۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

رضا اوليا: به یاد دوست عزیزم آندرانیک آساطوریان

رضا اوليا: به یاد دوست عزیزم آندرانیک آساطوریان

آندو را در مقاومت شناختم و به‌زودی باهم دوست شدیم. همیشه خاطره خوبی از دوستان ارمنی‌ام داشتم. در دوران دبیرستان چند دوست ارمنی داشتم که بچه‌های بسیار صمیمی بودند، با آن‌ها فوتبال و شطرنج‌بازی می‌کردم. سال‌های بعد در آکادمی هنرهای زیبا در رم باز یک دوست ارمنی پیدا کردم که با او هم خیلی صمیمی شدم، البته علاقه من به ارامنه یک ریشه سیاسی هم داشت. از جوانی با اسم وارطان سالاخانیان که زندانی سیاسی بود و بعد به‌فرمان شاه اعدام شد آشنا شدم و برایم یک سمبل بود. شعر نازلی شاملو این سمبل را در ذهنم برجسته کرده بود بخصوص که رفقای ارمنی دیگری هم بودند که علیه رژیم فاشیستی شاه قهرمانانه مبارزه کردند و شاه آن‌ها را تیرباران کرد. وقتی با آندو بودم یاد آن مبارزان ارمنی می‌افتادم و خاطره آن‌ها برایم زنده می‌شد به این جهت همیشه وقتی جلسات شورا بود از فرصت استفاده می‌کردم که مدتی با آندو باشم. برخوردش با مسائل مقاومت و شورا و عشقش به آزادی ایران برایم خیلی جالب و انگیزاننده بود، آندو علاقه خاصی به مجاهدین داشت به من می‌گفت رضا تو باید مجسمه یک‌به‌یک این‌ها را بسازی، آن‌ها آینده ایران هستند، خوشا به حال مسعود و مریم که چنین فرزندان و مبارزان واقعی را تربیت کردند. آندو بسیار صادق و متواضع بود و کمتر از خودش صحبت می‌کرد، خیلی دلش می‌خواست درک و فهمش را از مبارزه و مقاومت به بقیه هنرمندان منتقل کند و آن‌ها را هم به این راه دعوت کند. من در زندگی هنریم باشخصیت‌های زیادی روبرو و با خیلی‌ها دوست و آشنا شدم. باید اقرار کنم که ارزش انسانی و هنری والایی که در رافائل آلبرتی شاعر شهیر اسپانیائی بود را در آندو می‌دیدم. او از عماد رام همیشه یاد می‌کرد و احترام خاصی برای منوچهر هزارخانی قائل بود. آندو خیلی دوست داشت به رم بیاید و مدتی باهم باشیم. متأسفانه سرطان مهلتش نداد که به این قولش عمل کند. در بیمارستان که بود به او زنگ زدم. گرمای همیشگی‌اش را در صدایش حس کردم و از روحیه‌اش خیلی خوشحال شدم.
فقدان او را به آیدای عزیز، همسرش صمیمانه تسلیت میگویم. آیدا فقط همسر و دوست آندو نبود بلکه یک هم‌رزم و همراه صمیمی برای آندو بود.
یادش گرامی باد.
4 اسفند 1393
23 فوریه 2015

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر