۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

«بامبول»هاي رسوا و عابد و زاهد شدن مثلت «ريق» - صفا فرهادي

«بامبول»هاي رسوا و عابد و زاهد شدن مثلت «ريق» - صفا فرهادي

جمعه, 01 اسفند 1393 09:26



      بر گرفته از سايت آفتابكاران 
    -
    گرسنگ از اين حديث بنالد عجب مدار
    «حافظ»
    تازه ترين «بامبول» وزارت اطلاعات آخوندي، مبني بر كشف كلاهبرداري هاي مالي مجاهدين، با رسوايي فضاحت باري مواجه شد. روحاني، يغمايي و قصيم(موسوم به مثلث ريق)، كباده كشان جلودار صحنه بودند و خيل رنگارنگي در پشت پرده براي حضرات كف و دف مي زد، و حسب الامر، به وظايف گرم كردن تنور اشتغال داشت.
    اين كه صحبت از «رسوايي فضاحت بار» مي كنيم يك توصيف بي مصداق نيست. بهترين دليل و گواه اين سخن به دست و پا افتادن و ياوه بافتن هاي بي سر و ته حضرات است كه در قالب مقالات (اخيرا اخلاقي و خداپسندانه) نوشته مي شود.
    اندكي دندان خشم بر جگر خسته بفشاريم و فراز و نشيبهاي اين «بامبول» را، به اختصار، مرور كنيم.
    براي قرائت بهتر آن چه در پشت صحنة سايتها شاهدش بوديم بايد توجه كنيم كه يكي از كوششهاي جدي هر رژيم ديكتاتوري پيدا كردن منابع تأمين مالي جنبش ها است. تا با مسدود كردن آن امكان گسترش فعاليتهاي آنها را بگيرد و به صورت استراتژيك استقلال آنها را خدشه دار كند. آخوندها در اين زمينه نه تنها هيچ دست كمي از ساير رژيم هاي ديكتاتوري ندارند كه در فريب و خدعه سرآمد تمام آنها هستند.
    پس علم كردن بامبول جديد هم در چنين متني آغاز مي شود. شروع قضيه از آن جاست كه دادگاه پاريس حكمي صادر مي كند كه طي آن مقاومت ايران و مجاهدين از هرگونه اتهامي مبني بر كلاهبرداري مالي تبرئه مي شوند. بازندة اصلي اين قضيه، با همة سرمايه گذاري كلانش، رژيم است. اما همة ما مي دانيم كه آخوندها تا جان در بدن دارند دست از كينه كشي و توطئه چيني براي مقاومت برنمي دارند. لذا است كه به حكم دادگاه اعتراض كرده و از زبان يك مرده چندين و چند ساله تقاضاي استيناف مي كنند! اين مكر نيز به خودشان برمي گردد و دادگاه دوباره رأي به محكوميت رژيم و برائت مقاومت مي دهد.
    درست در بحبوحة روزهايي كه چنين نبردي جريان دارد آخوندها جبهة ديگري را، از موضع و با زباني ديگر، باز مي كنند. رگبار اتهام و توهين(حتي از نوع چارواداري آن) نسبت به مجاهدين و رهبري مقاومت باريدن مي گيرد.
    چه خبر شده و چه اتفاق جديدي رخ داده است؟ يك خانم خير انگليسي كه از ساليان قبل با مجاهدين آشنا شده مقداري پول به آنها وام داده است. بعد اين خانم، در روابط دروني مجاهدين با اسماعيل يغمايي آشنا مي شود. يغمايي تا آنجا كه مي تواند براي خودش خالي مي بندد و خود را «بزرگترين شاعر ايران بعد از شاملو» معرفي مي كند. بالاخره روابط خانم با يغمايي به ازدواج آنان منجر مي شود. خانم مزبور تقاضاي بازگشت پولهايش را مي كند. مجاهدين هم مي پذيرند. قسمت اعظم پولها را به او مسترد مي كنند و باقي مانده را هم براساس يك توافق كتبي با پرداخت ماهيانه تعيين تكليف مي كنند. اين قضيه از سالها قبل فيصله يافته است و در روند پرداخت هم هيچ گونه تأخير يا كوتاهي نشده است. اما يكباره يغمايي خواب نما مي شود. اي داد و بيداد كه خانة خانم انگليسي دارد حراج مي شود. و عربده كشي كه «من تا آخرين نفس»هستم و... از اين دست ياوه ها. كولي بازي و جار و جنجال بر روي موضوعي كه اگر هم صحت داشته باشد مطلقا به مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ربطي ندارد بالا مي گيرد. از توابان تشنه به خون گرفته تا دايي جان ناپلئون هاي «فرمانده» شدة تيف تبار، و سليطه هاي پاچه ورماليده و انبوه «ناشناس»ان نشسته در اتاقهاي مبارزه با نفاق وزارت اطلاعات بسيج مي شوند و هركس بر طبلي مي كوبد و بر سرنايي مي دمد. هدف اين است كه در ميان گرد و غبار ناشي از تهاجمات حضرات، پيروزي مقاومت و اثبات شفافيت روابط و مناسباتش مخدوش شده واز نظرها پنهان بماند. اما از آنجا كه حضور يك تنة يغمايي در جلو صحنه كافي نيست، دو تن از سرداران جديد آخوند علوي از يمين و يسار به مدد يغمايي برمي خيزند. به اين ترتيب مثلثي از دروغ و دغل و شايعه پراكني تشكيل مي شود تا مثلا آقاي دكتر بفهمند چرا و از كجا فلان مبلغ به پاتريك كندي داده شده است! هرچند مضحك و مسخره اما صورت قضيه به همين اندازه ابلهانه است.
    به راستي عهد شكني مجاهدين در اين مقوله چه بوده است؟ كه مشتي بريده و وزارتي و خائن لو رفته به ميدان مي آيند و صلاي كشف شارلاتانيسم مجاهدين را سر مي دهند. آن يك دعوي تاراج خانة برادرش در ايران در سالهاي 1360 را مي كند و آن ديگري مدعي غارت ثروت ناداشته اش مي شود. و...
    آيا به راستي ذكاوت و بينش سياسي فوق العاده اي مي خواهد تا بفهميم همة اين هياهوها حلقه هاي يك سلسله «بامبول» و «توطئه» و «پرونده سازي» است كه سرنخش تماما به اتاق مبارزه با نفاق وزارت اطلاعات ختم مي شود؟ آن شاعر درمانده همواره از اين فغان دارد كه چرا به او مارك «وزارت اطلاعاتي» زده اند. و ما اكنون به روشني روز اين پيوند را مي بينيم. نيازي نيست تا كپي كارت عضويت وزارت اطلاعات از جيب حضرتش در آورده و منتشر شود؛ كه اگر آن هم مي شد ديوار حاشا، كه قامتش به بلندي وقاحت است، باز هم به كار گرفته مي شد. اما حال آفتاب آمده است خود دليل آفتاب. چه دليلي قاطع تر و روشنگرتر از اين كر هماهنگ كه از استيناف خواهي يك مرده شروع مي شود و به مردارخواري مشتي دون مي رسد؟
    اطلاعيه روشنگر كميسيون امنيت و ضد تروريسم شوراي ملي مقاومت بسياري نكات مبهم را، براي كساني كه از دور شاهد ماجرا بودند، روشن كرد. اين اطلاعيه شامل دو بخش مجزا بود. بخش اول شامل توضيحاتي دربارة توطئه اخير وزارت اطلاعات بود و بخش دوم اسنادي را شامل مي شد كه نشان مي داد مدعيان كلاهبرداري هاي مجاهدين خودشان طي سالياني كه با مقاومت ايران بوده اند چه مبالغي را دريافت كرده اند. در واقع اين اسناد پرده از رياكاري مثلث «ريق» برمي داشت.
    متقابلا برخورد حضرات با اين اسناد بسيار جالب بود. آقايان بلافاصله به «تته پته» افتادند و روضه خواني ها شروع شد. شاعر مطرود كه بعد از اين همه سال در فرنگ بودن هنوز يك كوتولة سياسي به تمام معنا است بلافاصله بند را آب داد و فرياد برآورد كه من اين قدر نگرفته ام و آن قدر گرفته ام. گذشته از عدد و رقم، اين مفلوك قبول كرد كه طي ساليان از طرف همين مقاومت تأمين مي شده است. اما روحاني و قصيم مار خورده افعي شده تر هستند. شروع به فرياد و جنجال كردند و مقالاتي مرقوم فرمودند كه هنوز هم ادامه دارد. از شرق و غرب عالم گفتند و نوشتند و تهديد كردند و گرد تنها چيزي كه نگذشتند اين بود كه بالاخره اين پولها را گرفته ايد يا نه؟ يك كامنت نويس برايشان نوشته بود كه چرا «جر» مي زنيد؟ مجاهدين ادعايي كرده اند جواب اين ادعا را بدهيد. آيا شما اين پولها را گرفته ايد يا نه؟ اين كه فلاني اصرار كرد و ما شغل نان و آب داري داشتيم و اين كليات كه نشد پاسخ مسأله.
    و راستي كه اگر پاكي و صداقت مقاومت ايران نبود و آن اسناد منتشر نمي شد كسي چه مي دانست كه در پس آن همه ادعاي رياكارانه چه گندابي نهفته است. حال اين پاكي و سلامت روابط را مقايسه كنيد با «بامبول»هاي ناشيانه حضرات و رياكاري هاي مشمئز كننده مثلث «ريق». زيرا كمك و يا وام گرفتن از خانم خير انگليسي كه جرم نيست. همه هم مي دانند كه آن خانم تنها نفر حامي خارجي مقاومت ايران هم نبوده و نيست. اين را مقاومت ايران همواره و با افتخار تمام اعلام كرده است. و اگر مسأله امنيتي و وجود دشمني هار چون رژيم آخوندي نبود همة حاميان خود را با ارقام كمكي شان منتشر مي كرد. و همين الان هم اسامي تمام اين انسانهاي خير در دفترهاي مربوطه ثبت و نزد انجمن هاي نظارتي و سازمان حفاظتي كشورهاي مختلف موجود است. در اين رابطه مطلقا چيز پوشيده اي وجود نداشته و اكنون هم وجود ندارد. همچنين مدعي پول دادن به حاميان سياسي مقاومت، به ويژه در آمريكا، شدن كار تازه اي نيست. پيش از حضرات جناح هاي رقيب و لابي هاي رژيم به اندازه كافي براي آنها پرونده سازي كرده اند. و اگر ذره اي كار غير قانوني صورت گرفته بود بي ترديد در بوقهاي رقبا و لابي هاي رژيم آخوندي دميده مي شد. بنابراين دست رژيم آخوندي، و مدعياني همچون مثلث «بيق» به لحاظ محتوايي مطلقا خالي است. به همين دليل بهتر از هر زمان ديگري مي توان به معناي عميق صدور حكم دادگاههاي مختلف، در كشورهاي مختلف، درباره شفافيت تمام پرونده هاي رژيم ساخته پي برد.
    انتشار اسنادي كه گوشه هايي از كمك هاي مادي مجاهدين و شوراي ملي مقاومت را به سه تفنگدار جلودار صحنة اين «بامبول» برملا مي كرد، نقطة اوج اين نبرد بود. اكنون ديگر هركس اندكي شعور و شرف، و ذره اي درد داشته باشد بر وقاحت مدعيان تف مي كند.
    اما همچنان كه نبرد با رژيم ادامه دارد وراجي هاي مثلث «ريق» هم ادامه دارد. در آخرين پردة اين شكست بي آبرو كننده، به ناگاه گربه هاي بي صفت و چشم دريده، كه به هيچ ضابطة اخلاقي پاي بند نيستند، «عابد و زاهد و مسلمانا» مي شوند و ريا كارانه به موعظه هاي اخلاقي روي مي آورند. همانطور كه حافظ گفته است: «بوي خير ز زهد ريا نمي آيد». ريا پرده اي است كه زشتان بر خود مي كشند تا نه تنها زشتي خود را پنهان كنند كه از پس آن بر زيبايان شليك كنند. و چنين است داستان سوته دلان نمك خورده و نمكدان شكسته. اول براساس هيچ، هياهو راه مي اندازند و بر پوشال جنجالهاي خود معركه مي گيرند و بعد از رسوايي ناگهان ياد «قدرداني» نشدن از خودشان مي افتند و انگار نه انگار كه مجريان چه طرح و توطئة كثيفي بوده اند. و مضحك تر آن كه در ادامه به تحليل هاي دهها بار تجربه شدة وزارت اطلاعات آخوندي در بارة «اختلافات فراكسيونها» در درون مجاهدين مي افتند. و آدمي از اين همه وقاحت و دريدگي، كه سر به بلاهت مي زند، متحير مي شود كه آيا اينان در تمام سالهايي كه با مقاومت بوده اند و «نان و نمك» همين مقاومت را خورده اند نمي دانسته اند كه مجاهدين پولشان را از كجا تأمين مي كنند؟ و آيا كور بوده و نديده اند كه تك تك مجاهدين از بالاترين مسئولان شان تا هواداران دور و نزديكشان چگونه در سرما و گرما به خيابانها و روستاهاي كشورهاي مختلف رفته اند و با چه رنجي به افشاگري رژيم آخوندي پرداخته و ياري مادي و معنوي همة وجدانهاي آگاه در كليه كشورها را طلب كرده اند؟ آقايان كه خود اهل اين قبيل كارهاي «اَخ» نبوده اند. در تمام سالياني هم كه با مقاومت بر سر يك سفره نشسته بودند حتي يك روز، در سخت ترين شرايط، احساس نكرده اند كه مقاومت از دهان خود بريده است تا مبادا به آقايان فشاري وارد شود. و آنها در عوض سر سفره حاضر فقط غر كمبود تريبون براي مصاحبه و سخنراني و چاپ كتابشان را زده اند. به راستي آقايان نمي دانسته اند كه منابع مالي مقاومت چه بوده است كه حالا تقاضاي وكيل بي طرف، آن هم نه يكي كه سه تا، را مي كنند تا به حساب مالي مجاهدين رسيدگي شود؟ به راستي كه تف بر اين همه ناجوانمردي و به معناي دقيق كلمه «نمك به حرامي».
    از حضرات بگذريم و براي روشن شدن خودمان اندكي در همين اسناد منتشره كميسيون امنيت و ضد تروريسم درنگ كنيم. آيا اين اسناد فقط نشان مي دهند كه فلان مبلغ به يك يا دو و سه نفر پرداخت شده است؟ هرگز! اي كاش فقط همين بود. پول در مقاومتي كه همه چيزش را با رنج و سخت كوشي اعضا و هوادارنش به دست مي آورد چيزي معادل «خون» است. فراموش نكنيم كه علاالدين نوري ها در كارگاههاي نجاري شان سوخته اند و جان داده اند تا دلاري به اين مقاومت كمك شود. فراموش نكنيم كه چه زنان و مرداني كه به رغم همة فشارهاي جسمي و بيماري هاي دردناك روزها و ساعتها در سخت ترين شرايط ايستاده اند و دشوارترين، و در عين حال مقدس ترين، نبرد براي حفظ استقلال يك جنبش را پيش برده اند و محصول رنج آنها به مفتخواران و مدعيان پرگو و بي خاصيتي مثل مثلث «بيق» داده شده. اين مقاومت كه به پولهاي «طيب و طاهر» وزارت اطلاعات تكيه نداشته است. اين مقدار پول در واقع خون مجاهدين بوده است جاري بر سنگفرشهاي غربت و تبعيد. و اگر به كسي داده شده است با اين هدف بوده تا از حق اين مقاومت دفاع كند. تا زماني هم كه كرده اند با بزرگواري تمام و بدون هيچگونه چشمداشتي آنها را شريك سفره خود دانسته است.
    غلام همت آن نازنينم
    كه كار خير بي روي و ريا كرد
    اما اين آتش را خود آنان روشن كردند. و حالا مفنگي هاي لوده فرياد «آي دزد، آي دزد» برداشته اند. بنابراين بسيار طبيعي است وقتي كه حضرات جبهه عوض كرده، اردوي مقاومت را ترك مي كنند و زبان توابان و خائنان مي شوند و خنجر بر روي اين مقاومت مي كشند بايد پاسخگو باشند. البته انتظار «پرنسيب» و پاسخگويي از حضرات يك خوش خيالي محض است. متقابلا اين مقاومت ايران است كه مثل هميشه بايد روي انجام وظايف خود تاكيد كند. و انتشار اين اسناد در واقع پاسخ به يك وظيفه بوده است. به قول صائب تبريزي:
    محو نتوان ساختن از صفحة خاطر مرا
    مصرع برجستة باغ و بهارم همچو سرو

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر