشیانه خودش قرار میده
و آدم نمیتونه این خشم رو تبدیل به مبارزه عملی بکنه،
یعنی رژیم تو رو به ناتوانی و استیصال سوق میده.
اما آشنا شدن با مجاهدین همانا و وارد شدن به دنیای
مبارزهٔ عملی همانا. این دقیقاً همون نقطهیی هستش که
رژیم ازش وحشت داره؛ یعنی وقتی انسان گام عملی علیه
رژیم برمیداره، احساس خوشبختی و شعف درش بهوجود میاد،
چون به این نتیجه میرسه که از ناتوانی و استیصال بیرون اومده.»
ــ «سیمای آزادی صدای مبارزینه، صدای آرمانخواههاست،
صدای کسانی هست که دوست دارند اخبار موثق و دقیق رو
بشنوند، تحلیلهای علمی و منطقی و استدلالی رو در
رابطه مبارزه بشنوند. سیما نقش خیلی بزرگی در روشنگری
افکار عمومی مردم ایران داره. بر ماست که این مهم رو ارج بدونیم.»
(از تماسها با برنامه گلریزان همیاری با سیمای آزادی، ۲۲ دی ۱۴۰۲)
با آنکه هنوز دو روز از برنامه همیاری با سیمای آزادی باقی مانده است، همان ۲۴ ساعت اول کافی بود تا جایگاه یک مقاومت را در انواع نگرشها به آن درک نمود. توصیفها وسعتی از عاطفه، عشق، خاطره، هنر، سیاست، تاریخ و حماسهٔ ماندگاری یک مقاومت را شامل میشود.
اجماع این نگرشها و توصیفها در بیان ویژگیهای یک مقاومت انسانی و تاریخی، در تابلویی بهنام «سیمای آزادی» نقش بسته است. وقتی نگرشها و توصیفها را از اطراف این تابلو به جانب کانون آن دنبال میکنیم، در مرکز آن، همهٔ توصیفها به درخشش اتحاد عشقهای انسانی و آرمانی میانجامند.
بهراستی در شرح این عشق که یک امید بیشکستِ هماره در نبرد از قلهیی به قلهیی دیگر است، چه باید گفت و نوشت؟ جز پرتو افکندن بر خطوط و واژههای کلام هر راوی، بهقول مولوی:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم، خجل باشم از آن.
شرح بیان کلام این راویان، سخن زندگیِ تاریخی و اکنون مقاومت ایران در هیأت شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران، در آینهٔ «سیمای آزادی» است. در این روایتها شاهد جبههٔ گستردهٔ همبستگیِ عاطفه، عشق، خاطره، هنر، سیاست، تاریخ و حماسهٔ ماندگاری برای عبور همیشگی از سلسلهٔ دیکتاتوریهای شاهی و شیخی در ایرانزمین هستیم.
چنین نبرد تاریخیِ هماره امیدآفرین و هماورد سازمانیافتهٔ ارتجاع و استعمار، راویان و شاهدانی چنین در تماسها با سیمای آزادی دارد که هر کدام، خود، آفرینندهٔ شاخساران امید و عشق در این نبرد مشترک انسانی، آرمانی، تاریخی و ملی هستند.
گزیدهیی از سخنان راویان حکایت بلند تاریخ مبارزه برای آزادیِ ایرانزمین در تماس با سیمای آزادی:
- ای ظالمان! این صدای غرش انفجار دلیران کانونهای شورشیست. صد آفرین بر شما شورشگران و شبشکنان و برپا کنندگان آتشهای قیام. ای صدای بیصدایان! ای مبشران صبح رهایی! ای فرزندان پاک ایمان! همیاری ملیتان مبارک.
برادر مسعود خار چشم ارتجاع ضدبشر و استعمار مکار. هزاران سلام و درود به برادر مسعود فاتح قلوب سمبل حریت و شرف زیباترین وطن. درود به خواهرم مریم باطلالسحر دجالان دین فروش.
شرکت در همیاری یک وظیفه ملی و شرافت انسانی برای عشق به زندگیست. اما با این شرایط اقتصادی چگونه؟در این سرفصلِ سرفصلهای تاریخ خطیر وطنم که افعی خونخوار بر آن چمبره زده و حرث و نسل را به فساد و تباهی کشانده است، چه باید کرد؟ بهقول شاملوی بزرگ: ویرانه، نشانی از غیاب انسانیست / که حضور انسان، آبادانیست.
بله، باید حضور داشت. آنجا که عشق فرمان میدهد، محال، سر تسلیم فرود میآورد. عزیزانم! تنها کاری که در حال حاضر از دستم برمیآید فروش ماشینم به ارزش ۳۳۰ میلیون تومان است. کل مبلغ آن با جان و دل و از سر اخلاص به منزله یک شاخه گل، تقدیم شما.
- بد نیست کمی از تجربه خودم بگم. زمانی که در ایران بودم بهواسطهٔ اتمسفری که در اونجا حاکم بود و ظرف مناسبی برای ورود به مسیر درست مبارزه وجود نداشت، انسان به جایی کشیده میشد که در دنیای بیعملی دست و پا میزد. در واقع مبارزهها به محفلی در اجتماع تبدیل شده بود. تا زمانی که این محفلها علیه رژیم به مبارزهٔ عملی منجر نشه، هیچ ضرری به رژیم وارد نمیکنه.
از زمانی که به اینجا اومدم که به مجاهدین وصل بشم، تازه فهمیدم چرا رژیم از تمام نیروی خودش ــ از چاپ کتاب و ساخت دهها فیلم و کشتار مردم و اعدام و شکنجه و غیره ــ استفاده میکنه تا مردم فرصت حتی نزدیک شدن به مجاهدین رو نداشته باشند؛ چون خود رژیم میدونه که آشنایی با مجاهدین و ارتباط برقرار کردن با اونها واقعیتهایی رو برملا میکنه که ذهنیت انسانها رو بهطور کل عوض میکنه تا توانمندیها رو به فعلیت مبارزاتی تبدیل بکنه. این دقیقاً نقطهٔ ضعف و وحشت رژیم هست. به این دلیله که رژیم نمیخواد مردم بههیچ عنوان با مجاهدین ارتباط برقرار کنند. رژیم کاملاً به این اشراف رسیده که مجاهدین تنها آلترناتیو برای سرنگونی رژیم هستند که تشکیلات و سازماندهی منحصر بهفرد دارند، رهبری ذیصلاح دارند و قدرت مبارزه عملی دارند. روی این اصل هستش که رژیم از هر ترفندی برای از بین بردن این جریان استفاده کرده.
واقعیت اینه وقتی رژیم آدم رو زیر ظلم وحشیانه خودش قرار میده و آدم نمیتونه این خشم رو تبدیل به مبارزه عملی بکنه، یعنی رژیم تو رو به ناتوانی و استیصال سوق میده. اما آشنا شدن با مجاهدین همانا و وارد شدن به دنیای مبارزهٔ عملی همانا. این دقیقاً همون نقطهیی هستش که رژیم ازش وحشت داره؛ یعنی وقتی انسان گام عملی علیه رژیم برمیداره، احساس خوشبختی و شعف درش بهوجود میاد، چون به این نتیجه میرسه که از ناتوانی و استیصال بیرون اومده.
به عقیده من همیاری یک گام عملی در این راه محسوب میشه؛ چرا که حمایت از سیمای آزادی بهمثابه سوخترسانی به کانونهای شورشی و مجاهدین که در خط مقدم مبارزه هستند. سیمای آزادی صدای سرکوبشدگان و تشنهگان آزادی و تنها تلویزیونی هست که از ابتدا در جهت سرنگونی رژیم عمل کرده. این هدف مشترک همهٔ ما هست. پس باید که به این همیاری با افتخار حاضر حاضر گفت.
- بدون وجود یک تشکیلات کسی نمیتونه انسانها رو دور هم جمع کنه و مبارزه بدون چارچوب و برنامه، امکانپذیر علیه رژیم دجال نیست. آنچه که تجربه تاریخی ما بود، تجربه تشکیلاتی ما بود، آنچه باقی موند همان نام رجوی بود و تشکیلات مجاهدین، این قلب توفنده و تپندهٔ مقاومت و مردم ایران. دیگه مردم میدونن که مجاهدین تنها آلترناتیو واقعیاند که برای سرنگونی رژیم مبارزه میکنند و تا رسیدن به آزادی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک از پای نخواهند نشست. سیمای آزادی صدای مبارزینه، صدای آرمانخواههاست، صدای کسانی هست که دوست دارند اخبار موثق و دقیق رو بشنوند، تحلیلهای علمی و منطقی و استدلالی رو در رابطه مبارزه بشنوند. سیما نقش خیلی بزرگی در روشنگری افکار عمومی مردم ایران داره. بر ماست که این مهم رو ارج بدونیم.
- سیمای آزادی پیامرسان کانونهای شورشی، قیامکنندگان و صدای مردم ایران است که زیر خط فقر هستند. این صدا هیچ وقت نباید خاموش شود.
- سیمای آزادی تبلور و گل سرسبد انقلابات ۱۰۰ سال اخیر ایرانه. از طریق این رسانهٔ پرافتخار آزادیخواهان هست که مردم قهرمان ما اخبارها و رویدادهای داخل و خارج ایران رو مستقیم و بدون دخالت استعمارگران غرب و متحجران و مستبدان داخل، میبینند و میشنوند.
- برای من و خیلی از کسای دیگه همیشه این سؤال بوده که مگه امکان داره جریانی با این عرض و طول ــ اونم نه یک سال، ده سال، چهل سال ــ به خودش متکی باشه، بدون گرفتن کمک مالی از کشورها و قدرتها؟ چطوری میتونه سر پا بمونه؟ تجربه مستقیم من این بوده که این مقاومت، راهشو پیدا کرده. من میدیدم از کمکهای خیلی کوچک و تا کمکهای باور نکردنی از طرف حامیان مقاومت که بهطور مستمر جریان داره. کسایی رو میدیدم که خیلی سخت کار میکنن تا بتونن این کمکها رو به مقاومت بدن و کمکهاشون تحت هیچ عنوان قطع نشه.
- اجازه بدین اول یک سلام خیلیخیلی گرم و صمیمانه بفرستم برای کانونهای شورشی که صدای تپندهٔ انقلاب دموکراتیک مردم ایران هستند. اگر که از کشته شدن یک کولبر به درد میاد قلبم، اگر که یک کودک سیستانی که توی کپر درس میخونه، منو تحت فشار قرار میده، اگر که میبینم ادیان مختلف توی ایران اجازه فعالیت ندارن، زنای ما بهخاطر نداشتن حجاب اجباری باید کتک بخورن، شلاق بخورن، زندان بشن؛
به همهٔ اینها یکجوری باید پاسخ میدادم. پاسخ اگه فردی بود، خب شاید من یک انجمن خیریهیی یا یه کاری میکردم، اما اونچیزی که مقاومت رو زیبا میکنه، احساس «ما» بودنه. من شدم یک قطرهیی از اون دریای بزرگ که احساس میکنم بخشی ازش هستم و تمام اون مسؤلیتهایی که روی دوشمون هست، برای اینه که این سرنگونی رو محقق کنیم که بازم من یک بخشی ازش هستم.
زندگی را نه روزها پر میکند، نه سالها / بل، لحظاتی که گرمای بودن در سراسر وجودت / به سرخی آتش، از تو انسانی میسازد / که هم عشق را حس کنی / هم درد را.
- نوشتهیی تقدیمتون میکنم: بگذارید این وطن دوباره وطن شود / بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود / بگذارید برخیزد این مردم بیلبخند.
هر سال چشم به راهم / چشم به راه گلریزان همیاری / دریچهیی که مرا وصل میکند به سرزمینم، مردمم. / همانهایی که جلادان، دست مرا از دستشان جدا کردند.
سیمای آزادی دریچهٔ انعکاسدهندهٔ دردها، شادیها، پیروزیها، فریادها و اشکهایمان.
همهٔ اندیشهام اندیشهٔ فرداست / خیالم چون کبوترهای وحشی میکند پرواز / پرواز به سرزمینی که خاکستر و سیاه شده / و خبری از صورتی شاد در آن نیست. / سرزمینی که کودکانش نمیخندند، غمگینند / کودکانی که بهجای شادی و بازیهای کودکانه، وصیتنامه مینویسند! / و خودکشی میکنند! / فاجعه تا کجا؟
کارگرانی که از فرط فقر و ناامیدی، خود را در کارخانه حلقآویز میکنند و میگویند ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت.
سرزمینی که هزاران زخم خونچکان بر سینهاش نشسته. / مردمی که برای قطرهیی زندگی، میمیرند. / مردمی که سوگوارند، سوگوار سروهای جوان.
هر روز کشند عاشقی را که تو عاشق از چه رویی؟
و ضحاک ماردوش تنوره میکشد هر روز
میکشد، میکشد، زیباترین فرزندان آفتاب و باد.
در این اندک نمیگنجد این بیشمار درد را گفتن.
چه تلخ است از این دور، شاهد فریادها و دردهای خلقمان بودن.
ولی ای هموطن! آن هنگامی که تو خسته از دویدنها و نرسیدنهایی، کانونهای شورشی در نبرد با تاریکی، آتش میزنند بر مکانهای سرکوب و جنایت و فساد. و ما چون رود جاری، برای رسیدن به دریای آزادی.
انقلاب زنده است، انقلاب زنده است؛ در ترانهٔ جوانهای ۱۴۰۱ که میخوانند:
شب همیشه شب نمیمونه
میدریم ما بیچک و چونه
از همون جایی که شکستیم
میزنیم دوباره جوونه
مسعود عزیز مان روزی از کوچههای باران خواهد آمد تا از دلهایمان بشوید غمهای روزگاران.
- سیما چراغ راه آینده است. راه انقلاب رو نشون میده. در ۵ مهر سال ۶۰ میلیشیاهای قهرمان با نشون دادن سر مار که خمینی جلاد بود، مقاومت این کار رو از اونجا شروع کرد.
- سیمای آزادی به هیچ دولتی وابسته نیست، بلکه تا قرون آخرش رو با وجود هزینهٔ کلانی که در بر داره از آزادیخواهان در داخل و سراسر جهان تأمین میکنه. این رسانه پل ارتباطی با ملت دردمندمون در سراسر دنیاست؛ بهخصوص که انعکاس فعالیتهای مقاومت و کانونهای شورشی رو به گوش ملت میرسونه.
- میخوام یادی بکنم از یکی از دوستانم که گفت اگر قرونی به مقاومت ایران کمک بکنی به هدر نمیره. من با رگ و پوست و استخونم این رو لمس کردم. شرافتمندان عالم این رو میدونن. تلویزیونهای خارج کشوری که مقاومت ایران رو سانسور میکنند، همهٔ اینها اذعان میکنند به اینکه مجاهدین اگر پولی میگیرند خرج مقاومتشون میکنند، خرج آزادی مردم ایران میکنند. از همهٔ همشهریان، از همهٔ هواداران، از همهٔ شرافتمندان خواهش میکنم به سیمای آزادی کمک کنند.
- روزهای بسیار مبارک همیاری به نظر من ایام عبادت سیاسی هم هست. بیشتر از همیشه یاد میکنم از همکار بسیار عزیزم مجاهد قهرمان شهید شهلا حریری مطلق که منو با سازمان آشنا کرد و از همون ابتدای فاز سیاسی در امر تهیه و تأمین امکانات مالی سازمان، پرشور، پرانرژی و پیشگام بود. اصل طلایی کس نخارد مجاهدین بهمعنای اینه که باید به تعهد و همچنین ضرورت این کار اندیشید تا دیگه شاهد صحنههای دردناک قبرخوابی و زبالهگردی هموطنانمون نباشیم.
- ما باید برای روشن نگهداشتن این مشعل آزادی با تمام قوا کوشش کنیم تا بعنوان صدای بازنشستگان، کارگران بیکار و تمامی دردمندان و در یککلام صدای کف خیابان، مشعل صدای آزادی، سیمای آزادی رو هر چه فروزانتر کنیم. واقعاً این استقلال یک پتکیه بر دهن دشمن و یک تودهنی به اختاپوس و ضحاک زمانه، خامنهای جلاد که بهعنوان سر مار در تهران به کمین آزادیخواهان نشسته؛ ولی کور خونده.
- کانونهای شورشی قهرمان از جون خودشون گذشتن و در خیابانها و در کوچهها و در هر میدان، در کف خیابون دارن میجنگن. این وظیفهٔ ما هستش که از اینجا با کار سیاسی، راه رو برای اونها باز کنیم. من خودم شاهد بودم هواداران و اعضای مقاومت چگونه با جان و دل در یک کار جمعی، تونستن این موفقیتها رو بهدست بیارن.
- همیشه در خلوت خودم فکر میکنم چه شد که همهٔ جریانهای دچار این همه انشعاب و انشقاق شدند و شدند جریانهای نشریهی، اینترنتی، آلتاکی و کلوپهوسی؟ این سازمان ولی از اونروزی که عهد کرد و این شورای ملی مقاومت از روزی که تأسیس شد، عهد کرد که تنها و تنها برای مبارزه با جمهوری اسلامی ــ و در رأسش سر مار ولایت ــ بجنگه و قدمی عقب نشینه. وقتی مقاطع مختلف رو مرور میکنم، میبینم چگونه «اصولگرا، اصلاحطلب ــ دیگه تموم ماجرا»، «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر»، «میدان ایرانه ــ سر مار تهرانه» پاسخ مردم رو میده و راه رو برای سرنگونی این حکومت فاشیستی هموار میکنه و صداقت و فدا رو عرضه میکنه. معتقدم که سیمای آزادی سیمای زحمتکشان، سیمای زندانیان سیاسی، سیمای کانونهای شورشی و سیمای پایدار انقلاب دموکراتیک مردم ایرانه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر